تمثیل سه ارابه – توجیه گر "هدف وسیله را توجیه می کند" در بودیسم
معمولا جانیان و ظالمین بزرگ را در شکل مدافعین آرمان های بزرگ می بینیم، که مثلا می خواهند بشریت را از مشکلی خاص و اساسی نجات دهند،امپراتوری های غربی در جهت گسترش آزادی و دمکراسی است که جنایات خود را در جهان رقم زدند و می زنند، شرق هم تحت شعار نجات طبقه کارگر، جنایات ظالمانه ی بیشماری را مرتکب شد و نهضت اسلامی داعش و داعش مسلکانِ مسلمان هم برای گسترش اسلام نابِ خود و بردن انسان ها به بهشت موهوم خود به جنایت مشغولند و کم کم هندویسم و بودیسم هم توسعه طلبی خود را در قالب آرمان های خود جستجو می کنند و به پاکسازی قومی و مذهبی در آسیا به خیزش ترغیب شده اند و نهضت خالص سازی سرزمین های شرقی از پیروان مذاهب و فرهنگ هایی که خارج از این منطقه آمده اند دنبال می کنند؛ اما سوال اینجاست که چنین آرمان گرایانی که مدافع و دنبال کننده ی آرمان های بزرگ بشریتند، چطور خود تبدیل به جانیان و ظالمینی این چنینی در حق بشر تبدیل می شوند و چگونه اعمال فضاحت بار خود را توجیه می کنند؟!
ریشه یابی تبدیل مدعیان و مدافعین پروپاقرص حقوق و نجات بشر، به جنایتکاران ضد بشری الان موضوع سخن ما نیست ولی در خصوص توجیه اعمال ننگین شان باید گفت که شاید اتخاذ اصل "هدف وسیله را توجیه می کند" یکی از مهمترین مفّرهای آنان برای فرار پاسخگویی اعمال خباثت بارشان باشد که به کمک آنان می آید تا به وسیله آن به توجیه اعمال ننگین خود اقدام کنند.
از طرفی در ساختار اعتقادی برخی از مذاهب نشانی از توسعه طلبی آشکار دیده نمی شود و بیشتر مدعی اصلاح فرد از درون هستند و ادعای هدایت اجتماعی چندانی ندارند؛ بعنوان مثال بودیسم خطابش فرد فردِ انسان هاست و می خواهد آنان را تک تک از درون متحول کرده و به راهی که مفید اوست هدایت، تا به سعادت مفروض این دین و مسلک، منتهی نماید؛ اما چند دهه است که همین بودیسم فردگرا و انزوا طلب حرکاتی دارد که در قامت یک نهضت سیاسی ظاهر می شود و این مکتبِ سراسر معنویت در قامت یک عنصر فعال سیاسی به پاک سازی قومی مذهبی دست می زند (مثال میانمار) و یا در یک پاردوکس عظیم با نادیده انگاشتن تعالیم و اساس معنوی خود، با جهان مادیت و غرب هم پیمان می شود و امروزه آقای دالایی لاما (رهبر بوداییان در تبعید تبت) مرتب با غربی ها (جهان مادیت) نشست و برخواست دارد و به نظر می رسد که آنان را به عنوان متحد خود انتخاب کرده و یا آنان او را متحد خود می دانند.
البته این را نباید منکر شد که این دو در دشمنی با چینی ها اشتراک هدف دارند و لذا بین آنان همپوشی ایجاد شده و مدعیان مادیت و معنویت محض حول این هدف در کنارهم آمده و حرکت مشترک دارند؛ اما این که غربی ها بر اساس این اصل که "هدف وسیله را توجیه می کند" کاملا عمل کرده و می کنند و برای رسیدن به اهداف خود علیرغم شعار آزادی و دمکراسی، حتی با دیکتاتورترین حکومت ها و حکام کنار آمده و متحد شده اند و علیرغم شعار آزادی و دمکراسی با ظالم ترین بَندکنندگان به اتحاد رسیده اند، ولی از بودیسم انتظار نبود که طبق این اصل عمل کند زیرا که مدعی زدودن پلیدی های درونی انسان از طریق تحمل و رنج کشیدن است؛ شاید انتظار این بود که با قبول رنج تن به این اصل منحط تن ندهد؛ ولی بر خلاف آن اکنون بودیسم هم در همین جهت غربی ها حرکت می کند؛ شاید باید تصور کرد که این مربوط به شرایط جدید است و با سیاسی شدن بودیسم به این عارضه مبتلا شده اند، ولی نگاهی به تمثیل سه ارابه که از زبان بودای بزرگ در دیدار با یکی از پیروانش به نام سریپوترا (Sariputra) نقل می شود (اگر به واقع از زبان ایشان صادر شده باشد) متوجه می شویم که در بودیسم هم این اصل در تعالیم جناب بودا ریشه دارد و نباید از آنان نیز انتظار بیجا داشت.
کتاب "داستان رامپا (History of Rampa)" نوشته آقای "لوبسانگ رامپا" ترجمه دکتر رضا جعفری انتشارات "فردوس" در سال 1371 صفحه 31 این تمثیل را از زبان بودای حکیم چنین روایت می کند :
"وجه تسمیه سه ارابه بدان جهت است که ارابه در آن روزگاران همچون چوب پا و شیرینی هندی در این روزگاران نزد کودکان عزیز بوده است. بودا با یکی از پیروانش بنام سریپوترا سرگرم گفت و شنود بودند آنها در سایه درخت هندی تناوری نشسته و از راستی و ناراستی سخن می راندند و می گفتند که گهگاه کژی سزاوار تر و شایسته تر از راستی است. بودا می گوید سریپوترا اینک از مردی غنی صحبت بداریم، آنچنان غنی که بتواند جمیع هوس های خانواده اش را جامه حقیقت پوشد. مردیست پیر، خانه گشاده و فرزندان بی شمار دارد. از آن زمان که فرزندانش چشم به جهان گشوده اند برای آنکه آنها را از گزند حوادث مصون دارد از هیچ چیز دریغ نورزیده است. کودکان دلبند او خطر را نشناخته و درد و رنج را نیاموخته اند پیرمرد به منظور رسیدگی به امورش به روستای مجاور می رود و چون باز می گردد می بیند که ستونی از دود از سرایش به هوا خاسته، شتابان نزدیک می شود و مشاهده می کند که خانه اش در آتش می سوزد و لهیب آتش چهار دیواری خانه و سقف آن به بالا تنوره می کشد در درون خانه بچه ها بی خبر از خطر همچنان سرگرم بازی اند می توانند بیرون آیند. لیکن چنین نمی کنند چرا که از درد بی خبرند و همیشه از گزند محافظت شده اند از خطر آتش سوزی غافلند زیرا تنها آتشی که دیده اند در آشپزخانه بوده است. پدر آسیمه و دژم می شود زیرا چگونه می تواند تنها به درون رود و کودکان محبوبش را رهایی بخشد؟ اگر داخل شود شاید بتواند یکی از آنها را در بغل گیرد و نجات دهد اما دیگران به این اندیشه که این هم نوعی شوخی است همچنان به بازی ادامه خواهند داد کوچکترها ممکن است به هنگام دویدن در حیاط در آتش که خطر آنرا نیاموخته اند بیافتند. پدر تا پشت در نزدیک می شود و فریاد می زند بچه ها، بچه ها بیایید بیرون، فورا بیایید اینجا اما کودکان از اطاعت امر پدر سرباز می زنند. می خواهند بازی کنند، می خواهند در حیاط خانه دوراز این گرما که آنها را بر علتش آگاهی نیست جست و خیز کنند. پدر پیش خود می اندیشد من فرزندان را خوب می شناسم سیر تا پیاز آنها را می دانم بر تفاوت خلق و خوی و رفتار و کردار آنها واقفم می دانم تازمانی که به یافتن چیزی بهتر یا اسباب بازی تازه ای امید نداشته باشند از خانه بیرون نخواهند آمد، بار دیگر پشت در می آید و با صدای رسا فریاد بلند می کند که بچه ها بچه ها بیایید بیرون زود باشید بیایید بیرون برایتان اسباب بازی آورده ام پشت در خانه است ارابه هایی اکه به گاو بسته شده ارابه هایی که بز آن ها را می کشد و یک ارابه هم به تندی باد صر صر برای این که به یک گوزن بسته شده زود بیایید بیرون و الا آنها را بهتان نمی دهم.
کودکان غافل از آتش بی خبر از دیوارها و سقفی که در هم فرو می ریزد تنها در اندیشه اسباب بازی شتابان و آسیمه سر دوان دوان و تنه زنان برای این که هر یک گوی سبقت از دیگران برباید و زیباترین اسباب بازی را برگزیند به خارج هجوم می آورند و همینکه آخرین آن ها پای بیرون می نهد سقف شعله ور از آتش در میان بارانی از اخگر سوزان و تیر و تخته نیم سوخته ای که به هر طرف پراکنده می شود فرو می ریزد. کودکان بی توجه به خطری که هم اکنون از چنگال آن به سلامت جسته اند شیون کنان می گویند پدر پدر اسباب بازی هایی که گفتی کجایند؟ سه تا ارابه کجا هستند ما با دو آمدیم اما آنها پشت در نیستند. تو قول دادی پدر؟ پدر ثروتمند بی اعتنا به خانه آتش گرفته و معدوم شده اینک که فرزندانش از کام مرگ رسته اند برای خرید اسباب بازی و ارابه شتاب می کند در حالی که می داند نیرنگش زندگانی کودکان دلبندش را نجات بخشیده است. در این جا بودا روبه سریپوترا کرد و گفت خوب سریپوترا بگو ببینم آیا این حیله مناسب و بجا نبود؟ آیا این مرد با توسل به این شیوه ساده هدف را توجیه نکرد؟ بدون تشبث به چنین وسیله ای پسران او در کام آتش خاکستر می شدند. سریپوترا به جانب بودا برگشت و گفت آری مولای من هدف و منظور طریق را توجیه کرد و نیکی به بار آورد."
همانطور که در این داستان پیش پا افتاده روشن است بسیاری از رهبران آرمانگرای این دنیا مردم را بچه های غافل و بی خبر و منفعل دیده و گله یی می بینندشان که گوسفندوار مشغول چرا و بازی اند و باید آنان را چوپانی کرد و با هر هویجی به این طرف و آنطرف که صلاح دانستی ببری. در این راه هم هدف وسیله را توجیه می کند. همین نگاه است که شروع اقدامات ناجوانمردانه، دروغ و تزویر است که این گله را به سمت اهداف خود پیش برد و هر که سر مخالفت با اساس این نگاه و روش ها کرد سر به زیر تیغ خواهد شد.
این در برابر نگاه خداوند به انسان است که او را لایق سخن خود دیده و با او سخن گفته و او را آزادی و عقل داده و با توجه به امکاناتی که داده مسول و پاسخگویش می داند، و نه گوسفند بی عقل و غافل و...
+ نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 11:41 AM }
- توضیحات
- زیر مجموعه: مطالب نویسنده
- دسته: درس های دیار سند و هند
- تاریخ ایجاد در 22 خرداد 1395
- بازدید: 2581