فقدان هاشمی رفسنجانی ضربه ایی بزرگ به پروژه ناتمام انقلاب اسلامی
و امشب که خبر تاسف برانگیز ضایعه درگذشت آقای هاشمی رفسنجانی رسید تداعی این حادثه نابهنگام و دهشتبار و آن ترور رذیلانه که توسط کانون های توطئه صورت گرفت، کاملا عزادارمان کرد، فقدان مبارزی خستگی ناپذیر و از اصلی ترین استوانه های این انقلاب و از با سابقه ترین و موثرترین ها در به ثمر نشستن این انقلابِ خون، حافظ مقتدر تمامیت ارضی کشور، و تلاشگر پر دغدغه و دلسوز سازندگی و توسعه کشور، و نهایتا مدافعی پرشور و با کیاست در حفظ حقوق این مردم مظلوم، و رجوع به قانون و سیاستمداری وزین و دانا و... روحمان را فسرد.
خبر درگذشت ناگهانی ایشان کشور و دنیا را تکان داد، کسی که طوفان های بی مهری رفقا، همسنگران و یاران سابقش در این سال ها و حتی روزهای آخرین عمرش، حتی دل دشمنانش را هم (اگر کمی انصاف داشته باشند)، باید کباب می کرد، او رفت؛ رفتن این صندوچه اسرار نظام و بایگانی بزرگ پرونده مبارزات و مبارزین اصیل انقلابی، که می توانست در این روزگار نفوذهای بزرگ در صفوف انقلابیون سره را از ناسره به خوبی تشخیص داده و نفوذی ها و فرصت طلبان را به خوبی شناخته و رسوا نماید، کسی که مجاهدت های او در خلال انقلاب، جنگ و سازندگی ستودنی است و بعد از امام هم برای یاران واقعی و بیت امام خمینی که اینک حتی در حرم امام خمینی هم از تعرض و هتک حرمت نامحرمان در امان نبودند، یکی از مدافعان سرسخت و پشت و پناه بود؛ رفتنش ضایعه ایی بزرگ برای کسانی خواهد بود که دغدغه ساخت و حفظ این کشور و حفظ انقلاب از نامحرمان را دارند، او با سختی و فشار، اما با عزت این سال ها و حتی روزهای آخرین عمر خود را همچنان کوشا و دقیق در استیفای حقوق این ملت و رجوع به قانون طی کرد.
اینک روسیاهی این همه بی حرمتی و جفایی که در حق این سردار بزرگ انقلاب و جنگ و سازندگی و دیگر یاران امام شد، بر پیشانی کسانی خواهد ماند که اقدامات زشت شان واقعا دل هر دلسوزی برای این کشور و انقلاب را به درد می آورد، کسانی که برای توسعه قدرت جناح خود، دیگران که هیچ، حتی این استوانه نظام و انقلاب و در کنار او تنها استوانه بیت امام خمینی (آقا سید حسن خمینی) را رد صلاحیت کردند تا بی صلاحیتی خود را در واقع بروز و ظهور دهند و این بزرگان را از قرار گرفتن در معرض رای مردم و حتی حضور در نماز جمعه باز دارند (دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ وَ اَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ).
روحش شاد که دغدغه کشور، انقلاب و این مردم را تا آخرین لحظه با خود داشت و بسیار برای این کشور و انقلاب احساس خطر می کرد و خون دل خورد و خود را کنترل کرد، و بر مصائب وارده صبر پیشه کرد و به پاس این همه زحمت و صبر، انشالله که عاقبت به خیر شد. بی شک او از رجال بزرگ سیاسی تاریخ ایران است که ژرفنگری بالایی داشت و رهبران کشورهای همسایه و حتی جهان روی او حساب می کردند و از او درس ها آموختند و به نام و توانایی های او ارادت می ورزیدند، او وزنه بزرگ و سنگینی برای این کشور بود که متاسفانه، دچار رقبایی هتاک، بی مقدار و قدر ناشناس شد، و امروز در شادی بی حد رقبای بی رحمش که در نبودش در دل جشن خواهند گرفت و از دیده اشک تمساح خواهند ریخت، خدا او را از این مردم و انقلابیون دلسوز گرفت و یارانش را در حسرت فقدانش فرو برد
هاشمی ایستاده مرد و این مرگ برازنده بزرگانی چون اوست، کاش چنین مرگی هر چه زودتر نصیب ما هم بشود، خدایا تو هم انگار با آنهایی؟!! چقدر زود بود که این قلیل افراد باقی مانده و پشت و پناه انقلابیون و یاران امام از دست بروند تا همچنان که بی یاور بودند، بی یاورتر شوند و در هجوم خصم این پناهگاه های کم هم نباشند که حداقل با او درد دل کنند، تا کورسوهای امید نیز رنگ ببازد و هیکل نابودی و ناامیدی بیشتر رخ بنماید.
عاقبت به خیری در ورای همه اشتباهات بزرگ و کوچک انسان ها بسیار مهم است، که این دعای همه مومنین در هر شبانه روز است
(ساعت 20- تهران 19/دیماه/1395)
1- شعری از استاد فریدون مشیری در رثای میرزا تقی خان فراهانی معروف به امیرکبیر
رميده از عطش سرخ آفتاب كوير ،
غريب و خسته رسيدم به قتلگاه امير ،
زمان، هنوز همان شرمسار بهت زده ،
زمين ، هنوز همين جان سخت لال شده ،
جهان هنوز همان دست بسته ي تقدير !
هنوز ، نفرين مي بارد از در و ديوار .
هنوز ، نفرت از پادشاه بد كردار .
هنوز وحشت از جانيان آدمخوار !
هنوز لعنت بر بانيان آن تزوير .
هنوز دست صنوبر به استغاثه بلند ،
هنوز بيد پريشيده سر فكنده به زير ،
هنوز همهمه ي سروها كه : « اي جلاد
مزن ! مكش ! چه كني ؟ هاي ؟ !
اي پليد شرير !چگونه تيغ زني بر برهنه در حمام ؟
چگونه تير گشايي به شير در زنجير ! ؟ »
هنوز ، آب به سرخي زند كه در رگ جوي ،
هنوز ،
هنوز ،
هنوز ،
به قطره قطره ي گلگونه ، رنگ مي گيرد ،
از آنچه گرم چكيد از رگ امير كبير !
نه خون ، كه عشق به آزادگي ، شرف ، انسان
نه خون ، كه داروي غم هاي مردم ايران !
نه خون ، كه جوهر سيال دانش و تدبير .
هنوز زاري آب ،
هنوز ناله ي باد ،
هنوز گوش كر آسمان ، فسونگر پير !
هنوز منتظرانيم تا زگرمابه
برون خرامي ، اي آفتاب عالم گير .
« نشيمن تو نه اين كنج محنت آباد ست
تو را زكنگره ي عرش مي زنند صفير ! »
به اسب و پيل چه نازي كه رخ به خون شستند ،
در اين سراچه ي ماتم پياده شاه ، وزير !
چنو دوباره بيايد كسي ؟
-محال ...محال...هزار سال بماني اگر ،
چه دير... چه دير... !- توضیحات
- زیر مجموعه: مطالب نویسنده
- دسته: دل نوشت ها و نظرداشت ها
- تاریخ ایجاد در 20 دی 1395
- بازدید: 5079
دیدگاهها
حکایت غریب تکرار تاریخ درایران120
شرح نقش مرحوم رفسنجانی در ایران بسیار است گرچه برخی او را مقصر تمام جریانات میدانند و حتی بخودش و خانواده اش توهین و تهمت های ناروا و اشرافی گری میزنند اما او نقش های مختلف مثبت و غیر مثبت فراوان داشته که در فرصت های بعدی برحسب تقویم وقایع بان پرداخته میشود دوران فعالیت او چند مرحله است که هر مرحله برحسب مقتضای زمان وتاریخ واستفاده از فضای حاکم نقش ایفا نموده پس قضاوتهای تند وعجولانه علیه او صادقانه وعادلانه نیست وبایدهرمرحله ایفای نقش اورا برمقتضای زمان نوشت ود آوری نمود چراکه چندیادگاربزرگ از او برجای مانده و بعدها تاریخ نه برای امروزوبرای مامردم تحت فضای تعصب وخشم،بلکه برای ان نسلهاییکه باحرکت خرد مردانه وخطر پذیر ی خود دارند بسوی رنسانس باقدم آهسته و محکم لاک پشتی راه میروند
اول اینکه دردوران ریاست مجلس درمقابل تفکر منفعت طلبانه تفکر موتلفه وتندروان خشک مغز ایستاد
دوم گرچه درزمان تصدی فرماندهی جنگ تحت شرایط زمان مجبور بودجانب سپاه رابگیرد وبه فرمانده سپاه محسن رضایی پروبال زیاد بدهد عرض کردم ناچار بوددستوری بود اما درسال هفتم جنگ که عراق دارای 9سپاه 1,2,3,4,5,6,7,وگارد جمهوری وسپاه 1ویژه وحدود60لشگر شده وامریکا نیزبا40ناو وناوچه درخلیج فارس ودریای عمان نقش نیروی دریایی عراق راایفا وعراق دارای 650فروند هواپیمای جنگی و3000خلبان آماده داشت ودرپایگاه موصل و کرکوک کارگاه مونتاژ هواپیمای روسی و فرانسوی دایر کرده و5000عراده توپ و5000دستگاه تانگ و3000نفربرزرهی و 1/200/000 نفرراپای کاراورده بود، و ازمجاهدین خلق خاین یک ارتش فارسی زبان برای فریب وجنگ روانی ب آماده کرده بود،درست دران شرایط متوجه یک توطیه خاینانه شد وان طرح نوشته های افراد مخنثی بود که با نوشته های کذب از سال هفتم جنگ مینوشتند ارتش ضعیف شده میل بجنگ نداردوافسران قدیمی ودرجه داران قدیمی باید پاکسازی جوانان انقلابی جایگزین شوند مهره مجری نوشتن این نکات کذب موذیانه سرهنگ مصطفی ترابی پوررییس حفاظت اطلاعات ارتش بود رفسنجانی باتوجه به اطلاعاتی که دایره اطلاعات ارتش باو داده بود بامقایسه نیروی عراق وایران و توسعه وپیشرفت عراق وضعف نظامی ما که بخش ازاین ضعف هم متوجه مدیریت احساسی خودش بود بادیدن گزارش کذب بناگهان ازخوابی عمیق بیدار نشد بلکه ازخواب پریدچونکه فرمانده جنگ بود ومسیولیتها بنام اوثبت میشد زیر بار پذیرش گزارش کذب نرفت وانرا باقای خمینی ارجاع داد وقضاوتش نسبت بارتش180%تغییر نمود و متوجه خطر فروپاشی کشور شدازانزمان پرده حجاب را ازروی زبان خود برداشت وایرادات سپاه راچه در دریا وچه درخشگی بانان بیان داشت و تعارف واطاعت مقلدانه را کنار وعلیرغم هیبتی که آقای خمینی بنام حاکم اسلامی مطلق داشت
ترس راکنارنهاد وخطررا مطرح وبارها وبارها مراجعه وازپذیرش آتش بس بااقای خمینی سخن گفت خطر محاکمه ونافرمانی رابجان خرید که جنگ تمام ومردم ازجنگ برهند معتادان جنگ دشمن جانی و خونی آوشدند چون وجودشان بجنگ متصل بود ملت ومیهن وبقا میهن برایشان مطرح نبود وعاقبت موفق شد آقای خمینی اصرارورزو پایدازبه ادامه جنگ را با همراهی با رییس جمهوروریس دارالقضا ،به پذیرش قطعنامه 598قانع کند تاریخ نویسان درمورد این نکته متاسفانه کوتاهی فراوان کردند چراکه این اقدام رفسنجانی تنها پایان جنگ وشادی مردم نبود پیامدهایی دربرداشت
عراق بقدرت رسیده بافارغ شدن ازجنگ ایران متوجه کشورگشایی وتصرف کویت وبخشی ازعربستان شد واماج حامیان غربی خود گشته و مورد حمله قرار گرفت وحامی اصلیش شوروی هیچ غلطی نتوانست بکند
11ملیون آواره جنگی بخانه هایشان برگشتند
کاخ تورم بصورت انفجاری فروریخت ومحتکرین ومفسدین وتروریستهای اقتصادی خیلیها دچارسکته ومرگ وحتی دست بخود کشی زدند
اقتصاد خانواده رونقی گرفت ونانی ازسفره ای سرقت نشد
از آنجاکه باند معتاد جنگ مخالف صلح بودتدوشرکتهای مضاربه ای ومحتکرین خون مردم رامکیده وچون خفاش معتاد بخون بودند ازاین لحظه ازرفسنجانی فاصله گرفتند
یک اثر گرانبها ازخودرباقی گذاشت بنام خاطرات رفسنجانی که بیش از 16جلد است واز جنگ واقتصادی وامور اجتماعی وفهرست موشهای سکه خوار ومفت خوران دراکولا صفت ازشیخ وسپاهی وسیاسی بیتعارف
دران مشروح نوشته شده و کتاب مرجعی برای هرتخصص است درست شبیه کتاب 7جلدی خاطرات اسداله علم تااین خاطرات رابیطرف نخوانیم پی به ذات وغیرت ملی ووطن پرستی ذاتی رفسنجانی نمیبریم
جالب درخاطراتش درحین حرکت بسوی مناطق جنگی روستاهای مسیر حرکت راازنظر استعداد کشاورزی بعلت آشناییش باختم وزمین شناسایی ونظرات خودرا نوشته????
کوه بیستون, [1/13/2024 1:25 PM]
مسیله درخاطراتش فراوان است که درموقع خود ذکر خواهد گردید
شرح این حاشیه هارا لازم میدانم تا ما به اسفند 1353تاریخ تاسیس حزب رستاخیز برسیم ببینیم که شاه با تأسیس این حزب چه هدفی را دنبال میکرد که بجای تصرف هدف مورد نظراماخودش را آماج وهدف قرارداد که درگفتار بعد به نقش وسلسله ترورهای فداییان اسلام وبهره برداری انگلیس ازترورهای فداییان اسلام واقای کاشاتی میپردازیم
بعلت طولانی بودن مطالب حقیر را ببخشید
اطمینان دارم که برخی بمن برچسب هایی بخاطر این نوشته بزنند اما من آنچه نوشتم ازدید سربازی من است حتی رفسنجانی رادرطول جنگ دوبار برحسب تصادفی درمریوان وقرارگاه خاتم الانبیا دیدم که باپرسنل حال و احوال کرد من آزروی مشاهدات نظامی آنچه بسود کشور انجام شده ومفید بامنیت پایداربوده مختصری نوشتم هرکه ازنوشته من دلخوراست سهم پلو سفره انقلاب مرا
بریزد پشت بشقاب نه توی بشقاب کار سربازراستی نوییسی درمورد نتایج کار سیاستمداران درمورد امنیت ملی و پایدار کشور است سرباز نه میتواند مجیزه گویی کندوسردرمقابل انسان چون خود خم کندودست بوسی وپابوسی کند نه برخلاف شأن لباسش دهان به توهین بگشایدماکهنه سربازان راتعلیم دادند که فراجناحی بیاندیشیم پیروهیچ عقیده وتفکری نباشیم خدابیامرز آن فرماندهانی که بما آموختند دین وخدای سرباز خاک میهن است پاریاب وکارفرمای سرباز ملت ایران است
توضیح1
این مخالفت با صلح تندروان ومعتادان بجنگ درست شبیه بلایی بود که روحانیون ازنجف آمدند ایران فکر وطن واقتصاد وفقر توده مردم وقحطی ودزدیهای وسواستفاده های شاهزاده ها شیوخ درباری ووسعت فساد حرمسرا های شاه وشاهزاده ها ودرباریان وحتی مرسوم بودن عمل ننگین لواط دراین حرمسراها واین ننگ ملی نبودندوگرسنگی سربازان ونگرفتن حقوقشان وعدم کفایت تجهیزاتشان نبودند وعدم پرداخت مالیات شاهزاده های فاسد رامیدانستتد وسکوت کردندویقه عباس میرزا راگرفته بودند چرا سربازان شلوار تنگ پوشیدند ‼وباپک زدن بقلیان فرمان جهاد دادند وپس از ننگ معاهده گلستان ننگ معاهده ترکمان چای رابرسر ایران آوردند رفسنجانی آدم اهل تاریخ وکتاب بود میفهمید میخواست ننگ نامه قجری برسرایران نیاید بدین لحاظ خطر غضب پهنای آقای خمینی رابجان خرید وارتکرارننگی تاریخی جلوگیری کرد ما گرچه پیروز نشدیم ولی شکست هم نخوردیم ومرزهایمان دست نخورد
هرکس درتاریخ ایران یک قدم بنفع امنیت وپایداری کشور برداشته اگر صدهااشتباه هم کرده باشد درکنارذکر آن اشتباهات باید این عمل برجسته اش را نوشت وستود
پاینده باد ایران مقدس نام میهن وفرزندان میهن دوستش
محمد هادی پریازانی بازنشسته نیروی زمینی ارتش و باز مانده و ایثارگر جنگ
سرنوشت روشنفكري كه مي خواست سياه نمايي نكند! (https://www.karkhanedar.com/%D8%AF%D9%81%D8%A7%D8%B9-%D8%B3%D8%B9%DB%8C%D8%AF%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D8%B1%D8%AC%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D8%B2%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%87%D8%A7%D8%B4%D9%85%DB%8C-%D8%B1/)
قاسم خرمي
هاشمی رفسنجانی با پيروزي در انتخابات رياست جمهوري سال 1368 مجموعه برنامه هایی در حوزه سیاست خارجی و اقتصاد و جامعه اعلام کرد که تا آن روز، نظیر نداشت. مخاطب اصلی او البته جامعه جهانی بود که ده سال ایران را زیر ضرب تحریم و تهدید قرار داده بود و او می خواست بگوید که اكنون وقت تنش زدایی و پیوند با اقتصاد جهانی فرا رسيده است
روشنفکران ايراني داخل و خارج کشور، بر سبيل عادت، در خصوص ماهیت این سیاست ها و احتمال پيگيري آن دچار تردید بودند اما از این میان، یک نفر آشکارا بي محابا به تعریف و تمجید هاشمی و برنامه هاي او برخاست.
اکبر سعیدی سیرجانی، ادیب، پژوهشگر و لغت نامه نویس، در روز دوشنبه 30 مرداد 1368 با انتشار مقاله ای با عنوان «آینده، تصمیمات مهم و بالاخره آنچه باید بدانیم» در روزنامه اطلاعات به ازریابی سیاست های رئیس جمهور منتخب پرداخت و نوشت:
«نطق دیروز آقای هاشمی مرا تکان داد. طنین سخن از «صفا» برخاسته این «مرد هوشمند کویری» در گوش ریازده من آن چنان تاثیری کرد که خاموشی را گناه دانستم… واقعیت تلخی است. این ملت پس از سالها تجربه های زیان خیز با این «واقعیت» آشنا شده که راه مبارزه با سلطه آمریکا «مشت گره کرده» و «شعار دادن» نيست
او در استقبال از سیاست خارجی هاشمی، افزود : «در جنگ با آمریکا بیاثرترین سلاحها، حرکات احساساتی و نمایشهای عاطفی است. ملتی میتواند شدیدترین لطمهها را به نظام سرمایهداری آمریکا وارد کند که با طرح نقشهای سنجیده و برنامهای بخردانه خود را از خرید محصولات و مصنوعاتش بینیاز کند»
سيرجاني همچنین در فقرهای کوتاه تصویری روشن از نيروهاي مخالفان بازگشت سرمایههای علمی و مادی به کشور ارائه کرد . به زعم او نطق های هاشمی، عده ای را امیدوار و عده ای را نا امید کرد
او نوشت « و اما در راس این ناامیدان، شیادانی هستند که سالهاست به برکت بازار آشفته به نوایی رسیدهاند و بیهیچ صلاحیت و فضلی بر مناصب علمی و تخصصی کشور پنجه انداختهاند … سخنان هاشمی داغ ناامیدی اینها را تازهتر کرده است. اینها قطعا آرام نخواهند نشست… »
مقاله سعیدی سیرجانی با واکنشهای سختی مواجه شد؛ مخالفان فرصت را غنیمت دانستند و تا فحوای مقاله او و سیاست خارجی هاشمی را معادل یکدیگر بگیرند و با توبیخ نویسنده، موضع سخت خود را به کابینة هاشمی نشان دهند.
مرتضی آوینی که در جبهه مخالف سياست هاي فرهنگي دولت قرار داشت، در پاسخی به مقاله سعیدی سیرجانی نوشت :«پندهای نویسنده مقاله، ظاهراً به قصد خیر خواهی و برای «قطع نفوذ و سلطه آمریکا» انجام می گیرد، اما در نهایت، همه استدلال ها منجر به آن میشود که «راه مبارزه با آمریکا در رها کردن خط امام (ره) و روی آوردن به توسعه اقتصادی به مفهوم مصطلح جهانی است»
بحث مقاله سيرجاني به مجلس کشیده شد و مهدی کروبی، رئیس مجلس، ضمن سخنانی نسبتاً ملایم اعلام کرد که «نویسنده، سخنان ارزشمند و اصولی آقای هاشمی را که من هم آنها را قبول دارم، بهانه قرار داده و مسایل خودش را گفته است».
باری، علی اکبر سعیدی سیرجانی که اولین چراغ روشنفکری در حمایت از رئیس جمهور مورد اقبال نظام را روشن کرده بود، توسط وزارت اطلاع دولت هاشمی رفسنجانی در۲۳ اسفند ۱۳۷۲، به اتهامات متنوع اخلاقی و امنیتی دستگیر و زندانی شد.
دستگیری او کافی نبود و تیم هویت سازان صدا و سيما از او « غلط کردم!» می خواستند . بالاخره این نویسنده پیر و پرسابقه را مقابل تلویزیون نشاندند تا بگوید :
« آنچه که باعث شد من امشب از خودم خواهش کنم که بیایند این برنامه را ضبط کنند صحبتی است که از دو روز پیش شروع شده ولی شاید ده دقیقه قبل یک تلنگر سفتی به روح من خورد. میخواستم این صحبت را بکنم که این چیزهایی که در طول این مدت من نوشتم، همه رگههایی از لجبازی شدید دارد و شدیداً پشیمانم از این کار».
9ماه بعد خبری از دستگيري،روزنامه ها نوشتند« علی اکبر سعیدی سیرجانی به دلیل سکته قلبی در زندان در گذشت». هاشمی رفسنجانی هم در خاطرات روز 7 دی 1373 خود نوشت « آقای [محمد] یزدی، [رییس قوه قضاییه]، گزارش پزشکی قانونی در مورد مرگ آقای سعیدی سیرجانی [در زندان] را گفت که مرگ طبیعی بوده ».و به این ترتیب، در كمتر از يكسال، پايان روشنفکری که می خواست سياه نمايي نكند و نيمه پر ليوان را ببيند، رقم خورد.
???? متن كامل در پيوست (https://www.karkhanedar.com/%D8%AF%D9%81%D8%A7%D8%B9-%D8%B3%D8%B9%DB%8C%D8%AF%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D8%B1%D8%AC%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D8%B2%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%87%D8%A7%D8%B4%D9%85%DB%8C-%D8%B1/)
سالگرد مردی ایستاده در افق ...
مردي را مي بينم و هنوز مي بينم... نزديك و دور، به قامت تاريخ شفاهي و كتبي و اسرار و آثار و گفته ها و ناگفته هاي انقلاب اسلامي! مردي از پهلوي و باغ هاي سبز پسته ي خندان كودكي، تا كوچه پس كوچه هاي عبا و عمامه و شيخوخيت و روحانيت؛ تا نجواهاي درگوشي زندان با حسينعلي منتظري و مبارزين و طالقاني و بهشتي و تشكيل شوراي انقلاب، حزب جمهوري و تن به تن با سيد علي خامنه اي تا سفره ي افطاري كنار روح الله و شانه به شانه ي نسلي به نام جمهوري اسلامي...
تمام نمي شود...
سيماي مردي به بلنداي جنگ و رياست و سازندگي و ديپلماسي و گردونه ي آسياب به نوبت زخم و خداحافظي با ايام شباب و قصه ي تلخكك هاي #بگم_بگم و آخرين نماز جمعه و آن بغض هشتاد و هشت و امان از آن خط ممتد شكستن... و سكوت و سكوت... عبايي كه بر دوش بود و چشم هايي ريز، اما تيز كه در آن تاريخ و تفسير قران موج مي زد... غرق مي شدي و مرد هنوز ايستاده است...
خط افق در فلق آفتاب، خط آشکاری است که در همه سمت، آسمان را از زمین جدا می سازد... و سيماي مرد در آستانه ي افق ايستاده است... مردي كه اقيانوس سياست و كياست و رنج و تاريخ و تجربه و هزار توي كلمات و لغتنامه هاست...پشتوانه ي خستگي ناپذير دختركان روشنفكر و زنان نوانديش و پسران چشم به راه اقتصاد و عمل، همان مرداني كه گاه شگفتي مي آفرينند و گاه در گردونه ي چرخ، در ميان هجمه هاي سرد و سخت، روزها را مي شمارند...
زمستان است؛ پدر اصول گراي اصلاح طلب معتدل و متصل به قلب انتخاب ملت ايران، امير كبير به قامت يك انقلاب اسلامي...
"حضرت آيت الله" اكبر هاشمي رفسنجاني
پانويس: تسليت بر زبانم جاري نمي شود... مرد را به قيمت همين سياست، خيلي خيلي مي شناختم؛ دست در دستش دادم و باورم نمي شود اين آخرين روزها را كه كنارش ايستادم؛ ايستادن در كنار مردي به قامت مردانگي؛
آلبوم تصاويرم را ورق مي زنم و او همچنان ايستاده است؛
کانال مهندس قاسم میرزائی
@GhasemMirzaeiNikou
محسن هاشمی در این یادداشت، می نویسد:
عصر عاشورای امسال، با یاد پدر، بغضی غریبانه داشتم، تعطیلات کرونایی و توصیه به عدم شرکت در مراسم حضوری عزاداری، خاطرات حضور مرحوم کوثری در روزهای عاشورا را برایم زنده میکرد، این ذاکر مورد علاقه امام خمینی، هرسال پس از حضور در حسینیه جماران و ذکر مصائب سیدالشهداء برای امام خمینی، به منزل ما در همسایگی حسینیه میآمد و آیتالله هاشمی رفسنجانی وخانواده را به روضهای سوزناک با طعم غربت اباعبدالله مهمان میکرد، اشکهای آیتالله که با نخستین کلمات مرحوم کوثری روان میشد بر حرارت و داغ عاشورایی میافزود.
در عصر غریبانه عاشورای امسال، جای خالی همه این عزیزان را با تمام وجود حس میکردم که ناخودآگاه بسوی دست نوشتههای باقیمانده از پدر کشیده شدم و با جستجو در آن بدنبال مرهمی برای زخم دلتنگی بودم که ناگهان دست نوشتهای را از آیتالله هاشمی رفسنجانی یافتم که گویا آخرین زندگینامه خودنوشت ایشان بود.
این دست نوشته که هشت سال قبل و سه سال پیش از رحلت ایشان در تابستان سال 1392 نگاشته شده است مضامین جالبی دارد که از جمله میتوان به تعبیری ماندگار از آخرین خطبه نماز جمعه ایشان در سال 1388 بهعنوان شبه وصیتنامه اشاره کرد.
آیتالله، خطبههای 26 تیرماه 1388 را که سراسر آن تاکید بر نقش بنیادین مردم در حکومت، قانونگرایی و پرهیز از اختلافات آسیبرسان به اصل انقلاب است، وصیتی که امروز نیازمند آن هستیم و به همان میزان که این توصیهها برای مشکلات کشور راهگشاست، افراطیون از آن میهراسند و مقابله را در تداوم تخریب آیتالله میبینند.
جسم اکبر هاشمی رفسنجانی، پنج سال است که در میان ما نیست و در کنار پیکر مراد وامامش آرمیده است اما تخریب، هتاکی وتوهین به وی از سوی افراطیون ادامه دارد و هر از چندی شاهد پرده جدیدی از تقطیع، تحریف، تخریب، توهین و تهمت به ایشان هستیم.
نمونه این اقدام را در ادعای یک نماینده مجلس در جریان بررسی کابینه جدید در مورد جریان توهین و برهم زدن مراسم سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در 15 خرداد سال 1385 در قم مشاهده کردیم.
در حالی که آیتالله هاشمی رفسنجانی همان زمان با صدور اطلاعیه اعلام کرده بودند که از عوامل این اقدام شکایتی ندارند و دستگاه قضایی با نظر رهبرمعظم انقلاب به این موضوع رسیدگی و حکم صادر کرده بود، این نماینده مدعی شد که «آیتالله هاشمی رفسنجانی هر روز برای حکم فشار می آورده است اما درنهایت با نظر دستگاههای امنیتی حکم مجرمین اجرا نشده است»، این اظهارات با وجود هدف سوء تخریبکنندگان، خود گواهی روشنی برمظلومیت آیتالله است.
تداوم این حجم از کینه و دشمنی افراطیون نشان میدهد که اگرچه جسم هاشمی زنده نیست اما اندیشه، نگاه وتفکر او در جامعه ما همچنان زنده، جاری وساری است همین موضوع موجب نگرانی چهرههای تندرو را فراهم ساخته است و مسیر صحیح را دلسوزان کشور در دفاع از میانهروی و عقلانیت در کنار پرهیز از افراط وتفریط نشان میدهد.
شاید برای نگاهی گذرا و فشرده به 82 سال زندگی اکبر هاشمی رفسنجانی، هیچ بیانی گویاتر از قلم ایشان در 79 سالگی نباشد وبه مناسبت زادروز ایشان در سوم شهریور 1313، آخرین زندگینامه خودنوشت آیتالله که تنها چند کلمه آن قابل انتشار نبود، در ادامه به همراه تصویر صفحه نخست آن تقدیم میگردد:
95b30a3f-a2be-48fb-85b2-0517a00d0566
«بسم الله الرحمن رحیم
من، اکبر هاشمی بهرمانی، مشهور به رفسنجانی عضو خانواده ای مرکب از ۹ فرزند با پدری آشنا به معارف و مؤدب به آداب دینی و مادری فرزند شهید در روستای کوچکی به نام بهرمان در جلگه نوق رفسنجان متولد و رشد کردم.
معاش خانواده از کشاورزی در ملکی که ۱۲% از آب و زمین روستا خلاصه می شد، تأمین میگردید و تحصیل در روستا تا سطح کلاس شش آن زمان اما در مکتب خانه تا سن ۱۴ سالگی از روستا بیرون نرفتم و قبل از بلوغ برای ادامهی تحصیل در سال ۱۳۲۷ شمسی با تشویق پدر به قم رفتم.
در منزل آیات اخوان مرعشی که از علمای قم بودند به خاطر خویشاوندی مستقر شدم و تحصیل علوم دینی را از جامع المقدمات که متن ابتدایی تحصیل بود شروع نمودم .
در اثر تربیت در خانواده و سپس در فضای حوزه علمیه قم و بهره مندی از سرپرستی آیتین اخوان مرعشی، هدفم علوم دینی و خدمت به مردم و کشور بود.
آن زمان هفت سالی از شهریور ۲۰ میگذشت و دورات خفقان رضاخان برای نسل ما به فراموشی سپرده میشد و جریانهای سیاسی در کشور شکل گرفته بود. در قم جبهه ملی و فدائیان اسلام و تودهایها فعال بودند و تبلیغات انتخابات فضارا پر کرده بود. شاه جوان محمد رضا، هنوز بعد از عزل و تبعید پدرش به خاطر حضور موثر کشورهای پیروز جنگ جهانی دوم، قدرت ادامه خفقان رضاخان را نداشت.
پس از رحلت مرجع عام التقلید آیتالله اصفهانی و استقبال از آیتالله بروجردی در قم، حوزهی علمیه به سرعت رشد میکرد و آیتالله بروجردی قدرت همراه تقدیس روز افزوه داشته و در سراسر کشور مساجد و حسینیه ها و مراسم دینی با نشاط زیادی که پس از نجات از دوره خفقان رضاشاهی تحمل کرده بودند فعال شده و رو به توسعه بودند.
سه سال با این شرایط مناسب یک سره به تحصیل پرداختم و در حاشیه با جریانهای سیاسی و علمی آشنا شدم. جامع المقدمات سیوطی ملا عبدالله در منطق و مغنی و معالم اصول فرهنگی جز معالم در ادبیات است و معالم هم در اصول و به شرح لمعه و قوانین و فقه اصول فقه که وارد شدم، احساس کردم از مقدمات به متن رسیدهام و ضمنا گاهی خود به جدیدالورودها درس می دادم، تابستان و زمستان و تعطیلی و .. فرقی نمیکرد.
جبهه ملی به حکومت رسید آیتالله کاشانی که از زندان و تبعید انگلیس رها شدند، با محبوبیت زیاد توده مردم اسلامی را با جبهه اسلامی همراه کرده ک فدائیان اسلام که روح شهامت و شجاعت را به جوانان هدیه کرده بودند هم راه صاف کن بودند و حوزه را هم متمایل به سیاست کرده بودند البته آیتالله بروجردی که اولویت را تقویت حوزه و جبران کمبود آموزشهای دینی عصر پهلوی میدیدند، موافق اقدام سیاسی در حوزه نبودند.
پس از سه سالی تحصیل مداوم تابستان به بهرمان برگشتم و مردم را روشنتر از گذشته یافتم قسم وعظ و خطابه را آغاز کردم. دریافتم که سفرهای تبلیغی طلاب، هم مردم را میسازد و هم خود آنان را در متن جامعه میبرد و در مراجعت روی حوزه اثر می گذارد.
در این مدت با آیتالله خمینی که منزلشان روبه روی مسکن ما بود به خوبی آشنا شدم و روح جدیدی در کالبد خود احساس کردم. آیات اخوان مرعشی به نجف و من به حجره مدارس نقل مکان کردم. احساس شد که جامعه نیاز به نشریات عمیق دینی و اجتماعی دارد و لازم است شبهههای زیادی که به جوانان تزریق میشود پاک شود. با همکاری شهید باهنر و... انتشارات مکتب تشییع را تأسیس و اداره کردیم که برای خودمان و خواننده هایمان سازنده و از درس های خارج امام خیلی آموختم.
دولت مصدق در اثر تفرقه ارکانش و رفتار نامناسب با آیت الله کاشانی و فدائیان اسلام، پشتوانه مردمی را از دست داد و در ۲۸ مرداد سال ۱۳۲۸ سقوط کرد و دربار با کمک غرب سلطه خود را بسط داد و به سیاست سرکوب روی آورد و پس از رحلت آیتالله بروجردی به فکر تضعیف حوزه قم و ملوک الطویفی کردن مرجعیت افتاد که نتیجه ی آن قیام امام خمینی و جذب مردم سراسر کشور و طلوع گروه جدیدی از شاگردان ایشان و آغازی بر نهضت روحانیون شد که خود من و جمعی از دوستان صمیمی ام در این حرکت نقش اساسی داشتیم و تا امروز ادامه دادم.
در آن مدت دریافته بودم که عامل اصلی فلاکت و عقب ماندگی کشورهای اسلامی استبداد و استعمار است که مکمل و نگهدار یکدیگرند و مثل دو لبه قیچی، منافع مردم و کشور به نفع این دو جرثوعه شوم، قیچی می شود.
برای بیداری مردم کتاب «القضیه الفلسطینیه» اکرم زعیتر را به نام «سرگذشت فلسطین یا کارنامه ی سیاه استعمار» ترجمه کردم و یک مقدمه جانانه ای در توضیح آن نوشتم.
چون در آن هر خوانندهای نقش مخرب آن دو عامل را بالعیان می دید و در همان شرایط خفقان، خود مردم دهها بار آن را مخفیانه چاپ و منتشر کردند و خوراک بحثهای جلسات مبارزان شد.
بخاطر آن، مصائب زندان و شکنجه های غیرقابل توصیف را توسط استبداد و به فرمان استعمار، تحمل کردم و آبدیدهتر شدم. پس از آزادی، کتاب «امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار» را نوشتم که درست در جهت اثبات دریافتم بود و چون استبداد قاجاریه در آن افشا شده بود رژیم پهلوی مشکلی با آن نداشت و زهر آن را هم تحمل می کرد و آن هم با چاپ های بی شمار هدفم را خوب منتشر کرد و در میدان مبارزه با تبعید امام و خلاء رهبری مبارزه با جمع همفکران نگذاشتیم که مشعل مبارزه با استعمار و استبداد و راه روشن شده خاموش شود و تقریبا نیمی از وقتمان در زندانها و آوارگی گذشت و در آخرین زندان که سه سال طول کشید بهترین توفیق تمام عمرم را خداوند عطا فرمود و یادداشت تفسیر راهنما(بعد از پیروزی انقلاب)، در ۲۰ جلد منتشر شد و فرهنگ قرآن که در ۳۳ جلد منتشر شده و تفسیر موضوعی که در دست تهیه است را فراهم کردم و اکنون در لبنان و پاکستان، این آثار در حال ترجمه به زبان عربی و اردو است و چند جلد هم از آنها منتشر شده .
سه ماه مانده به پیروزی انقلاب زندانم تمام شد و وارد اقیانوس مردم مصمم به ریشه کن کردن استبداد و استعمار شدم. انقلاب در ۲۲ بهمن ماه ۵۷ پیروز شد و من در شورای انقلاب حزب جمهوری اسلامی و سپس در وزارت کشور و در سمت ریاست مجلس و فرماندهی ادامه جنگ و نهایتا جانشین فرماندهی نیروهای مسلح انجام وظیفه کردم و با تدبیر جنگ را با اصلاح قطعنامه ۵۹۸ و پذیرش آن تمام کردیم و در شورای امنیت سازمان ملل صدامیان را محکوم کردیم و با حکم دریافت صد میلیارد دلار خسارت و با تدبیر اسرایمان و اسرای عراقی را آزاد کردیم و صدام به فلاکت افتاد و از گور خود ساخته خود بیرون کشیده شد و به سرداب رفت و من در سمت ریاست جمهوری، خرابی های جنگ را ترمیم کردم و زیربناهای کشور را در دوره ریاست جمهوری نسبتا ساختم.
نقش اساسی برای ادامه یافتن راه امام در حفظ جایگاه ولایت فقیه ایفا کردم
پس از رحلت امام راحل نقش اساسی در مجلس خبرگان برای ادامه یافتن راه امام در حفظ جایگاه ولایت فقیه ایفا کردم و پس از ریاست جمهوری در سمت ریاست مجمع تشخیص مصلحت و نایب اول ریاست خبرگان و چند سالی در سمت ریاست آن به خدمت ادامه دادم و با انتخاباتی سالم و آزاد جریان اصلاحطلب دولت را گرفت. متأسفانه با نمک نشناسی راه را گم کرد.
نیروهای در کمین نشسته با انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ دولتی از جنس خود را ساختند و چهار سال بعد نیروهای خالص انقلاب تار و مار کردند
متأسفانه کم کم احساس کردم که نیروهای در کمین نشسته با انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ دولتی از جنس خود را ساختند و چهار سال بعد نیروهای خالص انقلاب تار و مار کردند و من با نوشتن یک نامه تاریخی به رهبری و سپس در آخرین خطبه های نماز جمعه که چهارصد و پنجاه یکمین خطبه نماز جمعه من بود در تاریخ 26/4/1388 نصایح خود را که شبیه وصیت نامه است در حالی که جمعیت میلیونی در خیابانهای تهران اجتماع با شکوهی داشت و دهها میلیون نفر از طریق رادیو و تلویزیون آن را شنیدند اثبات کردم که خواست اسلام و امام{و} راه انقلاب، حاکمیت مردم است و نه یک گروه؛ و از آن به بعد در مسئولیت ریاست مجمع به خدمت ادامه میدهم و شاهد انحرافات دلخراشی هم هستم.
و اخیرا چون دیدم ... سیاستی دیگر آغاز شده، برخلاف تصمیم در انتخابات ۲۴ خرداد ۱۳۹۲ ریاست جمهوری در آخرین لحظات نامنویسی کردم که زلزله در کشور انداخت و دنیا طلبان از ترس آراء به بهانه کهولت سن صلاحیتم را رد کردند ولی در حقیقت تثبیت کردند و با اشاره، آقای دکتر روحانی را حائز اکثریت آرا نمودم و در انتظار نتایج آن هستم اگر ... بگذارند.
تابستان 1392»
دفاعيهای برای هاشمی رفسنجانی
عرصه سیاست، عرصه عشق و عاشقی و یا سیاه و سفید دیدن مطلق نیست، هیچکس مصون از خطا نیست.
آقای هاشمی مردي که عاطفه پدری را در حد اعلا داشت اما کمترین حساسیت غلط را در رابطه با فرزندانش داشت، گرچه مخالفانش، پدر خود را در اوردهاند تا فرزندانش را نقطه ضعف او بدانند اما، عملکرد هاشمی در این رابطه، بینظیر بوده است. فرق است بین عملکرد پدر- فرزندی و تصمیمات و عملکرد هاشمی.
روزی که مجله زنِ فائزه را محاکمه میکردند هاشمی رییس جمهور بود، گفتند فیلم است و بسته نمیشود، بسته شد و هاشمی هم هیچ مخالفتی نکرد.
چندی بعد، فائزه را محاکمه کردند و محکوم به زندان شد، گفتند: نمایش است و آن برادر، سردار بددهن سعید قاسمی، ریشش را گرو گذاشت و گفت اگر فائزه یک روز به زندان رفت من ریشم را از ته میتراشم!
فائزه که یک زن بود به زندان رفت، و آن سردار که یک مرد بود، یادش رفت که، "مرد است و حرفش"❗️❗️
باز هم آيتالله هاشمی دخالت نکرد و دخترش عین شش ماه حبس را سپری کرد.
در شهر ری و در حرم حضرت عبدالعظیم، آن برادر مثلا بسیجی، فائزه را با صدای بلند، چندین بار فاحشه خواند، هاشمی گلهمند شد.
حضرت عباسی، اگر کسی دختر کس دیگری را فاحشه خطاب میکرد، چه اتفاقی میافتاد؟! اگر دختر شما را به این لقب بخوانند، آیا ساکت مینشستين؟؟ آیا هاشمی از من و شما دستوپا بستهتر بود ⁉️ولی کاری نکرد و گذشت تا دست حریف را رو کند؟!
در ماجرای مهدی هاشمی، مهدی در خارج از کشور بود، گفتند برنمیگردد، که برگشت، گفتند دستگیر نمیشود، که شد، گفتند زندان نمیرود، که رفت، آنهم به حداکثر مجازات، یعنی ده سال!
بینی و بینالله زور هاشمی به اندازه محمدرضا رحیمی نبود که عمده مدت محکومیتش را در مرخصی بوده است؟!
خوشتان بیاید یا نیاید، رگههای حریت و ازادگی در هاشمی بسیار پررنگ است و ظاهرا عقل بعضیها بنا ندارد این را بفهمند❗️
براستی، اطلاعات ما از زیروبم زندگی کدام مسئول به اندازه هاشمی است؟؟!!!
ميتوان براحتی به خانه آقاي هاشمي رفت و زندگي ايشان را از نزديك ديد.
آقاي هاشمی در فیلم خداحافظيِ زندان رفتن فرزندش، به پسرش میگوید: از فرصت زندان استفاده کن، خودسازی کن، پختهتر و کاملتر بیرون بیا و به مردم خدمت کن!
راستی، چرا علیرغم درخواست مهدی هاشمی و وکلایش، نه دادگاه را علنی برگزار کردند، و نه فیلم کاملش را پخش میکنن⁉️
آقاي هاشمی هیچگاه اعلام نکرد فرزندان و اطرافیانم خط قرمز من هستند، و هیچگاه هم تقاضای عفو برای آنان نکرد.
آقاي هاشمی قطعا از حکم دادگاه ناراضی بود، اما هیچگاه قاعده بازی را بهم نزد، و علیه نظام موضع نگرفت.
حالا البته دلواپسان حرفهای هاشمی را تفسیر میکنند و خر مراد خودشان را پیش میبرند (انگار آنها زبان فارسی را از بقیه بهتر میفهمند، گرچه هميشه خود را عقل كل ميدانند❗️❗️❗️❗️
اما هاشمی قانون بازی را بهم نمیزند و علیه نظام موضع نمیگیرد، و این دقیقا آن چیزی است که مخالفانش را دچار "جنون" ساخته است، آنها منتظر بودند هاشمی اشتباه کند و خارج از قاعده بازی کند، اما او ثابت کرد که بسیار با هوشتر از مخالفانش است.
در جریان محاکمه مهدی گفت: نه مداخله میکنم و نه درخواست عفو، و این را به رهبری هم گفته، و نکرد.
این سالها مخالفین آقاي هاشمی گفتند: حبّ و مهر فرزند انسان را به سقوط میکشاند و در برابر انقلاب قرار میدهد، و توقع داشتند آنچه برای آیتالله منتظری رخ داد تکرار شود، اما زهی خیال باطل، معلوم شد اصلا آيتالله هاشمی را نشناختهاند.
در انتخابات 92 وقتی جنتی كه خود بالاترين سن را دارد او را به جرم پیری ردصلاحیت کرد!!! بزرگترین حرکت سیاسی عمرش را انجام داد، هیچ حرکت اضافهای نکرد و اجازه داد حریف، خودش خودش را مات کند، نه به شورای نگهبان رفت، نه نزد رهبری شکایت برد، و نه وساطت خواست، وی حریف را بهدست خودش شکست داد، که نتیجهاش باخت همه جریان های اصولگرا به کسی بود که، او را نسخه برابر اصل هاشمی میدانند!
بهنام اعظمي
به ياد شهيد سيد مصطفي اصغري چيلات @chilat62
كانال آيت الله هاشمي رفسنجاني
عراقیها كه میخواستند ما را شكنجه كنند، به امام فحش میدادند، یا میخواستند ما به او ناسزا بگوییم…
نفر دومی كه بعثیها از او نفرت داشتند آقای هاشمی بود كه همیشه با عنوان «رفسنجانی» از او اسم میبردند!
– بگو «الموت لرفسنجانی»
میدانستند نمیگوییم!
یادم هست همان روزهای اول كه عراقی ها اسم هایمان را مینوشتند دوست شمالیام «اكبر رایجی» همین كه اسم كوچكش را گفت، چندین كابل و لگد از نگهبان خورد.
– اكبر!؟؟ ها؟ اكبر رفسنجانی؟!!!
بیچاره رایجی چشمهایش گرد شده بود.
– اسمم اكبر است چه ربطی به آقای هاشمی دارم؟!
عراقیها همه سیاستهای ایران را زیر سر هاشمی میدانستند و البته آنقدرها هم اشتباه نمیكردند.
حالا اواخر مرداد 1369 صدام به او نامه نوشته بود و با احترام و نوعی اطاعت اعلام میكرد آقای رئیس، هر آنچه شما خواسته بودید پذیرفتم!
20 هزار اسیر رسمی و صلیبدیده، و بلافاصله 20 هزار اسیر مفقود را از 26 مرداد 1369 راهی ایران كرد؛ چیزی كه باور كردنی نبود. در مقابل، ایران 40 هزار اسیر عراقی تحویل آنها داد.
ما آخرین گروهی بودیم كه ایران آمدیم، و استثنائا با هواپیما، و بعد از آن پرونده اسرا بسته شد.
همان روزهایی كه تهران بودیم، نزد تعدادی از مقامات كشور رفتیم، غالبا رسمی و خشك. اما وقتی پیش آقای هاشمی رفتیم با اینكه آن ایام رئیس جمهور بود، جور دیگری برخورد كرد. طوری كه بچهها هوس كردند مثل سرمربیهای پیروز میدان، او را بغل كنند!
حلقه اش كردیم. عمامه اش افتاد. محافظینش حمله كردند. هاشمی محافظها را دور كرد و گفت كارشان نباشد!
رفتند عقب و حالا ما بودیم و هاشمی. لپهای سفید و گل انداخته و چشمهای اشكآلودش جان می داد برای بوسیدن. تا مرحله خفه كردن، بچه ها در بغلشان فشارش دادند و او میخندید.
بعدا كه نفسش جا آمد برایمان صحبت كرد و پرده از پیچیدگیهای زیادِ كار برداشت، و تدبیرهایی كه ما نمیدانستیم.
میگفت ما چه نقشهها برای آزادی اسرا كشیدیم. میگفت در هر راه پیشنهادی من باید مطمئن میشدم صدمهای به شما نمیخورد.
میگفت یك روز را بدون فكر به ما نگذرانده. میگفت میدانسته نیمی از اسرا ثبتنام نشدهاند و همه آنها جانشان در خطر است.
میگفت نامههای محرمانه را میفرستاده و راههای سیاسی را بهترین شیوه میدانسته. میگفت آن نامه آخریِ صدام، تسلیمش به سیاستهای پیچیده و نامه هایی بود كه او در پیش گرفته بود.
می گفت جز با تدبیر و برنامه ریزی نمیشد دشمن را به زانو درآورد، و او را به تبادل كامل اسرا وادار كرد. ما را كه میدید از عمق جان میخندید.
این روزها چقدر جای خالیاش را حس میكنم. او كه عراق و عربستان و همه كشورهای عربی را با تدبیرش به همپیمانی و همراهی با ایران كشاند. او كه زبان دنیا را میفهمید و میدانست جز با تدبیر و همزبانی با آنها نمیشود به مقابله با مشكلات و زیاده خواهی هایشان پرداخت. او كه عمیقا باور داشت جز با همراهی مردم و تواضع در مقابل اراده آنها، نمیشود حكمرانی كرد.
او میدانست راه بیرون رفتن از بحران «تدبیر» است. چقدر جایش این روزها خالی است. كاش تدبیر او امروز بود.
كاش آنها كه مردم دوستشان دارند و اهل تدبیرند، امروز راه بازگشتشان به صحنه فراهم بود. شاید اگر او بود می گفت شنیدن حرف مردم بهترین تدبیر است. حتی برای مقابله با نقشههای دشمنان… حتما میگفت استفاده از نظرات متخصصان دلسوز و مذاكره با همه دنیا، از ابتداییترین راههای برآوردن حقوق مردم است. خدا رحمت كند آقای هاشمی را كه بسیار مظلومانه از بین ما رفت.
آزاده دفاع مقدس، روزنامه نگار