ایرانیان کرامت و آزادی خود را، همواره در پای احساسِ اقتدارِ حاکمان شان باخته اند، حال آنکه اقتدار وقتی پایدار و سودمند است که در سطحی ملی بروز و تحقق داشته باشد، اقتدارِ حاکمیتیِ صرف، فقرآور، فسادزا و استبدادپرور و... است، و به ناهمزیستی صلح آمیز با همسایگان و جهانیان منجر، و جامعه را در آتش ناامنی و یا احساس ناامنی مزمن شناور خواهد کرد.

ایران نیازمند به توسعه و پیشرفت است، تا موجودیت دیرپای خود را در مسیر خیزهای توسعه ایی و پیشرفت ملت های همسایه (دور و نزدیک) حفظ کند، تا خود را از گزند نابودی برهاند. تندباد توسعه در منطقه و جهان با سرعتی باورنکردنی به پیش می تازد، و گرداب ها و گردبادهای بزرگی ایجاد می کند که مناطق بی پایه و بی بنیاد در توسعه و پیشرفت را در خود بلعده و فرو خواهد برد، و زین روست که توسعه و پیشرفت برای ایران یک ضرورتِ در راستای مانایی و ماندگاری ملی است.

باید بستری فراهم آید، تا چرخ های توسعه و پیشرفتِ همه جانبه در ایران به حرکت در آمده، سرعت گیرند، ورنه بازیگرانِ لنگِ در مسیر توسعه، زیر پای کشورها و ملت هایی که شتابان در این مسیر می تازند، له خواهند شد. پیشرفت و توسعه فرایندی است که هر روزه گرانتر، پرهزینه تر، و قرار گرفتن در ریل آن سخت تر می شود، و شکاف بین کشورهای عقب مانده، و صاحبان طرح های ملی توسعه و پیشرفت، به صورت تصاعدی بیشتر می شود.

اگر روزگاری داشتن سلاح های پرتعداد و قدرتمند، بزرگی ارتش ها، ساختارهای بزرگ جمعیتی و... تنها گزینه رهایی از نابودی بود، امروزه این فاکتور توسعه و پیشرفت است که به عامل رهایی از نابودی تبدیل شده است. توسعه باید در مسیر ثروت سازی باشد، تا سکوی پرش کشورها شده، و ماندگاری و ادامه حیات ملت ها را میسر سازد؛

سنگاپور [1] نمونه بارز چنین کشورهایی است، این منطقه کوچک در آسیای جنوب شرقی، بدون جمعیت، سرزمین قابل توجه، و حتی ملت سازی های متداول و...، توسعه و پیشرفت را ستون ماندگاری و قدرت خود قرار داد، و این روزها در انگشتری آسیا، چون نگینی ارزشمند می درخشد.

در جنگ دوم خلیج فارس [2] نیز، ثروت سازی ناشی از صنعت نفت، و درایت نسبی رهبران شکست خورده کویتی، عامل رهایی ملت و کشور کوچک آنان، از زیر چکمه های سنگین و پر حجم تجاوز صدام حسین بود، که در کمترین زمانِ ممکن، آزادی آنان را فراهم، و دشمن شان را (در نزدیک به 7 ماه) نابود کرد، و مانایی آنان را عملیاتی نمود، و نگذاشتند ذهن و بدنه جامعه کویت در شرایط نامتعادل جنگی بماند، و بیش از پیش بیمار و مستهلک شود؛

در مقابل، ما ایرانیان، در جنگ اول خلیج فارس، با دشمنی مشابه، همین کار آنان را با پرداخت هزینه هایی چندین برابر، بسیار بیشتر از کویتی ها، و در زمانی بسیار بسیار درازتر، و طی هشت محقق کردیم، به طوری که در قرنِ پر از جنگ و درگیری، نبرد ما نامِ «طولانی ترین جنگ قرن بیستم» را از آن خود کرد، تا توانستیم سایه تجاوز را از سرزمین خود دور کنیم، و از آن بلیه خسارتبار رهایی یابیم، وقتی رها شدیم که دیگر جنگ، ویرانه های بیشمار برجای گذاشته بود، و ساختار ذهنِ بدنه اجتماع را بیمار کرده، و آنرا از مدار طبیعی خود خارج نموده بود، تا حدی که باعث شکل گیری اذهانی جنگ زده و یا معتاد به جنگ شد، که برای بازیابی دوباره آن، دهه ها هزینه و وقت نیاز است؛

یا شاید افق توسعه و پیشرفت اقتصادی ج.آذربایجان بود که ارمنی های دورمانده از قافله پیشرفت و توسعه را مغلوب آنان نمود، و منطقه ناگورنو قره باغ را به آذری ها بازگرداند. و این ژرفای توسعه و پیشرفت است که به کار گرفته می شود، و چنان شرایطی را برای کشور کوچکی مثل امارات متحده عربی ایجاد می کند، که توانستند در بحث جزایر سه گانه ایرانی، تمام دنیای غرب و شرق را از ایران جدا کرده، و در این مساله، مقابل ایران، بسیج، و به صف کنند، حتی آنانی که به زعم برخی، عمق راهبردی برای امنیت و مانایی ج.ایران تلقی می شدند؛

چرا؟!

شاید برای اینکه دنیا ایران را درگیر جنگ ها و تنش های ایدئولوژیک خود می بیند، و در کشاکش این نبرد، و چاه ویل جنگ های پرهزینه و بی درآمد، از آینده ایی پیشرفته و ثروتمند برای ایران، ناامید شده اند، که ایران بزرگ و با تمدنی شکوهمند و دیرپا را رها کرده، طرف امارات را می گیرند، و ایران را به حال خود رها می کنند، تا شاید برخورد با صخره های نابودی، آن را از این قهقرا نجات دهد؛

این است که تمام بلوک های پایه قدرت، ثروت و دانش (چین، روسیه، امریکا، اروپا)، با همه تضادها و رقابت های درونی شان، در این موضوع یگانگی یافتند و از ایران دور شدند و در کنار امارات، علیه ایران، در این موضوع حیاتی که تمامیت ارضی کشورمان را نشانه رفته است، مقابل ما متحد صف کشیده اند، و بدین ترتیب کشور شیشه ایی و تازه تاسیس (1971)، که 54 سال پیش پا به عرصه وجود نهاد، در رویارویی دیپلماتیک با ایرانِ کوهستانی و سنگی که قدمت و تداوم آن 7 هزار ساله است، پیروزی هایی راهبردی را در پرونده خود ثبت و درج، و به نمایش می گذارد و...

این را بسیاری در جهان فهمیده اند.

در ابعاد داخلی نیز ایرانیان فراوانی بر ضرورت توسعه و پیشرفت کشور خود پی برده اند، و راه تحقق آن را توسعه سیاسی و کسب دمکراسی و حاکمیت مردم بر شوون خود می بینند، اما همزمان کسانی هستند که بوق های پر صدایی هم دارند و در بستر سازی توسعه، ره به بیراهه می زنند، و همین احساس نیاز را، پشتوانه و بهانه ایی ساخته اند، تا بر این موجِ نیاز عمومی سوار شده، طرح های منفعت طلبانه فردی، خاندانی و طبقاتی خود را در پیش گرفته، و قدرت ذهن استبدادزده و واپسگرای خود را خرج احیای دیکتاتوری و استبداد موروثیِ مجدد می کنند.

اینان برخی از نخبگان ایرانی را نیز در این راه بسیج کرده، شیطنت ناشی از خدعه و نیرنگ را به کار می گیرند، و برای چندمین بار، ره به بیراهه دیکتاتوری و استبداد زده، و نوعی اقتدارگرایی دیکتاتور مسلک را، تنها بسترساز توسعه و پیشرفت ایران دیده، و معرفی می کنند، تا صدای بوق دیکتاتوری فردی، خاندانی و طبقاتی در این مُلک، همواره پرصدا و دمنده، طنین انداز باقی بماند.

 در حالی که عامل دیکتاتوری بارها سد تداوم حرکت، و گاه مستوجب ایستایی و وقفه، و به تعویق انداختن ایرانیان در مسیر توسعه و پیشرفت همه جانبه شده، و به رغم این، باز برخی حاکمیت دیکتاتورها را تنها گزینه کامیابی ایرانیان، برای مهیا کردن بستر پیشرفت و توسعه کشور دانسته، تنها جاده پیشرفت و توسعه کشور و ملت ایران را از مسیر ایجاد سیستم دیکتاتوری عبور می دهند.

سیستمی که ایرانیان و جهانیان آنرا آزموده اند، و ناکارآمدی خود را برای دنیای مدرن نشان داده است، و مدت هاست که دیکتاتوری یک ضد ارزش دانسته و آن را به کناری نهاده، و گرایش عمومی به دمکراسی در بین ملل پیشرفته، درحال توسعه، و توسعه یافته، عمومیت داشته و آنان، این شیوه را کارآمد و موثر یافته اند، و برای خود انتخاب کرده اند، و ما می خواهیم باز استثنایی در این روند باشیم، و راه آزموده را با هزینه های بسیار، دوباره بیازماییم.

در حالی که در کیس ایران کاروان توسعه و پیشرفت بسیار پیش از دیگر ملل رقیب به راه افتاد، و گویا هر بار عقیم ماند، متوقف شد، و فاصله رقبا با ایران آنقدر زیاد شده است که گویا هرگز رقابتی در این بین نبوده است، به حتم یکی از دلایل این عدم کامیابی بروز همین دیکتاتوری و استبداد بود، که باعت باز ایستادن ایران شد، چرا که زشتی و کراهت دیکتاتوری و استبداد بارها به علت عمده شکاف و دوگانگی بین ملت ایران و حاکمیت هایش شد، و حاکمیت ها با احساس تنهایی در بین مردم خود، به دامن منافع غرب و شرق افتادند، و ایرانیان به ناچار مجبور به خودزنی شدند، و تن به انقلاب های خونین و خسارتبارِ چندین و چند باره دادند، و بواسطه این حرکات انقلابی و خیزش های سراسری، برای سال ها، از مسیر توسعه پایدار، به مسیر انحرافی حرکت های انقلابی و جراحی های وسیع اجتماعی رفتند، تا بلکه از دیکتاتوری و استبداد رها، و به سیر توسعه باز گردند، و بدین صورت خسارت بی حد و حسابی به کشور و مردم ایران وارد شد، و آنان بارها به نقطه صفر باز گشتند، به طوری که در بیشتر از یک قرن، ایرانیان تن به سه انقلاب و جراحی بزرگ و خسارتبار اجتماعی دادند، منهای خیزش های کوچکتر سراسری و نقطه ایی که در این بین صورت گرفت، تا از این شرایط استبدادی خود را برهانند، و این حرکات رهایی بخش، سرمایه و فرصت بسیاری را از حاکمیت و مردم ایران ربود، نابود کرد، و به هدر داد.

این را هم باید دید که، این دسته از نخبگان و متفکرینِ دیکتاتوری خواه و استبداد طلب ایرانی، روی ویژگی عشق عمومی ما ایرانیان به داشتن "اقتدار" سرمایه گذاری کرده اند، حال آنکه در اکثر موارد ره به بیراهه زدند، و فراموش کردند که وجود این اقتدار در سطح وسیع و ملی است که ارزشمند و کاراست، نه اقتدار حاکمیت ها و حُکام، که قدرت و اقتدارشان گاه به حدی گسترش می یابد که حتی از تعداد نانی که هر ایرانی از نانوایی ها می خرند نیز اطلاع دارند، و همزمان از میزان و گستره فساد، قاچاق، بیکاری، فقر، بزهکاری های عمده اجتماعی همچون تجاوز به اموال و حقوق عمومی و خصوصی که ژرفای زیادی نیز در جامعه یافته است، بی اطلاعند و یا چشمی برای دیدن آن نداشته و ندارند،

اقتدارِ شایسته و بایسته، اقتدار ملی است، که در حاکمیت ملی تحقق می پذیرد، و آن زمانی است که قدرت در بین نمایندگان واقعی مردم تقسیم می شود، و نمایندگان واقعی آنان در پارلمان، دولت، شوراهای انتخابی و نهادهای مردم نهاد، دست اندرکار قانون گذاری، اجرا و ارزیابی برایند کار می شوند و...؛

اقتدارِ حُکام و حاکمیت صرف، پوشالی و بدون ژرفا خواهد بود، و پر از زیان به حال کشور و ملت است، اقتدارِ صرفِ حاکمیتی، که در کنار خود اقتدار ملی و مردمی را نداشت باشد، و قدرت را در حاکمیت فردی، خاندانی و طبقاتی متمرکز و جمع کند، ایرانیان را بارها در مسیرِ خودزنی و انقلاب برده، و در چاهِ ویلِ هرج و مرج، شورش های پی در پی رها کرده، فرایند توسعه و پیشرفت کشور را به سایه برده است.

در مسیر تکیه زدن دیکتاتورهای مستبد بر کرسی قدرت، و کسب یک اقتدار اینچنینی برای آنان، که یک حاکم در خود و دستگاه خود احساس اقتدار کند، چندین بار باعث شد تا ایرانیان دین و دنیای خود را به ریسک یک چنین نوع حاکمیت کم ثمر، اما بسیار پرهزینه برده، و یک ملت به خفت و خواری غیر قابل وصفی مبتلا شوند، تا تکیه زنندگان بر کرسی قدرت، حس اقتداری این چنینی نمایند، و ثروت مادی و معنوی کم تکرار این مردم، بر پای چنین درخت کم بهره ایی ریخته شد، تا ایرانیان شاهد مهمترین باخت، یعنی از دست دادن کرامت، عزت انسانی و آزادی شان باشند، که زیر چنین حاکمیت هایی، به عناصری درجه دوم و سوم، در جامعه خود تبدیل شدند.

نخبگان و متفکرین استبداد طلب ایرانی باید بدانند که، تاریخ دراز شاهنشاهی و سلطنت دیرپا و باستانی حاکمیت فردی، خاندانی باعث نگردیده است که ایرانیان معاصر، خود را ملزم به تحمل آن ببینند و در نهایت تن به دیکتاتوری و استبداد نخواهند داد، همانگونه که نداده اند، ایرانیان تن به دیکتاتوری توسعه گرایی پهلوی ها نیز ندادند، و سراسری ترین و گسترده ترین انقلاب و خیزش را از قضا، در مقابل چنین دیکتاتوری از خود نشان دادند، چرا که در شرایط حکمرانی دیکتاتوری و استبداد، چه از نوع استبداد مُنور، توسعه گرا و یا صالح آن، و چه از نوع استبداد سیاه، تاریک و ناصالح آن، ایرانیان خود را آنچنان بیگانه می بینند، که احساس اشغال شدگی به آنان دست می دهد، چرا که در روند امور، چنان خود را بی اثر و خنثی می بینند، که برای آنان تداعی گر شرایط اشغال توسط بیگانه به وجود می آید، و نمی توانند آن را برتابیده، و نظاره گر بر باد رفتن عزت، کرامت و آزادی خود باشند.

 انقلاب مشروطه خیزشی علیه احساس عدم کرامت، یعنی نداشتن کنترل بر سرنوشت خود بود، که ایرانیان را در مقابل شاهان مستبد، و گاه حتی تا حدودی صالح قاجار، و بعد از آن در دوره پهلوی به خیزش وا داشت، و یا نهضت ملی شدن صنعت و منابع نفتی نیز، ناشی از احساس بی کرامتی بود، که ایرانیان از عدم تسلط بر منابع و عایدات ثروتِ کشورِ خود احساس می کردند، و قراردادهایی که ننگینش می پنداشتند، که بر کشور و مردم، سلسله وار تحمیل می شد، و منابع طبیعی و زیرزمینی کشور، توسط دیگران و یا حتی حاکمیت های ایرانی مستبد، به چپاول می رفت.

انقلاب 57 نیز، خود خیزشی بر حاکمیت فردی و البته توسعه گرای پهلوی بود، که ایرانیان را بی عزت و کرامت و از آزادی درخور دور نموده بود، هر چند توسعه و پیشرفت کشور را در شدیدترین وجه ممکن دنبال می کردند، اما این توسعه و پیشرفتی همه جانبه نبود، و اقتدار و قدرت را در دست حاکمیت تجمیع و تضمین می کرد، حال آنکه پیشرفت و توسعه واقعی علاوه بر وجه حاکمیتی، باید به قدرت و احساس اقتدار مردمی منجر شود، ورنه نمی توان آن را اقتدار به معنای واقعی دانست.

 از این رو اساس خیزش های تاریخ بیداری ایرانیان، بر احساس عدم کرامت، عزت و آزادی قرار گرفت که مردم ایران ناشی از کنار گذاشتن خود، در مسیر تعیین سرنوشت شان احساس کرده اند، تمام خیزش های عمده مردمی ایرانیان برای کسب حق تعیین سرنوشت و حق دخل و تصرف در امور اساسی و کلی و جزئی خود بوده است. استبداد طلبان و کسانی که دیکتاتوری را تنها گزینه پیش روی مردم ایران می دانند و معرفی می کنند، باید متوجه باشند، که ایرانیانِ اقتدار طلب (در سطح ملی)، زورگویی را همواره بر نتافته اند، و خیزش های معاصر و دیرین خود را بر پایه رهایی از زور، تحمیل و استبداد (داخلی و خارجی) بنیان نهاده اند، لذاست که دیکتاتوری و حاکمیت های استبدادی فردی و طبقاتی درمان پایدار درد ایرانیان نبوده و نیست.

تاکید بر تداوم استبداد و یا ایجاد دیکتاتوری فردی، خاندانی و طبقاتی، ایرانیان را به تکرار خودزنی هایی از نوع انقلاب و خیزش های مردمی پهناور و گسترده وادار کرده، و می کند، حال با این تاریخ روشنِ حرکت سینوسی مردم ایران، که حداقل در بیش از یک قرن اخیر تداوم بی سابقه ایی داشته است، چرا باز زورگویان و استبداد طلبان روی این فرهنگ اقتدار طلب ما ایرانیان سرمایه گذاری کرده، و ایرانیان را به بازگشت و تحجر مبتلا می خواهند، خود جای سوال جدی دارد؟!!

شاید به همین دلیل باشد که بتوان گفت ما ایرانیان متاسفانه آزادی، کرامت و عزت خود را برای داشتن حس اقتدار باخته ایم، در حالی که انسان به داشتن کرامت و آزادیست که انسان است، و بدون آزادی و کرامت، انسان و انسانیتی در کار نخواهد بود، بردگانی که حس اقتدار می کنند، همانانی اند که در آرزوی آزادی و کرامت، خواهند سوخت، دردی بی پایان که درمان این درد هم تنها رهایی و آزادی است، و این آزادی است که از انحراف به سمت بردگی ما را باز خواهد داشت،

تنها ره رهایی نیز، دستیابی مردم ایران به حق دَخل و تصرف در امور خود است که به ایجاد خودکنترلی، و احساس اقتدار ملی [3] منجر خواهد شد. راه دستیابی به آن نیز نهادسازی های همچون شکل گیری احزاب، تشکل ها، سندیکاها، گروه های مردم نهاد (NGO) و...، ساختار قضایی مستقل از قدرت، و مبتنی بر قانون، وجود آزادی بیان، و شکل گیری رسانه های آزاد و... خواهد بود، که همه این ها تنها در قالب سیستم دمکراسی و مردم سالاری واقعی قابل دستیابی است، نه جمهوری هایی از نوع دیکتاتوری های مادام العمر و موروثی چپِ بعثی، کمونیستی و...؛ در چنین جامعه ایی و در نبود مردم در صحنه تاثیر گذاری، جاذبه های کرسی قدرت، کم کم تمام دستاوردهای مردم را، به سوی نابودی برده، و در مسیر اقتدار حاکم و یا دیکتاتور بر کرسی قدرت تکیه زده، صرف و قربانی خواهد کرد.  

Click to enlarge image Bowing.png

دیکتاتورها مردم را برای تعظیم و تکریم خود می خواهند

[1] - کشوری جزیره‌ای و دولت‌شهری در ناحیه دریایی جنوب شرق آسیا است. این کشور در جنوب شبه‌جزیره مالایا واقع شده و کوچک‌ترین کشور جنوب شرقی آسیا است. سنگاپور یکی از موفق‌ترین اقتصادهای بازار را دارد. سنگاپور در کنار کره جنوبی، هنگ کنگ و تایوان یکی از چهار ببر آسیا به‌شمار می‌رود اما این کشور توانست سه رقیب خود را از لحاظ درآمد سرانه پشت سر بگذارد. سنگاپور در سطح جهانی در برخی بخش‌های صنعتی و تجاری سرآمد است. برای نمونه این کشور سومین مرکز بازار تبادل ارز خارجی، سومین مرکز اقتصادی جهان، دومین بازار قمارخانه‌ای، سومین مرکز پالایش و تجارت نفت، بزرگ‌ترین تولیدکنندهٔ تأسیسات نفتی، یکی از بزرگ‌ترین مراکز تعمیر کشتی و مراکز لجستیک جهان است.

[2] - جنگی به رهبری ایالات متحده آمریکا و با همکاری ائتلافی از ۳۵ کشور مختلف بود که علیه عراق بعثی در واکنش به اشغال کویت توسط عراق انجام گرفت. حزب بعث عراق در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۳۶۹ (۱۹۹۰ میلادی) به کویت حمله و این کشور را اشغال کرد. صدام در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۳۶۹ (۱۹۹۰) به کویت حمله و خاک آن را ظرف ۱۳ ساعت اشغال و به عراق ضمیمه کردآمریکا در بهمن‌ماه سال ۱۳۶۹ (۱۹۹۱) با ائتلافی از نیروهای سازمان ملل متحد به کویت یورش برده و نیروهای عراقی را از این کشور بیرون راند.

[3] - نه اقتدار حاکمیتی، که البته وقتی اقتدار ملی حاصل شد، اقتدار حاکمیت منسوب نیز حاصل است، و اشتباه نخبگان ایرانی این است که به جای اقتدار ملی به اقتدار حاکم می اندیشند، حال آنکه اقتدار حاکم لزوما به اقتدار ملی منجر نخواهد شد، بلکه در بسیاری از موارد اقتدار حاکمیتی به بلای جان مردم، و بی عزتی و بی کرامتی مردم ختم می شود.

امروز بعد از یکسال، وقتی به روندهای آغاز، حین و بعد از عملیات «طوفان الاقصی» [1] نگاه می کنم، آن شکی را که بر هدایت شده و مشکوک بودن این عملیات، که در ساعات اولیه شروع آن عملیات هالیوودی توسط حماس و... در ذهنم خُطور کرده بود، در حال تبدیل به یقین است، که این عملیات با اطلاع اسراییل و دست های پشت پرده انجام گرفت، و اسراییل چند هزار نفر از مردم خود را طعمه عملیاتی قرار داد که در واقع تله ایی بزرگ و چیده شده برای ج.ا.ایران و بازوان آن، و یک نیروی وسیع از طرفداران جنبش ضد صهیونیسم بود، تا به یکباره تمام نیرو، امکانات و سرمایه چند دهه ایی بازیگران عرصه آزادیخواهی فلسطین و فلسطینیان را، در دام کشتار، ویرانی و اتلاف، گرفتار و مستهلک کند، طوری که راه برون رفتی از آن متصور نباشد.

توفانی که با حمله 7 اکتبر (2023) حماس، جهاد اسلامی و... به داخل مرزهای اسراییل وزیدن گرفت، و چندی نگذشت که سکان دمنده و قدرتمند آن، توسط حریف از دست حماس و... ربوده شد، و زان پس، این اسراییل بود که جهت وزش سخت و خونبار و ویرانگر این توفان را بدست گرفته، و تعیین کننده جهت آن شد؛ و دیگر اجازه نداد تا به هیچ بهانه ایی، و توسط هیچ بازیگر دیگرِ منطقه ای و بین المللی، لحظه ایی از وزیدن و غرش باز ایستد؛ و تمام مساعی ملی، منطقه ای و بین المللی نتوانست، این دمنده خونبار و ویرانگر را از دست صهیونیست ها خارج نماید، و به بهانه صلح، آتش بس، توافق، منافع شریک راهبردی اسراییل یعنی امریکا و... این توفان را از غرش باز دارند، و این چنین بود که همه در زمین این بازی ویرانگر، مطابق منافع اسراییل بازی کردند، چه آنان که خالصانه آرمان آزادیبخشی و حقوق بشری داشتند، و یا آنان که جنگیدند، یا آنان که نشستند و تماشا کردند، یا آنان که مساعی قدرت و منافع خود را در نظر گرفته، و حرکاتی آفریدند، یا آنان که سکوت را مناسب حال خود دیدند و... همه و همه در این صحنه، خرج یک هدف شدند، تداوم کشتار، ویرانی و اتلاف سرمایه از کسانی که در خط مقدم جنگ با اسراییل، صهیونیسم و... صف کشیده و نبرد می کردند.

برخی از دستاوردهای این توفان ویرانگر را در گزاره های زیر می توان خلاصه کرد، دستاورد که چه عرض کنم، نتایج طبعی :

الف) در نتیجه این حمله قبح کشتار یهودیان و اسراییلی ها دوباره بعد از هولوکاست [2] شکسته شد، کشتاری که پیش از این نازی ها وسیع تر از آن را مرتکب شده، و این قبح از پیش شکسته شده بود.

ب) قبح حمله به خاک اسراییل دوباره شکسته شد، این تابو نیز در خلال جنگ های اعراب و اسراییل، و در زمان حمله موشکی صدام [3] در خلال جنگ دوم خلیج فارس، از قبل شکسته شده بود، و برای سیستم بین الملل تازگی نداشت،

ج) نفرت از اسراییل و صهیونیست ها در اثر جنایت، کشتار و ویرانی، که دوباره مرتکب شدند، در جهان گسترش کم سابقه ایی یافت؛ اما آیا نفرت از یهود به خصوص افراط گرایان آنان، یعنی صهیونیست ها امری تازه است؟ این نفرت به وسعت تاریخ یهود است، و عمری طولانی دارد، نفرتی تاریخی [4] ، دیرپا و سوال برانگیز، که می تواند ریشه در حسادت از موفقیت های این اقلیت، و البته منش های زشت آنان، چون تکبر و خود برتر بینی آنان، و اجازه به خود برای ارتکاب به هر جنایتی در راه هدف و... داشته، و امروزه جهان برای کنترل این نفرت، قوانینی برای حمایت از این اقلیت بسیار ناچیز، اما قدرتمند جهانی، وضع کرده است.  

د) به خطر افتادن پیمان ابراهیم [5] و روند صلح اعراب و اسراییل، که این را آینده نشان خواهد داد، آیا تهاجم طوفان الاقصی در این امر موفقیتی داشته، و یا نه این پیمان راه خود را پیش خواهد گرفت، و یا به محاق و فراموشی خواهد رفت، سکوت و یا همراهی کشورهای تاثیرگذار عربی با اسراییل در این یک سال، خلاف این جهت را نشان می دهد.

ذ) تمرین شلیک موشک و پهپاد توسط فن آوران نظامی ج.ا.ایران، که انتظار می رفت این توان موشکی و پهپادی بتواند ضعف ایران را در صحنه های نبرد هوایی جبران کند، که البته نتیجه آن در چهار کیس حمله ی موشکی اخیر، یعنی موارد زیر روشن است :

1- نتایج حمله موشکی به عوامل مخل امنیت کشور، پناه گرفته در خاک پاکستان [6] منفی بود، و بازدارندگی لازم را نداشت، و بعد از جنگ خسارتبار هشت ساله، برای اولین بار خاک ایران را طعمه حمله یک ارتش بیگانه یعنی پاکستان کرد، که به تلافی این حمله موشکی استان سیستان و بلوچستان ایران بمباران شد، و در این کیس ناموفق و خسارتبار ارزیابی می شود، چرا که پای حمله یک کشور اتمی منطقه را به تجاوز و حمله مستقیم به خاک ایران باز کرد، و قبح شکنی وحشتناکی را در پی داشت؛ مورد هدف قرار گرفتن توسط کشورهای مجهز به سلاح اتمی.

2- در حمله موشکی سپاه پاسداران به کردستانات عراق [7] و سوریه [8] واکنشی تا کنون نداشته ایم، چرا که نه حاکمیت کردستان عراق، و چه داعش که هدف این حمله در سوریه و عراق بودند، توان پاسخ متقابل را نداشتند، و بازدارندگی حمله موشکی قابل سنجش نیست،

3- در حمله موشکی و پهپادی در عملیات وعده صادق 1 به اسراییل، باز هم ناموفق بود و بازدارندگی لازم را نداشت، چرا که اگرچه به یک حمله محدود به پایگاه هوایی اصفهان و... منجر شد و این تنها پاسخ اسراییل به آن بود، اما همین حمله محدود نیز تجاوزی مجدد به خاک ج.ا.ایران، توسط یک قدرت اتمی دیگر در منطقه محسوب می شود.

لذا در نتیجه موشک پرانی سپاه پاسداران به طرف های خود در منطقه، نتایج آن اسفبار بوده و باعث شکستن قبح حمله به خاک ایران از سوی دو قدرت اتمی منطقه به ایران شده است، و این پایان ماجرا نیست و با وقوع عملیات وعده صادق 2 اکنون تمام ظرفیت نظامی کشور در انتظار حمله ایی است که حتی بایدن رئیس جمهوری امریکا هم از گستره آن بی اطلاع است، و باید دید که آیا در این کیس، شلیک 180 موشک به اسراییل، در عملیات وعده صادق 2، باعث بازدارندگی لازم خواهد شد یا نه؛

باید دید آیا شرایط جهانی و منطقه ایی به اسراییل اجازه پاسخ متقابل را خواهد داد یا خیر؟! امیدوارم شرایط جهانی به کمک ج.ا.ایران آمده، دیپلماسی و... اسراییل را از حمله متقابل منصرف نماید، ورنه کاخ شیشه ایی ما در بخش زیرساخت های نظامی، اقتصادی، فنآوری کشور، در نبود سیستم دفاع هوایی کارآمد، و سامانه های ضدهوایی موثر، همچون «گنبد آهنین»، که اسراییل را در برابر چنین حملاتی مصون داشت، بسیار شکننده و بی دفاع می نماید.

امروز که در اثر عملیات های پی در پی اسراییلی ها، میزان نفوذ امنیتی – اطلاعاتی آنان بر تشکیلات، افراد و ساختار فعال در جنبش های ضد اسراییلی - ضد صهیونیستی، بر همگان روشن شده است، دیگر کمتر کسی می تواند این ادعا را مطرح کند که اسراییلی ها در حمله طوفان الاقصی غافلگیر شدند، و مدعی شکست اطلاعاتی و نظامی آنان در این حمله شود.

 این حمله، میزان نفوذ اسراییل بر تمام نسوج این جنبش در فلسطین، لبنان، ایران، سوریه و... را روش نمود، و اسراییلی ها در درازای این جنگ یکساله، سطح سیطره خود را بر حریف، در خلال عملیات های شان علیه این گستره وسیع از جبهه درگیر با خود لو داده اند؛

و میزان آلودگی تشکیلات محور مقاومت در سطح کشوری، گروهی و فردی، به ویروس جاسوسی سازمان های تخصصی اسراییل در این زمینه را نشان دادند، و دیگر وجود چنین سیطره ای بر کسی پوشیده نیست، تا بتوان ادعا کرد که در 6 اکتبر 2023 مقامات اسراییل بدون اطلاع از عملیاتی چنین هالیوودی و گسترده، در دام عملیات «طوفان الاقصی» افتاده اند، عملیاتی که تمام نیرو و امکانات حماس، جهاد اسلامی و... و بعد از آن حزب الله لبنان، انصارالله یمن، حشد الشعبی عراق و در نهایت سپاه پاسداران و ج.ا.ایران در آن شرکت جستند.

نمونه بارز این نفوذ را در تشکیلات و در بین نیروهای سپاه پاسداران و البته حزب الله لبنان می توان این روزها دید، امروز می توان فهمید که حاج قاسم سلیمانی، سید حسن نصرالله، اسماعیل قاآنی، هاشم صفی الدین، اسماعیل هنیه، سردار عباس نیلفروشان، سردار سید رضی موسوی و... در عمیق ترین تونل ها، در پستوی خانه های امن، در تو در توی اتاق های جنگ، اماکن دیپلماتیک خود با تمام امکانات شان زیر نگین کنترل صهیونیست ها بودند، و هیچ حرکت آنان از دید اسراییل به دور نبوده است، که این چنین در لحظه ایی که اسراییل تصمیم به کنترل حزب الله می گیرد، در یک هفته و یا ده روز، توانست یک نیروی بنام و سرتیر گروه های موسوم به مقاومت، یعنی حزب الله لبنان را در مقابل چشم جهانیان، به همراه هدایت کنندگان ایرانی و یا همکاران فلسطینی اش و...، از بین ببرد، که حتی این گروه و حامیانش فرصت نیابد که نفر جایگزینی را برای طعمه های در دام افتاده این سازمان عریض و طویل نظامی، امنیتی، سیاسی و... معرفی نماید، و سلسله کشتار و ویرانی چنان دامنگیر حزب الله و همکارانش در منطقه شد، که بازیابی آن بسیار مشکل، و بلکه شاید ناممکن می نماید.

این حجم از سیطره بر حزب الله، و تحرکات ج.ا.ایران، توسط اسراییل، این فرضیه را آشکار می کند که اسراییلی ها و طراحان پشت پرده عملیات 7 اکتبر 2023 از انجام چنین عملیاتی، پیش از وقوع آن آگاه بوده، و بر چنین اشتباه بزرگی از سوی حماس چشم بستند، و حتی چند هزار نفر از اتباع خود را طعمه و در معرض آنان قرار دادند، تا چنین صحنه ایی از جنگ اتفاق افتاده، و آفرینندگان آن، کاملا در تله ایی از کشتار، ویرانی و قساوت فراگیر، گرفتار کنند، و دیگر آنان را رها نکنند،

امروز بعد از یک سال، نتایج تهاجم موسوم به طوفان الاقصی نشان می دهد که اسراییلی ها در یک برنامه ریزی، تمام پتانسیل های مخالفین خود را درگیر این حمله کردند و اجازه دادند تا به صحنه آمده، و بروز و ظهور یابد، و اکنون به مرور در حال نابودی آن ظرفیت ها هستند.  

حجم کشتار و قساوت و جنایتی که در 7 اکتبر از سوی برخی رزمندگان حماس صورت گرفت، مجوز جنایت و کشتارِ بسیار بسیار بسیار بزرگتری را، در حجم چندین ده برابری و باور نکردنی ایی، برای اسراییل فراهم کرد، تا در میان هیاهوی تمام موافقین و مخالفین، اسراییلی ها هر چه بخواهد از مخالفین خود و... کشتار کنند، و مناطق و داشته های شان را ویران سازند، و حجم آوارگانی باورنکردنی را روی دست همپیمانان محور مقاومت بگذارند.

اکنون هفتاد درصد زیرساخت و منازل غزه ویران شده، و بیش از چهل هزار نفر از این مردم محاصره شده، کشتار، قتل عام و نسل کشی شدند، مجروحین و معلولین این عملیات از شمار خارجند، و دیگرانی که باقی مانده اند، چون گرسنگان و تشنگانی اند که از این نقطه به آن نقطه، در زمین بازی ویرانی و کشتار غزه شوت می شوند، و معلوم نیست کی اجازه خواهند یافت، تا به آرامش و صلحی دست یافته، و دوباره به منازل اکثرا ویران خود باز گردند.

 غزه شخم شد، و اکنون شخم لبنان، با بمب های سنگرشکن یک تنی، و حتی گفته می شود، بمب های اروانیوم ضعیف شده، هر شب ادامه دارد، و هیچ نیروی بازدارنده بین المللی، منطقه ایی و ملی در لبنان و... نیست، تا جلودار ماشین جنگی کشتار و جنایت و ویرانگری صهیونیست ها باشد و آن را متوقف نماید.

و اسراییل در این حملات یکساله خود همچنین آنقدر از نیروهای فعال سازمان ملل در منطقه فلسطین کُشت، که دیگر سازمان ملل به یک نیروی خنثی و کُتکخور در منطقه نبرد تبدیل گردیده، نقشی در خور، در این بحران بزرگ منطقه ندارد، و حتی اعتراض دبیرکل این سازمان نیز، به ممنوع الورودی او به خاک اسراییل منتهی شد، و از معادلات اخراج گردید، همانگونه که سازمان های بین المللی حقوق بشری، از صحنه های جرم و جنایت کشورهایی با سیستم جنایتکار در حق مردم بی دفاع خود، اخراج می شوند، تا ناظری بر اعمال دیکتاتورها و عُمال شان نبوده و آنان هر چه می خواهند بر سر مردم تحت سیطره خود بیاورند، اسراییل نیز با بازوهای سازمان ملل در فلسطین این چنین کرد. 

با این حال بعد از موشک باران اسراییل توسط ج.ا.ایران نیز، این ایران است که در صف ویرانی و حمله انتظار می کشد، تا بعد از شخم لبنان توسط جنگنده های پیشرفته اسراییلی، و یا حتی در حین همین عملیات جاری در آنجا، اگر اسراییلی های خواستند، بدین پروژه نیز اقدام کنند، و همانگونه که سپاه پاسداران، قبح حمله به اسراییل را، بعد از جنگ های اعراب و اسراییل، و حمله موشکی صدام به این کشور، برای سومین بار شکست، این اسراییل است که بعد از جنگ خسارتبار هشت ساله، و این آخر، حمله تلافی جویانه هوایی پاکستان به استان سیستان و بلوچستان، این امکان را یافته است که، قبح حمله به خاک ایران را برای دومین بار بعد از پاکستان بشکند، و ایران را بمباران کند.

و همان پروژه پاکستانی ها را، این بار اسراییلی ها در حجمی وسیع تر، در دست اجرا دارند، و شکستن قبح حمله به خاک دیگر کشورها، که توسط موشک های سپاه پاسداران شکسته شد، اینک در حمله به ایران، شاید در این سو نیز شکسته شود، و زنجیره ایی از پاسخ و حمله شکل گیرد، که این همان جنگ رسمی تلقی خواهد شد، که ایران را ویران خواهد ساخت،

و بلکه این ظرفیت را دارد که منطقه را به جنگی بزرگ بکشد، و اسراییلی ها امروز خود را مجاز می بینند تا به هر میزان، و در هر سطحی که بخواهند، هدف خود را در خاک ایران انتخاب، و آنرا هر زمان که شرایط شان اقتضا کرد، مورد هدف قرار دهند، تنها ملاحظه ایی که دارند، انتخابات امریکاست، که این عملیات را مطابق با طرح پیروزی دونالد ترامپ جمهوریخواه اجرا کنند، یا خانم کملا هریس دمکرات! و این ملاحظه انتخاباتی این دو کاندیداست، که نوع عملیات و حواشی آن روشن خواهد کرد!

حقیقت دیگری که عملیات توفان الاقصی روشن کرد این بود که غرب و شرق، به رغم تمام جنگ ها و رقابتی که با هم دارند، یکپارچه بر موجودیت اسراییل استوار ایستاده اند، و حتی درگیری نظامی آنان در اوکراین و...، باعث نشده است که حرکتی در بازداری اسراییلی ها از کشتار و ویرانی در غزه، لبنان، سوریه و... داشته باشند، و جبهه موسوم به غرب و شرق، تنها طرف مشورت اسراییل بودند تا آنان را به سمتی هدایت کنند که منافع بیشتری نصیب آنان شود، وجود فاکتور غرب و شرق، با همه جنگ زرگری و یا واقعی که دارند، در این کیس، عاملی بازدارنده و متوقف کننده نبود، و نیست. بدا به حال آنان که از سیاست نگاه به شرق خود، ذخیره ایی برای حمله اسراییل را در نظر داشتند.

اعراب در خلال این یکسال جنگ نشان دادند که آنها هم بعد از قرارداد ابراهیم، راه خود را مبنی بر توسعه کشورهای خود، انتخاب کرده، و در این راه و هدف پایبندی خود را نشان داده اند و لذا بر این وضع، خود را به ندیدن و نشنیدن زدند، و سیاست اصولی بی طرفی، و حتی حمایت از اسراییل را در پیش گرفتند، و تو گویی بر این کشتار و ویرانی، بی رغبت هم نبوده و نیستند، چرا که نیروهایی در این عملیات کشتار و ویران می شوند که ظن ارتباط با مزاحم منطقه را بر پیشانی خود دارند، و بی سر و دست کردن ج.ا.ایران، مطابق منافع آنان، در این مسیر تلقی می شود، و اگرچه ژست هایی در پستوی جلسات گرفتند، اما هیچ حرکتی از سوی سازمان کنفرانس اسلامی، اتحادیه عرب، شورای همکاری کشورهای خلیج فارس و... برای توقف کشتار و ویرانی و قتل عام جمعی در منطقه، دیده نشده و نمی شود، به جز قطر که طرف حماس در مجموعه گروه های اخوان المسلمین قرار دارد و قطر و ترکیه در این کیس با هم تشریک مساعی کمی دارند.

ترکیه هم که در آروزی احیای امپراتوری عثمانی است، و با تاکید بر ملیگرایی پان ترکیسم، گاهی صداهایی از خود بروز می دهد، اما همه می دانند، مانوری تبلیغاتی و سیاسی بیش نیست، و این داد و فریاد های جناب رجب طیب اردوغان هم، برای پوشش دادن به آن وجه اسلامیتی است که از امپراتوریِ عثمانیِ مد نظر او، در وجه کشورگشایی خود بر آن سوار کرده بود، و ترکیه انتظار دارد در زد و بندهای بین المللی بتواند از عوارض جنگ های بین غرب و شرق، اسراییل و ایران، چین و امریکا، روسیه و اروپا و... بهره جسته و یک اتحاد پان ترکیستی را تدارک بیند، که زمینه آقایی ترکیه بر ترک ها را مهیا کند.

بازی ترکیه بین بازی بزرگ غرب و شرق در موضوع اوکراین، یا جنگ ارمنستان و آذربایجان، اختلاف بین قطر و عربستان و... و اینک جنگ در فلسطین، لبنان، سوریه و... از تمام هنر ترک ها پرده برداشت که همواره می خواهند دامن خود را از هر جنگ و منازعه به دور داشته، فرصت طلبانه رشد مداوم اقتصادی و فن آوری خود را حفظ، و نیم نگاهی هم به اتحادیه ترک ها داشته باشند، و توسعه طلبی منطقه ایی و بین المللی خود را پیش گیرند. 

#نه_به_جنگ  

#نه_به_جنگطلبی  

 

[1] - در ۱۵ مهر ۱۴۰۲، با تهاجم حماس به جنوب اسرائیل از نوار غزه یک درگیری مسلحانه میان اسرائیل و گروه‌های شبه‌نظامی فلسطینی به رهبری حماس آغاز شد. ارتش اسرائیل پس از پاکسازی خاک اسرائیل از ستیزه‌جویان حماس، با انجام یک کارزار گسترده بمباران‌های هوایی علیه اهدافی در غزه، و در پی آن با تهاجم زمینی گسترده به نوار غزه آن را تلافی کرد. بیش از ۱۴۰۰ اسرائیلی که بیشترشان غیرنظامی بودند، و تا ۱ آوریل ۲۰۲۴ حدود ۳۲٬۸۴۵ فلسطینی (به گفتهٔ وزارت بهداشت تحت کنترل حماس) از جمله بیش از ۶٬۰۰۰ کودک، در این جنگ کشته شده‌اند و ۷۵٬۳۹۲ فلسطینی نیز مجروح شده‌اند. حماس از سپرهای انسانی استفاده کرده و پناهگاه‌ها، دپوهای اسلحه و پرتاب کننده‌های موشک را در نزدیکی مدارس، مساجد و بیمارستان‌ها قرار داده است

[2] - کشتار یهودیان توسط حزب نازی در خلال جنگ جهانی دوم در ارودگاه های که از اسرای یهودی تدارک دیده شد از جمله آشویتس و.... که آماری در حدود شش میلیون را بیان می کند، البته در این زمینه تحقیقات بی طرفانه ایی انجام نشده است و این کیس در هاله ایی از ابهام رها شده ولی در اصل ضدیت هیتلر با یهودیان و محدودیت های اعمالی علیه آنان نمی شود تشکیک کرد.

[3] - حمله‌های موشکی عراق به اسرائیل از ۱۷ ژانویه تا ۲۸ فوریه ۱۹۹۱ به طول انجامید در پی حمله نیروهای ائتلاف با رهبری آمریکا به عراق، صدام حسین برای رسیدن به دو هدف بزرگ به اسرائیل حمله کرد. اول آنکه وی می‌دانست با آغاز این جنگ حداقل هشت کشور مسلمان از ائتلاف خارج خواهند شد و هدف دوم، ورود ایران به این کارزار برای حمایت از عراق بود تا اینگونه موفق شود، مسیر جنگ خلیج فارس را عوض کند اما آمریکا و اردن از اسرائیل خواستند که صبوری کند و پاسخ ندهد؛ ملک حسین پادشاه اردن، نخست وزیر اسرائیل اسحاق شامیر را متقاعد کرده بود که ثبات اردن را در نظر گرفته و حریم هوایی آن را نقض نکند و اینگونه صدام حسین را در رسیدن به اهداف خود ناکام گذاشتند

[4] - یهودستیزی (Antisemitism)  نگرش ضد سامی به ستیزه‌جویی با یهودیان و نگاه منفی و کینه‌جویانه همراه با پیش‌داوری نسبت به آنچه یهودی است گفته می‌شود. یهودستیزی نوعی نژادپرستی در نظر گرفته می‌شود تاریخ یهود ستیزی در اروپا اساساً با دوران پیدایش مسیحیت و داعیهٔ پیروان آن برای سلطهٔ انحصاری و به رسمیت شناساندن زورمدارانهٔ دین خود به‌عنوان یگانه مذهب رسمی شروع می‌شود.

[5] - توافقات ابراهیم یا پیمان ابراهیم  Abraham Accords بیانیه مشترک اسرائیل، امارات متحدهٔ عربی و ایالات متحده بود که در ۱۳ اوت ۲۰۲۰ منعقد شد از این عنوان همچنین برای اشارهٔ کلی به توافق‌نامه‌های صلح به ترتیب توافقنامهٔ صلح اسرائیل-امارات متحدهٔ عربی و توافقنامهٔ عادی‌سازی روابط بحرین– اسرائیل استفاده شد. از زمان صلح مصر سال ۱۳۵۷ و صلح با اردن در ۱۳۷۳، این اولین باری بود که یک کشور عربی با اسرائیل روابط عادی برقرار می‌کرد. این توافقنامه‌ها توسط وزیران امور خارجهٔ بحرین عبداللطیف بن راشد الزایانی و امارات عبدالله بن زاید آل نهیان و نخست‌وزیر اسرائیل بنیامین نتانیاهو در ۱۵ سپتامبر سال ۲۰۲۰ در کاخ سفید امضا شد

[6] - حمله جمهوری اسلامی ایران به پاکستان حمله موشکی توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به خاک پاکستان در ساعات پایانی ۲۶ دی ۱۴۰۲، به آنچه مقرهای گروه جیش‌العدل توصیف کرد است. منطقه‌ای که هدف حمله موشکی قرار گرفت، منطقه‌ای به نام کوه سبز واقع در ایالت بلوچستان پاکستان بود. به گفته سپاه، یکی از مهم‌ترین مقرهای گروه جیش‌العدل، در این منطقه واقع شده‌است. دو روز بعد در پنجشنبه ۲۸ دی، وزارت امور خارجه پاکستان اعلام کرد که مخفیگاه چند گروه شبه نظامی مخالف خود در نزدیکی شهرستان سراوان استان سیستان و بلوچستان را مورد هدف قرار داده‌است. وزارت امور خارجه پاکستان، از این حملات به عنوان «حملات دقیق نظامی هدفمند علیه مخفیگاه‌های تروریست‌ها» یاد کرد. همچنین این وزارت خانه افزود: «پاکستان به حاکمیت و تمامیت ارضی جمهوری اسلامی ایران احترام کامل می‌گذارد و تأکید کرده که این حملات تنها «در خدمت امنیت پاکستان» بوده‌اند

[7] - حمله‌های موشکی ۲۰۲۴ ایران در عراق و سوریه یک رشته حمله موشکی بود که توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در ۲۶ دی ۱۴۰۲ انجام شد ایران با انجام یک سری حملات هوایی و پهپادی در عراق و سوریه مدعی شد که مقر منطقه ای موساد (سازمان اطلاعات اسرائیل) و چندین پایگاه گروه‌های تروریستی را در پاسخ به حمله انتحاری کرمان هدف قرار داده است

[8] - حملهٔ موشکی ۲۰۱۷ دیرالزّور به حملات سپاه پاسداران به استان دیرالزور در مرز سوریه و عراق پس از انجام حملات ۱۳۹۶ تهران گفته می‌شود. نیروی هوافضای سپاه پاسداران در آخرین دقایق روز یک‌شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۶ و همزمان با آخرین شب قدر[۲] ماه رمضان با نام عملیاتی «لیلةالقدر» به وسیلهٔ شش فروند موشک بالستیک میان‌برد از پایگاه‌های موشکی نیروی هوافضای سپاه در استان‌های کرمانشاه و کردستان مواضع داعش (مقرّ فرماندهی و مراکز تجمع و پشتیبانی) در منطقه دیرالزور سوریه (فاصله حدود ۶۵۰ کیلومتر) را هدف گرفت

ما گل های خندانیم     فرزندان ایرانیم     خاک ایران زمین را    بهتر ز جان می دانیم      ما باید دانا باشیم     هشیار و بینا باشیم        از بهر حفظ ایران     باید توانا باشیم       آباد باش ای ایران      آزاد باش ای ایران      از ما فرزندان خود      دلشاد باش ای ایران  

ایران و بزرگتر از آن حوزه تمدنی ایران بزرگ (شامل آسیای میانه، قفقاز، کردستانات، عراق و...) هم به یک رابرت شومان [1] نیاز دارد، وزیر خارجه وقت فرانسه که عاقلانه و فرامرزی تر از مرزهای موجود کشورش فکر کرد [2] و همین ایده، او را به یکی از بنیانگذاران "اتحادیه اروپا" تبدیل نمود، چرا که پیشنهاد تشکیل چنین اتحادیه سیاسی – اقتصادی را داد، و نزدیک به نیم میلیارد باشندگان این پهنه پیشرو در دمکراسی، آزادی های اساسی، اقتصاد، پیشرفت و... را به سوی یک وحدت اقتصادی، سیاسی و اکنون قانونی و حقوقی و حتی امنیت جمعی هدایت نمود؛

باشندگان این قاره سبز در زمان ارایه این پیشنهاد شاید هرگز فکرش را هم نمی کردند که 45 سال بعد از این پیشنهاد، 27 کشور اروپایی صاحب یورو، پول مشترک اروپایی و نهادهای مهم قانونگذاری مشترکی همچون شورای اروپایی، شورای اتحادیه اروپایی، کمیسیون اروپا، دادگاه اروپا، پارلمان اروپا، بانک مرکزی اروپا و دیوان محاسبات اروپایی شوند، و ویزای شنگن، مردم دنیا را قادر سازد، در کل اروپا به راحتی و بدون در نظر گرفتن مرزهای سیاسی، رفت و آمد کنند.

تشکیل چنین اتحادیه ایی در قاره ایی که خاستگاه دو جنگ خونین و خسارتبار جهانی اول و دوم در قرن بیستم، با کشتار و ویرانی های عظیم است، وقتی اهمیت خود را نشان می دهد که کشور قدرتمند و پهناوری همچون روسیه هوس می کند، در قرن 21 از درِ تجاوز و تهاجم وارد شده، و دوباره اروپا را تهدید به تسخیر سرزمینی و جنگی دوباره کند، این می شود که روسیه که راهی سه روزه را چون صدام برای تسخیر کشور همسایه خود، یعنی اوکراین، برای خود ترسیم کرده بود، اکنون چند سال است که در باتلاق تجاوز خود غرق کرده است، و مانع بلعیده شدن یک کشور دیگر اروپایی توسط استعمار نو روسیه به رهبری ولادیمیر پوتین شوند،

اروپا هر چند تا اتحاد کامل راه درازی هنوز در پیش دارد، و موانع مهمی همچون راستگرایان و ملیگرایان پوپولیست، دشمنان خارجی این اتحاد و... را در پیش رو دارد، اما قدم های برداشته شده نیز، بسیار مهم و اساسی اند و انتظار می رود اروپا نقطه امیدی برای دمکراسی و حاکمیت قانون برای جهانیان باقی و پایدار بماند، و الگویی از همزیستی انسانی برای دفاع از ارزش های حداقلی انسانی، مثل مراجعه به آرای عمومی و... را در جهان باقی بگذارد.

امروز در نهم ماه مه (20/2/1403)، و در روز اروپا [3] ، احساس می کنم ایران و در مجموعه ایی بزرگتر ایران بزرگ تمدنی، نیز به چنین ساز و کاری برای مقابله با تهدیداتی نیاز دارد که موجودیت ایران و تمدن و فرهنگ ایران بزرگ را در کل مورد تهدید جدی قرار داده اند. ایران با یک تمدن چند هزار ساله بین تمدن های دیرپای چین، مصر هند می تواند بر اساس ارزش ها و فرهنگ تمدنی مشترک خود اتحادی فرهنگی- تمدنی را بین ملل و باشندگان ذیل فرهنگ و تمدن ایرانی، در پهنه ایران بزرگ و تمدنی، دوباره احیا و برقرار کند،

اتحادی که به حفظ این موجودیت در غرب آسیا کمک خواهد کرد، اروپاییان بر اساس اقتصاد و تاریخی مشترک توانستند اتحادی سرزمینی، پولی، قانونی، سیاسی و البته در آینده نظامی و امنیتی اختصاصی را برای خود و مردمان خود تدارک ببینند، ایران نیز می تواند حول موضوعات فرهنگ و تمدن و تاریخ مشترک دیرپای خود، دست به چنین اتحادی بزند تا با وحدت فرهنگی و تمدنی و تاریخی مشترک، بنیانگذار اتحادی اساسی شود، که بعدها می تواند به انسجام اقتصادی، فرهنگی و سیاسی و حتی امنیتی منجر شود.

امروز دیگر روشن است که اتحاد حول محور دین برای امنیت و موجودیت ایران و همسایگان نتوانسته است امنیت، اتحاد، آسایش و آرامشی درخور برای ما در داخل و همسایگان در حوزه تمدنی به وجود آورد، و به عکس حاکمیت های دینی در اطراف ایران که ناشی از نگاه وحدت دینی شکل گرفته اند، موجودیت و امنیت ایران و حوزه تمدنی و فرهنگی اش را تهدید می کنند،

ماهیت، عملکرد، تفکر و بروز حکومت های دینی مثل طالبان در خراسان بزرگ در شرق ایران، و یا داعش در عراق و شامات در غرب ایران و... نشان داد که ایران نمی تواند تعادل امنیتی و ثبات خود را در میان چنین تفکرات و ساختاری حفظ کند، و آنچه ایران را به جزیره ثبات در دریای متلاطم منطقه غرب آسیا و خاورمیانه تبدیل می کند، عبور از بحث مذکور و تمرکز بر خاستگاه های پهناور تمدن چند هزار ساله مشترکی است که نمودهای بازمانده از آن، هنوز زنده و پاینده و وحدت بخش خود را نشان می دهند، همچون اتحاد ملل منطقه حول موضوع فرهنگی و تمدنی "نوروز" باستانی و...، که می تواند باشندگان حوزه تمدنی ما را به هم متصل، و وحدت فرهنگی و تمدنی سابق را ایجاد، و آنرا احیا و به حوزه های اقتصادی، سیاسی نیز گسترش دهد، و راه را برای ثبات، توسعه و امنیت جمعی بگشاید.     

 

[1] - Robert Schuman (1886-1963) رابرت شومان، اهل لوگزانبورگ، متفکر سیاسی دمکرات - مسیحی بود که به عنوان یک اصلاح طلب، دو بار به مقام نخست وزیری فرانسه دست یافت، پدرش آلمانی و مادرش اهل لوگزانبورگ بودند، وی تحصیلات خود را در رشته های قانون، اقتصاد، سیاست، فلسفه، الهیات و آمار در دانشگاه های برلین، مونیخ، بن و استراسبورگ به انجام رسانید. در سال 1918 تابعیت فرانسه را اخذ و در سال 1919 فعالیت های سیاسی خود را آغاز نمود. در 1946 وزیر امور مالی و بین 1947-48 به نخست وزیری فرانسه انتخاب شد،  و همین دولت بود که طرحی را ارائه نمود که نتیجه آن تشکیل شورای اروپا در آینده گردید.

[2] - رابرت شومان در 16 می 1949 در استراسبورگ گفت : "روح اروپایی به معنای آگاه بودن از تعلق به یک خانواده فرهنگی و تمایل به خدمت به آن جامعه با روحیه متقابل کامل، بدون هیچ گونه انگیزه پنهان هژمونی یا استثمار خودخواهانه دیگران است. قرن 19 شاهد مخالفت با ایده‌های فئودالی بود و با ظهور روحیه ملی، ملیت‌ها خود را نشان دادند. قرن ما که شاهد فجایع منتج به برخورد بی پایان ملیت ها و ملی گرایی ها بوده است، باید تلاش کند و موفق شود ملت ها را در یک انجمن فراملی آشتی دهد. این امر تنوع و آرزوهای هر ملت را حفظ می کند و در عین حال آنها را به همان شیوه ای که مناطق در درون وحدت ملت هماهنگ می شوند، هماهنگ می کند."

[3] - از نهم ماه مه به عنوان روز اروپا یاد می‌ شود چرا که ۴۵ پیش در چنین روزی رابرت شومان، وزیر امور خارجه وقت فرانسه پیشنهاد خود را برای ایجاد یک سازمان متحد اروپایی ارائه کرد. در سال ۱۹۷۹ چنین ایده‌ای در بیانیه شومان مطرح و زمینه ‌ساز شکل گیری اتحادیه اروپا گردید در این بیانیه آمده است : "اروپا به یکباره یا بر اساس یک طرح واحد ساخته نخواهد شد. اروپا از طریق دستاوردهای ملموسی حاصل می‌شود که ابتدا بر یک همبستگی عملی تاکید کرده باشد."

محسن جان! [1]

در این نوروزگاه باستانی، دست به قلم شو، و باز برایم بنویس، به رسم نامه نگاری های دوره جنگ [2] از حال و روزتان بگو؛ نامه هایت از منطقه جنگی بوی دردُ تنهایی [3] می داد، اما مملو از غرور، و شورِ حضورِ در روند دفاع از این آب و خاک بود، و روایتگر حال و هوای مبارزه با متجاوزینی بود، که تا عمق خاک کشور ما نفوذ کرده، و گردِ جنایت، کشتار و غارت را بر در و دیوار شهر و دیارمان نشانده بودند؛

کاش نامه هایت را نگه می داشتم، اسناد زنده این جنگ خسارتبار بودند؛ نامه هایی که تو و دوستانت در سنگرهای کشتن و کشته شدن، در آن هنگامه های هشت سال جنگِ خسارتبار (1359-1367)، به گاه مصاف با خصم می نگاشتید، از به نفس نفس افتادن تان، آنگاه که درد، سینه و گلوی تان را می فشرد و... سخن می گفتید، و روایتگر توفانِ مرگ، غارت و چپاول جان ها بودید، در حالی که زندگی نیز در عمق کلماتش موج می زد.

محسن جان!

یادت هست، هر ساله، به رسم برنامه و طرح های معمولِ این جنگ طولانی و خانمان برانداز، فرماندهان میدان، صحنه ی نبردی آخر سالی را طراحی، و در این روزها به اجرا می گذاشتند، به سانِ کسانی که می خواهند یک سال بی تحرکیِ خود را، با حرکتی نسبتا دندانگیر در این آخرین روزهای پایانی سال، به پایان برند، تا از اعتراضِ مافوق خود در امان باشند، و کاری در پرونده ی عملکرد خود درج، و لابد بگویند ما هم کاری کردیم! 

و این چنین بود که همواره نوروز در صحنه رد و بدل شدن، و در هنگامه ی چکاچک شمشیرهای خونین، در میانه ی نبردی خونبار و تن به تن، در پایان هر سال، خود را به ما می رساند، و ساعتِ تحویل هر سال، از ورود به سالی نو خبر می داد، که از این نبرد جاری باید فارغ شد، و به انتظار آغاز نبردی دیگر در انتهای سالی دیگر نشست که در پیش است، و باز روز از نو، و روزگار از نو؛

جبهه ها غرق در توفانِ غارتِ جان و تن انسان هایی بود، که مقابل هم صف کشیده، و تمام همت و توان خود را صرف کشتار از همدیگر می کردند، نوروز در چنین حالی می آمد، که ما، در میانه ی لُجه ی خون گیر و گرفتار بودیم، و کم اعتنا به همه چیز، با نوروز نیز مواجهه ایی از سر بی حوصلگی، و به سانِ میهمانی ناخوانده داشتیم، که می آمد و می رفت؛ در این روزهایِ پیش و پسِ نوروز، فشار دشمن آنقدر زیاد بود که تو گویی انگار می خواست کمر مان را، در همین هنگامه ی نوروز بشکند، و ما برای ماندن، برای فراموش نشدن، برای بقا، مبارزه ایی سخت و بی پایان را در همین روزهای پیش و پسِ نوروز پی می گرفتیم.

جنگ با ما چنان کرده بود که همه چیزمان را، حتی لزوم حفظ جان مان، و امکان نابودی مان را، آرزوهای زندگی مان را، آرمان های خانوادگی مان را و... همه چیز را به فراموشی سپرده، و در پسِ دهلیز خونبار جنگ، پشت سر نهاده، با همه ی انرژی و توان به میدان آمده، تا ببینیم در این آوردگاه جنگ، کارمان به کجا می کشد، و صحنه ی جنگ چگونه رقم خواهد خورد.

 در آن روزها تنها به پیروزی نظامی خود می اندیشیدیم، به تسخیر وجب به وجب سرزمینی که، در آن سوی خاکریزهای دشمن، زیر قدم های ناپاک آنان، جا مانده بود، یا حفظ زمین هایی که دشمن را در طمع تسخیرش به اینجا کشانده، و اینک زیر پای ما قرار داشت؛ و این خاک تجسم ناموس، و حفظش، هدف والای مان شده بود، و ما را مملو از غیرتی می کرد، که تمام همتش در حفظ ایران، و همین آب و خاک، خلاصه می شد، و بیش از این، همه چیز را به فراموشی سپرده بودیم.

محسن جان!

تو را مرگی از این دست، و در میانه ی چنین میدانِ مخوفی، در ربود، و آن روزها، در پایان سال 1365 دیگر نبودی که ببینی داداش سید علی از شاهرود برایم نامه ایی نوشت که "در برنامه های نوروزی امسال تلویزیون، علاوه بر کارتن معاون کلانتر که پشت ستاره حلبی اش قلبی از طلا داره، کارتن پروفسور بالتازار، تنسی تاکسیدو و چاملی، گالیور، رابین هود، پینوکیو و...، کلی برنامه های شاد و زیبای دیگر را هم، به برنامه کودک و نوجوان اضافه کرده اند، جات خالی ...." [4]

او وقتی از چنین خبری برایم می نوشت، می دانست که چقدر صفحه ی جذاب و جادویی تلویزیون، قلب مرا در ربوده، و به تسخیر خود درآورده است، که در این هنگامه ی نبرد هم، باز دلم پیشِ نشستن مقابل تلویزیون، و غرق شدن در این برنامه ها مانده است، و همین را دستمایه ی طنزی زیبا قرار داده، و احساس نیازم به این تفریحات کودکانه را، در این نامه، که در آن هنگامه ی جنگ به دستم می رسید، به بادِ طنز و شوخی های شاد و مفرح و ظریف خود گرفته بود، او می توانست چهره حریص و پر از حسرت مرا، به هنگام دریافت خبرِ پخش این برنامه ها، در ذهن خود به تصویر کشیده، و نادیده، کلی به حال و روزم، به هنگام شنیدن این خبر، بخندند و بخنداند.

واقعا هم در آن هنگامه ی جنگ، که خود فیلمی واقعی و مستند از تقاطع حوادثی خونبار و مکرر، با مشخصه های عشق، درام، تراژدی، عمق، معنا، خطر، هیجان و... بود، دلم باز هوای این داستان ها، و زیبایی این فیلم های کارتونی و انیمیشن های جذاب و پر معنا و مفهوم را می کرد، که بارها و بارها کودکانه با ما سخن گفته بودند و آنرا بر صفحه سیاه و سفید تلویزیون توشیبای کوچک، و چهارده اینچ سرخ رنگمان دیده، و دنبال کرده و لذت برده بودم،

بارها شاهد عملیات ریاضی آقای "ووپی" بر تخته سیاه جادویی اش بودم، که آن را از کمد ابزار خود بیرون می کشید، و به آسانی مشکل لاینحلی را با فرمول های ریاضی حل، و گره گشایی می نمود و..، و یا پروفسور بالتازار که به آسانی ابزاری را برای حل مشکلی اختراع می کرد، و ما انگار چنین موجوداتی را در قاموس جامعه ی خود نداشتیم که از کلاف سر در گم این جنگ لعنتی، شاید بتواند گره گشایی کنند، به قول استاد فردین مهاجر شیروانی (صاحب کتاب خیام و عقاب الموت)، ما در این زمان نه (احمد) قوام (السلطنه) [5] داشته و داریم، و نه (دکتر محمد) مصدق [6] ، پس در قحط الرجالِ گره گشایی مشکلات کشور، بهتر است دست به عصا حرکت کنیم، تا طعمه ابن الوقت های داخلی و خارجی به کمین نشسته در منطقه نشویم.

محسن!

داداش سید علی می دانست، که حتی در آن هنگامه های جنگِ واقعی و جانسوز نیز، باز دلم مجذوب داستان نبرد افسانه ایی "رابین هود" [7] با دیکتاتور زمانه اش "پرنس جان" است، همان قهرمان آزادیبخشِ مقیم جنگل های "شِروود"، که با کیاستی مثال زدنی، با چند همکارِ همراه و همدل، به دست پنجه ی تدبیر، پنجه در پنجه دشمن مسلط و محافظانِ فربه و پرتعداد و اعوان و انصارش انداخت، تا نجاتبخش مردم خود شود، که در شرایط حاکمیت دیکتاتوری خودخواه، متکبر و حسود گرفتار آمده بودند، و به فقر و نداری، و ظلمی پایدار و بی پایان مبتلا شده، و ذیل این شرایط زندگی می کردند؛

مردمی که در لجنزار حکمرانی دیکتاتوری گیر کرده بودند، و زیر ضربات پوتین پاسداران تنومندِ شاخدار و بی شاخِ ترسناکِ این نظام مستبدانه، در عذابی بی پایان گرفتار آمده بودند، مامورانی که از این مردم بودند، اما نسبت به حال و روز آنان بی اعتنا، و وجه همت خود را سرفرازی و سلطه بیش از پیش دیکتاتور قرار دادند، و حقوق و شرایط غمبار مردم خود را به فراموشی سپرده، و در نبرد با مخالفین، سرها پایین، و بی توجه به همه چیز، به سوی مدافعان حقوق مردم، هجوم می بردند،

و در این هجوم نابخردانه ی ناشی از بی فکری و به فراموشی سپردنِ از مردم بودن، و تعهد برای دفاع از مردم، حتی پرنس جان را هم از خسارت اعمال خود بی نصیب نمی گذاشتند، و در جریان تعقیب مبارزین، خاک اردوگاه و خیمه و خرگاه دیکتاتور را نیز، به توبره ندانمکاری های خود می کشیدند، و خسارت نبرد آنان به خودِ پرنس جان، گاه از خساراتِ حمله رابین هود و یارانش نیز بیشتر بود، در حالی که سرسختانه می خواستند از کاخ، قانون و سیستم مخوفِ حکمرانی پرنس جان حفاظت کنند،

و هدف آنان این بود که پرنس جان فرصت و توان تجمیع و تمرکز تمام قدرت و ثروت جامعه را در ذیل حاکمیت خود، بیش از پیش بیابد، از این رو مثل جارو برقی، به بهانه های مختلف، جیب این مردم را از تمام داشته های شان، می روبیدند، و به هر نحو ممکن، داروغه ی ناتینگهام با مالیات های سنگین و جور واجورش جیب ملت را از ثروت تهی می کرد، تا بر قدرت مطلقه، و ثروت بی حد و حساب پرنس جان، هر لحظه بیفزاید، تا او بر تخت قدرت، با شوکت و اقتداری بیش از پیش بنشیند، و برایشان مهم نبود، در این بین، چه بر سر این مردم خواهد آمد و...، پرنس جان و همراهانش چنان دچار شهوت قدرت و ثروت شده بودند که به هیچ چیزی جز آن نمی اندیشیدند.

آری محسن جان!

به رغم گیر کردن در آن شرایط سختِ جنگی، که به قول همرزمان، دوستانِ رزمنده، زنده، عمودی و ایستاده به جبهه می آمدند، و در عددی پرشمار، چون تو، مرده، و با تابوت های پرچمپیچ، افقی به پشت جبهه ها باز گردانده می شدند، باز در همین حال، دلم هوای دیدن کارتن انیمیشن"گالیور" [8] را می کرد، جوانِ نیک سرشتی که باید می بود تا ما را از آدم بدهای روزگار خود نجات دهد، و نقشه های آنان را علیه ما نقش بر آب کند و... اما ما آدم کوتوله های جنگجو، و غرق در حوادثِ خونبارِ دهه ی 60 کشورمان، گالیوری نداشتیم، تا ما را از زیر بار سنگین کشتار و جنایت مداوم نجات دهد، و گویا خود، نقشدار قهرمانان کوتوله ی داستان گالیور، در جنگی خسارتبار و بی پایان، برای سال ها رها شده، و نقش آفرینی می کردیم.

محسن جان!

یادت هست ما هم عید نوروز را در میانه های آتش آن جنگ و کشتار، چگونه گرامی می داشتیم؟ در حالی که شاید هرگز نمی دانستیم و تصور هم نمی کردیم که نوروز چقدر مهم و اساسی است، که شاید حفظ این میراث ماندگار و دیرپای در فرهنگ و تمدن ایرانی، به سان حفظ خاک ایران، مهم باشد، این روزها از متفکری دردآشنا، که دردِ ایران و حراست از مرزهای فرهنگی و تمدنی آن را دارد، می شنومم که : "ایرانیان تا روزی که بتوانند نوروز را برای خود حفظ و نگهداری کنند، ایرانی خواهند ماند، و ایران نیز ماندگار است؛ این تز خیام، فردوسی، زرتشت، مزدک و مانی است." [9]

و تو شاهد بودی که نوروز چنان در جان و تن ما رزم آوران صحنه ی جنگ نیز جای داشت، که در میانه های آن هنگامه ی آتش و خون و فراموشی ها نیز، اگر نیم لحظه ایی به گاه نوروز دست می داد، با جمع کردن آیتم هایی از هفت "سین" های مرسوم (سیر، سرکه، سکه، سبزه، سنجد و...)، و یا "سین" های من درآوردی و دم دست جنگی (مثل سلاح، سیم چین، سینه بند خشاب، سیمینوف! و...) گرامی اش می داشتیم، و سفره هفت سینی را، به یاد سفره های پربرکت نوروز مادرم می چیدیم، که همواره آنرا از مدت ها قبل تدارک می دید، و در بهترین و بزرگترین اتاق خانه امان می چید، و نوروز را در شان بزرگی خود، و میهمانانش، بزرگ می داشت.

و یا در حالی که در شعله های غارت جان ها، که در میان لوُچ های خونین نیزارهای میان بصره و خرمشهر، پای در گِلِ نبرد با متجاوزین به خاک وطن داشتیم، نیم نگاهی هم به نوروز می انداختیم، تا حتی با خواندن دعای تحویل سال هم که شده، از نوروز یاد کرده، و حتی در میدان جنگ نیز زنده اش بداریم،

تو گویی ناخودآگاه می دانستیم، که همانقدر که حفظ مرزهای سرزمینی مان مهم است، حفظ مرزهای فرهنگی و تمدنی آن نیز مهم، و در موجودیت ما ایرانیان کارساز بوده، و خواهد بود، و اکنون بعد از گذشت سال هاست که می فهمم، اگر کمی به آنچه که در تاریخ خود، بدان مبتلا شده ایم هم احاطه پیدا می کردیم، می دیدیم و می فهمیدیم که گاه سرزمین ایران هم تماما بر بادِ خزان چپاولِ متجاوزینِ به آن رفته، اما فرهنگِ اصیل این ملت، توانسته است آنان را از نابودی و محو کامل توسط دشمن باز داشته، و تداومش را تضمین نماید،

همانگونه که ایران یکسره در هجومِ اسکندر مقدونی، اعراب، چنگیز و...، بارها و بارها شخم زده شد و به تسخیر کامل در آمد، اما در عین حال حفظ هم شد، و یگانه منجی این ملت و این سرزمین، عمدتا همین فرهنگ و تمدن ایرانی بود، که ایرانِ به تسخیر در آمده را، دوباره به آغوش ایرانیان بازگرداند، و تا کنون حفظ کرده است.

محسن جان!

امروز دیگر می دانم که نوروز یکی از شاخصه های مهم بازمانده از فرهنگ ایرانیت و تمدن شکوهمند ایرانی است، و در بُود نوروز است که ایران هم زنده خواهد ماند، و آنگاه که دشمن، نوروز و فرهنگ غنی آنرا از ما ایرانیان گرفت، باید دانست که دیگر ایرانی نیز در کار نخواهد بود. آن روز دیگر ایران نیز از دست رفته، و از صفحه روزگار پاک شده است، هر چند مقداری از سرزمین و آدم هایش باقی بمانند، اما دیگر نه آن سرزمین ایران است، نه آن مردم، بدون فرهنگ ایرانی، ایرانی خواهند ماند.

محسن جان بنویس!

تو هم برایم بنویس، به رسم نامه نگاری های دوره ی جنگ، سکوت خود را بشکن، بنویس که این فرهنگ، این تمدن، این مردم، و این سرزمین لایق مرگ و نابودی، فقر و دیکتاتوری نیستند، بنویس که ایران را نباید به زندانی بزرگ برای ایرانیان تبدیل کرد، بنویس که ایرانِ آزاد و واجد تمدن و فرهنگ ایرانی، ایدال تو نیز بوده و هست، و ایران فاقدِ فرهنگِ ایرانیت، دیگر خانه ما، و شایسته ی ایرانیان نخواهد بود، بنویس که تو هم غرق در فکر آرمانِ مقدسِ حفظ ایران بودی، و در همان حال و هوا جان دادی، تا این سرزمین، با فرهنگ و تمدنش، یکجا حفظ شوند، بنویس که نابودگران فرهنگ و تمدن ایران، با متجاوزان به خاک آن تفاوتی ندارند، هر دو دشمنان ایران و ایرانیان هستند.

بنویس آنگاه که گلوله ی داغ و درشت و بُرَنده خصم، رگ های گردنت را پاره، و خون را در گلوی نازنینت جاری نمود، و نای مملو از نفس های پر قوتِ هجومت بر دشمن، را بند آورد، تا نای و توان تو را، برای حمله بر دشمن، از تو بستاند، باز تو در آرزو و سودای آزادی ایران بودی، هنگامی که پشت به شهر مهران، و رو به بلندی های غرورآفرین قلاویزان ش، ایستاده و در حال هجوم به دشمن، جان برای آزادی خاک وطن می سپردی، در آرزوی رهایی آن، از وجود اشغالگران بیگانه ایی بودی، که کمر به نابودی ایران، و تمدن و فرهنگش، در تکرار قادسیه ایی [10] دیگر بسته بودند.

بنویس برادر، برایم باز بنویس، از دغدغه هایت بنویس.

دلتنگت مصطفی،

6 فروردین 1403 خورشیدی،

[1] - شهید سید محسن مصطفوی، متولد 1347 که در زمان شهادت در میانه های سال 1365 در نبرد مهران، چهل روز پیش از عملیات بازپس گیری مجدد شهر مهران در استان ایلام، در عملیات کربلای 1، تنها 17 سال سن داشت، و در کمین دشمن گرفتار شدند، و یک گروهان کامل از گردان کربلا، اعزامی از شاهرود، در این حمله، که ناشی از اطلاع دشمن از زمان و مکان حمله بود، کشته و اسیر شدند، تا ایرانیان بار دیگر، طعم خیانت فرزندان خود را، در نبردی دیگر با خصم متجاوز، حس و درک کنند، طعم خیانت ستون پنجم دشمن، کسانی که همواره در تاریخ تجاوز به این آب و خاک، در کنار مهاجمان و متجاوزین به خاک میهن قرار می گیرند، و مدافعان هموطن خود را در همراهی با دشمن، طعمه گازانبر خیانت خودی، و کینه خصم متجاوز می کنند. 

[2] - در زمان جنگ خسارتبار هست ساله، پوشش سیستم تلفن خط ثابت در سطح کشور بسیار ناچیز بود، تلفن همراه که هرگز وجود نداشت، و هرگز از این سیستم های ارتباط جمعی کنونی، همچون فضای مجازی که ایرانیان را با خود، و جهانیان مرتبط کرده است، خبر و اثری نبود، ارتباط رزمندگان با خانواده های شان، تنها با نامه ایی میسر می شد، که در شرایط عادی جنگ، بعد از چندین روز، به دست دریافت کنندگانش می رسید. نامه مهمترین وسیله ی ارتباطی خانواده ها با رزمندگان، و بلعکس بود. 

[3] - ما در این نبرد هشت ساله که در جبهه ایی طولانی و چند صد کیلومتری، در مقابل دشمن قرار گرفته بودیم، همواره دچار نوعی احساس کمبود نیرو بودیم، و بار سنگین این دفاع و حمله، بر دوش درصد کمی از مردم ایران بود، که در جنگ حضور می یافتند، و به نوعی احساس تنهایی و البته واقعیت کمبود نیرو در نبرد با دشمن دچار بودیم، لذا در سخن رزمندگان، و مصاحبه ها و نامه های شان، همواره دعوت از هموطنان برای حضور در جبهه ها موج می زد.

[4] - وقتی در سال 1364 پای در صحنه جنگ گذاشتم دانش آموز مقطع راهنمایی بودم و تنها 15 سال سن داشتم و واقعا هنوز برنامه کودک و نوجوان تلویزیون بهترین برنامه مناسب سن و سال خود یافته بودم، و به جز فیلم های سینمایی، که هر شب جمعه یک فیلم سهم تمام مردم ایران از دنیای هنر هفتم بود، که آن را هم در آخرین ساعات شب، هر هفته یک بار تلویزیون می گذاشت، سریال های انیمیشن مثل سندباد، پینوکیو، پلنگ صورتی، یوگی و دوستان، تام و جری و... ما را جلوی تلویزیون میخکوب و مقیدمان می کرد، تا قسمت به قسمت آن را پیگیری و دنبال کنیم. 

[5] - قوام به عنوان یکی از کاردانان سیاست خارجی، و مذاکره کننده ایی قهار در تاریخ سیاست خارجی ایران ثبت و شناخته می شود، که در جریان اشغال ایران توسط روس های متجاوز، نقش آفرینی موثری کرد. احمد قوام (۸ دی ۱۲۵۶– ۲۸ تیر ۱۳۳۴) سیاستمدار ایرانی بود که در ایران قاجاری و پهلوی از ۱۳۰۰ تا ۱۳۳۱ پنج بار به ‌عنوان نخست‌وزیر ایران، کرسی سیاست کشور را عهده دار گردید.

[6] - سیاستمدار ایرانی که در ارتباط با دو معضل همیشگی استبداد داخلی و سلطه خارجی، به خصوص شق دوم معضلات ایران، اقدامات اساسی داشت، و به عنوان رهبر خیزش ملی شدن صنعت نفت ایران، مورد کینه بدخواهان داخلی، و دست های خارجی قرار گرفت، و در انتهای عمر در گازانبر استبداد داخلی و دست های مرموز خارجی و اعوان و انصارش، در حصری طولانی گرفتار، و تا پایان عمر در حصر باقی ماند و جان فدای ایران و ایرانیان کرد.

[7] - رابین هود Robin Hood انیمیشنی آمریکایی محصول سال ۱۹۷۳ کمپانی والت دیزنی است. این انیمیشن ابتدا در ۸ نوامبر ۱۹۷۳ در ایالات متحدهٔ آمریکا انتشار یافت. داستان این پویانمایی بر اساس افسانهٔ رابین‌هود و خصوصیت انسان‌نماییِ حیوانات ساخته شده‌است.

[8] - ماجراهای گالیور مجموعهٔ کارتونی است که در سال ۱۹۶۸ توسط یک شرکت آمریکایی تولید شد. این مجموعه بر اساس یک رمان به نام سفرهای گالیور نوشتهٔ جاناتان سویفت نویسندهٔ ایرلندی تهیه گردید.

[9] - استاد فردین مهاجر شیروانی، صاحب کتاب "خیام و عقاب الموت" هستند

[10] - صدام در هنگام آغاز حمله به ایران، در سال 1359 وعده تکرار پیروزی نبرد قادسیه را به دشمنان ایران داد، نبرد قادسیه یا "معركة القادسية" نبردی است که در شوال سال ۱۵ هجری قمری برابر با نوامبر ۶۳۶ میلادی میان سپاه خلافت راشدین به فرماندهی سعد بن ابی وقاص و سپاه ساسانی به فرماندهی رستم فرخزاد در ناحیهٔ قادسیه در سرزمین پارس، در عراق کنونی رخ داد و مسلمانان مهاجم پس از چهار روز نبرد سخت و شدید توانستند در مقابل سپاه ساسانی پیروز شوند و قادسیه آغازگر سقوط های پی در پی، و تحت سلطه در آمدن سرزمین ایران، برای سده ها به دست اعراب گردید.

صفحه1 از4

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در ابلاغ لایحه حجاب و عفاف، و قرا...
هادی موسوی در وصف طراح اصلی قانون حجاب  : امیرحسین بانکی پور فرد طراح اصلی قانون حجاب و عفاف استاد ...
- یک نظز اضافه کرد در ابلاغ لایحه حجاب و عفاف، و قرا...
"لایحه حجاب"، آزمونی نفس‌گیر الف) شرم نیابتی دین‌داران   وقتی خطایی چشمگیر و غیراخلاقی از کسی و یا ...