درختان تاجِ همبودگاه ما هستند، درختکاران تاجگذارنی بر زیستگاه ما
آدمها و حیوانات هنوز اکسیژنِ سبک، و شادی آفرینی را مییابند تا نفس بِکشند، چراکه هنوز بر پهنه زمین، درختان و گیاهانی، از ویرانگریهای ما آدمها بازماندهاند، که به سانِ جاروبرقی، هوای ناپاکِ زیستگاه آلوده به دود را، به درون خود کشیده، و هوایی پاک و دلافزا را بیرون دهند، و به همهی باشندگانِ زنده بر زمین، زندگی هدیه کنند.
پس خوش بحال کسانی که، گاهی نقش خداوندگاری در زمین، بر عهده گرفته، و زایشگر درختیاند که کاشته میشود، تا زندگی بخشد. کرداری نیک و پایدار، که گاه یادگارش، ماندگارتر از آوردن فرزندی درستکردار و نیک اندیش به این دنیاست، که از آدمها بر جای میماند، و چون چشمهایی روان، خوبی میپراکند. این روزها در جای جای زمین هستند درختانی که کسانی آنرا کاشته و یا داشتهاند، و دهها نسل بعد از مرگِ کارَندِگان و نگهدارندگان آن، هنوز پابرجا و زندهاند، و به همه زندگی، شادی و امید میبخشند.
درختکاری روز ویژهایی ندارد، و آدم از هر فرصتی باید سود جسته، و درخت و یا گیاهی بکارد، و یا به درختی و سبزهای زندگی و یا ماندگاری بخشد. اما امروز، پانزدهم اسفندماه، « روز درختکاری » است، این روز ویژه از برای آن است که تا کاشتِ درخت را گسترش دهیم. درختها، مثل آدمها، فارغ از نوع (و اندیشه)اشان، ارزشمند، زیبا، ارجمند و زندگی بخشند، گرچه ممکن است یکی پربارتر، و یکی کمبارتر باشند، اما همه نیک و شایستهی زیستن، و زندگیبخشیاند. درختکاری از نیکترین و شایستهترینهایی است که در درازای زندگی آدمها میتواند، آرزوی هر یک از ما باشد، تا زایشگر درختی باشیم که مجسمه زیبایی و پایستگی آفرینش است.
از این روست، که سرمشقسازی، و والایی درختکاری را، باید به والاگهران، نیکاندیشان، و نیککردارترینهای هر گروه آدمی سپرد [1] ، و در این میان، بیشک سیاستمداران شایسته این الگوسازی نیستند، که معمولا، به جز اندکی (کم یا زیاد)، چهرهایی ناپاک در میان آدمیان دارند [2] ، این است که آنان چهره بهترین کار دنیا، یعنی درختکاری را نیز خراب، و از اثرش خواهند کاست. سرمشقسازان بهتری باید، تا سرمشقِ بهترین نیکی روزگار، یعنی درختکاری شوند، و آگاهی بخشی آن را در برابر چشمها عهدهدار شوند.
شاید خدمتگزاران و پاسداران راستین زیستگاه طبیعی، دانشمندان، هنرمندان، فرزانگان و... برای سرمشقسازی بهترین باشند، که کم هم نیستند، اما زندگی و کردار و برونداد کاریشان در راستای بهبود زندگیها، زیر سمِ تکسواری موج سواران همیشگی رسانهها، از جمله سیاستمداران و... که رسانهها را به تیول خود در آوردهاند، گم میشود، آنان بهترینها برای سرمشق شدن، و گسترش درختکاری، در روز درختکاریاند، که در جلوی دوربین رسانهها دیده شوند و برانگیزاننده این نیککرداری نزد مردم باشند؛
بهتر است این کار زیبا، به زیباکردارانی چون دلباختگان طبیعت سپرده شود، تا مردم، درستی گفتار را، در کنار درستکرداری آنان دیده، این خود بهترین راه گسترش درختکاری، و دیگر نیککرداریها از این دست شود. اما چه کنیم که حتی سرمشقسازی در درختکاری هم به اهل سیاست سپرده شده است، و آنان حتی حاضر نیستند، از این نیز به نفع نیککرداران و نیکاندیشان، در دیگر پهنههای زندگی آدمی بگذرند، و در این یک کار هم که شده، دست از ویژهخواری بردارند.
اینگونه است که مراسم زیبای درختکاری هم، تنها به یک روال، در تقویمِ کار مسئولین تبدیل میشود، تا بیایند و درختی بکارند، و پانزدهم اسفند هر سال را نیز، مثل همان روبانهایی که میبُرند، و یا کلنگهایی که در گشایش سازهها میزنند و...، به کاری از سر پر کردن تقویم کاری، و ناشی از روزمرگی، به سان روزمرگیهای دیگر، که از آن هم، تنها آوازه میجویند، دیده شدنها را میخواهند، تا خودنمایی کنند، به سان خودنماییهای دیگر!
امروز پارک ملت تهران، محل درختکاری مسئولین شهرداری تهران بود، از یک هفته قبل کارگران چالهها را کندند و...، تا امروز مسئولین شهری بیاید و درختی آماده را، در چالهایی کنده شده، نهاده، از خاکِ نرمی که در کنارش نهادهاند، چند بیل در مقابل دوربینها، به پای ریشهاش بریزند، آبی آماده در آبریزی روبان قرمز بر آن بسته را، روانه ریشهاش کنند، و عکس یادگاری برای روزهای نیاز (به رایگیری و...) بگیرند، کاری که حتی در خودشان هم تاثیری ندارد، چه رسد به بینندگان آن!
چرا تاثیر ندارد؟ از اینکه این مسئول در فرایند درختکاری خود، حتی نمیفهمید که سختی کَندن یک چاله برای کاشت یک درخت چقدر توانفرساست، از یک هفته پیش، دستهای پینه بسته مهاجرینِ گریخته از ظلم طالبانی در افغانستان، که به ایران پناهندهاند، کندند و آماده کردند، و رنج کندن چالهها، تنها بر کف دستان آنان ماند، و این آنان بودند که فهمیدند، کاشت یک درخت چقدر زحمت دارد، بماند داشت و نگهداری از آن، که باز هم بر دست پینه بسته آنان بوسه زد، و باقی همه از کارفرمایان بودند، نه دستی در بیل دارند و نه آبیاری، تا بفهمند یک نهال، چگونه و به چه سختی، به یک درخت تنومند دگرگون میشود. [3]
و این مسئول که امروز درختکاری میکند، حتی سختی کندن چالهایی برای کاشت درختی را نچشید، تا وقتی تصمیمی در این شهر میگیرد، هوای درختانی که دهها سال از کاشت آن میگذرد، و با تصمیمات او، از ریشه کنده میشوند را، داشته باشد، تا وقتی پیمانکارانش را روانه خیابانها و کوچههای شهر میکند، به آنها بگوید هوای درختانِ کاشته و تنومند، و شادِ به یادگار مانده از نیککردارانِ گذشتگان را، داشته باشند و...
اگر او حتی یک چاله برای کاشت درختی میزد، آنوقت بر درختان تنومند و شاداب شهر دلسوزتر میبود، و وقتیکه کاروان خودرویی او و همراهان پرتعدادش، از پارک ملت بیرون میآمدند، بر اجساد چنارهای کلفت چندده ساله قطع شده، و یا در آستانه مرگ این خیابان اشکی جاری کند، و بر باقی آنها رحمی آورد.
و یا وقتی رانندهاش او را از کوچه « آرامش » در کنار همین خیابان عبور میدهد، متوجه درختان صدمه دیدهایی شود، که در درازای این کوچه، از نتایج کار پیمانکاران او، که برای ساخت جایگاههای سطلهای جمعآوری زباله، در حال نابودی و مرگند. و از 5 جایگاه زباله ساخته شده در این کوچه، تنها یکی از آنان به درختان کوچه صدمه نمیزند، آن یکی هم درختی در کنار خود ندارد، وگرنه ...
او اگر تنها در همین کوچه میایستاد و پیمانکار ساخت سکوهای زباله در این کوچه را میخواست، که چرا در میان دو درخت تنومند، سطل زبالهایی را کاشته است، که با هر برداشتِ زباله از آن، دَستَکهای سطل، بدن این درختِ کهنسال و بارور را بساید و بتراشد، و با هر آمد و شد این سطل، تنه اش را بِبُرد و بخِراشد و... و همانجا دستور به اصلاح جایگاههای جمع آوری زبالهی این کوچه را میداد، تا چند درخت 50 تا 60 و... ساله را از مرگ تدریجی و حتمی نجات دهد، کاری که از هر نونهالکاری در روز درختکاری مهمتر، و پر از نیکی و نیکفرجامی برای خود، درختان و شهر خواهد بود.
باشندگان و بنیانگذارانِ نیککردار و نیک اندایش این کوچه، به هنگام ساخت و ساز، دههها پیش، درازای آن کوچه را با درختان کاجی، زیباسازی کردهاند، درختانی که بعد از نیم قرن، اکنون سایه گستر هر رهگذریاند، اما سالها بعد، پیمانکار همین شهرداری که امروز نمایشِ درختکاری را به افتخار وجود آنان کلید زدهاند، از راه میرسد و با کار غیرکارشناسی خود، آن درختهای تنومند و با چتری زیبا را، به نابودی تدریجی مبتلا میکند، و ناظران و تحویل گیرندگان این پروژه، از این پیمانکارِ بیتوجه، هرگز دلی برای سوختن، بحال این درختان نداشتند، چرا که زحمت کاشت و نگهداری یکی از این درخت را نچشیده، و نمیدانند که از هر 20 تا 30 درخت کاشته شده، تنها یکی از آنهاست که ممکن است، این فرصت را بیابند، تا به تنومندی و شادابی درختان کاج کوچه آرامش برسند، و بیشترشان در خشکسالیها، ساخت و سازها، ندانمکاریها و... میمیرند و به سرانجام نمیرسند.
این است که برپا کنندگان نمایشهای درختکاری، بهتر است خود چاله ایی زده، و خود از زحمت درختکاری با خبر شوند، تا بر داشتههای شهر کوشا، پاسدار و نگهبان، نگهدار، دیدبان، دیدور باشند، دوگانگی در گفتار، کردار و رفتار، که شهروندان آنرا میبینند، و از آن رنج میکشند، اثر هر کار تبلیغی را از بین میبرد.
« آنگاه که تیشه به ریشه اش زدند! کاغذ زیرِ دستم بر خود پیچید و بی صدا فریاد زد: زنده باد درخت ! »
در کوچه آرامش 5 جایگاه تخلیه زباله ساخته اند که تنها یکی از آنها به درختان صدمه نمی زند، آن یکی هم به این دلیل که درختی در کنار خود ندارد!!
در کوچه آرامش 5 جایگاه تخلیه زباله ساخته اند که تنها یکی از آنها به درختان صدمه نمی زند، آن یکی هم به این دلیل که درختی در کنار خود ندارد!!
بدنه صدمه دیده درختی کنار یک سکوی زباله در کوچه آرامش
بدنه صدمه دیده درختی کنار یک سکوی زباله در کوچه آرامش
بدنه صدمه دیده درختی کنار یک سکوی زباله در کوچه آرامش
بدنه صدمه دیده درختی کنار یک سکوی زباله در کوچه آرامش
بدنه صدمه دیده درختی کنار یک سکوی زباله در کوچه آرامش
بدنه صدمه دیده درختی کنار یک سکوی زباله در کوچه آرامش
بدنه صدمه دیده درختی کنار یک سکوی زباله در کوچه آرامش
بدنه صدمه دیده درختی کنار یک سکوی زباله در کوچه آرامش
بدنه صدمه دیده درختی کنار یک سکوی زباله در کوچه آرامش
بدنه صدمه دیده درختی کنار یک سکوی زباله در کوچه آرامش
بدنه صدمه دیده درختی کنار یک سکوی زباله در کوچه آرامش
بدنه صدمه دیده درختی کنار یک سکوی زباله در کوچه آرامش
https://mostafa111.ir/neghashteha/articel/tag/%DA%A9%D8%A7%D8%B4%D8%AA%20%D9%88%20%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA%20%D8%AF%D8%B1%D8%AE%D8%AA.html#sigProId6c9ba51d55
[1] - مرحوم پدرم از فرزانهای در میان بزرگان خود میگفت که : « ته بُر، و سر بُر، کارش به جایی نمیرسد » ته بر در این سخنِ از سر فرزانگی، به معنی کسانی است که درختان را قطع میکنند، البته نه از روی سرگرمی، که شغل شان بریدن درخت هاست و... و سر بُرها کسانیاند که به کار سربریدن از حیوانات مشغولند، این فرزانگی نشان میدهد که، ایرانیان کراهت و نحسی بسیاری را در بریدن و نابودی درختان و حیوانات میدیدند، که حتی بریدن آن به واسطه شغل را هم نحس و بدسرانجام و بدشُگون میانگاشتند.
این اندیشه ریشه در تاریخ و فرهنگ آریایی هم دارد، چرا که پسرعموهای آریایی ما در کشور هندوستان نیز، به درخت و گیاهان خیلی اهمیت میدهند و در حفظ نگهداری از آن بسیار کوشایند، زیر هر درخت را بهترین جا برای نیایش دانسته و خدایان خود را قرار میدهند، بسیار توجه دارند که درختی قطع نشود، بطوریکه، خود به چشم خود دیدم وقتی پیمانکارِ سازنده اتوبان بین شهر بمبئی و شهر پونا در ایالت مهاراشترا در هند، وقتی به هر درختی در مسیر جاده که میرسید، ابتدا چالهای بزرگ در شان بزرگی آن درختی که به اتوبان خورده بود را، در کنار اتوبان جدید میکند، و سپس آن درختان تنومندی که در مسیر جاده افتاده بود را، با وسواس تمام ریشه کن کرده، و در این چالههای بزرگ دوباره میکاشتند.
[2] - فرزانهای گفته است که « سیاست پدر و مادر نمیشناسد » یعنی سیاستمداران حتی به بهترین و عزیزترینِ داشتهها، یعنی پدر و مادر خود هم وفادار نیستند، و آنها را هم به پای اهداف سیاسی خود قربانی میکنند.
[3] - که آن فرزانه از سر فرزانگی گفت : «دل دامدار آب شود تا گوسالهای، گاو شود».