محمد، او که آمد و رفت، بر مبعث او شاد باید بود، یا گریان

مبعث و موعد ختم نبوت که می رسد، نمی دانم و مانده ام که باید خوشحال بود یا ناراحت، نمی دانم این روز را باید جشن گرفت، و یا عزادار شد، براستی بسته شدن درب های آسمان به روی بشر، هم جشن دارد؟! آیا این که خداوند دیگر با احدی از ما سخن نخواهد گفت و پیغامی نخواهد فرستاد، فرستاده ایی دیگر در کار نخواهد بود، لایق خوشحالی است؛ معقول است، اکنون که دیگر از سوی یار، پیک دیگری نخواهد رسید، جشن بگیریم، که یار آخرین فرستاده اش را فرستاد و دیگر فرستاده ایی در کار نخواهد بود؟! و...

 محمد، او که آمد و رفت، بر مبعث او شاد باید بود، یا گریان

البته می توان خودخواهانه گفت اِرسال رَسولان به رَسول "ما" ختم شد! و با افتخار فریاد زد، آری تا ابد"او" از ماست، دیگر چون او نخواهد آمد، ولی گیرم که او از ماست، "که چی؟!" نامش از ماست؟ یا مرامش؟ یا پیامش؟ البته اگر کمی منصف باشیم و شرایط اسفناک خود را ببینیم، این تنها نامش هست که از ماست، زیرا پیام و مرامش انگار در هیاهوی نبردهای خودخواهانه ما گم شده است، و ما غرق در توحش و عقب ماندگی، اکنون جشن می گیریم، که او از ماست؟!

و قرن هاست که انسانیت و آسایش از سرزمین "ما" و "او" رخت بر بسته است، و دور نمایی از صلح و آسایش و رحمت دیگر دیده نمی شود، حال آنکه او "رسول رحمت برای جهانیان است" و رسالتش در چنین روزهایی با "بخوان" [1] آغاز شد؛ اما اکنون ما دیگر چیزی نمی خوانیم، نمی نویسیم، زیرا نه وقتش را داریم و نه حوصله اش، و نه اصلا به سود ماست که بخوانیم و از وضع خود آگاه شویم، که اگر آگاه شدیم، شاید از ناراحتی خود را بشکنیم، که "خود شکن آینه شکستن گناست"؛

اگر بخوانیم خواهیم فهمید که قرن هاست بیهوده در جنگ های فرقه ایی بین خود گم شده ایم، و بازیچه قداره کش هایی شده ایم که دایم حکم به افساد یکدیگر صادر می کنند، و لشکرها در مقابل هم کشیده و به جای کلام، همواره شمشیر بین ما حکم می کند. خشن و بی ترحم، حتی به نسبت به گویندگان شهادتین [2]، حتی نسبت به فرزندان خود، که به نام حق گردن هاشان زیر تناب دار جهل و نابردباری ما خرد می شود، و اهل ما نیز حتی از ترحم ما، سهمی نداریم، و شاید رحمت و ترحم دیگر از واژه های ما حذف شده و به آن فکر هم نمی کنیم، "و هدف سیبل مقابل" ، و تنها به شلیک فکر می کنیم، سیبل هایی که از مایند و از خود نمی بینیم شان،

و دائم باید شاهد بدن هایی بود که در کینه های ما تیکه تیکه، آواره و مهاجر این کشور و آن کشورند، و کاسه گدایی "گرین کارت" از این و آن بدست گرفته و به عز و التماس مشغولند تا شاید در بین آنان پذیرفته شوند، و زیبایی سفره های ما به سرخی خون جوانان ماست، حال آنکه زیبایی مجالس ما باید به سخن حکمتی باشد که از اذهان پاکی سرچشمه گیرد، و بر دهانی پاک و مطهر جاری شود و نشانه ایی از "اقرا" باشد.

اما اینک از فرهنگ سرزمین بعثت، "مشق شمشیر عرب" نصیب ما شده و "رقص شمشیرها" به وجدمان می آورد و به دست آوردن آلات جنگ، مست و مدهوش مان می کند، و فخر آن گردن های ما را بر فراز می دارد، قهرمانان ما، قهرمانان عرصه شمشیرند و صدر نشینان ما در کار سلاح و تسلیح.

انگار به دوره قبل از "اقرا" بازگشته ایم که تعداد سلحشوران، جنگاوران و سازو برگ نظامی اشان، نشانه حکمت و بزرگی قبیله و سرقبیله بود و سعی داشتند در فخر فروشی ها به رخ هم بکشند، دیگر در این شوره زار باقی مانده از سرزمین ما، "اقرا" به فراموشی رفته و زمین شوره زارِ آبستن جنگ و نبرد ما، نه "ابن سینا" به بار می آورد، و نه دانشمندی همچون سهروردی پرورش میدهد، تا راهی شهر حلبش کنیم تا از فرط علم، حسد علمای شام را برانگیخته، و جوانمرگش کنند و تا ابد این لکه ننگ بر دامان قلعه نشینان متعصب حلب بماند که چون او را سر به زیر آب کردند؛ و امروز  ناصر خسرویی از قبادیان نداریم که به سفر دور رود، و باز گردد، تا خبر از سرزمین های دور دهد، و نه ابوریحان بیرونی داریم که سفیر کبیرمان در دیار سند و هند شود؛ و نه امامی همچون محمد غزالی توسی، که چنان خود مُتخلق به اخلاق باشد، که کیمیای سعادت او که از نفس قدسی اش بر آمده، خواننده اش را اثر بخش باشد.

" أَصْلِحُوا" [3] به أَسلِحُوا [4]تبدیل شده و هرکه از "دشمن" و "جنگ" بسراید قدر بیند و بر صدر نشیند و هرکه از صلح گوید، ترسو و مرعوب و... خطابش می کنیم. نمی دانم در این شبی که در آستانه آخرین سخن خداوند با آخرین فرستاده اش هستیم، باید بر این وضع بخندم و یا به گریه نشینم. مانده ام باید بر داشتن "حمد شده در آسمان ها و زمین" [5] که هیچ تناسبی با ما ندارد، باید فخر فروخت و یا خجل شد.     

 

[1] - "بخوان به نام پروردگارت كه آفريد" اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ (آیه یک سوره علق) که در غار حرا برای اولین بار بر پیامبر نازل شد

[2] - "اشهد ان لا اله الا الله" و "اشهد ان محمد رسول الله"

[3] - "در حقیقت مؤمنان با هم برادرند پس میان برادرانتان را سازش دهید و از خدا پروا بدارید امید که مورد رحمت قرار گیرید."  إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ  (سوره حجرات-آیه ۱۰)

[4] - تسلح شوید، مجهز به سلاح شوید

[5] - احمد، محمود، ابوالقاسم محمد مصطفی که درود خداوند بر او و خاندانش باد

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.