ایرانیان کرامت و آزادی خود را، همواره در پای احساسِ اقتدارِ حاکمان شان باخته اند، حال آنکه اقتدار وقتی پایدار و سودمند است که در سطحی ملی بروز و تحقق داشته باشد، اقتدارِ حاکمیتیِ صرف، فقرآور، فسادزا و استبدادپرور و... است، و به ناهمزیستی صلح آمیز با همسایگان و جهانیان منجر، و جامعه را در آتش ناامنی و یا احساس ناامنی مزمن شناور خواهد کرد.
ایران نیازمند به توسعه و پیشرفت است، تا موجودیت دیرپای خود را در مسیر خیزهای توسعه ایی و پیشرفت ملت های همسایه (دور و نزدیک) حفظ کند، تا خود را از گزند نابودی برهاند. تندباد توسعه در منطقه و جهان با سرعتی باورنکردنی به پیش می تازد، و گرداب ها و گردبادهای بزرگی ایجاد می کند که مناطق بی پایه و بی بنیاد در توسعه و پیشرفت را در خود بلعده و فرو خواهد برد، و زین روست که توسعه و پیشرفت برای ایران یک ضرورتِ در راستای مانایی و ماندگاری ملی است.
باید بستری فراهم آید، تا چرخ های توسعه و پیشرفتِ همه جانبه در ایران به حرکت در آمده، سرعت گیرند، ورنه بازیگرانِ لنگِ در مسیر توسعه، زیر پای کشورها و ملت هایی که شتابان در این مسیر می تازند، له خواهند شد. پیشرفت و توسعه فرایندی است که هر روزه گرانتر، پرهزینه تر، و قرار گرفتن در ریل آن سخت تر می شود، و شکاف بین کشورهای عقب مانده، و صاحبان طرح های ملی توسعه و پیشرفت، به صورت تصاعدی بیشتر می شود.
اگر روزگاری داشتن سلاح های پرتعداد و قدرتمند، بزرگی ارتش ها، ساختارهای بزرگ جمعیتی و... تنها گزینه رهایی از نابودی بود، امروزه این فاکتور توسعه و پیشرفت است که به عامل رهایی از نابودی تبدیل شده است. توسعه باید در مسیر ثروت سازی باشد، تا سکوی پرش کشورها شده، و ماندگاری و ادامه حیات ملت ها را میسر سازد؛
سنگاپور [1] نمونه بارز چنین کشورهایی است، این منطقه کوچک در آسیای جنوب شرقی، بدون جمعیت، سرزمین قابل توجه، و حتی ملت سازی های متداول و...، توسعه و پیشرفت را ستون ماندگاری و قدرت خود قرار داد، و این روزها در انگشتری آسیا، چون نگینی ارزشمند می درخشد.
در جنگ دوم خلیج فارس [2] نیز، ثروت سازی ناشی از صنعت نفت، و درایت نسبی رهبران شکست خورده کویتی، عامل رهایی ملت و کشور کوچک آنان، از زیر چکمه های سنگین و پر حجم تجاوز صدام حسین بود، که در کمترین زمانِ ممکن، آزادی آنان را فراهم، و دشمن شان را (در نزدیک به 7 ماه) نابود کرد، و مانایی آنان را عملیاتی نمود، و نگذاشتند ذهن و بدنه جامعه کویت در شرایط نامتعادل جنگی بماند، و بیش از پیش بیمار و مستهلک شود؛
در مقابل، ما ایرانیان، در جنگ اول خلیج فارس، با دشمنی مشابه، همین کار آنان را با پرداخت هزینه هایی چندین برابر، بسیار بیشتر از کویتی ها، و در زمانی بسیار بسیار درازتر، و طی هشت محقق کردیم، به طوری که در قرنِ پر از جنگ و درگیری، نبرد ما نامِ «طولانی ترین جنگ قرن بیستم» را از آن خود کرد، تا توانستیم سایه تجاوز را از سرزمین خود دور کنیم، و از آن بلیه خسارتبار رهایی یابیم، وقتی رها شدیم که دیگر جنگ، ویرانه های بیشمار برجای گذاشته بود، و ساختار ذهنِ بدنه اجتماع را بیمار کرده، و آنرا از مدار طبیعی خود خارج نموده بود، تا حدی که باعث شکل گیری اذهانی جنگ زده و یا معتاد به جنگ شد، که برای بازیابی دوباره آن، دهه ها هزینه و وقت نیاز است؛
یا شاید افق توسعه و پیشرفت اقتصادی ج.آذربایجان بود که ارمنی های دورمانده از قافله پیشرفت و توسعه را مغلوب آنان نمود، و منطقه ناگورنو قره باغ را به آذری ها بازگرداند. و این ژرفای توسعه و پیشرفت است که به کار گرفته می شود، و چنان شرایطی را برای کشور کوچکی مثل امارات متحده عربی ایجاد می کند، که توانستند در بحث جزایر سه گانه ایرانی، تمام دنیای غرب و شرق را از ایران جدا کرده، و در این مساله، مقابل ایران، بسیج، و به صف کنند، حتی آنانی که به زعم برخی، عمق راهبردی برای امنیت و مانایی ج.ایران تلقی می شدند؛
چرا؟!
شاید برای اینکه دنیا ایران را درگیر جنگ ها و تنش های ایدئولوژیک خود می بیند، و در کشاکش این نبرد، و چاه ویل جنگ های پرهزینه و بی درآمد، از آینده ایی پیشرفته و ثروتمند برای ایران، ناامید شده اند، که ایران بزرگ و با تمدنی شکوهمند و دیرپا را رها کرده، طرف امارات را می گیرند، و ایران را به حال خود رها می کنند، تا شاید برخورد با صخره های نابودی، آن را از این قهقرا نجات دهد؛
این است که تمام بلوک های پایه قدرت، ثروت و دانش (چین، روسیه، امریکا، اروپا)، با همه تضادها و رقابت های درونی شان، در این موضوع یگانگی یافتند و از ایران دور شدند و در کنار امارات، علیه ایران، در این موضوع حیاتی که تمامیت ارضی کشورمان را نشانه رفته است، مقابل ما متحد صف کشیده اند، و بدین ترتیب کشور شیشه ایی و تازه تاسیس (1971)، که 54 سال پیش پا به عرصه وجود نهاد، در رویارویی دیپلماتیک با ایرانِ کوهستانی و سنگی که قدمت و تداوم آن 7 هزار ساله است، پیروزی هایی راهبردی را در پرونده خود ثبت و درج، و به نمایش می گذارد و...
این را بسیاری در جهان فهمیده اند.
در ابعاد داخلی نیز ایرانیان فراوانی بر ضرورت توسعه و پیشرفت کشور خود پی برده اند، و راه تحقق آن را توسعه سیاسی و کسب دمکراسی و حاکمیت مردم بر شوون خود می بینند، اما همزمان کسانی هستند که بوق های پر صدایی هم دارند و در بستر سازی توسعه، ره به بیراهه می زنند، و همین احساس نیاز را، پشتوانه و بهانه ایی ساخته اند، تا بر این موجِ نیاز عمومی سوار شده، طرح های منفعت طلبانه فردی، خاندانی و طبقاتی خود را در پیش گرفته، و قدرت ذهن استبدادزده و واپسگرای خود را خرج احیای دیکتاتوری و استبداد موروثیِ مجدد می کنند.
اینان برخی از نخبگان ایرانی را نیز در این راه بسیج کرده، شیطنت ناشی از خدعه و نیرنگ را به کار می گیرند، و برای چندمین بار، ره به بیراهه دیکتاتوری و استبداد زده، و نوعی اقتدارگرایی دیکتاتور مسلک را، تنها بسترساز توسعه و پیشرفت ایران دیده، و معرفی می کنند، تا صدای بوق دیکتاتوری فردی، خاندانی و طبقاتی در این مُلک، همواره پرصدا و دمنده، طنین انداز باقی بماند.
در حالی که عامل دیکتاتوری بارها سد تداوم حرکت، و گاه مستوجب ایستایی و وقفه، و به تعویق انداختن ایرانیان در مسیر توسعه و پیشرفت همه جانبه شده، و به رغم این، باز برخی حاکمیت دیکتاتورها را تنها گزینه کامیابی ایرانیان، برای مهیا کردن بستر پیشرفت و توسعه کشور دانسته، تنها جاده پیشرفت و توسعه کشور و ملت ایران را از مسیر ایجاد سیستم دیکتاتوری عبور می دهند.
سیستمی که ایرانیان و جهانیان آنرا آزموده اند، و ناکارآمدی خود را برای دنیای مدرن نشان داده است، و مدت هاست که دیکتاتوری یک ضد ارزش دانسته و آن را به کناری نهاده، و گرایش عمومی به دمکراسی در بین ملل پیشرفته، درحال توسعه، و توسعه یافته، عمومیت داشته و آنان، این شیوه را کارآمد و موثر یافته اند، و برای خود انتخاب کرده اند، و ما می خواهیم باز استثنایی در این روند باشیم، و راه آزموده را با هزینه های بسیار، دوباره بیازماییم.
در حالی که در کیس ایران کاروان توسعه و پیشرفت بسیار پیش از دیگر ملل رقیب به راه افتاد، و گویا هر بار عقیم ماند، متوقف شد، و فاصله رقبا با ایران آنقدر زیاد شده است که گویا هرگز رقابتی در این بین نبوده است، به حتم یکی از دلایل این عدم کامیابی بروز همین دیکتاتوری و استبداد بود، که باعت باز ایستادن ایران شد، چرا که زشتی و کراهت دیکتاتوری و استبداد بارها به علت عمده شکاف و دوگانگی بین ملت ایران و حاکمیت هایش شد، و حاکمیت ها با احساس تنهایی در بین مردم خود، به دامن منافع غرب و شرق افتادند، و ایرانیان به ناچار مجبور به خودزنی شدند، و تن به انقلاب های خونین و خسارتبارِ چندین و چند باره دادند، و بواسطه این حرکات انقلابی و خیزش های سراسری، برای سال ها، از مسیر توسعه پایدار، به مسیر انحرافی حرکت های انقلابی و جراحی های وسیع اجتماعی رفتند، تا بلکه از دیکتاتوری و استبداد رها، و به سیر توسعه باز گردند، و بدین صورت خسارت بی حد و حسابی به کشور و مردم ایران وارد شد، و آنان بارها به نقطه صفر باز گشتند، به طوری که در بیشتر از یک قرن، ایرانیان تن به سه انقلاب و جراحی بزرگ و خسارتبار اجتماعی دادند، منهای خیزش های کوچکتر سراسری و نقطه ایی که در این بین صورت گرفت، تا از این شرایط استبدادی خود را برهانند، و این حرکات رهایی بخش، سرمایه و فرصت بسیاری را از حاکمیت و مردم ایران ربود، نابود کرد، و به هدر داد.
این را هم باید دید که، این دسته از نخبگان و متفکرینِ دیکتاتوری خواه و استبداد طلب ایرانی، روی ویژگی عشق عمومی ما ایرانیان به داشتن "اقتدار" سرمایه گذاری کرده اند، حال آنکه در اکثر موارد ره به بیراهه زدند، و فراموش کردند که وجود این اقتدار در سطح وسیع و ملی است که ارزشمند و کاراست، نه اقتدار حاکمیت ها و حُکام، که قدرت و اقتدارشان گاه به حدی گسترش می یابد که حتی از تعداد نانی که هر ایرانی از نانوایی ها می خرند نیز اطلاع دارند، و همزمان از میزان و گستره فساد، قاچاق، بیکاری، فقر، بزهکاری های عمده اجتماعی همچون تجاوز به اموال و حقوق عمومی و خصوصی که ژرفای زیادی نیز در جامعه یافته است، بی اطلاعند و یا چشمی برای دیدن آن نداشته و ندارند،
اقتدارِ شایسته و بایسته، اقتدار ملی است، که در حاکمیت ملی تحقق می پذیرد، و آن زمانی است که قدرت در بین نمایندگان واقعی مردم تقسیم می شود، و نمایندگان واقعی آنان در پارلمان، دولت، شوراهای انتخابی و نهادهای مردم نهاد، دست اندرکار قانون گذاری، اجرا و ارزیابی برایند کار می شوند و...؛
اقتدارِ حُکام و حاکمیت صرف، پوشالی و بدون ژرفا خواهد بود، و پر از زیان به حال کشور و ملت است، اقتدارِ صرفِ حاکمیتی، که در کنار خود اقتدار ملی و مردمی را نداشت باشد، و قدرت را در حاکمیت فردی، خاندانی و طبقاتی متمرکز و جمع کند، ایرانیان را بارها در مسیرِ خودزنی و انقلاب برده، و در چاهِ ویلِ هرج و مرج، شورش های پی در پی رها کرده، فرایند توسعه و پیشرفت کشور را به سایه برده است.
در مسیر تکیه زدن دیکتاتورهای مستبد بر کرسی قدرت، و کسب یک اقتدار اینچنینی برای آنان، که یک حاکم در خود و دستگاه خود احساس اقتدار کند، چندین بار باعث شد تا ایرانیان دین و دنیای خود را به ریسک یک چنین نوع حاکمیت کم ثمر، اما بسیار پرهزینه برده، و یک ملت به خفت و خواری غیر قابل وصفی مبتلا شوند، تا تکیه زنندگان بر کرسی قدرت، حس اقتداری این چنینی نمایند، و ثروت مادی و معنوی کم تکرار این مردم، بر پای چنین درخت کم بهره ایی ریخته شد، تا ایرانیان شاهد مهمترین باخت، یعنی از دست دادن کرامت، عزت انسانی و آزادی شان باشند، که زیر چنین حاکمیت هایی، به عناصری درجه دوم و سوم، در جامعه خود تبدیل شدند.
نخبگان و متفکرین استبداد طلب ایرانی باید بدانند که، تاریخ دراز شاهنشاهی و سلطنت دیرپا و باستانی حاکمیت فردی، خاندانی باعث نگردیده است که ایرانیان معاصر، خود را ملزم به تحمل آن ببینند و در نهایت تن به دیکتاتوری و استبداد نخواهند داد، همانگونه که نداده اند، ایرانیان تن به دیکتاتوری توسعه گرایی پهلوی ها نیز ندادند، و سراسری ترین و گسترده ترین انقلاب و خیزش را از قضا، در مقابل چنین دیکتاتوری از خود نشان دادند، چرا که در شرایط حکمرانی دیکتاتوری و استبداد، چه از نوع استبداد مُنور، توسعه گرا و یا صالح آن، و چه از نوع استبداد سیاه، تاریک و ناصالح آن، ایرانیان خود را آنچنان بیگانه می بینند، که احساس اشغال شدگی به آنان دست می دهد، چرا که در روند امور، چنان خود را بی اثر و خنثی می بینند، که برای آنان تداعی گر شرایط اشغال توسط بیگانه به وجود می آید، و نمی توانند آن را برتابیده، و نظاره گر بر باد رفتن عزت، کرامت و آزادی خود باشند.
انقلاب مشروطه خیزشی علیه احساس عدم کرامت، یعنی نداشتن کنترل بر سرنوشت خود بود، که ایرانیان را در مقابل شاهان مستبد، و گاه حتی تا حدودی صالح قاجار، و بعد از آن در دوره پهلوی به خیزش وا داشت، و یا نهضت ملی شدن صنعت و منابع نفتی نیز، ناشی از احساس بی کرامتی بود، که ایرانیان از عدم تسلط بر منابع و عایدات ثروتِ کشورِ خود احساس می کردند، و قراردادهایی که ننگینش می پنداشتند، که بر کشور و مردم، سلسله وار تحمیل می شد، و منابع طبیعی و زیرزمینی کشور، توسط دیگران و یا حتی حاکمیت های ایرانی مستبد، به چپاول می رفت.
انقلاب 57 نیز، خود خیزشی بر حاکمیت فردی و البته توسعه گرای پهلوی بود، که ایرانیان را بی عزت و کرامت و از آزادی درخور دور نموده بود، هر چند توسعه و پیشرفت کشور را در شدیدترین وجه ممکن دنبال می کردند، اما این توسعه و پیشرفتی همه جانبه نبود، و اقتدار و قدرت را در دست حاکمیت تجمیع و تضمین می کرد، حال آنکه پیشرفت و توسعه واقعی علاوه بر وجه حاکمیتی، باید به قدرت و احساس اقتدار مردمی منجر شود، ورنه نمی توان آن را اقتدار به معنای واقعی دانست.
از این رو اساس خیزش های تاریخ بیداری ایرانیان، بر احساس عدم کرامت، عزت و آزادی قرار گرفت که مردم ایران ناشی از کنار گذاشتن خود، در مسیر تعیین سرنوشت شان احساس کرده اند، تمام خیزش های عمده مردمی ایرانیان برای کسب حق تعیین سرنوشت و حق دخل و تصرف در امور اساسی و کلی و جزئی خود بوده است. استبداد طلبان و کسانی که دیکتاتوری را تنها گزینه پیش روی مردم ایران می دانند و معرفی می کنند، باید متوجه باشند، که ایرانیانِ اقتدار طلب (در سطح ملی)، زورگویی را همواره بر نتافته اند، و خیزش های معاصر و دیرین خود را بر پایه رهایی از زور، تحمیل و استبداد (داخلی و خارجی) بنیان نهاده اند، لذاست که دیکتاتوری و حاکمیت های استبدادی فردی و طبقاتی درمان پایدار درد ایرانیان نبوده و نیست.
تاکید بر تداوم استبداد و یا ایجاد دیکتاتوری فردی، خاندانی و طبقاتی، ایرانیان را به تکرار خودزنی هایی از نوع انقلاب و خیزش های مردمی پهناور و گسترده وادار کرده، و می کند، حال با این تاریخ روشنِ حرکت سینوسی مردم ایران، که حداقل در بیش از یک قرن اخیر تداوم بی سابقه ایی داشته است، چرا باز زورگویان و استبداد طلبان روی این فرهنگ اقتدار طلب ما ایرانیان سرمایه گذاری کرده، و ایرانیان را به بازگشت و تحجر مبتلا می خواهند، خود جای سوال جدی دارد؟!!
شاید به همین دلیل باشد که بتوان گفت ما ایرانیان متاسفانه آزادی، کرامت و عزت خود را برای داشتن حس اقتدار باخته ایم، در حالی که انسان به داشتن کرامت و آزادیست که انسان است، و بدون آزادی و کرامت، انسان و انسانیتی در کار نخواهد بود، بردگانی که حس اقتدار می کنند، همانانی اند که در آرزوی آزادی و کرامت، خواهند سوخت، دردی بی پایان که درمان این درد هم تنها رهایی و آزادی است، و این آزادی است که از انحراف به سمت بردگی ما را باز خواهد داشت،
تنها ره رهایی نیز، دستیابی مردم ایران به حق دَخل و تصرف در امور خود است که به ایجاد خودکنترلی، و احساس اقتدار ملی [3] منجر خواهد شد. راه دستیابی به آن نیز نهادسازی های همچون شکل گیری احزاب، تشکل ها، سندیکاها، گروه های مردم نهاد (NGO) و...، ساختار قضایی مستقل از قدرت، و مبتنی بر قانون، وجود آزادی بیان، و شکل گیری رسانه های آزاد و... خواهد بود، که همه این ها تنها در قالب سیستم دمکراسی و مردم سالاری واقعی قابل دستیابی است، نه جمهوری هایی از نوع دیکتاتوری های مادام العمر و موروثی چپِ بعثی، کمونیستی و...؛ در چنین جامعه ایی و در نبود مردم در صحنه تاثیر گذاری، جاذبه های کرسی قدرت، کم کم تمام دستاوردهای مردم را، به سوی نابودی برده، و در مسیر اقتدار حاکم و یا دیکتاتور بر کرسی قدرت تکیه زده، صرف و قربانی خواهد کرد.
- دیکتاتورها مردم را برای تعظیم و تکریم خود می خواهند دیکتاتورها مردم را برای تعظیم و تکریم خود می خواهند
- حتی در موضع بحث و تصمیم سازی هم کوچک شده های سرخم را مقابل خود دارد حتی در موضع بحث و تصمیم سازی هم کوچک شده های سرخم را مقابل خود دارد
- همه میخ عظمت نابودگر دیکتاتور سرخم مقابلش حاضرند همه میخ عظمت نابودگر دیکتاتور سرخم مقابلش حاضرند
- دیکتاتور نظامیانی بر بلندا می نشاند که ثروت جامعه را خرج خود می کنند دیکتاتور نظامیانی بر بلندا می نشاند که ثروت جامعه را خرج خود می کنند
- بهره کشی از مردم خصوصیت عمده دیکتاتورهاست بهره کشی از مردم خصوصیت عمده دیکتاتورهاست
- آنان که دیکتاتوری را تشویق و توصیه می کنند، قربانیان او خواهند بود آنان که دیکتاتوری را تشویق و توصیه می کنند، قربانیان او خواهند بود
- دیکتاتور چنان بلندایی را برای خود در نظر می گیرد که مردم برای دیدن شدن باید از جان مایه بگذارند دیکتاتور چنان بلندایی را برای خود در نظر می گیرد که مردم برای دیدن شدن باید از جان مایه بگذارند
https://mostafa111.ir/neghashteha/articel/tag/%D8%AF%DB%8C%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%AA%D9%88%D8%B1%DB%8C.html#sigProId23d39cede5
[1] - کشوری جزیرهای و دولتشهری در ناحیه دریایی جنوب شرق آسیا است. این کشور در جنوب شبهجزیره مالایا واقع شده و کوچکترین کشور جنوب شرقی آسیا است. سنگاپور یکی از موفقترین اقتصادهای بازار را دارد. سنگاپور در کنار کره جنوبی، هنگ کنگ و تایوان یکی از چهار ببر آسیا بهشمار میرود اما این کشور توانست سه رقیب خود را از لحاظ درآمد سرانه پشت سر بگذارد. سنگاپور در سطح جهانی در برخی بخشهای صنعتی و تجاری سرآمد است. برای نمونه این کشور سومین مرکز بازار تبادل ارز خارجی، سومین مرکز اقتصادی جهان، دومین بازار قمارخانهای، سومین مرکز پالایش و تجارت نفت، بزرگترین تولیدکنندهٔ تأسیسات نفتی، یکی از بزرگترین مراکز تعمیر کشتی و مراکز لجستیک جهان است.
[2] - جنگی به رهبری ایالات متحده آمریکا و با همکاری ائتلافی از ۳۵ کشور مختلف بود که علیه عراق بعثی در واکنش به اشغال کویت توسط عراق انجام گرفت. حزب بعث عراق در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۳۶۹ (۱۹۹۰ میلادی) به کویت حمله و این کشور را اشغال کرد. صدام در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۳۶۹ (۱۹۹۰) به کویت حمله و خاک آن را ظرف ۱۳ ساعت اشغال و به عراق ضمیمه کردآمریکا در بهمنماه سال ۱۳۶۹ (۱۹۹۱) با ائتلافی از نیروهای سازمان ملل متحد به کویت یورش برده و نیروهای عراقی را از این کشور بیرون راند.
[3] - نه اقتدار حاکمیتی، که البته وقتی اقتدار ملی حاصل شد، اقتدار حاکمیت منسوب نیز حاصل است، و اشتباه نخبگان ایرانی این است که به جای اقتدار ملی به اقتدار حاکم می اندیشند، حال آنکه اقتدار حاکم لزوما به اقتدار ملی منجر نخواهد شد، بلکه در بسیاری از موارد اقتدار حاکمیتی به بلای جان مردم، و بی عزتی و بی کرامتی مردم ختم می شود.
مقدمه مترجم (سایت یادداشت های بی مخاطب) :
برای جاری کردن یک روندِ دیکتاتوری، لازم نیست رهبرِ کشوری با سیستمِ دیکتاتوری بود، در مقام راهبری یک کشور دمکراتیک و متکی بر سیستم انتخابات هم می توان، روح دیکتاتوری را بر مردم خود حاکم کرد، می توان با انتخابات و سیستمی دمکرات بر اریکه قدرت نشست، و نمک خورده، نمکدان شکست، و دیکتاتوری را در همین دمکراسی با تهی کردن آن از محتوا، کم کم جا انداخت، و قدم به قدم آنرا از وجوه دمکراسی و دیگر ملزومات یک نظام دمکرات تهی، و از درون آنرا خالی کرد، و به سوی سیستم دیکتاتوری برد.
نشانه های دیکتاتوری بسیارند، که در منش و رفتار این سیستم و راهبرانش می توان آن را دید، یکی از آن نشانه های دیکتاتوری، سرکوب رسانه های آزاد است، نشانه دیگر آن، اقلیت آزاری است و...، دیکتاتورها وقتی در اوضاع داخلی و خارجی خود، شکست احساس می کنند، انتقام این شکست ها را از بخش های ضعیف جامعه خود می گیرند، و چون بر خود نمی بینند که به اکثریت مردم زور بگویند، اقلیت ها را مهمترین طعمه زورگویی های مقتدرانه! خود انتخاب کرده، در حق آنان هر چه خواستند روا می دارند، چرا که احساس می کنند، زورگویی در حق آنان، هزینه ایی برای دیکتاتور و سیستم خسارتبارش در بر ندارد، و ظلم به اقلیت، به کسی نیز بر نمی خورد، لذا در بین جامعه خود دو قطبی ایجاد کرده، اقلیت ها را در قطب دشمنِ کشور تعریف، و به این ترتیب این اقلیت های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی اند که به مهمترین طعمه دیکتاتور تبدیل، و شکست های خود را، با تنبیه آنان همواره پوشش می دهند، تا قدرت و اقتدار خود را، در اوج شکست، همچنان نشان دهند.
دیکتاتورها در عین ظلم و جباریت، خود را به خدای متعال هم متصل می کنند، نه این که آنان به خدا عشق می ورزند، یا ارادت خاصی به خدا دارند، خدا وسیله کسب قدرت برای آنان است، چرا که دیکتاتورها به رغم ادعا، در عمل نشان داده اند، بی رحم ترین و خداناشناس ترین انسان هایند، که اگر خدا را می شناختند با خلق او این چنین از در ظلم و خدعه و نیرنگ وارد نمی شدند.
دیکتاتورها مدعی ارتباط و سخن با خداوند می شوند، نه این که قصد پیاده کردن رسم خدایی دارند و...، بلکه با سنگر گرفتن و ایستادن پشت سنگر خداوند، می توانند جباریت، قانون شکنی، زورگویی و... خود را توجیه کنند، چرا که خدا نیز جبار است، خدا نیز می تواند زور بگوید، پس او را به خود، یا خود را به او تعمیم می دهند، که در جایگاه نمایندگی خدا ایستاده اند، پس هم می تواند زور بگوید! و هم قانون بشکنند، و هم جبار باشند و...
ایستادن دیکتاتورها در کنار خدا، زورگویی آنان را توجیه پذیر می کند، خداوند می تواند قوانین خود را بشکند، شفاعت کند، شفا دهد، ببخشد و... پس دیکتاتورِ مدعی خدا نیز می تواند چنین کند! و می کند، بزرگترین مجرمان را می بخشد و عزت می دهد، کوچکترین ها را به شدت تنبیه می کند و...، تا به هدف ایجاد رعب و وحشت خود دست یابد.
نارندرا مودی و حزب و دولت حاکم BJP بر هند، که از مدعیان مذهب هندویی، و به خصوص خدای رام هستند، و پاگیری و قدرت گیری آنان در سنگر این خدا، در میان میلیون ها تجلی خداوند در میان خدایان هندوان، صورت گرفت، این روزها نیاز به یک افتتاح داشتند، آن هم کاری در ارتباط با خدا، تا آن را به رخ مردمِ خدادوست کشورشان بکشد، لذا معبدی را که بر ویرانه های مسجد بابری در حال ساخت بود را، یک سال قبل از آنکه کار ساختش به پایان برسد، در میان هیاهویی عجیب افتتاح کردند،
در مراسم افتتاح این معبد، بر خلاف موازین یک کشور سکولار، با قوانین اساسی معتبر در این رابطه، که هم در سیره سلف بود و هم در قوانین کشور، که مذهب از سیاست جدا باشد، تکثر مذهبی، زبانی، قومی و... امری قانونی، و پذیرفته شده است و...، اما نخست وزیر، در راس هیات حاکمیتی و سیاسی، افتتاح کننده، این مکان مذهبیِ مناقشه برانگیز در تاریخِ درگیری های فرقه ایی در هند می شود، که سال ها بر پای آن خون ها ریخته شد، خانه ها ویران شد، قوانین زیرپا نهاده شد و...،
اما با این حال، نخست وزیر در کنار موهان بهاگوات (رئیس گروه RSS از گروه های مادر در بین هندوهای افراطی)، ادیتیانات (سروزیر ایالت اتارپرداش)، آناندیبن پاتل (فرماندار ایالت اتارپرادش) معبد رام در شهر آیودیا در ایالت مهم اتارپرادش، افتتاح کردند. مودی در این افتتاحیه به همراه موهان بهاگوات و ادیتیانات سخنرانی کردند، مراسمی که در ساعت 12 و 20 دقیقه ظهر روز 22 ژانویه 2024 (2 بهمن 1402) آغاز گردید، ابتدا مراسم نیایش انجام پذیرفت، و سپس از مجسمه خدای رام، در داخل معبد، با 130 سانتیمتر ارتفاع، توسط نخست وزیر رونمایی شد و...
این مراسم را نسل دوم رهبران حزب BJP اجرا کردند، حال آنکه نسل اول، مسجد بابری را ویران کردند، و آنرا می توان یک میتینگ سیاسی – مذهبی دانست که عمده کارکرد آن تبلیغات سیاسی است، از این روست که علاوه بر سه میهمان عمده مذکور، افراد مشهوری از جمله ستاره های صنعت فیلم سازی هند (بالیوود)، مثل آمیتاب باچان، ویکی کوشال، راج کمار هیرانی، کاترینا کیف، الایبات، آیشمن خورانا، راجینیکانات، دهانوش، رام چاران و چیرانجیوی، در کنار خیل زیادی از روحانیون زعفرانی رنگ پوشِ هندو در این مراسم گرداگرد این معبد نشستند، و پذیرایی شدند تا این صفحه از تاریخ ملیگراییِ مذهبی هندوئیسم افراطی را ورق زنند.
سونو نیگام (Sonu Nigam) و... خواننده این مراسم عبادی – سیاسی با آهنگی زیبا و روحانی، به نام "سیارام" (Siya Ram) که به معنی" پیروزی از آن سیتارام (سیتا و رام) است" با تیم بزرگی از هنرمندان که آلات موسیقی خود را ماهرانه می نواختند، فضایی عبادی و روحانی را بر مجلس حکمفرما کردند، اجرای هنرمندانه ایی که با صدای نیایشگونه خود، هر خدایی را متوجه مجلس می کرد، و آنان با خلوص نیت و صدایی جادویی همه را متوجه خود نمودند، و با دم گرفتن ذکر سیاسی - مذهبی "زنده باد رام" هنر خود را به پایان بردند.
معبد رام ساخته شده بر ویرانه های مسجد بابری، مراسم افتتاح آن در 22 ژانویه 2024
و اما مهمترین بخش مراسم، حضور نارندرا مودی، و نقشی بود که او ایفا کرد، که بخش تشریفات نخست وزیری هند، به همراه راهبران این مراسم در سازمان روحانیت هندو (VHP) و... برنامه ایی عجیب را برای این لحظات تدارک دیده بودند، تا نخست وزیر، نه یک سیاستمدار کارکشته، که بلکه مومنی معتقد، و اهل ریاضت و ارتباط با خدا، تجلی نموده، مجلس، و بلکه هند، و جهان هندویی را به خود متوجه سازد، از این رو نخست وزیر در حالتی مخلصانه و افتاده، در برابر تجلی خدای رام، تحفه ایی برای پیشکشی به خدای خود در دست، پیاده و با پای برهنه، راه ساختمان صحن اصلی معبد را بر فرشی سرخ، بدون محافظ و همراه، میان خیلی میهمانان حاضر طی کرد.
و بزرگان حاضر در این مجلس را متاثر به خود نمود، و برخی از آنان موبایل به دست، این حرکت نخست وزیر را دنبال، و ثبت و ضبط کردند، او چنان هیبت خداجویی را در دل بینندگان حاضر در این مراسم ایجاد کرد که، بسیاری اشک شوق و پیروزی بر گونه های خود جاری کردند، و یادشان رفت نارندرا مودی روزی به عنوان "قصاب گجرات" مشهور بوده است، [1] و هزاران نفر از اقلیت مسلمان، در زمان سروزیری او بر این ایالت، در سال 2002 با همکاری بخش هایی از دولت ایالتی او، توسط اکثریت هندو سلاخی شدند و... مثلا "گویند دیو گیری" [2] (خزانهدار و معتمد انجمن ساخت معبد رام) که مدهوش هیبت نخست وزیرِ در قالب خدا فرو رفته، شده بود، عنوان داشت که ارادت مودی به مناسک نیایش خدای رام، او را به یاد "فقط یک پادشاه دیگر - چاتراپاتی شیواجی ماهاراج"[3] میاندازد.
بله نخست وزیری که با رای مردم، و در یک فرایند دمکراتیک به قدرت رسیده است، در دید اطرافیان چاپلوس [4] خود، به عنوان "پادشاه" دیده می شود، و این عنوان را می گیرد، تا در تکرار و تکثر، در آینده به واقعیت تبدیل شود، این چاپلوسی ها، مقدمه احساس و بعدها اعلام پادشاهی توسط افرادی است که بر کرسی های قدرت از طریق رای مردم جای می گیرند، و بعدها جا خوش می کنند و تا لحظات پایان عمر خود ماندگار می شوند، و به خواست و رای مردم دیگر هیچ ارزشی قایل نیستند، این همان شرایطی است که نظامِ سکولار، دمکرات و متکثر ناشی از انقلاب آزادیبخش 1947 گاندیِ بزرگ را تهدید می کند،
گاندی که خود، بعد از پیروزی انقلاب آزادیبخش خود، از سلطه بریتانیا، به رغم شهرت و جایگاهی که در دل تمام مردم هند و بلکه جهان و حتی بریتانیایی ها داشته و دارد، می توانست حتی شاه باشد، اما هیچ مسئولیتی را بجز راهبری کاریزماتیک، راهنمایی خلق خدا، و کنترل افراد تازه به قدرت رسیده، بعد از پیروزی انقلاب بزرگش و... نپذیرفت، و در روزهای پایان زندگی اش به نیایش و عبادت، دفاع از شهروندان هندی از دست حرکات نو انقلابیون، که دست به انتقام جویی و کشتار و غارت علیه برخی از مردم هند، و به خصوص اقلیت ها، و به ویژه اقلیت مسلمان هند زده بودند، و آنان را که به دنبال جدایی پاکستان و بنگلادش از هند، دچار ظلم مضاعف کرده بودند، مشغول شد.
گاندی بر این دفاع پای فشرد و جان نیز بر این پیمان انسانی خود در برابر ملتی که می خواست آزاد باشند و تعیین کننده و..، نهاد؛ جامعه رادیکال هندو به رهبری گروه فراگیر RSS ، به دلیل دفاع گاندی از اقلیت های دینی بود، که چندماهی بعد از پیروزی انقلابش، او را کمکیار "خائنین به کشور" (اقلیت مسلمان) اعلام، و برای ترور و قتلش از بزرگان خود حکم شرعی و انقلابی گرفتند، آنرا مباح شمردند و آنرا توسط تروریستی وابسته به همین گروه، اجرا کردند. حال امروز بعد از نزدیک به 75 سال که از آن ترور می گذرد، یکی از اعضای RSS نخست وزیر هند شده است و بر خرابه های مسجد بابری مسلمانان، معبد رام را می سازند، و پیروزمندانه افتتاحش می کنند.
گاندیِ بزرگ توسط یکی از نیروهای گروه RSS با شلیک پیاپی تپانچه ایی در هنگام نیایش، و به هنگامی که در فرایند یک روزه اعتراضی علیه کشتار مسلمانان، توسط هندوهای افراطی بود، ترور شد، امروز رهبر RSS میداندار سیاست و مذهب در هندِ آزاد شده توسط گاندی است، انحراف در انقلاب ها اینگونه پیش می آید که ضد انقلاب ها، میداندار گام دوم انقلابی می شوند که قرار بود همه در برابر قانونش مساوی باشند، حال دیگر اثری از آن تساوی دیده نمی شود، انقلابی که باید به انحراف برده شود، و از درون تهی گردد، شکستن استخوان هایش را همه آشکارا می شنوند.
این است که ناظران بر این عقیده اند که نقش فعال نارندرا مودی در یک مراسم مذهبی این چنین مناقشه بر انگیز، میتواند به این معنا باشد که "فاصله اصولی" بین سیاست و مذهب - همانطور که در بنیان هند به عنوان یک ملت سکولار مشخص شده است - مبهم است. و اکنون کسی مثل مودی را در قدرت داریم که "مانند پادشاه عمل میکند و اعلام کرده است که الوهیت از او میگذرد یا از سوی خدا با صدای الهی برای انجام این مراسم انتخاب شده است. این تسلیم کامل دین، توسط سیاست است". راجیو بهارگاوا، دانشمند علوم سیاسی، به وایر گفت: "مرز بین دین و دولت در هند شکسته شده و کاملاً به ابتکار دولتی که دیکته میکند، مذهب و مراسم مذهبی برگزار میشود".
اما نخست وزیر هند، که مرزهای قانون اساسی سکولار هند را شکسته، و رسما راهبری مراسم افتتاح یک معبد مناقشه برانگیز را با همکاری رهبر RSS دنبال می کند، این در حالیست که یک طرف مغلوبِ اجرای این پروژه، فقط در داخل هند، بیش از دویست میلیون مسلمانی اند، که با دل هایی خونین، پا گرفتن معبدی را بر زمین مسجد تاریخی خود مشاهده گر و نظاره گرند، در اوج این پیروزی تاریخی هندوهای افراطی بر مسلمانان، نارندرا مودی، نخست وزیر هند، به حاضرین و میلیون ها دنبال کننده این مراسم تاریخ ساز، در مقابل تلویزیون ها، چه گفت؟ این ترجمه متن سخنرانی نارندرا مودی در این مراسم افتتاحیه است، که ترجمه می شود، تا ببینیم یک سیاستمدار کارکشته و قدرت طلب، چطور در نقش یک رهبر مذهبی، مردم و ملت خود را سیاسی کرده، و انقلاب شان را بعد از پیروزی، به انحراف می برد :
پیروز باد رام، همسر سیتا!
پیروز باد رام، همسر سیتا!
درودهایم نثار مردان مقدس و حکیمِ محترم (برهمنان زعفرانی پوش روحانیت هندو) حاضر در این صحنه، همه ارادتمندان رام که در اینجا حضور دارند و از هر گوشه جهان به هم متصلند. "رام رام" [5] به همه!
امروز، رام ما از راه رسید! رام ما پس از قرن ها انتظار و آرزو از راه رسید. خداوند ما رام پس از صبری بی سابقه، قربانیان بی شمار، چشم پوشیها و توبه ها وارد شده است. این لحظه ی فرخنده را به همه ی شما و همه ی همّیهنان در کشور، تبریک می گویم.
من پس از شهادت به خودآگاهی الهی در این حرم مطهر، در محضر شما حضور یافتم. خیلی حرف برای گفتن هست، اما گلویم از گفتن ناتوان. بدنم همچنان می لرزد، و ذهنم همچنان در آن لحظه روحانیِ (حضور در پای مجسمه رام در داخل معبد) غوطه ور است. رام لالای ما دیگر در چادر نمی ماند. [6] رام لالای ما اکنون در این معبد الهی اقامت خواهد داشت. اعتقاد راسخ و ایمان بی حد و حصر دارم که تجربه آنچه اکنون رخ داده است توسط پیروان رام در سراسر کشور و سراسر جهان احساس خواهد شد. این لحظه ماورایی است. این مقدس ترین لحظه هاست. این فضا، این محیط، این انرژی، این زمان ... نعمت حضرت خدای رام بر ماست. طلوع خورشید هاله ای از نور قابل توجهی را به 22 ژانویه 2024 آورده است. 22 ژانویه 2024 دیگر فقط یک تاریخ در تقویم ما نیست. این نشان دهنده آغاز یک دوره جدید است. از زمان برگزاری مراسم "نیایش زمین" [7] برای معبد رام، شور و هیجان هر روز در سراسر کشور افزایش یافته است.
با دیدن این ساخت و ساز، یک احساس نو از اعتماد به نفس در بین شهروندان این کشور متولد می شود. ما امروز وارث ره آورد قرن ها انتظاریم؛ امروز، ما صاحب معبدِ خدای رام هستیم. ملتی که بر فراز ذهنیت بردگی، و چالش های گذشته روییده است، و از هر چالش گذشته، شجاعت می گیرد، و پیدایش تاریخ جدیدی را می آفریند. حتی هزار سال بعد نیز، مردم از امروز و این لحظه سخن خواهند گفت، این از برکات بزرگ الهی خداوند رام است که ما در این لحظه زندگی می کنیم و شاهد این اتفاق هستیم. امروز، این روزها، جهت ها، و تمام گوشه و کنار جهان... همه چیز پر از الوهیت و روحانیت است. این یک دوره معمولی نیست. اینها خطوط خاطره ایی پاک نشدنی هستند، که با جوهر جاودانه بر چرخ زمان حک شده اند.
دوستان!
شما می دانید که "فرزند باد" جناب هانومان [8] هرجایی که امری مربوط به خداوند رام در میان باشد، حاضر و ناظری فعال است. از این رو در مقابل خادم و پیرو خدای رام جناب هانومان و معبد او در آیودیا [9] سر تعظیم فرود می آورم. مراتب احترامات خود را تقدیم مادر جانکی (Janaki)، حضرت لکشمن (Lakshman)، بهارات شاتروگانا (Bharat-Shatrughna) [10]، سرزمین مقدس آیودیا و رود مقدس "سرایو" تقدیم می کنم. در این لحظات تجربه الهی، حس ملاقات با حضرت حق به من دست داد که این به برکت انجام این کار بزرگ است که انجام شده است... آن ارواح الهی، آن مظاهر آسمانی نیز در این زمان در اطراف ما حضور دارند. من از این همه خودآگاهی الهی که نصیب مان شد، از آنان تشکر می کنم. من از حضرت خداوندگار رام به خاطر کاستی ها در تلاش، فداکاری ها، توبه ها و اظهار پشیمانی های که باید صورت می پذیرفت تا تحقق این پروژه، قرن ها طول نکشد، عذرخواهم. امروز، آن کاستی برطرف شده است. من اعتقاد دارم که قطعا خداوند رام امروز ما را خواهد بخشید.
هموطنان عزیز من!
وقتی خدای رام در ترتا یوگا [11] بازگشت، جناب تولسی داس [12] نوشت : "تمام ساکنان منطقه آیودیا و بقیه کشور با ورود خداوندِ رام پر از شادی شدند". بحرانی که به دلیل طولانی شدن جدایی بین خدای رام و مردم بوجود آمده بود، به پایان رسید. در آن دوره، جدایی خدای رام از مردم فقط 14 سال طول کشید، که حتی چنین جدایی هم غیر قابل تحمل بود. [13] در دوره ما، ساکنان آیودیا و کشور، دوره جدایی به طول قرن ها را تحمل کردند. نسل ها از ما این جدایی و دوری را درک کرده، و تحمل کرده، و رفتند. حتی در صفحه اول قانون اساسی ما، از خداوندگار رام ذکر به میان آمده است. و به رغم وجود او در قانون اساسی، یک چالش چند دهه ایی قانونی را بر وجود خدای رام داشتیم. من قدردانی خود را از قوه قضاییه هند ابراز می کنم که شأن عدالت را حفظ کرد. معبد خدای رام نیز به شیوه و منشی عادلانه و قانونمند ساخته شده است.
نخست وزیر هند، نارندرا مودی به همراه رهبر راستگرایان افراطی RSS در حال تقدیم نذورات خود بر مجسمه خدای رام در داخل معبد رام در آیودیا
دوستان!
امروز جماعات بسیاری متشکل از پیروان رام در روستاها می خوانند و به ذکر مشغولند. بزرگداشت ها در معابد جاری است، و کمپین های پاکیزگی در حال اجراست. تمام کشور امروز را چنان جشن می گیرند که انگار جشن دیوالی [14] آمده است. آمادهسازی برای روشن کردن "رام جیوتی" (چراغ الهی) خداوندگار رام در عصر این روز که هر خانواده در حال انجام آن است. به لطف خداوند رام، دیروز در نقطه مقدس آریچال مونایی (Arichal Munai) [15] در دهانوشکودی (DhanushKodi) بودم، در نقطه شروع رام ستو (Ram Setu)، در لحظه ایی که خدای رام قصد عبور از اقیانوسِ (هند) را داشت، این همان لحظه ایی بود که مسیر زمان را تغییر داد. و این تلاش فروتنانه من برای احساس آن لحظه انگیزشی و احساسی بود. به آن نقطه گُلی هدیه کردم، اعتقادی را در آن لحظه تجربه کردم که همانطور که با این حرکت خدای رام، در آن لحظه چرخش زمانه را تغییر داد، امروز نیز با حرکت ما در ساخت معبد رام، این چرخ به سمت مثبت، دوباره تغییر جهت خواهد کرد. [16] در یازده روز تلاش و مراقبه، سعی کردم که رد پای عبور خدای رام را در آنجا لمس کنم، چه در معبد پانچاواتی (Panchavati) در ناشیک، معبد مقدس تریپریار (Triprayar) در کرالا، لپاکشی (Lepakshi) در آندرا پرادش، معبد رانگاناتاسوامی (Ranganathaswamy) در سریرانگام، معبد راماناتاسوامی (Ramanathaswamy) در رامسوارام، یا دانوشکودی (Dhanushkodi) ...، خوشبختم که با این احساس خالص پاک و مقدس این فرصت را داشتم که از اقیانوس تا رودخانه سرایو از این معابد زیارت کنم. از اقیانوس گرفته تا سرایو، همه جا روحِ جشنِ نامِ رام فراگیر شده است. خداوندگار رام به تمام ذرات روح بهارات (هند) متصل است. رام در درون خود مردم بهارات (هند) ساکن است. اگر روح درونی هر کسی را در بهارات لمس کنیم، این وحدت را تجربه خواهیم کرد، و این احساس در همه جا پیدا خواهد شد. چه چیز دیگری می تواند یک اصل عالی و سازماندهی کننده تر از خدای رام برای کشور باشد؟
هموطنان عزیز!
من این فرصت را داشته ام که به رامایانا (کتابی در تاریخ زندگی رام) به زبان های مختلف، در گوشه و کنار کشور در 11 روز گذشته گوش فرا دهم. حکیمان در توصیف خداوندگار رام گفته اند که "کسی که در او غرق می شوند، رام است". [17] رام وجود مطلق است و در همه جا، در خاطرات حضور دارد، از جشنواره ها گرفته، تا سنت ها. مردم در تمام دوره ها با رام زندگی کردند. در هر دوره ایی مردم آن دوره، رام را به زبان خود، و به روش خود توصیف نموده اند، و این جوهره وجودی رام است که مانند روند زندگی، به جریان خود ادامه می دهد. از دوره های باستانی، مردم در گوشه و کنار بهارات با جوهره وجودی رام لذت برده اند. رامکاتا (هفدهمین حلول خدای ویشنو از 24 حلول و تناسخ او) نامتناهی است و رام ابدی و لایزال است. آرمان ها، ارزش ها و آموزه های رام در همه جا یکسان است.
هموطنان عزیز!
در این لحظه ی تاریخی، همچنین ملت یاد می آورند افرادی که عمل و فداکاری آنان ما را به این روز فرخنده هدایت و دلالت نمود. بسیاری از مردم اوج فداکاری و ایثار را در خدمت به آرمان رام از خود نشان داده اند. همه ما مدیون فداکاران بیشمار رام هستیم، داوطلبان بیشمار و مردان مقدس و رهبران معنوی که در این راه تلاش کردند. [18]
دوستان!
مناسبت امروز تنها یک بزرگداشت نیست، امروز لحظه به واقعیت پیوستن بلوغ جامعه هند است. این بزرگداشت تنها در مورد پیروزی نیست، این مناسبت نه تنها برای پیروزی، بلکه در مورد تواضع برای ماست. تاریخ گواهی می دهد که بسیاری از ملت ها درگیر تاریخ خود بوده اند. این ملتها هر گاه تلاش کردند تا گرههای در هم پیچیده از تاریخ خود را بگشایند، با دشواری های عظیمی رو به رو می شدند و اغلب اوضاع از قبل هم پیچیدهتر می شد. با این حال، شیوه ای که کشور ما این فصل از تاریخ را با جدیت و شور احساس باز کرده است، نشان می دهد که آینده ما از گذشته ما به شدت زیباتر می شود. زمانی بود که کسانی می گفتند که اگر معبد رام ساخته شود، ما را به سمت هرج و مرج خواهد برد.
چنین افرادی قادر به درک قداست احساسات اجتماعی مردم بهارات نبودند. [19] ساخت این معبد برای خداوندگار رام، نشان از صلح، صبر، هماهنگی دو سویه و همکاری جامعه هند است. ما شاهدیم که ساخت این معبد، به آتش افروزی منجر نشد، و در واقع، تولد انرژی اجتماعی بود. ساخت معبد رام همچنین نماد الهام بخشی برای هر بخش از جامعه برای پیشرفت در مسیر آینده روشن است. من از چنان افرادی دعوت می کنم ... لطفا این را تجربه کنید، در مورد قضاوت و دیدگاه خود تجدید نظر کنید. رام آتش نیست، رام انرژی است. رام تنازع نیست، رام راه حل است. رام تنها به ما تعلق ندارد، رام متعلق به همه است. رام تنها حال و اکنون نیست، رام ابدی و لایزال است. [20]
دوستان!
به گونه ای که جهان، امروز در مراسم ساخت (Pran Pratistha) معبد رام گرد هم آمده است، ما شاهد جهانی بودن خداوندگار رام هستیم. درست در زمانی که این بزرگداشت در بهارات (هندوستان) در حال رخت دادن است، بزرگداشت هایی شبیه به آن در بسیاری از کشورها نیز در حال برگزاری است. امروز آنچه در فستیوال آیودیا در حال رخ دادن است، به عنوان بزرگداشتِ جهانی از سنت های رامایانا تبدیل شده است. ساخت معبد رام، قبول و صحه نهادن بر این مفهوم است که "جهان متشکل از یک خانواده است". [21]
دوستان!
امروز تنها روز تقدیس بت خدای رام در آیودیا نیست، بلکه تقدیس ایمان تزلزل ناپذیر به فرهنگ هندی، در قالب خدای رام است. این همچنین تقدیس ارزش های انسانی، ایده های نهایی است. امروز نیاز به این ارزش ها و ایده ها امری جهانی است. حل جهانی این مساله که " باشد که همه (و همه چیز) شاد باشند" قرن ها تکرار و دنبال شده است و امروزه این عزم در قالب و مانیفست معبد رام تجلی یافته است. این معبد فقط یک زیارتگاه صرف نیست. این تجلی مانیفست، فلسفه و بینش بهارات است. [22] این معبد تجلی آگاهی ملی در قالب خدای رام است. رام دین و ایمان هند، اساس هند، اندیشه و تفکر هند، قانون اساسی هند، شعور و آگاهی هند، غرور هند، جلال هند است. رام یک جریان پیوسته و ادامه دار است؛ رام یک ایده است؛ رام همچنین یک سیاست است. رام ابدی است. رام همیشگی است. رام فراگیر است. رام جهانی است. رام روح جهان است. و بنا بر این وقتی تقدیس رام صورت می گیرد، تاثیر آن فقط برای سال ها، یا قرن ها نیست، تاثیر آن هزاران سال ادامه دارد.
یک روحانی هندو در حال خوراندن نذر مقدس به نخست وزیر هند در مراسم افتتاح معبد رام در کنار رهبر RSS
مهاریشی والمیکی عنوان داشت: "پادشاهی رام برای هزاران سال بنیان نهاده شده و..." پادشاهی رام برای هزاران سال ساخته شد. هنگامی که رام وارد دوره "ترتا یوگا" (Treta Yuga) شد، تأسیس حاکمیت رام برای هزاران سال اتفاق افتاد. رام برای هزاران سال به هدایت جهان ادامه داد. لذا هموطنان همراه و عزیزم، امروز، سرزمین مقدس آیودیا برای همه ما، هر پیرو خدای رام، و هر شهروند سوالی را مطرح می کند. معبد بزرگ خدای رام ساخته شده است، خوب قدم بعدی چیست؟
انتظاری به طول قرن ها به پایان رسیده است. حال، چه چیزی در پیش است؟ در این مناسبت، ارواح الهی که برای برکت ما حضور دارند، شاهد و ناظر بر ما هستند. چگونه با آنها وداع کنیم؟ نه، قطعا نه. امروز با قلبی پاک احساس می کنم که چرخ زمان در حال چرخیدن است. این اتفاق مبارکی است که نسل ما به عنوان معمار یک مسیر بی پایان انتخاب شده است. نسل ها، بعد از هزاران سال، تلاش های ملت سازی ما را در این روزها به یاد خواهند آورد. بنابراین، من می خواهم بگویم - این زمان، زمان مناسب است. از امروز، از این لحظه مقدس، باید شالوده و بنیان هزار سال، آینده بهارات را بگذاریم. فراتر از ساخت معبد، ما، به عنوان یک ملت، باید متعهد شویم که از همین لحظه یک بهارات توانا و باشکوه بسازیم. افکار رام باید هم در ذهن، و هم در ذهن مردم باشد، این گامی است در مسیر ملت سازی. [23]
دوستان!
خواسته عصر حاضر این است که ما باید و نیازمندیم که آگاهی خود را گسترش دهیم. [24] آگاهی ما باید از الوهیت به ملت گسترش یابد، از رام به کل ملت. فداکاری الهه هانومان، خدمت هانومان، ایثار هانومان - اینها ویژگی هایی هستند که ما نباید آنها را در بیرون از کشور خود جستجو کنیم. احساس فداکاری، خدمت و تعهد در وجود هر هندی، پایه و اساس یک بهارات (هند) توانا و باشکوه را تشکیل می دهند. و این گسترش آگاهی است - از الوهیت به ملت، و از رام به کل ملت! به محض اینکه به مادر قبیله ام "شباری" [25] فکر می کنم که زندگی خود را در کلبه ای دور افتاده در جنگل های دور گذرانده است، و ایمانی باور نکردنی در او بیدار می شود. مادر شباری مدت ها بود می گفت "رام خواهد آمد". این ایمان، احساس فداکاری، خدمت و تعهد در وجود هر هندی، پایه و اساس یک بهارات توانا، باشکوه و الهی را تشکیل خواهد داد. و این گسترش آگاهی است - از الوهیت به ملت، و از رام به کل ملت! همه ما می دانیم که دوستی نیشادراج (Nishadraj) به رام فراتر از هر حد و مرزی است. جاذبه نیشادراج به سمت رام و حس تعلقِ خدای رام به نیشادراج چقدر اساسی است! همه مال ما هستند، همه برابرند. احساس تعلق و برادری در هر هندی پایه و اساس یک بهارات توانا، باشکوه و الهی را تشکیل خواهد داد. و این گسترش آگاهی است - از الوهیت به ملت، و از رام به کل ملت! [26]
دوستان!
امروز، جای ناامیدی در کشور نیست، حتی اندکی. من فردی بسیار معمولی هستم، من فردی بسیار کوچک هستم. [27] اگر کسی اینچنین فکر می کند، باید "سهم سنجاب" (کنایه از سهم ناچیز) را به خاطر بسپارد. به یاد آوردنِ سهمِ سنجاب، تردید ما را بر طرف می کند و به ما می آموزد که هر تلاش کوچک یا بزرگ، قدرت و سهم خود را دارد. روح "تلاش همه" پایه و اساس یک بهارات توانا، باشکوه و الهی خواهد شد. و این گسترش آگاهی است - از الوهیت به ملت، و از رام به کل ملت!
دوستان!
راوان (Ravan) [28] شاه لانکا (Lanka) بسیار آگاه و دارای قدرت گسترده ایی بود. با این حال، به فداکاری تزلزل ناپذیر جاتایو (Jatayu) نگاه کنید. با راوان توانا مقابله کرد. با اینکه می دانست نمی تواند راوان را شکست دهد، باز هم او را به چالش می کشید. این تعهد به وظیفه پایه و اساس یک بهارات توانا، باشکوه و الهی است. این تعهد به وظیفه، پایه و اساس یک بهارات توانا، باشکوه و الهی است. این گسترش آگاهی است - از الوهیت به ملت و از رام به کل ملت! بیایید تصمیم بگیریم هر لحظه از زندگی خود را وقف ساختن کشور کنیم. بگذار کار برای ملت، ارادت ما به رام باشد و هر لحظه از زمان، ذره ای از بدنمان با هدف خدمت به ملت وقف خدمت به رام شود.
هموطنان!
عبادت خداوندگار حضرت رام باید برای ما خاص باشد. این عبادت باید فراتر تر از نفس خود، و برای جمع باشد. این عبادت باید فراتر از نفس، و برای ما به عنوان یک جامعه باشد. هدایایی که به خداوند تقدیم میشود، پاداش فداکاری ما برای توسعه "بهارات پیشرفته" خواهد بود. ما نیاز داریم که به خداوندگار رام شجاعت، تلاش و فداکاری مداوم عرضه داریم. با پرستش مداوم خداوندگار رام به این شیوه، ما قادر خواهیم بود بهارات را مرفه و توسعه دهیم.
هموطنان عزیز!
این "آینده پایدار" [29] توسعه بهارات است. امروز، بهارات مملو از نیروی جوانانی است، که سرشار از انرژی هستند. چنین شرایط مثبتی پس از چه مدت زمانی به وجود خواهد آمد. ما نباید این فرصت را از دست بدهیم. ما نباید بیکار بنشینیم. من می خواهم به جوانان کشورم بگویم - در مقابل شما الهام از سنت هزاران ساله نهفته است. شما نماینده آن نسل بهارات هستید که پرچم سه رنگ را بر روی ماه به اهتزاز در می آورد، که ماموریت "آدیتیا" را با پیمودن 15 لک کیلومتر، نزدیک شدن به خورشید، که پرچم تجاس را در آسمان به اهتزاز در می آورد ... پرچم ویکرانت را در اقیانوس. به میراث خود افتخار کنید و در مورد طلوع جدید بهارات بنویسید. بهارات با استقبال از قداست سنت و امکانات بی پایان مدرنیته، با پیمودن هر دو مسیر به اهداف سعادت خواهد رسید.
دوستان من!
آنچه در آینده خواهد آمد، اکنون است زمان موفقیت. آنچه در آینده خواهد آمد، اکنون است زمان تحقق. این معبد باشکوه رام شاهد ظهور بهارات، طلوع بهارات خواهد بود. این معبد بزرگ رام شاهد شکوفایی بهارات، توسعه بهارات خواهد بود! این معبد به ما می آموزد که اگر هدف با حقیقت تأیید شود، اگر هدف از جمع و نیرویی سازمان یافته زاده شده باشد، دستیابی به آن هدف غیر ممکن نیست. اکنون نوبت بهارات است و بهارات اکنون به جلو می رود. پس از قرن ها انتظار به اینجا رسیدیم. همه ما منتظر این دوران، و این دوره بوده ایم. اکنون، ما متوقف نخواهیم شد. ما همچنان به قله های توسعه صعود خواهیم کرد. با این روحیه با تعظیم در مقابل رام لالا به همه شما سلام صمیمانه می رسانم. با احترام به همه ی مردان مقدس!
پیروز باد رام، همسر سیتا!
پیروز باد رام، همسر سیتا!
پیروز باد رام، همسر سیتا!
نارندرا مودی در حال پاشیدن گل بر زایران معبد خدای رام در روز افتتاح این معبد در 22 ژانویه 2024 در آیودیا ایالت اتارپرادش
[1] - فاجعه گودرا به دنبال تجاوز زوار معبد رام که از زیارت این معبد به گجرات باز می گشتند، به یک دختر از اقلیت مسلمان در ایستگاه راه آهن گودرا در ایالت گجرات به وقوع پیوست، که بستگان این دختر مسلمان در اعتراض به این عمل زوار رام، واگن را با زوارش به آتش کشیدند، بعد از این جریان، هندوهای افراطی با حمله وسیعی به اقلیت مسلمان در سطح ایالت، تمام اماکن و مغازه ها و... آنان را ویران، هزاران نفر را به طرز وحشیانه ایی سلاخی کردند، در آن زمان دولت نارندرا مودی بر گجرات حاکم بود و حتی هندوهایی افراطی آدرس منازل و اماکن مسلمانان را با کمک دستگاه های دولتی او، از اسناد دولتی بیرون کشیده و بدست می آوردند و یکی یکی به سراغ شان می رفتند، پرونده ایی در این رابطه علیه نارندرا مودی در سیستم قضایی هند ایجاد شد، که به سرنوشت پرونده هایی مبتلا گردید که معمولا در سیستم هایی با فساد گسترده و سیستمی، برای افراد وابسته به مافیای قدرت ایجاد می شود، و در مرور زمان، و کشتار شاهدین آن و... فراموش می شود. از آن زمان نارندرا مودی به قصاب کجرات مشهور شد، که این نام به واسطه وسعت کشتاری بود که از مسلمانان در این ارتباط در دولت او صورت پذیرفت و او هیچ اقدامی علیه این کشتار نکرد، و بلکه به کشتار کنندگان کمک هم کرد.
[2] Govind Dev Giri Ji Maharaj
[3] - از مشهورترین شاهان هندو که در بین ملیگرایان هندو، دارای جایگاه نجات بخشی است. شیواجی بوسله، یا چاتراپاتی شیواجی (زادروز: ۱۹ فوریه ۱۶۲۷ - مرگ: ۳ آوریل ۱۶۸۰) بنیانگذار امپراتوری مراتا در سال ۱۶۷۴ در غرب هند بود. به عنوان قهرمان بزرگ هندوستان شناخته میشود، بهویژه در ایالت امروزی مهاراشترا که با بهره از جنگ فن جنگ پارتیزانی که متناسب کوهستانهای ناهموار و درههای منطقه بود، توانست سرزمینهایی را تسخیر کند که بعدها بخشی از آن به دست امپراتوری مغولی هند یا پادشاهان گورکانی و شاه بیجاپور اشغال شد.
[4] - ویکتور شبشتین در کتاب "انقلابهای هزار و نهصد و هشتاد و نه" مینویسد: "چاپلوسی عنصری حیاتی برای موفقیت در همه رژیمهای دیکتاتوری است،". اینجا در هند هم گام دوم انقلاب را هندوهای افراطی دنبال می کنند، و بعد از بزرگمردانی مثل مهاتما گاندی و جواهر لعل نهرو و...، امروزه مخالفان ایده این بزرگان، سکاندار ادامه راه انقلاب هند شده اند، افرادی مثل نارندرا مودی و موهان بهاگوات و... این روزها گام دوم را درست عکس شعارها و اهداف انقلاب آزادیبخش 1947 گاندی پیش می برند، همان بلایی که در گام دوم انقلاب بر انقلاب 1357 رفت، و مخالفین ایده خمینی، ایدئولوگ انقلاب آزادیبخش 57 شدند درست عکس شعارها و اهداف آن در حرکتند.
[5] - ذکر مذهبی "رام رام"، هم بعنوان جایگزین همان درودی است که ما موقع رسیدن به همدیگر می گوییم، رام رام بجای خداحافظ در انتهای دیدارها هم توسط مومنین به این خدا، گفته می شود، و در مراسم تشییع جنازه ها هم این ذکر "دم" گرفته و جنازه ها را تا ابدیت با این ذکر در برخی نقاط هند بدرقه می کنند.
[6] - اشاره به قرار گرفتن مجسمه خدای را در محوطه حیاط مسجد بابری از سال 1949 است که تا ویرانی این مسجد در سال 1992 ادامه یافت و تا کنون که با ساخت معبد جدیدی برای خدای رام، به صحن این معبد منتقل و در آن قرار داده شد.
[7] - مردم هند پیش از رفتن به یک منزل نوساز، مراسم دعا و نیایشی اجرا می کنند که به آن "بهومی پوجان" (Bhumi pujan) می گویند و بر این باورند که اجرای این آیین، رفاه و آرامش را به خانه نو ساخته به ارمغان خواهد آورد
[8] - Pavan Putra یا همان فرشته ایی که در سرعت حرکت به سان باد حرکت می کند یعنی هانومان فرشته ایی نجات بخش با صورت میمون وار به تصویر کشیده و بزرگ داشته می شود، او که برای خاندان رام، قهرمانی نجات بخش، و پر قدرت است، لذا وقتی سیتا همسر دلخواه خدای رام توسط دیوان ربوده شد، هانومان به نجاتش رفت، و قهرمانی ها کرد، برای این خدمتگزاری به خدای رام است که هانومان نزد معتقدین به این خدای هندوها، خیلی واجد احترام است بلاتشبیه همان نقش حضرت عباس را در زندگی امام سوم شیعیان دارد، که البته امام نیست اما نزد معتقدین به امامت، جایگاهی والا در شان امام دارد، و در ساخت اماکن مذهبی، نذر و نیاز و... شاید گاهی بر امام هم پیشی می گیرد، و گاه تنه به تنه امام، نزد پیروانش، صاحب قرب و احترام می باشد.
[9] - منطقه ایی که در آن معبد رام ساخته شده، مجموعه ایی از معابد است که یکی از آنها هانومانگیری، یعنی همان معبد هانومان است که ساخت آن به قرن دهم میلادی باز می گردد.
[10] - برادر خدای رام، شاهزاده مادیوپورا در افسانه رامایانا، که او را ناشی از حلول و تناسخ ویشنو خدای خالق در مکتب هندو می دانند.
[11] - یکی از دوره های چندگانه در چرخه زندگی مذهبی در فلسفه تناسخ در فرهنگ هندوئیسم که این چرخه خلقت میلیاردها سال است که ادامه دارد.
[12] - تولسی داس، نویسنده حماسه رامایانا است که داستان زندگی این تناسخ و حلول را در بین خدایان هندو نوشته است.
[13] - نخست وزیر هند به دوره ایی 14 ساله اشاره دارد که طبق افسانه رمایانا خدای رام برای باز پس گرفتن همسرش سیتا، آیودیا را ترک کرد، و همه را در غم دوری خود غرق نمود، که با بازگشتش همه شاد شدند.
[14] - جشن دیوالی یکی از جشن های بزرگ در شمال هند، و در بین هندوهای معتقد به خدای رام است که به مناسبت بازگشت سیتا همسر خدای رام به منزلش بعد از رهایی از راوان، انجام می گیرد، مردم چراغ بر می افروزند، این جشن نشانه ایی از پایان فصل سرما نیز می باشد. سمبل این جنش، افروختن چراغ و چراغانی است. آنرا جشن نور هم می توان گفت.
[15] - نقطه ایی در ساحل ایالت تامیل نادو در خلیج بنگال که با "رام ستو" وصل است، جایی که طبق افسانه خدای رام، گفته می شود پلی زیردریایی وجود دارد که از ساحل تامیل نادو به جزیره سریلانکا وصل می شود، همانجا که دیوان، همسر رام را بعد از ربایش از آیودیا، به آنجا بردند، و هانومان برای نجاتش از این پل عبور کرد، و رفت و او را نجات داد.
[16] - دقیقا نخست وزیر هند با بازسازی یک اقدام افسانه ایی در تاریخ زندگی خدای رام، حرکت خود را با آن مساوی دیده، و آن را نقطه عطف در تاریخ هندوییسم اعلام می دارد، او از تجربه اشراقی خود در ارتباط ماورایی با خدای رام می گوید و این افتتاح را این گونه خدایی جلوه می دهد. در حالی که این حرکت تنها یک مانور سیاسی برای کسب قدرت است، که دل های مومنان به خدای رام را با سیاستمداران همراه می کند، تا او را در مسیر کسب قدرت کمک کنند. مسجدی را ویران کرده، جایش معبدی ساختند، و این کار خود را یک نقطه عطف در کائنات تلقی کرده و می کنند. و آن را با آیات مقدس رامایانا همراه و هم جهت جلوه می دهند.
[17] - نخست وزیر هند در فضای مذهبی هند که دارای میلیون ها خداست، که از تناسخ و حلول های متعدد ایجاد شده، و اعتقاد به هر کدام آنها در منطقه ایی رواج کامل دارد، مثلا هانومان در منطقه مهاراشترا، یا رام در اتارپرادش، یا لکشمن در جنوب و... طرفداران غالب دارند اما مودی سعی دارد خدای رام که خدایان مهمتری همچون "ویشنو" یا "برهما" که پیش از او وجود دارند، به عنوان یک خدای ملی تعریف کرده، و این ملیت را رواج دهد، نوعی رگه های اعلام رام به عنوان یک خدای ملی را در سخنان این مرد سیاست می توان دید، که هند مدرن را با همراه کردن مردم هند با خدای رام تعریف می کند، می خواهد رام را یک خدای ملی بدانند، این همان تحقق شعار ملی گرایی هندوی است که به دنبال "یک ملت با یک ایدئولوژی، یک مذهب و یک زبان" خواهد بود، کاری که در جامعه متکثر هند، تقریبا غیر ممکن و بلکه باعث فروپاشی آن خواهد شد.
[18] - نخست وزیر هند، نارندرا مودی در حالی از کسانی سخن گفت که در ایجاد این لحظه سیاسی – مذهبی نقش اساسی داشتند، و از آنان تجلیل کرد، که سیاست و ملاحظات قدرت اجازه نداد کسانی را که در ساخت این معبد و خرابی مسجد بابری نقش اساسی داشتند، در این مراسم باشند، چرا که صحنه پردازان این اقدام سیاسی، حضور آنان را تحت الشعاع قرار دهنده مردان روز سیاست می دانستند، و از این رو حضور لعل کریشنا ادوانی، مورلی منوهر جوشی و... که راهبران اساسی و بی نظیر پروژه ویرانی مسجد بابری در دهه 80 و 90 میلادی بودند، را مضر به خود تشخیص دادند، و امروز مودی بدون آنان، بر سفره ایی نشسته و خوشه بر می چینند که آنان روزی آن را گستراندند، اما سیاست آنقدر خشن و بی رحم است که مردان سیاست جدید، در حزب BJP مثل نارندرا مودی، ادیتیانات، موهان بهاگوات و... حضور آنرا برای وجهه سیاسی خود مضر دیدند و آنان را از آمدن به این مراسم مهم باز داشتند. غیبت شخصی مثل ادوانی در این مراسم کاملا محسوس و رسوا بود، مثل این که صاحب خانه ایی را از مراسم افتتاح خانه اش محروم کنیم.
[19] - مودی به عینه اعتراف می کند که چه حرکت خطرناکی را در تاریخ هندِ متکثر صورت داده اند، که دیگران در این حرکت له شدند، و عده ایی شاد و پیروز بر ویرانه های دیگران جولان می دهند، حال باید دید این کینه تاریخی که از آن زخم پانسمان برداشتند و بر آن نمک زدند، آیا به بهبود این زخم منجر می شود یا به چرک آلود شدن بیشتر آن. تاریخ به این سوال پاسخ خواهد داد، 550 سال طول کشید تا معبد رام بر جای مسجدی ساخته شود، چند سال خواهد گذشت تا معبد و یا مسجدی دیگر، بر خرابه های معبد رام ساخته شود، یا نه، ملت هند به نقطه ایی برسند که این معبد، و معبد سازی ها را به تاریخ بسپارند و مردم از بازی خدا و خدایانش خارج شوند، و برای بازدید از این صحنه های نفرت و شوق بیایند، و عبرتگاه ها را مشاهده کنند.
[20] - همسان سازی رام با هندوئیسم افراطی که در فرهنگ هندوتوا در جامعه سیاسی هند امروز توسط BJP و RSS در هند جاری شده است، نوعی جهانی سازی و ملی سازی آن را در هند و بلکه در جهان است، که در سخنان نخست وزیر هند می توان رگه هایی از آن هدف را مشاهده کرد، که با کیاست خاص مردان زیرک سیاسی، مودی خود و فرهنگ سیاسی خود را ملی و بلکه جهانی و ابدی جلوه می دهد، مودی خود و رام را از تغییر دهندگان روند تاریخ تعریف کرده، و آنرا ابدی و لایزال می نامد! آیا به واقع نحله های فکری در سیاست، این گونه اند، هرگز این چنین نیست؛ نحله های سیاسی می آیند و می روند، چنین لایزال خواندن خود و حرکت سیاسی خود، حرف های گزافی بیش نیست، کسانی که خود را در عرصه سیاست ابدی و لایزال می دیدند، امروز عبرت تاریخند، و جهانیان به اعمال و کردار آنان نگاه می کنند، و می خندند که اینان چطور و چقدر در توهم فرو رفته بودند، که خود را ابدی و جهانی می دیدند.
[21] - Vasudhaiva Kutumbakam
[22] - با همه کیاست و زیرکی که برای آقای مودی قایل هستم، اما اینجا او گاف بزرگی داد، خرابی مسجد بابری و ساخت معبد رام بر جای آن، یک نقطه روشن در فرهنگ و سیاست هند نیست، بلکه یک نقطه تاریک در این تاریخ است، این متناقض با فرهنگ ملی و رایج در هند است، نامیدن آن به عنوان یک الگو برای هند مدرن، اعلام آن بعنوان یک نقطه عطف، اشتباه آقای مودی و همکاران او در صحنه سیاست هند بود، فرهنگ هند و هندوئیسم با تسامح و تساهل، مدارا و تحمل همدیگر، تنوع و تکثر در فرهنگ، دین، زبان، آیین و... شناخته می شود، هند به سرزمین هفتاد و دو ملت، با میلیون ها خدا شناخته و مشهور است، که همه با تحمل و مدارا در کنار هم زندگی می کنند، حال این اوج عدم مدارا را به عنوان نقطه عطف برای هند مدرن نامیدن، اشتباه بزرگ رهبران حزب BJP و RSS بود، و ناشی از تسلط افراط گرایان بر این دو گروه سیاسی – مذهبی عمده می باشد، اگر آنان عاقل بودند بر این حرکت زشت خود مانور نمی رفتند، بلکه از وسیله زشتی که برای کسب قدرت از آن سود جسته اند و در قدرت قرار گرفتند، با سکوت می گذشتند، نه این که مغرور شده، آن را بولد کنند و هایلایت بر آن بکشند و...
[23] - سیاسی کردن موضوع تاریخی که ناشی از یک موضوع مذهبی ناشی از تنازع در یک جامعه است، برای ملت سازی، در جامعه ایی متکثر، خود اشتباه هندوئیسم افراطی است، هندی ها در شعار اساسی "وحدت در عین کثرت" بهتر می توانند جامعه خود را وحدت دهند، و ملت سازی کنند، تا این که یک جامعه متکثر را نزول داده، و به وحدت در یک دین (هندو)، یک ایدئولوژی (هندتوا) و یک زبان (هندی) و یک خدا (رام) مجبور کرد، این وحدت هرگز پای نخواهد گرفت.
[24] - آگاهی و آگاهی بخشی برای ایدئولوژی هایی که به سوی نادیده گرفتن دیگران پیش می روند، مضر است، دیکتاتورها اگرچه از آگاهی می گویند، اما در عمل آگاهی را مضر به حرکت و هدف خود می یابند، مودی اگرچه از آگاهی مردم سخن می گوید، اما در زمان او محدود شدن رسانه ها، انحصاری شدن آن، کثرت اهالی مطبوعات و رسانه ها که دچار مشکلات عدیده قضایی و .... شده اند امری روشن است، دوره حاکمیت او مملو از تعدی به رکن چهارم دمکراسی، یعنی رسانه های آزاد است.
[25] - زن پیری که از کرامت خدای رام برخوردار شد، از او در داستان رامایانا ذکر شده است.
[26] - بله از دید ناندرا مودی تعریف "آگاهی و بصیرت" همان انقیاد و محو شدن در اعتقادی است که او دارد، و بسیاری از مردم نه به خدای رام اعتقاد دارند و نه به "رامایانا" که داستان این خدا را در بر دارد، آنان که اعتقاد دارند نیز تعریف و قرائتی دیگر از این روند برای خود دارند، گاندی بزرگ نیز بسیاری از مبانی سیاسی حرکت اعتراضی خود را علیه استثمار هند توسط بریتانیا، و داستان مبارزات خدایان که در بهاگوان گیتا از رامایانا آمده است، گرفت، اما او با قرائتی از این داستان پیش رفت، که در نتیجه آن، قانون نویسی مثل دکتر اِمبادکار، قانون اساسی را نوشت که به برداشتن نظام طبقاتی ظالمانه هندو ، آزادی مردم و برابری آنان نزد قانون، و حق تعیین سرنوشت، و دفاع حداکثری از اقلیت ها را در پیش روی خود داشت و...، اما از همین رامایانا اینان به یکسان سازی و خالص سازی جامعه ی متکثر هندی فکر می کنند، به احیا طبقات ظالمانه باستان، و حاکمیت طبقه برهمنان (روحانیت هندو) و محدودیت طبقات دیگر، طبق سنت مذهبی هندو، و محو اقلیت ها و...
[27] - تمامیت خواهان و زورگویان عرصه سیاست، اگرچه گاه شکسته نفسی می کنند و خود را ناچیز می شمارند، اما پرونده عمل و تفکر آنان مملو تکبر و غرور است، و ظلمی که در مقابل ملتی روا داشته می شود که زیر چرخ های سیاست و تفکر آنان له می شوند و فریاد مظلومیت آنان را همه دنیا شنیده، و صدای خرد شدن استخوان آنان، گوش دنیا را متاثر کرده، اما آنان در راس هرم قدرت، خود را به نشنیدن می زنند، و هرگز به روی مبارک هم نمی آورند.
[28] - راوان پادشاه لانکا است که سیتا همسر رام را ربود و به لانکا برد
[29] - Amrit Kaal امریت کال، به معنی "آینده پایدار" است که در زبان مذهب، پایدار شدن، با خوردن اکسیر بدست می آید، اینجا طرحی از سوی نخست وزیر هند برای توسعه هند در سال 2024 منظور است.
کاریکاتوری که خدای رام را خوابیده بر زانوان سیتا همسر خود نشان می دهد که هانومان در حال مالش پاهای اوست، و می گوید خانه ی من کجاست؟!
"در مملکتی که سلطان، ظالم و سلطنت مستبده شد، تمام افرادِ رعیت، ظالم و بدخواه یکدیگرند. به خوبی معلوم می شود که در چنین مملکتی، تمام افراد، فقیر و گدا می شوند و اصلا ثروت در این مملکت یافت نمی شود، یقینا در چنین مملکتی، افراد ملت، جاهل و بی علم می شوند."
جمال الدین واعظ اصفهانی،
از رهبران مشروطیت،
روزنامه الجمال، شمار 35،
26 ربیع اول 1326
مقدمه (سایت یادداشت های بی مخاطب) :
مبارزه به شیوه مدرن برای کسب آزادی و حق تعیین سرنوشت، و رهایی از دیکتاتوری و حاکمیت فردی، دغدغه مبارزاتی ایرانیان، حداقل از زمان قاجاریه تاکنون بوده است، و در این مسیر گروه ها و ایدئولوژی های مختلفی سعی کردند، هدایت این مردم را بدین سمت عهده دار شوند، و هر کدام تاریخی از شکست ها و پیروزی ها را برای این مردم رقم زدند، که از جمله این گروه ها، می توان به "حزب توده ایران" [1] اشاره کرد.
جدای از نقش مثبت حزب توده در بیداری مردم ایران، که می توان گفت، بسیاری از بار جنبش اگاهی بخشی، آموزش شیوه های مبارزه آزادیبخش، کار حزبی و سازمانی و ساختار مبارزه منظم و... مدیون شیوه های مبتنی بر تئوری علمی و اکادمیک، و آموزش انواع مبارزه سازمانی و گروهی، و انواع روش های پیگیری مبارزه مدنی برای کسب حقوق مدنی و... بود، که توسط حزب توده در بین اقشار مختلف جامعه ایران، به خصوص کارگران، روشنفکران و... گسترش و توسعه یافت، این ها در زمانی صورت گرفت که اندک افرادی در ایران از این شیوه ها، مطلع بودند.
اما متاسفانه نقطه منفی بزرگی در کار حزب توده بود، این که انتهای کار هدایتی، و پیروزی این ایدئولوژی، نه تنها به آزادی و حق تعیین سرنوشت ایرانیان پایان نمی پذیرفت، بلکه اگر نگوییم ایران و ایرانیان را در اتحاد جماهیر شوروی سابق متصل و هضم می کرد، در کمترین حالت ایران را به یک جمهوری دیکتاتوری [2] مبدل می کرد، که مثل دیگر رژیم های جمهوری از نوع کمونیستی، عنوان تو خالی دمکراتیک و جمهوری را با خود یدک می کشید، و در ماهیت و جوهره، یک نظام دیکتاتوری مخوف امنیتی را برقرار می کرد، که در بُعد خارجی ایران را به یکی از اقمار امپراتوری دیکتاتورمنش شوروی تبدیل، و در داخل نیز ایرانیان را از دیکتاتوری فردی سلسله پادشاهی پهلوی خلاص، و در دامن دیکتاتوری طبقاتی حزب کمونیست و یا مارکسیست منتقل و منهدم می کرد، خسارتی جبران ناپذیر، که ملتی از یک دیکتاتوری فردی و عادی، به یک دیکتاتوری ایدئولوژیک، که بسیار مخوف تر از نوع اول است، مبتلا می نمود، که رهایی از این شق دوم بسیار خونین تر و بیرحمانه تر خواهد بود.
ملت هایی که از تاریخ خود و جهان، بی اطلاع هستند، در خلا فکری، دچار چنین چرخه باطلی می شوند، که از یک سیستم دیکتاتوری خلاص شده، به سیستم دیکتاتوری دیگری (که گاه مخوفت تر از نوع اول است) مبتلا می شوند، و این به واقع از آسیب های ممکن هر انقلابی است، که مبارزینش تمام تلاش خود را صرف خلاصی از سیستم دیکتاتوری موجود می کنند، و کار تعیین وضعیت آینده را، به بعد از پیروزی انقلاب جاری خود، و به آینده و سکاندارانی نامعلوم در آینده، موکول می نمایند،
گرچه متاسفانه این یک واقعیت تلخ است، که نظام های دیکتاتوری، هرگونه تَشَکُل، سیستم، تفکر و حرکت اصلاحی را در درون خود عقیم و بی اثر و نابود می کنند، حال آنکه شیوه اصلاحات، مفیدترین و اطمینانی ترین روش تغییر و تحول اجتماعی است، و امکان چنین خطر بزرگی را، به حداقل ممکن کاهش می دهد، چرا که مبارزین فعال در شیوه اصلاحات، قدم به قدم حرکت کرده، و با نتایج هر قدمی که بر می دارند، به مرور و به طور مداوم مواجه می شوند، و راه مطلوب، پله به پله طی می شود، و شیوه اصلاحی یک حرکت با نتیجه آنی نیست، که مردم خود را به یکباره در یک سیستم جدید، و یا دیکتاتوری مجدد بیابند، که مردم بعد از کلی مبارزه و تلاشِ بسیار، در زمانی کوتاه چشم باز کنند، و خود را از خاک به خاکستر، و یا از خاکستر به خاکستر، یا از خاکستر به خاک ببینند.
حزب توده بهترین اقشار جامعه ما را در سازمان خود بلعید، به طوری که بسیاری از روشنفکران، نویسندگان، دانشگاهیان، شعرا، هنرمندانِ و... موثر کشور، به نوعی وابستگی فکری یا سازمانی با این گروه داشتند. نظامیان برجسته ایی نیز از این نفوذ و هجوم حزب توده به کنار نماندند، لذا عده ایی از آنان نیز در این دام ایدئولوژیک، گرفتار آمدند، و در تاریخ ایرانِ دوره پهلوی و... به نیابت از ایدئولوژی شرق، نقش آفرینی کردند. [3]
جلال انصافی، یکی از افسران نیروی هوایی ایران است که جذب حزب توده گردید، و در دستگیری های حزب توده متعاقب کودتای 28 مرداد 1332 بازداشت شد، و جزو 200 نفری بود که از کادرهای این حزب، به حبس محکوم گردید، اینک به خاطرات یکی از بستگان ایشان از این دوره می پردازیم.
جلال انصافی، آنچه بر زندگی یک تبعیدی رفت :
به دنبال حملات دستگاه امنیتی، بسیاری از کادرهای حزب توده، به بلغارستان، مجارستان و یا آلمان شرقی فرار کردند، اما جلال انصافی از جماعت دستگیر شدگان بود، که با پرداخت صد هزار تومان به آقای بزرگمهر، که وکیل حقوقی آقای دکتر محمد مصدق هم بود، او توانست با انجام یک کار حقوقی قوی، حکم اعدام جلال را به حبس و تبعید، به مشهد تبدیل کند، که این تبعید، ده سال به طول انجامید.
جلال انصافی در حالیکه خود تفکر چپ داشت، و کادرها و سران حزب توده نیز اکثرا تحصیلکرده بودند، به فرزندان خود توصیه می کرد که باید با توده مردم در ارتباط بود، تا رسم زندگی را از آنان آموخت، رسم زندگی، چیزی نیست که آنرا تنها در ارتباط با اقشار تحصیل کرده و رده بالای جامعه (دکتر، مهندس ها و...) فرا گرفت، شاید این نظر ایشان، در واقع ترجمه سخن "ماکسیم گورگیم" بود که می گفت "معلم من مردم، و تخت سیاه کلاس من، جامعه است."
جلال انصافی 4 فرزند داشت که بعد از این دستگیری و تبعید، به همراه همسرش، همه جوره دچار مشکل شدند، و در سنین بسیار پایین مجبور شدند به بازار کَسب و کار جذب و مشغول شوند؛ به عنوان مثال پسرش حسین، مجبور شد از 10 سالگی وارد بازار کار شود، و حتی از طریق فروش بلیط بخت آزمایی، یا فروش بلیط سینما، در مسیر زندگی، فعال گردد، و در این مسیر با جماعت لات و چاقو کش شهر، که در آن زمان، برخی مراکز شهری را در دست داشتند، در ارتباط باشد، اما او خود را حفظ کرد، و هرگز در این سلک در نیامد، همسر آقای انصافی هم مجبور شد در فروشگاه فردوسی مشغول به کار شود، که مدتی حسین هم در خیاط خانه همین فروشگاه شاغل گردید.
دستگیری جلال انصافی به دنبال آتش زدن آشیانه هواپیماها در پادگان نیروی هوایی دوشان تپه اتفاق افتاد، که در همان شب، ایشان پاسبخش بود، علاوه بر این، جلال با چاپخانه ایی که کار انتشارات حزب توده در آن انجام می شد، نیز در ارتباط بود، که جزوه های مارکس، انگلس و... در آن به چاپ می رسید، و بین هواداران توزیع می شد،
جلال بعد از بازگشت از تبعید ده ساله در خراسان، دیگر آدم طبیعی و نرمال سابق نبود، چرا که با داشتن چهار فرزند، از خانواده خود به دور افتاده بود، اگرچه با عده دیگری از همفکران خود در این تبعید همراه بود، ولی این تبعید آثار مخربی بر روان او بر جای گذاشت، بعد از بازگشت دیگر به حال سابق نتوانست باز گردد.
البته ارتش خانواده جلال انصافی را چه در دوره بازداشت در زندان قزل قلعه، و چه در زمانی که به تبعید فرستاده شد، به حال خود رها نکردند و اگرچه حقوق و مزایای او را قطع کردند، اما جیره غذایی افسری اش را، همچنان به خانواده اش می دادند، لذا خانواده بعد از دستگیری پدر، دچار گرسنگی نشدند، و پسرش هر روز فاصله زیادی را تا پادگان دوشان تپه می رفت، و جیره هفت نفره غذای روزانه را، بعد از ظهرها، به نیابت از پدر، دریافت می داشت، و به منزل می آورد.
فاصله ایی بین سه راه سلیمانی در منطقه پیروزی، تا پادگان دوشان تپه در تهران نو، که کُل این مسیر، در آن زمان بیابان و هولناک بود. که چند ساعت این رفت و برگشت، به طول می انجامید، این اعطای تغذیه رایگان، تا دو سال ادامه داشت. البته این تنها در مورد جلال انصافی نبود، بلکه باقی افسران توده ایی دستگیر شده هم، شامل این طرح می شدند.
لنین بر این نظر بود که افکار کمونیسم را باید به توده مردم منتقل کرد، نه اینکه چنین افکاری را در دستگاه های دولتی و نظامی گسترش داد، اما جلال انصافی بر خلاف این آموزه لنین، در بدنه ارتش ایران، اقدام به نیرو گیری و عضوگیری برای حزب توده کرده بود، از گروهبان گرفته تا افسر و دانشجو؛ این اقدام جلال انصافی، هم بر خلاف آموزه های حزب توده، و هم بر خلاف قوانین ارتش ایران بود، که نظامیان را از عضویت و فعالیت در گروه های سیاسی پاک می خواست، لذا او از مروجین فرهنگ و ایده حزب توده در ارتش شاهنشاهی بود.
سران حزب توده ایران، از مغزهای کمونیسم بین الملل بودند، و از سخنرانان کنگره سالانه حزب کمونیست شوروی محسوب می شدند،
نکته جالب دیگر در خصوص جلال انصافی این بود که بر خلاف روند حزب توده که در جریان انقلاب 57، با این انقلاب همراهی کامل داشتند، او مخالف شدید "انقلاب" بود، و می گفت که انقلاب نکنید، و معتقد بود که انقلاب با رهبری روحانیت کشور را به پرتگاه خواهند برد، و آخوندها دین و ایمان شما را، از شما خواهند گرفت.
جلال وقتی از تبعید برگشت با کیانوری از رهبران حزب توده هم ملاقات داشت، البته کیانوری او را نمی شناخت، وقتی شرح حالش را گفت، او را به یاد آورد، و گفت "اگر پیش از این می دانستیم حتما به خانواده سر می زدیم و کمک می کردیم"؛ در مدت تبعید از طرف حزب توده، به خانواده جلال انصافی سرکشی صورت نگرفت. اما پادگان دوشان تپه تا دو سال به خانواده این عضو خود، جیره غذایی افسری را می دادند، که تا حدودی خانواده را از لحاظ خورد و خوراک، بی نیاز می کرد، و به دنبال پا گرفتن اعضای خانواده در شغل های متفاوت، آنان دیگر از دریافت این جیره غذایی، بی نیاز شدند، و آنرا دریافت نمی کردند.
یکی از آقایان قندچی صاحب کارخانه اتوبوس سازی ایران، نیز از جمله افسرانی بودند، که با جلال انصافی دستگیر و تبعید شدند، او از جمله چهار دانشجویی بود که برای آمدن نیکسون (رئیس جمهور امریکا) به ایران، اعتراض کردند، البته یکی از قندچی ها، اعدام هم شد.
خسرو روزبه از رهبران حزب کمونیست ایران بود، او نیز چون انصافی از افسران نظامی بود، که در ارتباط و مشوق جلال انصافی در این فعالیت ها، در ارتش ایران بود، خسرو روزبه در جریان این دستگیری ها اعدام شد، چرا که یک پاسبان را کشته، و اسلحه اش را برداشته بود. نفوذ چپ در ایران خیلی زیاد است، این انقلاب را حزب توده راه انداخت، چرا که سران این حزب، بعدها مخفیانه وارد ایران شدند، و جریان انقلاب را هدایت می کردند، از مهمترین مقاطع این انقلاب، جریان 17 شهریور و نماز عید فطر در قیطریه بود که این ها را همه، حزب توده طراحی و هدایت می کردند.
سران حزب توده با سران روحانیت انقلاب 57 ارتباط نزدیک داشتند، کیانوری حتی در سفر حج، با آقای خمینی همسفر بود. [4]
[1] - حزب توده ایران یک حزب سیاسی کمونیستی در ایران است. این حزب به عنوان وارث سوسیال دموکراسی عهد مشروطه و حزب کمونیست ایران در ۱۰ مهر ۱۳۲۰ در تهران بنیانگذاری شد و در تاریخ معاصر ایران سازمان اصلی چپ محسوب میشود. بنیانگذاران حزب تودۀ ایران عدهای (۵۳ نفری) از روشنفکران و فعالان چپگرا و ملیگرای ایران نظیر: سلیمان اسکندری، ایرج اسکندری، بزرگ علوی، انور خامهای، عبدالصمد کامبخش، احسان طبری، آرداشس آوانسیان، خلیل ملکی، فریدون کشاورز، عبدالحسین نوشین و رضا رادمنش و عباس وصالی بودند که اغلب در دوره رضاشاه تحت پیگرد یا در زندان بودند. حزب توده ایران که در دهه ۱۳۲۰ به یکی از بازیگران اصلی سپهر سیاسی ایران تبدیل شده بود، در سالهای نخستین، از بیشتر آزادیخواهان و مبارزان و فعالان سیاسی سرشناس تشکیل شده بود.
[2] - در اساسنامه این حزب که در مهرماه ۱۳۸۲ به تصویب کنگره مرکزی رسیده اینگونه نوشته شده که «هدف نهایی حزب توده ایران، استقرار سوسیالیسم در ایران است و نخستین گام در راه تحقق این هدف را، برقراری حکومت دموکراتیک میداند، که زمینه استقرار آزادی، استقلال، صلح و عدالت اجتماعی را در جامعه فراهم آورد. این در حالی است که این حزب برای زمانی طولانی، شوروی را کشوری سوسیالیستی میپنداشت و روابط نزدیکی با حزب کمونیست شوروی داشت،»
[3] - یک سال بعد از کودتا 28 مرداد 1332 سازمان مخفی حزب در نیروهای مسلح که به سازمان نظامی حزب توده یا سازمان افسری معروف بود، کشف شد و بسیاری از اعضای آن با زندان و شکنجه و اعدام روبرو شدند. با آنکه پس از کودتا با رهبران جبهه ملی با مدارا رفتار شد و بیشتر آنها به زندا نهای کمتر از پنج سال محکوم شدند اما رفتار با توده ای خشن و شدیدتر بود. طی چهار سال بعدی که مخفیگاههای حزب توده به تدریج کشف میشد، نیروهای امنیتی چهل مقام حزبی را اعدام کردند، ۱۴ نفر دیگر را زیر شکنجه کشتند، ۲۰۰ نفر را به حبس ابد محکوم و بیش از ۳۰۰۰ تن از اعضای عادی حزب را دستگیر کردند.
[4] - حزب توده ایران در دوران انقلاب ایران از رهبری روحالله خمینی پشتیبانی نمود و تا جایی پیش رفت که حتی صادق خلخالی را به عنوان نامزد خود در انتخابات مجلس معرفی کرد. کیانوری دبیر اول کمیته مرکزی حزب توده در جلسات هفتگی پرسش و پاسخ که اوایل انقلاب برگزار میشد، در پاسخ به این پرسش که علت حمایت حزب توده از خلخالی چیست، گفت: «خلخالی خدمات پرارزشی در زمینه قلع و قمع ضدانقلاب، جنایتکاران و سرسپردگان رژیم گذشته دارد. ما زمانی گفتیم به خلخالی رأی میدهیم که کار او، بهعنوان دادستان کل انقلاب، جنبههای مثبت فراوانی داشت. او با شجاعتی بینظیر، چند صد نفر از مهمترین مهرههای امپریالیسم را به جوخه اعدام سپرد و با این کار، صدها بار حکم اعدام خود را نیز از سوی ضدانقلاب صادر کرد.»
منجلاب دیکتاتوری و استبداد چنان عمیق است که، در مسیر مبارزه با آن، اصلاح طلبان بسیاری را در خود خواهد بلعید؛ اما کسانی که بدین تمامیت خواهی مهر بطلان و پایان میزنند، مردانی شجاع، و زنده کننده ی ملت خود و البته بشریت هستند، هر چند ترمیم این زمین سوخته، و پر کردن این عمق منجلاب و تباهی، به سال ها وقت نیاز است؛ گورباچف قهرمانانه پای در اصلاح وضع کشور و مردم خود نهاد، و قربانی عمق منجلاب استبداد و دیکتاتوری در شوروی شد.
روحش شاد باد