طوافی بر گرد دیار آشنای کویر (1) سفرنامه کاشان

در حالی که مقصد بسیاری از سفرهای نوروزی شمال کشور است، ما راه جنوب را در پیش گرفتیم، تا در دل دیار آشنای کویر پیش رفته، و در عمق خود فرو رویم. کویر و حاشیه کویر شاهد تمدن های بسیاری در طول سالیان دراز تاریخ این مردم و این سرزمین بوده است که دیدار و مطالعه در خصوص آنها دلم را به سوی خود می کشد، سفر به شمال را سفری تفریحی و سفر به مرکز، جنوب، غرب و شرق را سفری به دل فرهنگ و هنر ایران می دانم، و در حالی که تلاش های ذهنی ام برای یادآوری و تداعی آخرین سفرم چندان موثر نیست، اما سفر را حرکتی رو به جلو و تحرکی مفید می دانم؛

جنگ باعث شد به بسیاری از مناطق ایران سرکی بکشم، اما این رفتن ها به قدر نوک زدن کبوتری بر اَنبانی از دانه هاست، که تمام تلاشش تنها به برداشتن چند دانه ایی بیشتر منجر نمی شود؛ جاهای زیادی وجود دارد که می تواند مقصدی بِکر برای دیدارهای مان گردد، استان های زیادی از 31 استان کشور هستند که هنوز موفق به دیدارشان نشده ام، نقاط زیبایی در شمال، شمالشرق، شمالغرب، غرب و جنوبغرب، شمالغرب، جنوب، جنوبغرب را دیده ام، ولی در مرکز، شرق، جنوبشرق کشور مناطق زیادیست که همچنان برایم بکر مانده اند، تا بدآنجا هم سری زده با مراکز تمدن ایران آشنا شوم؛ مناطق زیادی از این دست در این مناطق وجود دارد که آرزوی دیدارش را داشتم، یزد، کرمان، سیستان و... و اکنون انگار بخت این دیدارها هم به همت عزیزی باز شده است؛ و در روزگاری که سفر به آنتالیا، استانبول در ترکیه، ارمنستان، گرجستان و... از سفر به جزایر کیش، قشم و... خودمان ارزان تر است، ما همچنان ترجیح دادیم که مناطق دیدنی کشورمان را مورد بازدید قرار دهیم، نه اینکه آرزوی دیدن قفقاز و یا آناتولی که روزگاری پاره ایی از قلب فرهنگی و گاه سرزمینی ایران و یا حداقل همسایه ایی که اکنون نشانه های زیادی از دوران شکوه این کشور را در خود دارند، را ندارم، ولی اکنون ترجیح می دهم اول به دیدار خود نایل شوم، تا بعد به دیگرانِ امروز پرداخت، و در واقع کسی که خود را نمی شناسد چطور می خواهد اطراف خود را بشناسد.

گنبدی بر سقفی در باغ فین کاشان

گنبدی بر سقفی در باغ فین کاشان

محل قتل امیر کبیر ایران

خط محروم کننده کشور از نخبگانش:

گویا در این روزهای آخرین هفته سال 1396 که هر روزش آخرین یگانه اند و به قول مجری "رادیو گفتگو" که هر آخرینی، مژده آمدن اولینی دیگر را می دهند، که خواهد آمد [1]، و در حالی که دیگر این آخرین ها تکرار شدنی هم نیستند، دیشب چهارشنبه شب بود، آخرین چهارشنبه سال 1396 و چهارشنبه آینده در سال جدید قرار خواهیم داشت که اولین چهارشنبه سال 1397 است، و من در ترافیک شدید تهران، در حدود ساعت شش و نیم عصر در راه فرودگاه مهرآبادم تا به پیشواز مسافری عزیز بروم که از شیراز برایمان می آورند. مدت هاست که ترک "رادیو معارف" و "رادیو قرآن" کرده و این روزها اگر فرصت رانندگی دست دهد و وقت کنم سوار اتومبیل پارک شده ام شوم، و دیگرانی نباشند که مزاحم استفاده از رادیو شوند، ترجیح می دهم به "رادیو فرهنگ" و "رادیو آوا" و یا "رادیو برون مرزی (انگلیسی)" گوش کنم و یا اگر در جاده های خارج شهر باشم و شب هنگام از شدت پارازیت کاسته شود، سری به موج AM زده و با رادیوی کشورهای همسایه همراه می شوم و...؛ اما اکنون در شهر تهرانم و اگرچه در اتومبیل تنهایم اما امکان استفاده از موج AM نیست و ناچار در موج FM در جستجوی کانال ها فوق بودم که ناگهان موج رادیو چرخید و روی "رادیو گفتگو" متوقف شد که از قضا برنامه آن نشست و گفتگویی بود به نام "گفتگوی سیاسی" که انگار با حضور دو کارشناسی سیاسی و مجری دنبال می گردید و کارشناسان سیاسی این برنامه تیغ از رو بسته و هر سه قوه مجریه، قضائیه و قانونگذار کشور را زیر حملات خود داشتند، که در بحث "نفوذ" اقدامی نمی کنند و به زعم آنان مسولان در هر سه قوه خود در خصوص کیس "دو تابعیتی ها" که به زعم دوستان یکی از ارکان پروژه نفوذند، یا خود آلوده اند و یا فرزندان شان، و به همین دلیل هم اقدامی روا نمی دارند، زیرا مدیرانی در این سه قوه هستند که یا خود زیر پرچم امریکا، انگلیس و کانادا قسم خورده تا به قانون اساسی آن کشورها وفادار باشند، و یا فرزندان و یا خوانواده اشان در این کشورها چنین قسم خورده اند، و این آقایان مسول همزمان زیر پرچم کشورمان نیز قسم خورده اند تا مدافع کشور و قانون اساسی باشند،

من به آخرین دقایق این برنامه رسیدم که میهمانان این برنامه حملات تند خود را متوجه همه کرده بودند و در مورد نفوذ سخت سخن می گفتند، و از قضا "دو تابعیتی ها" و خطراتی که از ناحیه آنان برای کشور مترتب بود را مورد بحث داشتند، کمی که گوش کردم انگار "دلواپسانی" را می دیدیم که علیه همه، به غیر خودشان سخن می راندند، و تبلور و نمونه این سخنان را در "کنگره های بزرگداشت شهدا" در گوشه گوشه این کشور به تکرار در سخن مجریان و سخنرانان آن شنیده بودم؛ اینان چنان سخن می گویند، که انگار دو تابعیتی ها دشمنان این آب و خاکند و آمده اند تا پایان نظام را رقم زنند، و یا همچون حشرات انگل، که آخرین خون ها را در شاهرگ های این کشور مکیده و دلار کرده و از کشور فرار می کنند؛ به قول یکی از آنها مثل جریان سال 1356 و 1357 که پاسپورت به دست آماده بودند و ثروت کشور را با چمدان از کشور خارج کردند.

البته هستند قلیل کسانی که این چنین با کشور و مردم مظلوم ایران تا کرده اند، ولی در مقابل بیشمار انسان هایی شریفی هستند و بودند که دل در گرو میهن خود دارند و مهاجرت هم کرده اند، از درس خوانده ها و به خارج رفته ها، که یا در کشور مشغول به خدمتند، و تحصیل و امکاناتی را که از خارج کشور کسب کرده اند را خرج این مردم و آب و خاک خود کرده و می کنند، کسانی که خود رنج سفر و خرج بسیار زیاد آن را به جان خریدند و و می خرند و نتایج آن را به ما و میهن خود تقدیم می کنند، البته این برنامه کاملا سیاسی بود و جهت گیری خاص داشت و کارشناسان دلواپس سیاسی میهمان این برنامه بیشتر کسانی را مورد حمله قرار می دادند که چند سالی است مورد هجوم یک خط ویرانگر و سازماندهی شده تبلیغی در کشورند، تا به صورت کامل ترور شخصیت شده از صحنه کشور حذف و به حاشیه رانده شوند، مثل مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی، فرزندان و کادر همکاران ایشان و یا آقای دکتر حسن روحانی که بر آمده از روند کاری آقای هاشمی است، و از نزدیکان ایشان بودند، و اکنون در نقش رییس جمهور منتخب مردم ایران و با رای اعتماد بالایی که از این مردم گرفتند برای دومین بار سکاندار یک کشتی غارت شده و توفان دیده از نسل همین دلواپسان هستند، و قاعدتن با توجه به جایگاه رسمی که دارند، نباید مورد بی احترامی قرار گیرند، ولی کارشناسان میهمان این برنامه او و امثالهم را بدون نام بردن، که در خارج کشور تحصیل کرده اند، را نیز به عنوان "دو تابعیتی ذهنی" نام بردند و عنوان داشت، که یکی مثل شهید "احمدی روشن" می آید و انرژی هسته ایی را راه می اندازد، و یکی مثل اینگونه افراد (رییس جمهور و تیمش) در نقش دوتابعیتی ذهنی کارش را بر بر باد زحمات این جوانان قرار می دهد و این دو تابعیتی ها از طرف غرب دستاوردهای کشور را به باد دادند، و کسی نیست که به این دلواپسان پر مدعا بگوید که اگر امروز انرژی هسته ایی هست همین آقایانی که به آنها حمله می کنید استارت زدند، نهالی که آنها کاشتند امروز به ثمر نشسته است. 

سخنان این کارشناسان سیاسی در مجموع چنان بود که انگار کشور برای مصون مانده از دوتابعیتی های ذهنی و قانونی باید به یکباره تمامی هموطنان از این دست را پاکسازی کرده و خانه نشین نماید، کسانی که در کشورهای دیگر درس خوانده اند را "دوتابعیتی ذهنی" قلمداد کردند، زیرا در فرهنگ و علم دیگر کشورها درس خوانده اند و تبعه و یا دنباله رو کشورهای دیگر شده اند، این به اصطلاح کارشناس این را ندیده گرفتند که علم مرز نمی شناسد، و با نادیده گرفتن این اصل، این برنامه و دو کارشناس سیاسی میهمانش سخت مشغول مین گذاری مسیری بودند که کشور را از استفاده از کسانی که شامل این دو مشخصه اند (درس خواندن در خارج و مقیم شدگان در آنجا)، محروم می کرد؛ توهمات این آقایان دلواپس که بدون نام بردن از فرد، آدرسش را تا شماره پلاک منزلش هم می دهند، ترکتازی بود بر سرمایه های این مردم، سرمایه هایی ذیقیمتی که کشور برای پیشرفت خود سخت به نیرو، تخصص و ثروت آنان نیازمند است، و این سرمایه ایی است که از جیب این مردم هزینه شده و باید از آنان بهره برد، و کشورهای در حال توسعه مثل هند سخت روی سرمایه و علم اینگونه هموطنان خود حساب کرده و سازمان خاصی را برای جذب و جهت دادن به آنها تاسیس کرده اند، ولی متاسفانه در ایران تریبونی همچون صدا و سیما را تفکراتی از این دست با افکار روانی مخرب فتح کرده و آن را به رسانه میلی تبدیل کرده اند و هر چه دوست دارند از جیب بیت المال این مردم خرج افکار و اهداف مخرب خود می کنند، می گویند و می روند. سخنانی یک طرفه بدون حضور کارشناسی مخالف برای پاسخگویی که نتیجه اش محرومیت کشور از سرمایه های علمی و اجتماعی است، که در معرض بهترین تکنولوژی دنیا، آزادترین شرایط اجتماعی، پیشروترین افکار علمی و... بوده اند و امروز دایم و یا موقت به کشور خود بازگشته اند، تا داشته های خود را به مردم شان هدیه کنند.

و حال کسانی که تریبون ملی را در تملک افکار بسته خود قرار داده اند و ایرانیانی را که یا در خارج درس خوانده اند (دوتابعیتی ذهنی) و یا در کشورهای دیگر تابعیت گرفته اند را بخشی از پروژه نفوذ دشمن معرفی و می خواهند از صحنه پیشرفت کشور خارج کنند، در حالی که اینان هم فرزندان این کشور و مردمند و به جبر و شرایط سخت داخل مجبور به ترک کشور شده اند و یا به جستجوی علم و یا ثروت به دیگر کشورها مهاجرت کرده اند و رنج سفر را به خود خریده و امروز متاع علم، تکنولوژی و یا ثروت را بدست آورده، و آمده اند، و یا آماده آمدنند، تا کشور از آنان بهره گیرد، و در حالی که دنیا کارشناس تحت نام مستشار از نیروی خارجی برای پیشرفت خود قرض می کند، سردمداران رسانه ملی با ساخت چنین برنامه هایی و میدان دادن به چنین افکار مخربی راه استفاده از این معادن علم، تجربه و ثروت را مین گذاری و نا امن می کنند، تا باز ضربه ایی دیگر به کشور وارد کنند، همان گونه که در هشت سال دولت یک دست دلواپسان در دوره های نهم و دهم کشور را به قهقرا و نابودی بردند.

دیدار کویرِ آرزوها:

از این حاشیه های آزار دهنده ذهن و پریشان کننده روان آدمی که این روزها اگر گوش و چشم به بلندگوهای متعدد صدا و سیما دهی به وفور خواهی یافت، که بگذریم، کویرِ آرزوها، امسال ما را نیز به خود می خواند، جایی که زندگی در آن، و حتی فکر کردن به حضور در آن کمی دلهره آور و البته جذاب است، زیرا گاهی فکر می کنی شاید کویر نامهربانی کرده و تو را در خود غرق، و یا از تشنگی هلاک نماید. اما هر چه فکر می کنم، کویر و حاشیه آن مردان بزرگی را تربیت و تقدیم این مرز و بوم کرده است و در حاشیه کویر صنعت، هنر و تمدن های زیادی خلق، و اکنون بیش از هر جایی، گاه بکر و دست نخورده به جا مانده اند؛ مردان و زنانی که صنعت، هنر، زندگی، تفکر را به اوج رسانده اند، اینجا در کویر و حاشیه آن شما با مردمی متمایز روبرو هستید، مردمی که در کویر وحشت زندگی می کنند، جایی که از چپ و راست و شمال و جنوب مورد غارت طبیعت و مهاجمین بوده اند، و لذا محافظه کاری و مسامحه را خوب می دانند، و به خاطر زحمتی که در کسب داشته ها کشیده اند، به حفظش، بسیار کوشایند؛ اما اگرچه کویر دیاری خالی از سکنه شده و می شود، لیکن حاشیه آن شهرهایی آباد دارد، این خالی شدن ها البته نشان می دهد، که با ورود بشر به عصر جدید، انگار صبر او هم کم شده و دیگر مثل سابق نمی خواهد با طبیعت به چالش برخیزند، و با هر هجوم و نامهربانی طبیعت، ترک دیار کرده و رفتن به "ینگه دنیا" را گزینه خود قرار می دهند، و البته مردان موفقی هم که رفته و ثروت و علمی کسب کرده اند، که در بازگشت با افکار دلواپسانه ایی اینچنینی مواجه می شوند، و در کشور افکار و ایده هایی هستند که از ترس نفوذ، چاقو گرفته و بر بدن جامعه، هموطنان، فرصت ها  و سرمایه های مادی و معنوی خود می زنند، کسانی که چون گذشته در سیاه نمایی ید طولایی داشته و دارند، در این امر نیز می خواهند دشمن را در ماموریت عقیم کردن کشور در عدم استفاه از سرمایه های مادی و معنوی خود، همیار شوند که نتوانیم از سرمایه های خود استفاده کنیم و با سخنانی که از سر محافظه کاری، ترس، نفهمی است، کشور، مردم و نظام را از استفاده از سرمایه های خود محروم می کنند.

راه کاشان از قم می گذرد:

اولین مقصد ما در این سفر شهر کاشان است، لذا صبح پنجشنبه عازم آن شهر شدیم، ولی برای رسیدن به کاشان از قم باید گذشت،نهار و نمازی میهمان قم بودیم. قم هم مثل مشهد سال هاست که دایم در حال ساخته شدن است و لذا هر موقع که بروی خرابی ها بیشتر از ساخته ها نمود دارند، تا شاید روزی این ساخت و سازها به پایان برسد، و شهر آرام گیرد؛ قم شهر مذهب است و شاید روزی به واتیکان شیعه در ایران تبدیل شود، اینجا در حول و حوش حضرت معصومه عده ایی جمع شده اند و سخت مشغولند تا در ابواب فقه غور کنند و قوانین فقهی برای ما بیرون کشند، قوانین و تربیت فقهی که گرچه خود یک سیستم خاص زندگی را ارایه می دهد، ولی متاسفانه با دیگر نحله های فکری و علمی از جمله فلسفه، عرفان و... سر سازش ندارد، و نسبت به حذف و هدم آنان هم گاه هیچ ابایی نداشته و شک به خود راه نداده است، و در تحمل دیگر علوم و معارف خود را گاه ناتوان نشان می دهد، و آن علوم و اهل آن را بعضن در ضلالت می بیند، تاریخ مملو از عرفا، فلاسفه و دانشمندانی است که آواره فتوای ارتداد، کفر و زندقه فقه و فقها شده اند؛ امثال حکیم ملاصدرای شیرازی سال ها در گریز بودند تا از تیغ فتوای همکاران فقیه خود بگریزد؛ فقه نوعی تربیت خاص در خود دارد که فقها را به صاحبان علمی هجومی تبدیل می کند، که فتاوا و مستخرجات آنان حتی جان دانشمندان و سرآمدان دانش های و علوم دیگر و نحله های فکری متفاوت را مورد خطر قرار داده و بعضن تحویل دار مجازات داده است، و این حکایت در چارچوب احکام ارتداد تمامی هم ندارد، البته دانش و دانشمند ذاتن هجومی اند، ولی این هجوم به نظر است نا نظر دهنده، و دانش و دانشمندان در پرتو یافته های جدید همیشه به نظریات گذشته خود حمله می کند تا راه درست را باز کند، ولی معمولن دانشمندان فیزیک، شیمی و... به نظریات هم دانشیان خود حمله می کنند و آن را نقد، باطل و یا ارتقا می بخشند، ولی به نظر می رسد که فقه بیش از حد خود را پاسبان مرزهای شریعت دانسته و مواظب تئوری دیگر علوم است و به آن حمله دارد، و این باعث می شود که کمتر به نظرات خود و بیشتر به تئوری و نظریات علمی دیگر دانش ها حمله کرده و تئوری پردازان دیگر علوم اجتماعی و... را ابتدا مورد هجوم علمی قرار داده و اگر قدرت همراه شود و فضا را مناسب دیده، دست به فتوا شده و بعضن جان آنان را نیز در معرض خطر قرار داده است، حلاج ها بر دار می شوند و سهروردی ها در کُنح قلعه حلب جوانمرگ می شوند، چرا؟! چون فقها و فقه عصرشان از نظرات آنان خوششان نیامد، و تا همین چند سال گذشته فیلسوف را در همین حوزه علمیه فیضیه قم نجس می دانستند و فرزندِ شهیدِ امام خمینی را به خاطر دانستن فلسفه نجس شمرده و ظرف مورد استفاده او را آب می کشیدند... حکایت دردناکی که قرار گرفتن تیغ فتوا در دست فقه و فقاهت روایتگر وضعی است که فقها تئوری و رای خود را به نام خدا صاحب شمشیری خطرناک و بُرنده کرده اند.

اکنون از ظهر گذشته است و ما در حرم حضرت معصومه ایم تا نمازی خوانده و ادامه مسیر دهیم، سخنرانان در حرم یا مساله شرعی می گویند و یا مفاهیم اخلاقی را بیان می کنند، و انتظار داریم در میان این هیاهو نمازی خوانده این شهر را به مقصد کاشان ترک کنیم، مطلوب این است که حریم حرم در سکوت باشد تا مراجعین عبادتی کنند و در سکوت سیمی به سوی عرش وصل کنند، ولی اینطور نیست و بلندگوها سخنرانی پخش می کنند و بعضی از مراجعین با درخواست صلوات های مکرر به روح این و آن از مراجعین، سکوت را می شکنند و هیاهویی دایمی جریان دارد و حواس پرت کردن ها تمامی ندارد.

امروز ما عازم کاشانیم، در دوره کودکی هم ما را با قم سروکاری بود و آن ایام یادم هست که تو کُرکُری های بزرگسالان این شعار جاری بود که عده ایی می گفتند "نه قم می خیم نه کاشون، لعنت به هر دوتاشون"، و طرف مقابل هم می گفت "هم قم می خیم هم کاشون، قربون بریم دوتاشون". حالا باز این شعار تخریبی آن زمان را در ذهن خود مرور می کنم، در حالی که قرینه اش را نمی دانم ریشه در کجا و چه داشت، و بین کاشان و قم چه تناسبی بود که این را می گفتند، و با این افکار بین این دو شهر در حرکتیم. آثار کشاورزی بین قم و کاشان چشم نوازی می کند و ما در امتداد یک رشته کوه به سوی کاشان می برد.

مشهد اردهال:

چند ده کیلومتر که رفتیم، تابلو "اردهال" را مشاهده کردیم، ولی بی اعتنا آن را رد کردیم، اما پشیمان شدیم و دلمان کشید که در مسیر خود از این مکان هم دیدن کنیم، لذا برگشتیم و از جاده اصلی خارج شده و در دل کوه ها به سوی اردهال پیش رفتیم، روستاهای مختلفی را پشت سر گذاشتیم، از جمله روستای "چنار" که بعدها فهمیدیم محل تولد شاعر مشهور این سرزمین، جناب سهراب سپهری است، بالاخره به اردهال رسیدیم، جایی در دامنه کوهی که مراسم "قالیشویان" آن مشهور است، از قضا حضور ما در اردهال همزمان بود با شهادت، "سلطانعلی بن محمد باقر"؛ وارد محوطه حرمش شدیم، مجموعه ایی که در حال توسعه است؛ مثل حرم حضرت رضا در مشهد، مثل حرم حضرت معصومه در قم، اینجا هم طرح توسعه ایی بزرگ دارد و برای گسترش آن مشغولند. داستان این حرم نیز حکایت رقابت بین جناح های مهاجم مسلمان در صدر اسلام است، که به کشته شدن صاحب این مزار منجر شده است.

حکایت ورود فاتحانه هر لشکر بیگانه ایی به سرزمین قوم مغلوب، تراژدی است که خواندش لازم است، و داستان ورود اعراب به ایران و تسخیر این سرزمین را باید خواند، عبرت انگیز و تاثر آور است، صاحب این قبر هم از جمله کسانی است که در نبردهای داخلی بین مهاجمین به ایران به شهادت رسیده اند؛ داستان این واقعه که مربوط به سده دوم هجری (113 ه.ق) است، که اینچنین بر کتیبه ایی بر آستانش نصب شده است، واقعن دردآور است که حاکمان عرب فاتح این منطقه که با اقوام عرب خود که از قضا فرزندان پیامبر هم بودند، چنین کردند، با قوم مغلوب خود چه کرده اند :

در بالای این کتیبه حدیثی از امام صادق نقل شده است که : "هر کس زیارت کند برادرم سطانعلی را در اردهال، مانند کسی است که زیارت کند جدم سید الشهدا را در کربلا  (چنین حدیثی را از زبان دیگری برای حرم حضرت عبدالعظیم در شهرری نیز نقل کرده اند.)" نام: علی   کنیه: ابالحسن – طاهر ، لقب: سلطانعلی، پدر: امام محمد باقر، مادر:  ام ولد،  اولاد: احمد و فاطمه، سن 32 سال، حاکم دوران، هشام بن عبدالملک مروان (105-125 ه.ق)، اعزام به کاشان: 113 ه.ق، مسولیت: نایب خاص امام پنجم و ششم، شهادت: 27 جمادی الثانی 116 ه.ق، قاتل:  ارقم شامی ملعون، نحوه شهادت: جدا شدن سر از بدن، محل دفن: مشهد اردهال 55 سال بعد از واقعه کربلا

بر اساس اسناد و مدارک موجود پس از نفوذ دین مقدس اسلام در کشور ایران و بعد از واقعه خونبار کربلا و معطوف شدن توجه شیعیان به نهضت حسینی و بویژه ارادت خاص ایرانیان به علوی ها چنین روایت شده که:

به سال 113 ه.ق جمعی از شیعیان اهل فین و چهل حصاران (کاشان) عریضه ای را توسط عامربن ناصر به استان مقدس حضرت امام محمد باقر می فرستند که یکی از آقازادگان خود را برای راهنمایی، ارشاد و تعلیم شرایع اسلام بپیشوایی مردم به جانب آنها اعزام فرماید. حضرت امام محمد باقر هم به دستور حضرت ختمی مرتبت رسول اکرم که در خواب به ایشان می فرماید نور دیده ام سلطانعلی را روانه کن ...، حضرت سلطانعلی را که به روایتی 25 سال و به روایتی 32 سال از عمر پر برکتشان سپری شده بود، به جانب چهل حصاران اعزام می نمایند، پس از ورود حضرت سلطانعلی به مناطق کاشان 113ه.ق و اقامت موقت در قریه های جاسب و خاوه به کاشان عزیمت و در مسجد جامع کاشان به عبادت خداوند و ارشاد مسلمین مشغول گردیده و مردم فین، کاشان و حوالی آن از فیض حضرتش بهرمند می گردند، و از آنجا که مردم قم نیز تقاضای درک حضور از محضر سلطانعلی را می نمایند، آن حضرت به قریه خاوه (بین کاشان و قم) مراجعت و در آنجا رحل اقامت می افکنند، پس از یک سال که پدر بزرگوارشان حضرت امام محمد باقر توسط هشام بن عبدالملک ملعون مسموم و به شهادت می رسد حضرت سلطانعلی توسط حارث ملقب به زرین نعل والی اردهال به بارکرس دعوت می شوند و در دامنه کوهی نزدیک سرچشمه بارکرس مشغول عبادت حضرت حق تبارک و تعالی و ارشاد مسلمین شده و در این مدت کرامات زیادی از وی بروز می نماید، تا این که نهایتا پس از سه سال و اندی ارشاد مردم این دیار را به فرمان ارزق ابرح والی وقت چهل حصاران و قم به وسیل زرین نعل ملعون و به مساعدت ارقم شامی و زبیر نراقی پس از جنگی سه روزه در 27 جمادی الثانی سال 116 ه.ق آن حضرت و یارانش را در همین محل بقعه متبرکه به شهادت می رسانند. منقول است که این جنگ مانند جنگ کربلا و وقایع آن شبیه وقایع روز عاشورا و شهادت و جدا کردن سر از بدن حضرت سلطانعلی توسط ارقم شامی ملعون تکرار شهادت حضرت ابا عبدالله حسین و یارانش در کربلا بوده است. پس از شهادت آنحضرت مردم فین کاشان به خونخواهی اش برخاسته، پیکر مطهرش را در قالیچه سجاده نماز وی پیچیده و تا محل این بقعه تشییع و تدفین می نمایند و از آن تاریخ همه ساله در دومین جمعه مهرماه مراسم سنتی و مذهبی قالیشویان با شکوه خاصی توسط مردم فین و خاوه کاشان در این محل برگزار می گردد. بنای اولیه این بقعه متبرکه به دوران آل بویه (قرن 2 و 3) مربوط می شود، لیکن در دوران سلجوقیه (قرن 5 و 6) به توسط فقیه معروف امامیه سید ابوالرضا راوندی و به همت مجد الدین عبیدالله کاشانی کنبد و صحن ها و رواق ها احداث می گردد و در دوران صفویه تزیینات حرم، ایوان رفیع و مرمت ساختمان ها انجام می شود. در گوشه شمال شرق ایوان بنا مدفن شاعر شعر نو و پر آوازه ایران سهراب سپهری قرار دارد، مجموعه تاریخی و مذهبی اردهال به شماره 399 در فهرست آثار ملی ثبت گردیده است. اهدایی کارخانه جات مخمل و ابریشم کاشان مهرماه 1382 – شعبان المعظم 1424 ه.ق، با توجه به اقوال و روایات متعدد در تذکره امامزادگان، تذکره فوق از معتبر ترین و صحیح ترین اسناد و مدارک اقتباس شده است."

دیگ هایی برای نذری های امشب در مشهد اردهال

دیگ هایی برای نذری های امشب در مشهد اردهال

مذهب و اماکن مذهبی در خدمت اصولگرایان:

حضور ما همزمان با سالروز حادثه ایی بود که برای این "اولین نائِب امام محمد باقر" [2] و "اولین سفیر اهل بیت در ایران" [3] اتفاق افتاده است چندین دیگ بزرگ مسی را در همان ورودی این مجموعه ردیف کرده اند و می خواهند آش و یا حلیمی را بدین مناسبت پخته و بین عزادارانی که امشب تا صبح عزاداری خواهند کرد، تقسیم کنند. داخل هم دوربین ها و فیلم برداران و عکاسان خود را آماده می کنند تا شب فرا رسیده و مراسم عزاداری را ضبط و ثبت کنند، بنرها هم از این مراسم و سخرانانش می گویند، هنگام خروج از محوطه بودیم که یک گروه تواشی مربوط به جانبازان را مشاهده کردیم که در حال داخل شدن به داخل حرم بودند، مشخصه این گروه دست ها، چشم های و... از دست داده ایی است که آنان را به هم گره زده و همدیگر را کمک می کنند تا وارد حرم شوند، و اینان گروه هنری را تشکیل داده و به کار هنری روی آورده اند، و انگار در این مراسم هم اجرا خواهند داشت، بنری بر دیوار صحن از سخنرانی آقای علیرضا زاکانی خبر می دهد که در این مراسم سخن خواهند گفت، آقای زاکانی از فعالین مجلسی است که در هشت سال دولت یکدست احمدی نژادی بر ویرانی این کشور و اقدامات نابخردانه ان دوره چشم بستند و همراهی کردند، تا خرابی های رکورد شکن تاریخی بر فرهنگ، سیاست، روابط خارجی، اقتصاد این کشور تحمل شود، و هنوز که هنوز است بعد از سال ها این کشور نتوانسته است از آن همه خرابی کمر راست کند، و علیرغم این، ایشان و امثالهم همچنان از تریبون داران مراسمات بزرگداشت شهدا و... هستند، و حالا در مشهد اردهال برای عزاداران این مکان مذهبی هم سخن خواهند گفت، و به این ترتیب جناح اصولگرا مشاهد متبرکه و حرم ها را نیز در خدمت سیاستِ خود گرفته اند، حرم امام رضا، حرم حضرت معصومه و اینکه حرم مشهد اردهال در تیول سیاست پیشگان جبهه پایداری است، تا بر اذهان مومنین کار کنند، بدین امید که باز دوباره مردی از جنس معجزه هرازه سوم را بر این مظلومین تحمیل کنند و در پس آن "اقتصاد خصولتی" خود را پیش برده و تحکیم بخشند. و بدین ترتیب مذهب نیز در روند بازی های سیاسی اصولگرایان ویران تر از پیش شود و آنان اسب های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود را بتازند، تا چیزی نباشد که به بازیچه سیاست بازی این جناح در نیامده باشد.

سهراب سپهری در مشهد اردهال:

از این دردها که بگذریم اینجا وقتی در صحن حرم علی بن محمد باقر که اگر بایستی قله ایی را می بینی که غرق در برف است، دلت به این سپیدی برف ها آرام می گیرد که در این نقطه از کوه های مرکز ایران هم برف باریده و این نشانه ی خوبی است از آب و آبادانی؛ همینجا دلم برای فتح این قله غش رفت ولی این گونه قلل را نمی شود، تنها رفت و باید تیم شد و بدان حمله ایی اگاهانه و حساب شده کرد؛ در همین احوال بودیم که خانم از صحن دیگر حرم که ورودی زنان در آن قرار دارد، تماس گرفت و گفت بگو ببینم، کی اینجا دفن است، گفتم نمی دانم، گفت "اینجا قبر سهراب سپهری است" بله شاعر  و نقاش نامی ایران، از بزرگان شعر نو، جناب سهراب سپهری در اینجا شرف حضور دارند، او که می گوید "آب را گل نکنید" ، او که در روستای "چنار" در پایین تر از اینجا متولد شده و اینجا در حرم مشهد اردهال دفن، و زینت بخش صحن آن شده است.

بله بلایی که در سفر به دمشق سرم آمد، اینجا در اردهال تکرار نشد، در سفر زیارتی حضرت زینب یادم نبود که معلم شهید این انقلاب دکتر علی شریعتی هم در حالت امانت [4] به انتظار ما در دمشق خفته است، و سراغی از جناب دکتر در زینبیه دمشق نگرفتم، این داستان غم انگیز داشت در کاشان هم تکرار می شد بی زیارت سهراب شعر و ادب ایران، او را ترک می کردم، تا بعدها ناخن حسرت ناآگاهی خود را به دندان گزم؛ در بنارس هم این داستان غم انگیز تکرار شد، و ندانستم که حزین لاهیجی ما هم چون اسیری از یاد رفته [5] در آنجاست و بی زیارتش بنارس را ترک کردم، و این حادثه ایی تکرار شدنی است، که انسان سفری برود و از جایی عبور کند و نداند که عزیزی آنجا دارد و به دیدارش نرود، و بعدها انگشت ندامت بر دندان گزد.

بر سنگ قبر سهراب نوشته اند: "اهل کاشانم روزگارم بد نیست، خانه ابری شاعر آب و آینه، سهراب سپهری، به سراغ من اگر می آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من، طلوع زندگی 1307، غروب زندگی 1359 هجری شمسی" و تو با دیدن این طلوع و غروب زود هنگام حسرت می خوری که مردان بزرگ ما چه عمر کوتاهی دارند، و برخی عمر نوح می کنند.

مشهد اردهال منطقه شهداست:

مشهد اردهال منطقه شهداست:

 بنرهای نصب شده برای مراسم امشب، در جلوی بنر مراسم یادبود شهدای این منطقه قرار دارد، که عکس های این شهدا بر آن چاپ شده اند، 150 شهید، که صحن و دیوارهای این مکان به عکس و یا سنگ قبورشان مزین است، کسانی که حق زیادی بر گردن ایران دارند، جان فدا کردند، تا سردار قادسیه، قادسیه دومی را نیافریند، که اگر نکرده بودند قادسیه دوباره تکرار شده بود، و مدعیان آفریدن قادسیه همانی می کردند که در خرمشهر، هویزه و... با مال و ناموس این مردم مظلوم رقم زدند، 150 شهیدی که سرمایه ملی این کشورند، ولی این روزها مراسمات یادبود آنان به تیول سو استفاده جناح سیاسی اصولگرایان در آمده است، تا مردم را بر گرد شهدا جمع کنند و حدیث خود بگویند و سیاست خود را پیش برند.

آخرین پنج شنبه سال است و خانواده شهدا و مرحومین، بر قبر آنان در این امام زاده حاضرند و با میوه و شیرینی از مراجعین پذیرایی می کنند، بر برخی از سنگ قبور این شهدا که بر دیوار و زمین این مکان دیدم و آنان را ثبت کردم، تنها نام، آمدن و رفتن شان ثبت شده است! بی هیچ سخنی از آنان :

شهید سید جعفر حسینی، فرزند سید علی، ولادت 1/1/1339، شهادت 20/8/1360، محل شهادت کرخه

شهید سید محمود میر علی اکبری، فرزند سید مصطفی، ولادت 30/2/1344، شهادت 11/2/1361، محل شهادت خونین شهر (خرمشهر)

شهید سید مجتبی میر علی اکبری، فرزند سید مصطفی، ولادت 4/4/1338، شهادت 20/2/1361،  محل شهادت خونین شهر (خرمشهر)

شهید سید محمد رضا میر علی اکبری، فرزند سید مصطفی، ولادت 24/1/1341، شهادت 5/5/1367، محل شهادت سرپل ذهاب.

شهید سید تقی طالبی، فرزند سید میرزاجان، ولادت 1/1/1339، شهادت 18/4/1361، محل شهادت خونین شهر

شهید سید عباس حسینی، فرزند سید علی، ولادت 1/1/1341، شهادت 20/11/1361، محل شهادت رقابیه

شهید سید مجتبی حسینی، فرزند سید حسن، ولادت 1/1/1339، شهادت 21/3/1360 محل شهادت دارخوین

شهید سعید رسولی، فرزند علی محمد، ولادت 1346 ، شهادت 26/2/1365 ، محل شهات حاج عمران

شهید سید رضا میر حسینی، فرزند سید جمال، ولادت 8/2/1329، شهادت 18/5/1360، محل شهادت مهران

شهید حسن رجبی، فرزند علی، ولادت 1342، شهادت 31/2/1362، محل شهادت شهادت سردشت

شهید جعفر جیلانگری، فرزند جواد، ولادت 1/1/1346، شهادت 13/2/1363، محل شهادت مجنون 

شهید حسن انصاری، فرزند عباس ، ولادت 2/1/1347، شهادت 20/6/1361، محل شهادت سومار

شهید خلیل محمود زاده فرزند محمد ولادت 10/4/1338، شهادت 2/3/1361، محل شهادت خرمشهر

شهید غلامرضا عبدالهی، فرزند یوسفف ولادت 12/7/1344،  شهادت 16/2/1361، محل شهادت خرمشهر

شهید حسن نازنینی، فرزند حبیب الله، طلوع 12/1/1333، عروج 7/10/1357، محل شهادت تهران خیابان شریعتی

شهید غلامرضا نازنینی، فرزند حبیب الله، طلوع 9/1/1339، عروج 2/3/1361، محل شهادت خرمشهر

شهید محمد رضا صفری، فرزند اکبر، ولادت 1/5/1345، شهادت 25/2/1365، محل شهادت مجنون

شهید اصغر رئیسی فرزند اکبر، ولادت 10/1/1350، شهادت 27/12/1365،  محل شهادت شلمچه

شهید جعفر حسینی، فرزند رضا، ولادت 1/11/1343، شهادت 6/8/1362، محل شهادت مریوان

شهید مهدی صفری، فرزند حسن، 18/8/1343، ولادت 2/1/1361، محل شهادت کرخه

شهید محمد شبان، فرزند حسن، متولد 1/10/1346، شهادت 21/1/1366، محل شهادت شلمچه، عملیات کربلای 8، از عرش صدای آشنا می آید، آوای خوش از سوی سما می آید، فریاد که درهای بهشت باز کنید، مهمان عزیز ز کربلا می آید.

آری از شهدای ما نام و تاریخ های شان مانده است، و انگار همین برای امروز ما کافی است، کاش آنچه ملی است، ملی می ماند و به تیول هیچ فرد و جناحی در نمی آمد، کاش شهدا، جنگ، شورای نگهبان، صدا و سیما، قوه قضائیه، جمعه و جماعت و... ملی می ماندند و قانون طوری نوشته و اجرا می شد که از فتح آن به دست هر جناحی جلو گیری می شد، و این ها دیگر به بازیچه قدرت های سیاسی قدرت طلب تبدیل نمی شدند.

دیوار نوشته های برای شهدا در مشهد اردهال

دیوار نوشته های برای شهدا در مشهد اردهال

خطبه و خطبه خوانی :

بر بَنری در داخل حرم خبر از "اولین آئین خطبه خوانی خادمین افتخاری آستان مقدس حضرت سلطانعلی بن امام محمد باقر علیه السلام در سالروز شهادت اولین سفیر اهلبیت علیه السلام در ایران، همران با دعای پرفیض ندبه راس ساعت 7 صبح جمعه مورخ 26/12/1396" داده اند، که نشان از این دارد که مستخدمین و سکانداران این حرم هم با تاسی از سنن جاری در حرم امام رضا و... سعی دارند خود را به مجموعه ایی از سنن و مراسمات مجهز کنند که در دیگر اماکن مهم جاری است تا آنرا نیز به مکان های زیارتی مقدس و مهم تبدیل کنند، گرچه واژه خطبه و خطبه خوانی در ذهنم تداعی گر خاطرات خوب و بد، توامان دارد، خوب مثل خطبه های روشنگر خطیبی مسلط مانند آیت الله سید محمود طالقانی که بعد از پیروزی انقلاب با صدا و صورت دلنشین، و تسلطی که بر قرآن و نهج البلاغه داشت، آن انقلابی آگاه و صبور دل و جان را مجذوب سخن خود می کرد؛ و بر عکس خطبه های این روزهای جانشینان او که حقد و کینه سیاسی - جناحی خود را از تریبون های جمعه و جماعت بیرون می ریزند و تسویه حساب های سیاسی خود را در قالب خطبه های نماز جمعه انجام می دهند؛ و یا بدتر از آن خطبه های تعیین شده مجیزه گویان قدرت خلفا، که توسط منصوبان خلیفه ظالم و حاکمان بعد از پیامبر دیکته می شد و مملو از لعن و... به رقبای سیاسی، مذهبی و قومی خلیفه وقت بود که بعد از رسول اکرم بر جای او تکیه زده بودند و منویات دل خلیفه بر زبان امام جمعه و بر منابر اسلامی جاری می شد و آنچه اراده خلیفه بر تخت نشسته قرار می گرفت و از منویات و مکنونات قلبی او بود را امام جمعه منصوبش بیان می نمود تا به دل خلیفه بنشیند و در ارسال صله از بیت المال مسلمین بر چنین خطیبی دست باز عمل کند و بدبختانه همین خطبه هم می شد به جای فریضه نماز ظهر و عصر جمعه ما مسلمین.

یعنی مجیزه گویی در شان خلیفه ی وقت اموی، عباسی و... در بغداد، شام و... وقیحانه بجای نماز حساب می کردند و... و شغل این امامان که بر اریکه این فریضه "سوره جمعه" نشسته اند، شده بود تعریف و تمجید از خلیفه بر تخت زر، زور و تزویر نشسته و... و این ها ذهن انسان را آزار می دهد، که امام جمعه ایی بر فریضه ایی این چنین تاکید شده در قرآن حاضر شود، و اهداف شخصی، سیاسی، قومی و جناحی خود را در پیش گیرد و همین انسان را با کلمه "خطبه" و "خطبه خوان" مساله دار می کند، و بار منفی بر ذهن وارد می کند. اما با این همه مستخدمین حرم مشهد اردهال، اولین آیین خطبه خوانی را راه انداخته اند و سعی دارند سنتی را برای اولین بار در این مکان پایه گذاری کنند، که در نهایت این حرم را نیز  به سطح حرم های بزرگی مثل حرم حضرت رضا ارتقا بخشند.  

منطقه اردهال زنده است:

  

منطقه اردهال زنده است:

منطقه اردهال زنده است، معادن سنگ در آنجا فعالند و سنگ های عظیم کوه ها می بُرند و به سنگ های نمای ساختمانی تبدیل می کنند؛ کوه هایی که گُسل های شکسته ایی هستند که از زمین بیرون زده اند، مثل استخوان بازویی که بعد از شکستن از گوشت بازو بیرون می زند. و مردم این دیار کوه را مثل قالب پنیر می برند و به پول تبدیل می کنند. گلاب گیری هم که فعال است و از هر چیزی اسانس می گیرند، و به پول و ثروت تبدیل می کنند؛

اما اردهال چیزهای دیگری هم برای ارایه دارد و آن قلعه قدیمی است که از خشت و گل ساخته اند، و این برج و بارو داخل این روستا خود نمایی و دلکشی می کند، مرمت و بازسازی آن می توان این منطقه توریستی مذهبی را به یک منبع درآمد جدید دیگر هم مجهز کند، اگر مسولین این منطقه به مرمت و نگهداری برج و باروهای قلعه نسبتن سالم این روستا همت گمارند، خود را در طراز گردشگری ارتقا بیش از پیش خواهند داد. همچنین قله پر برفی که در نزدیکی این منطقه خودنمایی می کند، می تواند منبع توریسم طبیعت گرد شده و لذا همه شرایط برای پیشرفت اردهال مهیاست، اگر قدر داشته های خود را بدانند و به نگهداری و حفظ و تنوع بخشی آن اقدام کنند. زیرا این قلعه و این قله و این حرم می تواند مکمل هم شده و آنان را بسیار بیش از پیش بالا بکشند.

شب در راه است و باید اردهال را ترک گفت، هرچند دوست داشتم بمانم و ببینم آقای زاکانی چه به خورد این مردم خواهد داد، هر چند شرم آور است که صاحبان خرد از تریبون ها دور نگاه داشته می شوند، و صادق زیباکلام و استاد برجسته سیاست در دانشگاه با آن همه دانش سیاسی باید حکم 18 ماهه زندان دریافت کند و از فعالیت سیاسی دور بماند و امثال زاکانی که سواری اشان بر اسب سیاست کشور، آنرا به ویرانی کشید، این چنین آزادانه و بلکه با فراخ بال همچنان مانور نظریه پردازی های ویرانگر خود را بدهند.

قلعه ایی تاریخی در اردهال که می تواند مکمل جلب توریسم به این منطقه شود

قلعه ایی تاریخی در اردهال که می تواند

مکمل جلب توریسم به این منطقه شود

کاشان را به تو می شناسم:

کاشان در چند قدمی ماست، شهری که مرا به یاد محتشم کاشانی با آن شعر [6] زیبایش می اندازد، و یا غیاث الدین جمشید کاشانی سریال ساخته شده از او، به معرفی این دانشمند و تاریخ زندگی اش پرداخت و حکایت تقابل علم و فقه را خوب نشان داد، و همچنین کاشان را به میرزا تقی خان امیرکبیر می شناسم که در این شهر رگ زده شد تا خونش در آب های روان ارگ حکومتی "فین" جاری شود و سروهای چند صد ساله شاهد، ناظر و ساکت بر استبداد را آبیاری نموده تا بنای استبداد همچنان سیراب از خون مصلحین و دلسوزان این آب و خاک بر این ماتمکده زخمی از جور بر پا بماند و جولان دهد و... همچنین کاشان را "مخمل کاشان" می شناسم، ضرب المثلی گوش آشنا، زیرا مرحوم پدرم برای هر منظره طبیعی و چمنزار از آن استفاده می کرد، و وقتی علف های پر پشت بهار را بر دامن طبیعت می دید می گفت :  ببین "مثل مخمل کاشان زیباست"، اما کاشان را علاوه بر این ها با آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی هم می شناسم، که در کتاب های تاریخ نام او را در کنار دکتر محمد مصدق که پیشگام و قهرمان مبارزه با سلطه خارجی بر ماست، برجسته کرده بودند، و تا وقتی که اسناد دخالت این روحانی سیاست پیشه به نفع کودتاچیان انگلیسی – امریکایی 28 مرداد علیه دولت ملی و ضد استعماری دکتر مصدق بیرون نیامده بود، او را از بزرگان سیاست این کشور می دانستم، و اکنون شرمنده از نادانی خود هستم، که انسان در نادانی چقدر از کسی خوشش می آید، و بعد در شرایط آگاهی فرو می ریزد، و متوجه می شود که چقدر در اشتباه بوده است. حال بعد از رو شدن اسناد همکاری آیت الله کاشانی با کودتاچیان، هنوز مانده ایم که با این همه اماکن و خیابان ها و مدارسی که به نام او کرده ایم و او را بزرگ داشته ایم، چه کنیم، و هنوز در حیرت این رودستی هستیم که از عوامل بیگانه خوردیم و حال بعد از برملا شدن این رسوایی رومان نمی شود خیابان ها را از نام او خارج کنیم؛ و در آن سو بعد از چهل سال که از انقلاب می گذرد، تازه به همت اعضای جدید شورای شهر تهران خیابان کوچکی مثل "نفت" را به نام دکتر محمد مصدق که قهرمان ملی کردن نفت و مبارزه با استعمار بود، کرده اند، در حالی که مدارس، اتوبان ها و خیابان های متعددی به نام آیت الله کاشانی است، که علیه چنین رادمرد استثمار ستیزی با کودتاچیان خارجی همدست شد. و خدا می داند که پنجاه و یا شصت سال بعد، نام کدام یک از چنین نام های بزرگی را باید بر تارک اسناد سرویس های جاسوسی بیگانه دید که امروز آنان را می پرستیم.

نقش هنری بر میدانی در خیابان امیرکبیر کاشان

نقش هنری بر میدانی در خیابان امیرکبیر کاشان

حکایت کاشان ادامه دارد....

[1] - نقل به مضمون

[2] - آنطور که "هیئت فرهنگی عشاق الحسن کاشان" برای مراسم خود در پنجشنبه 24/12/1396 از ایشان نام برده است

[3][3] - چنان که بر بنری در صحن حرم نوشته بودند که مراسم جمعه 26/12/1396 خطبه خوانی خواهند داشت، البته نفهمیدم که چرا پنجشنبه 24 و جمعه 26 اسفند می شود؟!!.

[4] - طریقه ایی که در قدیم رایج بود و مردگانی را که می خواستند به جاهای دیگر منتقل کنند را ابتدا در مزاری به صورت موقت دفن می کردند، تا گوشت و مواد فاسد شدنی بدن او از بین رفته و به خاک تبدیل شود و سپس استخوان های آنها را که دیگر خراب شدنی نبود و قابل حمل تر است در کیسه ایی نهاده به محل اصلی دفن منتقل می کنند. مثلا مادر بزرگ پدری ام، به پدرم سفارش کرده بود که او را بعد از مرگ به نجف منتقل و در آنجا دفن کند که به علت بسته بودن راه عراق، او را در قبری خاص در شهر خودمان دفن کردند و بعد از سی سال  موفق شدیم جسدش را به نجف منتقل و دفن کنیم و به وصیتش عمل کنیم. دکتر شریعتی را هم به همین شیوه در تابوتی موقتن در دمشق دفن کردند چون رژیم گذشته اجازه ورود جسد او را به کشور نداد و تا به حال به انتظار است که به وطن باز گردد.

[5] - ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد       در دام مانده باشد صیاد رفته باشد

[6] - باز این چه شورش است؟ که در خلق عالم است           باز این چه نوحه وچه عزا وچه ماتم است؟   باز این چه رستخیز عظیم است؟ کز زمین     بی نفخ صور، خاسته تا عرش اعظم است     این صبح تیره باز دمید از کجا؟ کزو          کار جهان وخلق جهان جمله درهم است      گویا، طلوع می‌کند از مغرب آفتاب  کآشوب در تمامی ذرات عالم است

دیدگاه‌ها  

#3 مصطفوی 1397-01-09 05:21
دوستی از طریق ایمیل بر این پست برایم نوشت)
خوندمتون بسیار هم عالی‎
الهی که همیشه خوش و خرم باشید ودر سلامت کامل‎
(اما) شمال فقط تفریحی و این حرفا ... یعنی شمال از فرهنگ و هنر بی بهره ست ....؟!!‎ (ببخشید، این فقط یک احساس بود که ابراز داشتم و احساس ممکن است اساس نداشته باشد، و حتمن هم ندارد چرا که تاریخ ایران بی قطعه شمالی اش کامل نیست، شمال قطعه ایی از بهشت و تاج سر ایران است)
سفر نامه جذابی بود قم را خوب اشاره داشتین هر دفعه که وارد قم می شوی ساخت و سازها آدم رو جور دیگر هدایت می کنن ... بلندگوها هم اشاره بجایی بود گاهی آدم دلش می خواد یه گوشه از حرم وایسته و تو سکوت خودش و محیط، حالی خوش رو تجربه کنه اما امان از تبلیغات و...‎
کاشان دوست داشتنی .... اردهال با دو امامزاده اش .... دیدید دوست چه ساخت و ساز وسیعی برای آنجا داره انجام میشه .... چقدر گسترده ....‎
کنار سنگ قبر مشگی ی سهراب با تمام سادگی ش و یه تکه از شعرش ..... دنیا یه جور دیگه به نظرت میاد .... نگاهت رو از سنگ قبر بر می گیری میری در حال و هوای شعرهایش‎
یاد فروغ افتادم ............................................ من عریانم ،عریانم، عریانم / مثل سکوت های میان کلام های محبت عریانم، / و زخم های من همه از عشق است / از عشق ... عشق .. . عشق‎
باع فین را دوست ندارم ... شاید خنده دار بنظر بیاید اما بارها در سفر به کاشان جلوی همان درب که در تصویر هست به انتظار بازگشت دوستان و همراهان نشسته ام .... اما داخل باغ نرفته ام ....‎
حرفام واسه اینجا از سفرنامه تون هم داره طولانی تر میشه انگار‎
حتمن در قسمت بعد از نیاسر و قمصر هم خواهید نوشت ... کاشان در کل دوست داشتنی ست ..... در اوایل خرداد فصل گل و گلاب گیری هم دیدنی تر هست‎
#2 مصطفوی 1397-01-09 05:21
دوستی از طریق ایمیل بر این پست برایم نوشت)
خوندمتون بسیار هم عالی‎
الهی که همیشه خوش و خرم باشید ودر سلامت کامل‎
(اما) شمال فقط تفریحی و این حرفا ... یعنی شمال از فرهنگ و هنر بی بهره ست ....؟!!‎ (ببخشید، این فقط یک احساس بود که ابراز داشتم و احساس ممکن است اساس نداشته باشد، و حتمن هم ندارد چرا که تاریخ ایران بی قطعه شمالی اش کامل نیست، شمال قطعه ایی از بهشت و تاج سر ایران است)
سفر نامه جذابی بود قم را خوب اشاره داشتین هر دفعه که وارد قم می شوی ساخت و سازها آدم رو جور دیگر هدایت می کنن ... بلندگوها هم اشاره بجایی بود گاهی آدم دلش می خواد یه گوشه از حرم وایسته و تو سکوت خودش و محیط، حالی خوش رو تجربه کنه اما امان از تبلیغات و...‎
کاشان دوست داشتنی .... اردهال با دو امامزاده اش .... دیدید دوست چه ساخت و ساز وسیعی برای آنجا داره انجام میشه .... چقدر گسترده ....‎
کنار سنگ قبر مشگی ی سهراب با تمام سادگی ش و یه تکه از شعرش ..... دنیا یه جور دیگه به نظرت میاد .... نگاهت رو از سنگ قبر بر می گیری میری در حال و هوای شعرهایش‎
یاد فروغ افتادم ............................................ من عریانم ،عریانم، عریانم / مثل سکوت های میان کلام های محبت عریانم، / و زخم های من همه از عشق است / از عشق ... عشق .. . عشق‎
باع فین را دوست ندارم ... شاید خنده دار بنظر بیاید اما بارها در سفر به کاشان جلوی همان درب که در تصویر هست به انتظار بازگشت دوستان و همراهان نشسته ام .... اما داخل باغ نرفته ام ....‎
حرفام واسه اینجا از سفرنامه تون هم داره طولانی تر میشه انگار‎
حتمن در قسمت بعد از نیاسر و قمصر هم خواهید نوشت ... کاشان در کل دوست داشتنی ست ..... در اوایل خرداد فصل گل و گلاب گیری هم دیدنی تر هست‎
#1 مصطفوی 1397-01-09 05:21
دوستی از طریق ایمیل بر این پست برایم نوشت)
خوندمتون بسیار هم عالی‎
الهی که همیشه خوش و خرم باشید ودر سلامت کامل‎
(اما) شمال فقط تفریحی و این حرفا ... یعنی شمال از فرهنگ و هنر بی بهره ست ....؟!!‎ (ببخشید، این فقط یک احساس بود که ابراز داشتم و احساس ممکن است اساس نداشته باشد، و حتمن هم ندارد چرا که تاریخ ایران بی قطعه شمالی اش کامل نیست، شمال قطعه ایی از بهشت و تاج سر ایران است)
سفر نامه جذابی بود قم را خوب اشاره داشتین هر دفعه که وارد قم می شوی ساخت و سازها آدم رو جور دیگر هدایت می کنن ... بلندگوها هم اشاره بجایی بود گاهی آدم دلش می خواد یه گوشه از حرم وایسته و تو سکوت خودش و محیط، حالی خوش رو تجربه کنه اما امان از تبلیغات و...‎
کاشان دوست داشتنی .... اردهال با دو امامزاده اش .... دیدید دوست چه ساخت و ساز وسیعی برای آنجا داره انجام میشه .... چقدر گسترده ....‎
کنار سنگ قبر مشگی ی سهراب با تمام سادگی ش و یه تکه از شعرش ..... دنیا یه جور دیگه به نظرت میاد .... نگاهت رو از سنگ قبر بر می گیری میری در حال و هوای شعرهایش‎
یاد فروغ افتادم ............................................ من عریانم ،عریانم، عریانم / مثل سکوت های میان کلام های محبت عریانم، / و زخم های من همه از عشق است / از عشق ... عشق .. . عشق‎
باع فین را دوست ندارم ... شاید خنده دار بنظر بیاید اما بارها در سفر به کاشان جلوی همان درب که در تصویر هست به انتظار بازگشت دوستان و همراهان نشسته ام .... اما داخل باغ نرفته ام ....‎
حرفام واسه اینجا از سفرنامه تون هم داره طولانی تر میشه انگار‎
حتمن در قسمت بعد از نیاسر و قمصر هم خواهید نوشت ... کاشان در کل دوست داشتنی ست ..... در اوایل خرداد فصل گل و گلاب گیری هم دیدنی تر هست‎

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.