ای رسول خدا (ص) در سیره بعضا مساوی اموی ها و جاهلیت به تصویرت می کِشند؟!

ای امین خداوند و خلق خدا (ص)! آیا تو بدان سانی که تو را در ذهن خود دارم و ساخته ام و یا از آن متفاوتی؟! عمری است که از تو، تَبار و مرامت می شنوم و پیرامون تو و آیین و خدایت می خوانم و از مجموع آنچه خواندم و شنیدم چنین بر می آید که تو، آیین و خدایت از جماعتِ اهل شمشیر و زور، و شمشیرکشانِ و زورمدارانِ خشونت طلب متمایزید. من تو و خدایت را از جماعت اجبار و اجبارگران در پذیرشِ دین جدا و متمایزتان یافتم، و به واقع هم وقتی معجزه ی تو کتاب و اخلاق نیکوست، تو را با این جماعت نباید قرابتی باشد. وقتی معجزه ی تو سخن و قسم خدای تو به قَلم و توصیه تو و خدایت به خواندن، تقوا، درستی، تعقل، تفکر و.. است، آیا تو را با جماعت نیزه و شمشیر به دست در ترویج دین، خشم و خشونتمدار، بی مروت، اهل غارت و به بردگی گرفتن و... تناسبی است؟!! ابدا من که این گونه نمی پندارم. ایمان دارم که اسلام دین رهایی بخش است و ظلم ستیز و نه این که خود به بند کشنده و ظالم.

اما گاهی برخی نوشته ها به تور انسان می خورد که چیز متفاوتی را می گوید؛ از جمله اخیرا فرازهایی از کتاب "تاریخ سیاسی اسلام (1) - سیره رسول خدا (ص)" نوشته آقای رسول جعفریان (انتشارات دلیل ما) را نگاه کردم، دیدم در این نوشته گهگاه تو را با آنچه مدت هاست در ذهن خود ساخته ام و تصویرت در ذهنم قرار دارد، متفاوت به تصویر کشیده اند، خصوصا زمانی که روال برخورد تو و یارانت را با قبایل شبه جزیره خوفناک و غرق در ظلم و جاهلیت عرب، بعد از پیروزی هایِ بزرگ (فتح مکه) آغاز گشت، و در این کتاب گفته می شود که برخی قبایل را مخیر به انتخاب جنگ و یا پذیرش آیینت کردید؟!! نمونه های از این نوشته ها به شرح ذیل است:
صفحه 4-653: "پس
 از فتح مکه ... بسیاری دیگر تسلیم شرایط جدید شده و عجالتا اسلام را پذیرفتند... بیشتر قبایل با ملاحظه اوضاع جدید، چاره ایی (لابد جبر تو و یارانت) جز پذیرش اسلام نداشتند."  
صفحه 656: "یک بار وفد بنی تغلب مشتمل بر شماری مسلمان و مسیحی آمد که قرار شد مسیحیان بر نصرانیت خو بمانند، اما از مسیحی کردن فرزندان شان اجتناب کنند.
 " 
صفحه 657: "مساله امنیت قبایل که پیش از این بدان اشاره کردیم، برای آنها بسیار مهم بود. آنان طالب <امان الله و امان رسوله>و <ذمه الله و ذمه رسوله>بودند... <ای لایغار علیهم>یعنی نباید مورد غارت قرار گیرند. این همان امنیتی بودند که قبایل نو مسلمان خواستار آن بودند."
 صفحه 660: که طی آن چگونگی وارد کردن قبیله طیّ (قبیله حاتم طائی معروف) به اسلام را نشان می دهد که مورد غارت مال و زنان قرار گرفتند.
صفحه 663: "بنی تمیم قومی بدوی بودند، کسانی که روحیه تندخو، لجوج و متکبر دارند، قبیله خویش را برتر از هر چیز و هرکس می دانستند و حاضر به پذیرش هیچ حکومتی بر خود نبودند... بنی تمیم بعد از رحلت رسول خدا (ص) نیز در شمار مرتدین در آمدند و تنها به زور از ارتداد دست برداشته و بار دیگر اسلام را پذیرفتند."
 صفحه 665: "آن حضرت (علی) در برخورد با قبیله مذحج آنان را به اسلام فرا خواندند، اما نپذیرفتند، پس از یک حمله بیست نفر آنان کشته شدند در آنگاه حضرت تاملی کرد و بار دیگر آنان را به اسلام فرا خواند، این بار پذیرفتند. امام غنایم را جمع آوری کردند خمس آن را جدا کردند و بقیه را به جنگجویان دادند... گفته می شود در سفر اول امام (علی) غنایم موجود را تخمیس کرد، از جمله کنیزی در سهم خمس، یعنی سهم الله قرار گرفت حضرت به استناد آن که خمس از آنِ اهل بیت پیامبر است آن کنیز را برای خود برداشت. خالد بن ولید نامه گلایه آمیزی به رسول خدا نوشت..."
صفحه 667: سال ده هجری "اکنون جمعیت زیادی با حفظ ساختارهای قبیله ای، عرفیات عربی جاهلی، و با انگیزه هایی که عمدتا نااستوار و غیر صمیمی بود به حوزه اسلام وارد شده و مدینه می باست بر آنان فرمانروایی کند مهمترین نکته برای آنان این بود که دولت قدرتمند مدینه آنان را به رسمیت شناخته و اسلام آنان را بپذیرد و بدین ترتیب آنان از خطر تصاحب اراضی و اموالشان مصون بمانند. این تعهد از سوی رسول خدا داده می شد اما در عوض قبایل نیز تعهداتی را می پذیرفتند."
  صفحه 668: "با آشکار شدن بیماری رسول خدا (ص)  پس از بازگشت از حجه الوداع این مخالفت های آغاز شد و بعد از رحلت در شورش هایی که به عنوان ارتداد شاخته شده ظاهر گشت".
اما به راستی ایمانِ اجباری این جماعتِ غرق در جهل، بت پرستی، ظلم، خشونت که در تمام سال یا به غارت هم مشغول بودند و یا در اندیشه غارت و تنها چهارماه (ماه های حرام) از سال را توافقی به تعطیلی کشتار و غارت و چپاول هم اقدام می کردند و... در حالی که رغبت و تناسبی به تو و خدا و آیینت نداشتند، به چه درد تو و خدایت می خورد؟!! آیا به راستی خدای تو نیازمند ایمان چنین انسان هایی بوده و هست؟!! ولی بر اساس این نوع تاریخ نگاری و سیره نویسی ها، کارگزارانت، آنان را به زور شمشیر در جماعت مسلمین داخل کردند؟!!
گیرم که ایمان هم بیاورند که طبق این نوشته، آوردند؛ آیا همین ها نیستند که بعدها سیاهی لشکر جنایت کارانِ از جانشینان تو شدند و سلسله های پادشاهی و امپراتوری های مخوفِ بعد از تو را سامان دادند و تدارک دیدند و جنایات بی شماری در حق یارانت (خاندان (ع)، مهاجر، انصار) و از جمله در فتح سرزمین های دیگر آفریدند، و یا در زمره یاران سلسله بنی امیه و بنی عباس و... عرصه را به مسلمانان واقعی و غیرمسلمان تنگ کردند و اصلا وقتی به ایمان آوردن سران بنی امیه می نگرم جز زور در وارد شدن آنان به ایمان ندیدم؛ آیا حجاج بن یوسف ثقفی از همین اهالی شهر طائف نبود که به زور گشوده شد و به سلک اهل دین در آمد و بعدها جنایات بزرگی را در جایگاه جانشینی تو مرتکب شد؟!! که از شدت ظلم شهره خاص و عام است؟! آیا جناب معاویه بن ابی سفیان از جمله اهل به زور در دین وارد شده مکه نبود که خودش با عصاره عدل یعنی علی (ع) و حسن (ع) آن کرد و فرزند خلفش یزید آن چنان با حسین تو (ع)، مدینه النبی (ص)، مکه شریف و... کرد و خانه خدا را مثل اهل ابرهه و سپاهش به منجنیق بست و مدینه النبی را به خون کشید و تجاوزات شرم آور سپاهش جنایت آن عصر را به اوج رساندند و...
اما می توان مدعی شد که بعضی تاریخ های نوشته شده در خصوص تو و زندگی ات و حتی مرام و سنتت، چنان مغشوش است که انسان را به بی راهه می برد، و ناامید می کند؛ این را در احادیث جعلی و تاریخ نگاری های بی اساس می توان دید، که گاه ظالمین اموی، عباسی و... مطابق با خواست و مصلحت خویش آن را نوشتند و جعل کردند، تا تو را مثل خود معرفی کنند، و جنایات، افکار و رفتار ظالمانه و مغشوش خود را توجیه نمایند و...
البته وقتی برخی امروز از اشتباهات و حتی جنایات اعراب در حمله و لشکرکشی ها به سرزمین های دیکر در دوره ی این جنایت کاران سخن می گویند و اعتراض می کنند، عده یی آن را شبه در دین اسلام تلقی کرده و در مقام دفاع برخواسته و عملکرد آنان را توجیه و حتی بعضا دفاع هم می کنند؛ و این را نادیده می گیردند که در کلاس محمد (ص) تنها عده یی قلیل درس دین فرا گرفتند و اکثریت حتی فرصت درس آموزی نیافتند و با رحلت زودهنگام رسول اکرم (ص)، این اکثریت تازه مسلمانان و... که حتی بعضا ایشان را رویت هم نکرده بودند، به سپاهی پیوستند که به قصد فتح ممالک ثروتمند و متمدن دیگر حرکت کردند و لذا اگر این فاتحان درس ناآموخته و پر از اشتباه، و بعضا ظالم را مساوی مسلمان واقعی و اسلام دید، و به توجیه جنایات آنان مشغول شد، این خود ظلمی است بزرگ به محمد (ص)، آیین اسلام و حتی خدای ارحم الراحمینش، که تناسبی با این جماعت ندارند، و باید پذیرفت که این جماعت مثل اجداد جاهلی خود اهل شمشیر بودند و بر طبق سنت جاهلی حمله و رفتار می کردند؛ و البته سنت جاهلی در سنت نبرد خود بسیار سخیف و باطل بود که غارت، کشت و کشتار، هزار ظلم دیگر و بربریت در ذات آن و جزو قوانین ثابت و منطقی و پذیرفته شده این جماعت بود.
اگر بخواهیم نمونه ای داشته باشیم شاید مثال جناب خالد بن ولید که در جنگ آوری شهره زمان خود بوده است و پس از اسلام آوردن اقداماتی در فتوحات اسلامی دارد، مثال خوبی در این راستا است، که اگر او و اقداماتش را در این نبردها در رکاب اسلام و به عنوان یک فرمانده مسلمان با اسلام و مسلمانی مساوی ببینیم و طبق عادت به فکر توجیه آن باشیم در واقع به اسلام و مسلمانی ظلم عظیمی کرده ایم.
اما ای پیام آور یزدانِ صادر کننده ی قانون "لااكراه فى الدين" (ص)! ایمان دارم که تو و خدایت مبرای از اجبار در وارد کردن انسان ها به دین و آیین خودی؛ و شمشیر و زور جز در مقام دفاع از خود در قاموس دین و آیین مهرپرور تو جایگاهی ندارد، و با آنچه در این نوع کتاب ها و سیره نویسی ها، به تصویرت کشیده اند، قطعا متفاوتی؛ و ایمان دارم که تو خود به قرآن و کلماتی که خود آوردی ایمان و اعتقاد داشتی و در شکستن قوانین و سنت خداوندی که آورنده اش بودی، قطعا نباید پیشقدم می شدی، و مثل ظالمین معمول این روزها، در شکستن قانون های اساسی خودنوشته، قطعا پیشقدم نخواهی بود و همچنانکه در آیه 149 سوره شریف "انعام" اشاره شده که اصلا خودِ خداوند تو، بنا نداشت که کسی را به اجبار در دین و آیین در آورد، قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعينَ {(ای پیغمبر!) بگو: خدا دارای دلیل روشن و رسا است و اگر خدا می‌خواست همگی شما را (از راه اجبار به سوی حق و حقیقت) هدایت می‌نمود (امّا هدایت اجباری بی سود است و راهیابی اختیاری پسندیده و ستوده است).

 

+    نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم بهمن 1393ساعت 9:52 PM توسط سید مصطفی مصطفوی  

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.