دخالت و احساسِ حقِ دخالت در زندگی دیگران بلایِ زندگی بشر

شاید شما هم شنیده باشید که برخی از محیط جدید زندگی اشان این چنین تعریف و تمجید می کنند که "اینجا هیچ کس با کار کسی کار نداره، همسایه ها نسبت به زندگی دیگران کاملا بی تفاوتند، اینجا از نگاه، سخن و دخالت دیگران رها هستی و... این جا مردم خیلی متمدن هستند." این نوع محیط زندگی و نوع زندگی جمعی شاید برای برخی ارزش نباشد، ولی برای برخی متمدنانه است و املاک چنین مناطقی گران تر از املاک دیگر مناطق است و قیمت آن چند برابر نقاط سنتی است و به قول امروزی ها آنجا "بالاشهر" است، که خواهان زیادی دارد.

گذشته از درستی و یا نادرستی این دو نوع تفکر و نگاه به اطرافیان که به قطب بندی جامعه و شکل گیری زندگی بالاشهری و پایین شهری و پیوستار بین، شده است. اما گرایش به زندگی متمدنانه در بین انسان ها وجود دارد و به قول ابن خلدون قبایل وحشی چون به شهرها وارد می شوند و آن را فتح می کنند، زندگی شهری اتخاذ کرده خود نیز شهری می شوند؛ ولی بلعکس آن شاید کمتر اتفاق بیفتد.
این را گفتم که بگویم شاید بسیاری از مشکلات جامعه ما از نگاه افراد به جامعه و نقش آنها در آن ناشی شود. انسانی که خود را ذیحق به جستجو در زندگی دیگران می بیند و ذره بین در دست عیوب آنان را حساب و کتاب می کند و نهایتا هم به خود حق می دهد که به او تذکر دهد به این منجر می شود که فرد تذکر گرفته از دست تذکر دهنده خسته شود و در صورت عدم راه خلاصی از آن، فرار کند و به دنبال محیطی باشد که دیگر چشمی او را زیر ذره بین نگیرد و هرلحظه منتظر تذکر کسی نباشد و از قید استرس آن آزاد باشد. شاید یکی از دلایل مهاجرت به دیگر کشورها همین باشد که انسان هایی که تحمل زیر ذره بین بودن و تذکرات سلیقه یی دیگران را ندارند ترجیح می دهند شهروند درجه دو دیگر جوامع باشند و شغل های پایین تری در مقایسه با جامعه خود داشته باشند، ولی از این مسایل خود را رها نمایند.
در طول تاریخ هم می توان کسانی یافت که احساس تکلیف کرده و نهضت هایی را به راه انداخته اند تا دیگران را به آنچه خود حق و عدل می دانند رهنمون کنند که برخی از این نهضت ها مسالمت آمیز و آزادی دیگران در پذیرش آن را به رسمیت می شناسند، ولی برخی این طور نیست و دعوت کنندگان برای دعوت شوندگان حق و آزادی انتخاب قایل نیستند و به زور می خواهند آنان را وارد جرگه ی خود کنند.
اسلام و مسیحیت نمونه بارز این جریان است و هر دو نوع دعوت را می توان در رویه دعوت کنندگان به این دو دین را در روش متولیان آن می توان یافت، گروهی همچون صوفیان مسلمان را می توان دید که به هند رفتند و خود را نمونه عملی اسلام قرار دادند و سیره و روش زندگی آنان هندوان را به اسلام متمایل کرد و اسلام را در این منطقه گسترش داد (میر سید علی همدانی، خواجه معین الدین چشتی و... از آن جمله اند) ولی کسانی هم بوده اند که که همچون تیمور لنگ سابقه گسترش اسلام را دارند. این در مورد مسیحیت هم صدق می کند که مبشرین مسیحیت به سرزمین ها دور دست افریقا عزیمت کرده و دستگاه کلیسایی خود را برقرار کردند و با خدمات عام المنفعه و... دل ها را به سوی خود جلب و مسیحیت را گسترش دادن و در مقابل این حرکت خود جوش (منظورم تحرکات سازماندهی شده تبشیری نیست)، صلیبی ها هم مسیحیت را با شمشیر گسترش دادند.
واقعیت این است که ما نسبت دیگران مسولیم و نباید نسبت به آنان بی تفاوت باشیم ولی واقعیت دیگری هم هست که دخالت و جستجو در زندگی دیگران حدی دارد و نباید منجر به ناراحتی آنان شود که اگر شد دیگر این دخالت تجاوز به حقوق و حریم آنان است. در مورد امر به معروف هم بهترین روش شاید روش صوفیان هند باشد که خود را الگوی حق کردند و دلها را جلب کردند وگرنه آلوده را دخالت در زخم دیگران، خود به تکثیر و تشدید آلودگی منجر خواهد شد و او را از دخالت در آن باید منع و دور نگهداشت که این خیر هر دو طرف را در پی دارد.
این روزها نهضت مردانی را شاهدیم که خود مظهر آلودگی هایند و در عین حال نهضت ضد آلودگی به راه انداخته اند و نوید جامعه و امپراطوری پاک می دهند، ولی بر هر جمعِ زخمی که وارد می شوند زخم های شان را صد چندان کرده و خطر سرطانی شدن جوامعِ زخمی امروز را بیش از هر زمانی شاهدیم و بر سرزمین های سوخته این جماعت تنها می توان تلی از خون، تجاوز به حقوق دیگران، عدم تحمل دیگران، غارت مال و ناموس دیگران، قتل دیگران، خشونت، نابردباری
 و... را دید.
بهتر است انسان ها حدود خود دانسته و زیادی به فکر دیگران نباشند که بخواهند برای نجات شان حقوق شان را پایمال کرده و حتی به قتل شان برسانند تا به زعم خود در شرایط مطلوب شان قرار دهند. خداوند این آزادی را به انسان داده که با آنچه ترجیح می دهد زندگی کند و در این بین عده یی ترجیح می دهند با زخمِ خود بسازند و در وضعیتی که ما مطلوبش می دانیم، نباشند و این حق را نباید از آنان سلب کرد قطعا انتخاب بهترین راه برای گسترش نیکی است که وضعیت انتخاب نشده به آسانی رها خواهد شد.

 

+   نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 11:17 AM |  چهارشنبه پانزدهم مرداد 1393   

دیدگاه‌ها  

#1 Guest 1400-05-04 19:56
https://www.instagram.com/p/CRr6ukZDyyP/?utm_medium=copy_link

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.