فقدان هاشمی رفسنجانی ضربه ایی بزرگ به پروژه ناتمام انقلاب اسلامی
و امشب که خبر تاسف برانگیز ضایعه درگذشت آقای هاشمی رفسنجانی رسید تداعی این حادثه نابهنگام و دهشتبار و آن ترور رذیلانه که توسط کانون های توطئه صورت گرفت، کاملا عزادارمان کرد، فقدان مبارزی خستگی ناپذیر و از اصلی ترین استوانه های این انقلاب و از با سابقه ترین و موثرترین ها در به ثمر نشستن این انقلابِ خون، حافظ مقتدر تمامیت ارضی کشور، و تلاشگر پر دغدغه و دلسوز سازندگی و توسعه کشور، و نهایتا مدافعی پرشور و با کیاست در حفظ حقوق این مردم مظلوم، و رجوع به قانون و سیاستمداری وزین و دانا و... روحمان را فسرد.
خبر درگذشت ناگهانی ایشان کشور و دنیا را تکان داد، کسی که طوفان های بی مهری رفقا، همسنگران و یاران سابقش در این سال ها و حتی روزهای آخرین عمرش، حتی دل دشمنانش را هم (اگر کمی انصاف داشته باشند)، باید کباب می کرد، او رفت؛ رفتن این صندوچه اسرار نظام و بایگانی بزرگ پرونده مبارزات و مبارزین اصیل انقلابی، که می توانست در این روزگار نفوذهای بزرگ در صفوف انقلابیون سره را از ناسره به خوبی تشخیص داده و نفوذی ها و فرصت طلبان را به خوبی شناخته و رسوا نماید، کسی که مجاهدت های او در خلال انقلاب، جنگ و سازندگی ستودنی است و بعد از امام هم برای یاران واقعی و بیت امام خمینی که اینک حتی در حرم امام خمینی هم از تعرض و هتک حرمت نامحرمان در امان نبودند، یکی از مدافعان سرسخت و پشت و پناه بود؛ رفتنش ضایعه ایی بزرگ برای کسانی خواهد بود که دغدغه ساخت و حفظ این کشور و حفظ انقلاب از نامحرمان را دارند، او با سختی و فشار، اما با عزت این سال ها و حتی روزهای آخرین عمر خود را همچنان کوشا و دقیق در استیفای حقوق این ملت و رجوع به قانون طی کرد.
اینک روسیاهی این همه بی حرمتی و جفایی که در حق این سردار بزرگ انقلاب و جنگ و سازندگی و دیگر یاران امام شد، بر پیشانی کسانی خواهد ماند که اقدامات زشت شان واقعا دل هر دلسوزی برای این کشور و انقلاب را به درد می آورد، کسانی که برای توسعه قدرت جناح خود، دیگران که هیچ، حتی این استوانه نظام و انقلاب و در کنار او تنها استوانه بیت امام خمینی (آقا سید حسن خمینی) را رد صلاحیت کردند تا بی صلاحیتی خود را در واقع بروز و ظهور دهند و این بزرگان را از قرار گرفتن در معرض رای مردم و حتی حضور در نماز جمعه باز دارند (دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ وَ اَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ).
روحش شاد که دغدغه کشور، انقلاب و این مردم را تا آخرین لحظه با خود داشت و بسیار برای این کشور و انقلاب احساس خطر می کرد و خون دل خورد و خود را کنترل کرد، و بر مصائب وارده صبر پیشه کرد و به پاس این همه زحمت و صبر، انشالله که عاقبت به خیر شد. بی شک او از رجال بزرگ سیاسی تاریخ ایران است که ژرفنگری بالایی داشت و رهبران کشورهای همسایه و حتی جهان روی او حساب می کردند و از او درس ها آموختند و به نام و توانایی های او ارادت می ورزیدند، او وزنه بزرگ و سنگینی برای این کشور بود که متاسفانه، دچار رقبایی هتاک، بی مقدار و قدر ناشناس شد، و امروز در شادی بی حد رقبای بی رحمش که در نبودش در دل جشن خواهند گرفت و از دیده اشک تمساح خواهند ریخت، خدا او را از این مردم و انقلابیون دلسوز گرفت و یارانش را در حسرت فقدانش فرو برد
هاشمی ایستاده مرد و این مرگ برازنده بزرگانی چون اوست، کاش چنین مرگی هر چه زودتر نصیب ما هم بشود، خدایا تو هم انگار با آنهایی؟!! چقدر زود بود که این قلیل افراد باقی مانده و پشت و پناه انقلابیون و یاران امام از دست بروند تا همچنان که بی یاور بودند، بی یاورتر شوند و در هجوم خصم این پناهگاه های کم هم نباشند که حداقل با او درد دل کنند، تا کورسوهای امید نیز رنگ ببازد و هیکل نابودی و ناامیدی بیشتر رخ بنماید.
عاقبت به خیری در ورای همه اشتباهات بزرگ و کوچک انسان ها بسیار مهم است، که این دعای همه مومنین در هر شبانه روز است
(ساعت 20- تهران 19/دیماه/1395)
1- شعری از استاد فریدون مشیری در رثای میرزا تقی خان فراهانی معروف به امیرکبیر
رميده از عطش سرخ آفتاب كوير ،
غريب و خسته رسيدم به قتلگاه امير ،
زمان، هنوز همان شرمسار بهت زده ،
زمين ، هنوز همين جان سخت لال شده ،
جهان هنوز همان دست بسته ي تقدير !
هنوز ، نفرين مي بارد از در و ديوار .
هنوز ، نفرت از پادشاه بد كردار .
هنوز وحشت از جانيان آدمخوار !
هنوز لعنت بر بانيان آن تزوير .
هنوز دست صنوبر به استغاثه بلند ،
هنوز بيد پريشيده سر فكنده به زير ،
هنوز همهمه ي سروها كه : « اي جلاد
مزن ! مكش ! چه كني ؟ هاي ؟ !
اي پليد شرير !چگونه تيغ زني بر برهنه در حمام ؟
چگونه تير گشايي به شير در زنجير ! ؟ »
هنوز ، آب به سرخي زند كه در رگ جوي ،
هنوز ،
هنوز ،
هنوز ،
به قطره قطره ي گلگونه ، رنگ مي گيرد ،
از آنچه گرم چكيد از رگ امير كبير !
نه خون ، كه عشق به آزادگي ، شرف ، انسان
نه خون ، كه داروي غم هاي مردم ايران !
نه خون ، كه جوهر سيال دانش و تدبير .
هنوز زاري آب ،
هنوز ناله ي باد ،
هنوز گوش كر آسمان ، فسونگر پير !
هنوز منتظرانيم تا زگرمابه
برون خرامي ، اي آفتاب عالم گير .
« نشيمن تو نه اين كنج محنت آباد ست
تو را زكنگره ي عرش مي زنند صفير ! »
به اسب و پيل چه نازي كه رخ به خون شستند ،
در اين سراچه ي ماتم پياده شاه ، وزير !
چنو دوباره بيايد كسي ؟
-محال ...محال...هزار سال بماني اگر ،
چه دير... چه دير... !- توضیحات
- زیر مجموعه: مطالب نویسنده
- دسته: دل نوشت ها و نظرداشت ها
- تاریخ ایجاد در 20 دی 1395
- بازدید: 5484