امسال از معدود سال هایی است که به رغم اینکه سال سختی بود، خیلی ها در دنیا دوست ندارند که به پایان برسد، و دوام سال 2024 را آرزو می کنند، اما چه می شود کرد، آینده همواره نزدیک است و زود فرا خواهد رسید، فردا اولین روز آغاز سال 2025 میلادی است، اکثریت جهانیان این نقطه از گاهشمار میلاد مسیح را، بعنوان شروع سالِ جدیدِ کاری و زندگی، جشن می گیرند، پس سال نو به همه آنان مبارک باد.
2024 سالِ کشتار، جنایت و جنگ بود و هست، نزدیک به 50 هزار نفر تنها در فلسطین، زیر بمباران، گلوله و آوار سلاخی و نابود شدند، در اوکراین نیز روند سه ساله ی تجاوز، بمب، قتل و کشتارِ بیگناهان و مدافعان وطن ادامه داشته و دارد، 50 هزار نفر هم در ایران، تنها به علت آلودگی هوا کشته شدند، آمار مرگ و میر ناشی از تصادفات جاده ایی نیز خود به اندازه کشتار یک جنگ تمام عیار، هر ساله ایرانیان بسیاری را به مسلخ مرگ و کام نابودی برد و می برد و... اما با همه این ها، تاثیر نتایج انتخابات امریکا بر جهان، با روی کار آمدن دونالد ترامپ، وضعیت سیاه تری را برای جهان و ایران ترسیم، و در چشم انداز همه قرار می دهد.
اگرچه دنیا تشنه اصلاحات، تحول و تغییر است، اما این امر باز ملل زیادی را در معرض خطر و یا نابودی قرار داده و می دهد، برخی کشورهای زورمند نگرانند، برخی چون روسیه ی متجاوز، خوشحالند که یک فرد اهل معامله، و تجارت منش در امریکا روی کار خواهد آمد، و شاید بتوانند، در سایه معاملات او، مناطق اشغالی در خاک اوکراین مظلوم را، با یک معامله با ترامپ، تصاحب و در خاک خود تثبیت کنند، و به اهداف تجاوزکارانه خود از این طریق دست یابند، هم صلح، و هم سرزمین های جدیدی را به پاس تجاوز آشکارشان به ملت اوکراین بدست آورند!
چینی ها انتظار دارند تا در زمان رهبری ترامپ، اگرچه فرصت های تجاری خود را در دنیا از دست خواهند داد، اما این فرصت را بیابند که یک کشور، و ملت دیگر به نام تایوان، که واجد نظام دمکراسی و مردم سالاری و آزادی اند را، در نظام بسته سوسیالیستی خود بلعیده، و به آمار افراد و کشورهایی که زیر حاکمیت دیکتاتوری طبقاتیِ احزاب کمونیست در جهان قرار دارند، ملت و سرزمین تایوان را نیز اضافه کنند.
جنایتکارانی همچون نتانیاهو، ولادیمیر پوتین و حاکم دیکتاتور پیونگ یانگ و... برای خود گشایش حس می کنند، چرا که انتظار دارند روابط حسنه بین آنان، و رئیس جمهور جدید امریکا باعث شود، تا مزد جنایات، کشتار و دیکتاتوری خود را دریافت دارند، و از عواقب اقدامات خود بگریزند.
اما ایران ذیل حاکمیت دونالد ترامپ بر جهان، که اساس کار خود را بر سیاست «اول امریکا» قرار داده است، حتی ممکن است با خطر موجودیت نیز مواجه شود، از این رو دلسوزان به تمامیت ارضی ایران را، در هر گروهِ دوست و دشمن، به هوشیاری در این باره باید فرا خواند، که با همه تفاوت ها، در این امر، اشتراک داریم، که ایران باید حفظ شود. چنین شرایط در اثر اشتباهات پی در پی رخ داده است.
تصمیم سازان در تهران، از سال 2023 با حمایت همه جانبه و نابخردانه خود از عملیات مشکوک و احتمالا هدایت و برنامه ریزی شده یحیی سنوار در 7 اکتبر، که نام توفان الاقصی را به خود گرفت، گرفتار بازی عناصر خطرناک گروه بین المللی اخوان المسلمین شدند، که در گروه حماس هم حضور دارند؛ و شیفتگان دشمنی با غرب و اسراییل در تهران، که به هر قیمت و هر شرایطی در این راه تن می دهند، فراموش کردند که حماس را باید ذیل تحرکات دو کشور قطر و ترکیه هم دید، و تعریف حکیمانه ایی از تحرکات آن کرد، که اهدافی فراملی، منطقه ای و فرامنطقه ای در برنامه خود دارند، تا این که به موضوعی در ذیل آرمان فلسطین، حرکات آزادیبخش و... فکر کنند،
تصمیم سازان در تهران، چشم های خود را به این واقعیت تلخ بستند، و حماس را هم در محور موسوم به «مقاومت» خود تعریف کردند، و با این اشتباه بزرگ، خود و «محور مقاومت» را اسیر و قربانی طرح های مشکوک و هالیودی امثال یحیی سنوار کردند، و محورِ پول و قدرت نظامی اخوانی قطر و ترکیه، تنها با قربانی کردن مهره مهم خود، یعنی یحیی سنوار، و پرداخت هزینه ایی نسبتا ناچیز، تا کنون خسارات بسیار بزرگی را به رقیب ایرانی خود وارد کردند، و بازوهای قدرتمند ایران، یعنی حزب الله لبنان، و حاکمیت بشار اسد را در سوریه و لبنان نابود کرده، حاشیه نشینان باب المندب نیز اکنون در نوبت شکست و نابودی قرار دارند.
این بود که بلوک اخوانی آنکارا – دوحه، که پیش از این جنایتکارترین های اسلامیست ها، را در خلال توافقات کنفرانس دوحه، با هماهنگی امریکا در کابل حاکم کرده بودند، با فدا کردن مهره ایی به نام یحیی سنوار، محاصره ایران را کاملتر کرده، و در محاصره مبارزان خشن و بیرحم اسلامی خود، ذیل گروه های خطرناکی همچون طالبان، القاعده، داعش، تحریر الشام و... در افغانستان و سوریه قرار دادند، و ارتباطات پیوسته ایران را، با همپیمانان طبیعی و نیابتی اش، در غرب آسیا و آسیای میانه قطع کردند؛ دو کشوری که دستارپوشان القاعده و داعشی را اینک با کت و شلوار، بر ملت مظلوم سوریه، در دمشق مسلط و حاکم کرده اند.
کار خبیثانه ایی، که آینده مردمی که زیر دیکتاتوری بشار اسد له شده بودند را، در حالیکه حداقل از مزایای آزادی های زندگی در یک نظام سکولار برخوردار بودند را، در یک ابهام عمده و بزرگ گرفتار کردند، و احتمال دیکتاتوری دینی، که بسیار خطرناک تر از دیکتاتوری سکولار است، ممکن است انتظار مردم سوریه را هم، مثل افغانستان مظلوم بکشد، چرا که وقتی احمد الشرع (رهبر فاتحان دمشق) از تدوین قانون اساسی سوریه در سه سال آینده، و انتخابات در چهار سال دیگر سخن می گوید،
این ظن را ایجاد می کند، که گویا حاکمان جدید شام، در فضای آزادیخواهی و پیروزی بر دیکتاتوری اسد، و مقتضیات این دوره زمانی، حتی توان و جرات این را ندارند که نوع حاکمیت و شکل قوانینی که مد نظر دارند را اعلام کنند، لذا ابتدا می خواهند حاکمیت مخوف خود را طی سه سال آینده، مستقر و محکم کنند، و سپس، بعد از استقرار و هفت میخه کردن سلطه اسلامگرای خشن خود بر سوریه، نوع قانون و دولت مد نظر خود را اعلام نمایند، تا سوری ها، وقتی که قدرت تکان خوردن ندارند، با شکل دولت، و نوع قوانینی که انتظارشان را می کشد، مواجه شوند و...، چنین شکی در مورد حاکمان اسلامگرای تحریر الشام اکنون با شدت وجود دارد.
گذشته از شرایطی که در سوریه می بینیم، که نتیجه پروژه ایی جدید، ناشی از همآیی بین دوحه و آنکاراست، که عامل این همآییی نیز فشار نابخردانه سعودی های مغرور، بر دوحه بود، که قطر و انکارا را در کنار هم قرار داد، اما آنان پیش از پروژه سوریه نیز، پروژه دیگری را اجرا کرده بودند که همانا قرار دادن خشک مغزان تروریست طالبانی در حاکمیت بر کابل بود که متاسفانه از سوی تصمیم سازان در تهران، مصداق «انشاالله که بادمجان» است، تعبیر شد، و موش مرده طالبان را در خورشت خاورمیانه، بادمجان فرض کردند، و خود را به تغافل زدند و آنان را «جنبش اصیل منطقه» دیدند و اعلام کردند، و در خیال خود یک جبهه ضد غرب را از افغانستان تا یمن، ترسیم کردند،
اما روزی از تصورات خام خود خارج شدند که، این دو کشور شرایطی را برای شان تدارک دیدند و رقم زدند که اکنون آچمز شده، خود را در میان گاز انبر، جبهه عربی – پانترکیستی می بینند، که از شمال و جنوب، غرب و شرق، ایران را در محاصره خود قرار داده اند، جبهه ای که حتی تمامیت ارضی ایران را نیز تهدید می کند، چه رسد به منافع و یا سرمایه های ایران، که در صورت موفقیت کامل، احتمالا ما را به زمان صفویه باز خواهد گرداند، که گرفتار جنگ هایی همچون جنگ چالدران شویم، و با امپراتوری همچون عثمانی روبرو، که به نام اسلام، تمام آناتولی شرقی (مناطق کردی و..) و عراق را از ایران جدا کردند و...
این است که سیاست بیمارگونه و افراط گرایانه ی مبارزه با غرب، اسلامگرایی های افراطی و کور، چشم ها را در تهران کور کرد، تا نتوانند دوست را از دشمن تشخیص دهند، روندهای خطرناک را ببینند، و لذا به نجات اردوغان اسلامگرا از دست کودتاچیان ترکیه شتافتند، که از قضا کودتاچیان از علویان بودند، و دیکتاتوری او را برنمی تافتند، و ج.ا.ایران بیهوده به نجات کسی رفت، که در رویای ایجاد امپراتوری عثمانی، بر اساس زبان ترکی است، و در دشمنی با مناطق، قلمرو و منافع ایران، حتی حاضر است مهره ایی اساسی در جبهه خود، مثل یحیی سنوار، آرمان فلسطین و... را هم قربانی توسعه طلبی های پان ترکیستی، و مجد و عظمت خواهی های عثمانیستی خود کند.
در چنین شرایطی بود که سال گذشته، ایران تمامی و یا بسیاری از سرمایه گذاری های راهبردی خود، طی چند دهه گذشته در غرب آسیا را، میان گاز انبر دوحه – آنکار و تل آویو – واشنگتن از دست داد، و به باد رفته می بیند، و در حالی وارد سال 2025 می شود که همپیمانانش نابود شدند، و یا در حال نابودی اند، و از بد حادثه نیز، در آینده ی بسیار نزدیک، با دونالد ترامپی مواجه خواهد بود، که کاخ سفید را مرکز فرماندهی خود قرار داده، تا یا یک تحریم کمرشکن دیگر را بر ایرانیان تحمیل کند، و ایران را مجبور به تسلیم نماید، و یا با تحمیل یک جنگ تمام عیار، نابودی را برای ایران و جمهوری اسلامی رقم زند، و ایران را طعمه کفتارها و غارتگران منطقه ایی کند، که در زیاده خواهی های خود، شرمی از تجزیه ایران نیز نداشته و ندارند.
عملکرد نابخردانه چند دهه ی گذشته، شرایط را برای سر بریدن ایران فراهم کرده، و تهران در اثر رفتار خارج از حکمت و رواداری، خود را به سوژه تبلیغات منفی جهانی تبدیل کرد، و در اثر همنشینی و همسنگر شدن با روس های متجاوز، در کنار استعمار شرق، از ایرانِ آرمان طلب و آزادیخواه، یک چهره همراه و همداستان با استعمارگرانِ شرقِ جدید نشان داد، چرا که پا روی تمام موازین اخلاقی، انقلابی، انسانی و ایرانی خود گذاشت، و برای همراهی با روسیه متجاوز در اوکراین، حتی شعار مبنایی «نه شرقی، نه غربی» را فارغ از درستی و یا نادرستی آن، که ناشی از بی طرفی تاریخی ایران در بکش بکش های توسعه طلبانه و جنایتکارانه غرب و شرق بود را، به کناری نهاد، و در کنار متجاوز شرق، در سوریه و در اوکراین سوژه تبلیغات منفی جهانی، علیه تجاوز و استعمار شرق شد، اشتباهی که رضا خان میر پنج نیز، با در کنار آلمان قرار گرفتن مرتکب شد و نتایج آن را دیدیم.
و اکنون دست ج.ا.ایران تا آرنج در خون مبارزان، مدافعان و مردم در سوریه و اوکراین، به خون آلوده نشان داده می شود؛ به تبلیغات جهانی در این روزها توجه کنید، به رغم تمام تکذیب مکرر مقامات رسمی ج.ا.ایران، دنیا هر حمله تجاوزگرانه روسیه به اوکراین را با تصویری از فن آوری ایران به نمایش در می آورد، و از حضور موشکی و پهپادی ایران در این حملات تجاوزکارانه می گویند، و فروش و یا تبادل تسلیحاتی با روس ها، ایران را به رسواترین شریک تجاوز روسیه به اوکراین؛ در کنار دیکتاتور کره شمالی قرار داده است.
خودکرده را تدبیر نیست، و چنین شرایطی، ایران را به یک محکومِ جهانی تبدیل کرده و می کند، همکاری و یا همسنگر شدن با روسیه در تجاوز، جنایت و کشتار در دو کیس سوریه (که هر روز افشای جنایات اسد، آبرویی برای مدافعان آن یعنی روسیه و ج.ا.ایران نمی گذارد)، و در اوکراین که حملات تجاوزکارانه روسیه به آن، احساسات جهانیان را در آغاز دور جدید توسعه طلبی های مستکبرین شرق، در قرن 21 جریحه دار کرده است، افکار عمومی جهان را علیه ایران بسیج کرده و می کند.
و از سویی تحلیل توان اقتصادی و انسجام در کشور، زیر تحریم های مداوم و کمرشکن دائمی شده و پی در پی، و تحمیل حجاب اجباری و...، از طریق زورگویی و قوانین مساله دار، در داخل، که به خیزش های فراگیر و متوالی همچون «زن، زندگی، آزادی» منجر گردید، شرایط را برای دونالد ترامپ آماده می کند که حداقل به لحاظ افکار عمومیِ جهانی و داخل ایران، در آنچه توسط صهیونیست ها به عنوان «کوبیدن سر مار» یا «سر اختاپوس» تبلیغ می شود، در جهان به لحاظ آمادگی افکار عمومی مشکل زیادی نداشته باشد و...
در چنین شرایطی است که سال 2025، سالی مخوف برای بسیاری از ملل جهان تلقی می شود، اروپا عزادار است، چرا که همپیمان سخاوتمند امریکایی خود را در مقابله با تجاوز روسیه به مرزهای شمال غربی خود از دست خواهد داد، آسیا عزادار است چرا که امریکا زیر حاکمیت ترامپ، متحد قابل اعتمادی در مقابل زیاده خواهی های چین، کره شمالی و روسیه در این منطقه نخواهد بود، و کشورهایی که در بحث سرزمینی به خصوص با چین مشکل دارند، متحد امریکایی خود را از دست داده، و یا قابل اتکا نخواهند یافت، ایران نیز عزادار است که چرا که معامله گری همچون ترامپ را نمی شود پیش بینی کرد، که با کدام جبهه، ایران و ایرانیان را معامله خواهد کرد.
با این حال، به رغم این دورنمای سیاه، که ممکن است سپید هم باشد، سال نو 2025 را به همه کسانی که سال نو را گرامی می دارند، تبریک گفته، امید دارم سال 2025 برای کسانی که زیر بار ظلم، تجاوز و غارتِ حقوق، اموال و سرزمین خود، در حال کمر خم کردن هستند، سالی همراه با گشایش باشد، و آنی نباشد که من ترسیم کردم و دیدم.
در کنار فواید تفکر شرق و ایدئولوژی چپ، که عِلم مبارزه، و راه های کار تشکیلاتی و سیاسی، کار حزبی و مبارزه مخفی و... را، در مبارزات ایرانیان با دیکتاتوری و استبداد و نفوذ خارجی، به آنان آموخت و تئوریزه کرد، و در میانه حرکت و مبارزه تا پیروزی کارساز بود، اما برآیند تفکر شرق چیزی جز بَند، دیکتاتوری، وابستگی به بلوک ظالم و توسعه طلب شرق، و جدایی طلبی و به خطر افتادن موجودیت ایران، و تمامیت ارضی برای ایرانیان و دیگران نداشته و نخواهد داشت.
در دو دهه گذشته، بروز و ظهور دو نفوذ بزرگ و گسترده و خطرناک خارجی را در ایران شاهدیم، که خود را در جریان عملیات هایش، در روندهای کشورمان نشان داده، و تحمیل کرده اند. یکی نفوذ اسراییل در ارکان قدرت، و پستوهای محرمانه کشورمان است، که امروزه این نفوذ دیگر بر کسی پوشیده نیست، چرا که اشراف آنان بر ایران و ایرانیان، جای امنی را در تهران، دمشق، بیروت، غزه و...، برای هیچ عنصر، مکان، منافع ایرانی و خارجی، که در راستای ایران بوده باشد، باقی نگذاشته، و وجود ندارد.
نقطه زنی ها، و شکار وابستگان داخلی و خارجی ج.ا.ایران، در تهران (ترور اسماعیل هنیه، محسن فخری زاده و...)، دمشق (سردار رضی موسوی، محمدرضا زاهدی و...)، بیروت (سید حسن نصرالله، سید هاشم صفی الدین، سردار عباس نیلفروشان و...) و... نمونه هایی از نتایج این نفوذ است، نمونه آشکار دیگر نفوذ عمیق اسراییل، در ارکان کادر مدعی انقلابیگری در کشور را، می توان در حملاتی دید، که از سوی آنان به قرارداد مصالحه بزرگ با غرب، یعنی قرارداد برجام، و مذاکره کنندگان ایرانی آن، در تل آویو و تهران، همزمان و به صورت مشترک، و با یک میزان حِقد و کینه، صورت می گرفت و می گیرد، که نمونه ی آشکاری از بروز آن نفوذ عمیق اسراییل در ایران است.
نفوذ آشکار شده ی روس ها در ایران، نمود دیگری از نفوذ اجانب است، که تسخیر سنگرهای فکری و عملی کشور، در بُعد حاکمیتی، نظامی و... توسط آنان، قابل پرده پوشی نبوده و نیست، چرا که عملا و آشکارا چپگرایان روسوفیل در ایران، منافع و امنیت روس ها را با خرج بیت المال این مردم، و از بین بردن آورده های حرکت انقلابی، دنبال می کنند، و فارغ از درستی و یا نادرستی شعار اساسی «نه شرقی و نه غربی» ، آنرا از کارایی انداخته اند و کار به جایی رسیده است که مثلا صدا و سیمای ما، بیشرمانه موفقیت های روسیه در تجاوزش به اوکراین را، جانبدارانه پوشش می دهد، تو گویی ما و روسیه در اوکراین در یک سنگر، با اوکراینی های مظلوم و مورد تجاوز، در نبرد هستیم، که از شکست روسیه ناشاد، و از پیروزی های آنان شادیم! و سخنگویان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز، خود را با متجاوزین روس، تحت پوشش سیاست نگاه به شرق، همراه، و روند آن را تئوریزه، و در سخنان خود، از آن ننگ زدایی می کنند و...
مثال آشکارِ دست اندازی روس ها در روندهای داخلی کشورمان را هم، می توان به چشم سر دید، از جمله دخالت روس ها در روندهای انتخاباتی کشور است، حال آنکه مسئولین کشورهای نرمال، به هیچ بیگانه ایی اجازه چنین دست اندازی را نمی دهند، و اصولا ارتباطی به روس ها ندارد که ایرانیان چه کسی را انتخاب کنند یا نکنند، اما دیده می شود روس ها در دستکاری امور سیاسی کشورمان، پا را از گلیم خود بیرون نهاده، و در این روندها دستکاری های آشکاری می کنند.
این عملیات آشکار آنان را، در سفر فرستاده ویژه رییس جمهور روسیه، به مشهد [1]، قبل از نشستن ابراهیم رئیسی بر کرسی ریاست جمهوری و عهده داری آن، و در زمان کاندیداتوری او می توان دید، که فرستاده ویژه پوتین، رئیسی را در کسوت آستان دار امپراتوری با نفوذ و ثروتمند امام رضا دیدار می کند، و با او به مذاکراتی می پردازد که ربطی به آستاندار امام رضا ندارد، و بدین وسیله به جامعه مرتبط با خود در ایران، سیگنال انتخاباتی می فرستد، و یا حد و میزان نفوذ خود را نشان می دهد و به رخ آنان می کشد! و... و این یادآور معضلات دوره مرحوم امیرکبیر در ایران است، که وقتی به اطراف خود نگاه کرد، کسی را نیافت که در اثر عملیات تطمیع، تهدید، و رشوه روس ها، سالم مانده باشد.
اینجاست که گویا همه ی تصمیم سازان، و چشم های که برای دفاع از حدّ و حدود و مرزهای سیاسی، امنیتی کشور، و مردم ایران باید همواره باز باشند، و دست تجاوز و متجاوز را قطع کنند، صورت خود را آنطرف گرفته، تا نبینند و کاری نکنند، و چیزی نگویند، تا آنی بشود که قبلا بر این مردم و این دیار رفته است، و تاریخ دوباره امکان تکرار به خود بگیرد.
چرا که در روزگاری نه چندان دور، دست های خارجی به زور، حاکم مستقر در این کشور، یعنی رضاشاه پهلوی را بی توجه به غرور ملی ایرانیان و کاریزما و قدرت نظامی و شخصیتی او، از تخت به زیر کشیدند، و از ایران بیرون انداختند، هر چند مردم بر این کار آنان، گاه شادمان هم بودند و شدند، چرا که از دیکتاتوری او صدمه روحی دیده بودند، اما این لکه ننگ، در تاریخ نفوذ و دست اندازی خارجی ها، بر ایران و امورش باقی ماند، چرا که خارجیان مذکور، مدعی بودند رضا شاه پهلوی، طرف آلمان ها را، در جنگ آنان با نازی ها گرفته است، در جنگ هایی که بیشتر به جنگ های داخلی اروپا شبیه بود، ولی وجه جهانی به خود گرفت!
و اکنون نیز متاسفانه به نظر می رسد تاریخ به نوعی در حال تکرار است، و شرایط کشور به سمتی می رود، و یا برده می شود، که احتمال تکرار چنین سناریویی مجددا در حال قوت گرفتن است، و ارتش های قدرتمند جهانی، باز دوباره می روند تا این حق، و یا این بهانه را بیابند، و در امور ایران مداخله کنند، و حاکمان این کشور را برکنار، و...،
چرا که اینبار می توانند او را متهم به ایستادن در کنار روس های متجاوز کنند، متجاوزی به نام ولادیمیر پوتین، که تهاجم ارتش تا بُن دندان مسلح روسیه را، علیه ملل اروپایی، و موجودیت اروپا رهبری می کند، و به رغم پتانسیل بسیار بالا و فوق تصور نظامی خود، کسانی را در این راستا، به عمد با خود همراه می کند، تا دامنه درگیری های خود با اروپا را، وجه بین المللی دهد و...، قربانی این سیاست مزورانه پوتین کیست؟ ایران و کره شمالی!
چنین شرایطی قدم به قدم در حال رقم خوردن است، و آنان که کاری برای ایران می توانند بکنند نیز، فراموش کرده اند که، دو حاکمیت پی در پی اخیر در کشورمان، یعنی، حاکمیت پهلوی ها و ج.ا.ایران، چقدر متحمل هزینه های گزاف و سنگینی شدند، تا بساط نفوذ ایادی داخلیِ روس ها را از صحنه کشور جمع کنند، روس هایی که همواره به خاک مقدس ما خیانت کردند، و چشم طمع به منابع، و خاک ایران داشته و دارند.
نبرد مشترک حاکمیت ج.ا.ایران و پهلوی ها با حزب توده، و گروه های چریک فدایی خلق، در این راستا قابل ارزیابی است، هر چند بدنه نیروی انسانی این گروه ها را، گاه جوانان مخلصی تشکیل می داد که برای رهایی ایرانیان هموطن مظلوم خود از استثمار و بهره کشی و دیکتاتوری مبارزه می کردند، و این مشی مبارزاتی، و این گروه ها را به خاطر دفاع از مستضعفین و... برگزیده بودند.
اما مبارزه مشترک پهلوی ها و ج.ا.ایران، با نفوذ حزب توده و شاخه های مسلح و غیر مسلح آن، در چریک های فدایی خلق، نشان و نمونه ی روشنی از درد مشترک هر حاکم و حاکمیتی در ایران است، که به محض حضور در قدرت، آنان را ستون پنجم دشمن در کشور دیده، و لذا این مبارزه مشترک دو اولویت هر حاکمیتی در تهران قرار می گیرد، چرا که آنان را جاده صاف کنِ شکل گیری حضور خسارتبار دشمنی، در کشور می بیند که اراده اش بر تجزیه و نابودی ایران بوده و هست.
چپگرایانی که در طول تاریخ فعالیت خود در ایران، جاده صاف کن متجاوزین شرق برای نفوذ، و یا تحقق جدایی قسمت هایی از خاک ایران، و تاراج منابع آن توسط این همسایه طمعکار، بودند، و شرایط را برای سلطه سیاسی، اطلاعاتی، نظامی و... آنان در ایران، فراهم می کردند و می کنند.
هزینه هایی که کشور در این زمینه تاکنون پرداخته است، بسیار گزاف، و در برهه هایی از تاریخ، پرتگاه هایی بود که، تمامیت و موجودیت ایران باستانی و تاریخی را در معرض خطر جدی قرار داد، و خسارات بزرگی را به کلیت آن وارد نمود. مردان بزرگی در تمام این دوران، توان، سیاست و تفکر خود را میدان آوردند، تا غده چرکین نفوذ امپریالیسم شرق، که از سوی کرملین هدایت و پشتیبانی می شد را، از بدن ایران خارج و آنرا پاک کنند، مثال های این نبرد تاریخی از دوره قاجاریه، تا جانشینان آنان در حکومت پهلوی، و اکنون در دوره حاکمیت ج.ا.ایران می توان در جای جای تاریخ ایران دید.
انهدام جمهوری سوسیالیستی جنگلی های گیلان [2] به رهبری میرزا کوچک خان جنگلی، که خطه زرخیزِ گیلان را از شاکله کشورمان، به نام «سوسیالیسم شورایی» جدا کرده بودند، و یا شکل گیری جمهوری مهاباد [3] به رهبری قاضی محمد، که داعیه دار جدایی کردستان از ایران بودند، و باز حمایت و هدایت کرملین را با خود داشتند، و یا حکومت خودمختار فرقه دمکرات آذربایجان، به رهبری جعفر پیشه وری [4] در تبریز و...، که جدایی های دیگری را، بعد از تحمیل عهدنامه های ننگین گلستان و ترکمنچای به ایران، در آذربایجان مظلوم دوباره رقم می زدند، و همین آذرماه سالروز بازگشت آذربایجان به ایران، از دست پیشه وری های مزدور بود و...،
همه ی موارد پیش گفته، تنها حاصل تلاش پهلوی ها برای حفظ تمامیت ارضی کشور بود، که از سوی همسایه شمالی همواره تهدید شده و می شود، تلاشی برای بیرون کشیدند غده چرکین تجزیه طلبانه ی شرقگرای وابسته به شوروی از بدن ایران، که همیشه توسط چپ های وطنی، وابسته به همسایه خیانتکار روس، در بدنه ایران کاشته، و زنده نگه داشته شده بودند، اما پهلوی به رغم کار فشرده ایی که کردند، در پاکسازی کامل ایران از آنان موفق نبودند، و این ج.ا.ایران بود که بعد از پهلوی ها، کار آنان را، تا حدودی به اتمام رساند، اما دوباره می بینیم که غول شرق در حال پا گیری در شیشه ج.ا.ایران است، وسیع تر از گذشته و عمق تر از سابق.
اما به رغم تلاش قاجارها، پهلوی ها، و ج.ا.ایران در تاریخ مبارزه مشترک خود با زیاده خواهی های خسارتبار شرق در ایران، و شرقگرایان وطنی جاده صاف کن آنان، دو الی سه دهه است که باز کشور به صورت روشنی، کاملا مشکوک، قدم به قدم به دامن این غده سرطانیِ سلطه و نفوذ، سوق داده می شود.
نمود آشکار اخیرِ موفقیت این سیاستِ مزورانه و سراسر خسارت و شرم را، در انداختن کشور، در دست انداز رسوایی حمایت از نبرد تجاوزکارانه و جنایتبار روسیه، علیه مردم مظلوم اوکراین می توان دید، که در رسواترین بازی تجاوزکارانه به خاک دیگران، ما ایرانیانِ قربانیِ همیشگیِ تجاوز نیز، در دام حمایت از روس های متجاوز افتاده ایم، و به طرز مشکوکی در این دام پیش می رویم.
ما که آخرین جنگ هشت ساله ی مان، با صدام حسین و حزب بعث سوسیالیستی آن بود، که به واقع، جنگ با یک مزدور نظام شرق می توان از آن یاد کرد، که باز هم طبق رسم شرقگرایان متجاوز، جدایی طلبی هایی را از ناحیه خوزستان و... در ایران دنبال می کرد، و تصمیم سازان امروز ایران، دشمنی تاریخی روس ها و شرقگرایانِ ذاتا متجاوز را به فراموشی سپردند، و دوباره و چندباره از یک سوراخ گزیده می شویم، و حاکمیت ایران به دامنِ شرق متجاوز، و دشمن این آب و خاک سوق داده می شود، دشمنی که همواره موجودیت و تمامیت ارضی ما را مورد تهدید مستقیم قرار داده، و بی شک در آینده باز مورد تهدید قرار خواهد داد.
شاید کسانی بگویند که این از ضروریات اصل بقاست، که ما را مجبور به پناه گرفتن در دامن این جنایتکاران کرده است! اما برای من قابل فهم و درک نیست که کدام بقایی در کنار دشمنی که طمع آن به خاک ایران، تاریخی و همواره روی میز کاخ کرملین بوده است، متصور خواهد بود، بقا در کنار چنین طمعکارانی، اصلا چه معنی خواهد داشت؟!
وقتی توسط یک مار عظیم الجسه در برگرفته شدی، چه بقایی برای چنین طعمه ایی اصلا می توان تصور کرد، بقای کنار شرقِ جنایتکارِ بدعهدِ متجاوز، چه ارزشی خواهد داشت، و از چه نوع بقا خواهد بود! که این همراهی با روسیه، برای ایران و ایرانیان، نه دنیا را در پی خود خواهد داشت، و نه آخرت، نه توسعه در خود دارد، و نه پیشرفت، و نه عزت می آورد و نه کرامت انسانی باقی خواهد گذاشت، و یا حتی نه دمکراسی در خود دارد و نه آزادی.
گذشته از نفوذ آشکار روس ها در ابعاد حاکمیتی کشور، که ارکان آن را به صحنه تاخت و تاز خود تبدیل کرده، و به خود مشغول داشته است، و این رسوخ را می توان با چشم سر دید، و تاریخ آزادیخواهی ایرانیان، باعث و بانی، و طراحان آن را محکوم و لعن خواهد کرد، اما در کنار این روند خسارتبار در بُعد حاکمیتی، روند و وضعی در کشور در حال رقم خوردن، و رقم زدن است که، علاوه بر نفوذ چپگرایان و شرقگرایان در بدنه ی حاکمیتی ج.ا.ایران، نفوذ عملی و فکری مجددِ جنبش چپ، در بدنه جامعه کار ایرانی نیز تجدید خواهد شد، و حلقه نفوذ حاکمیتی آنان، با نفوذ در بدنه ی جامعه کار ایران نیز، اتصال یافته، و شرایط ایرانیان را خطرناکتر از قبل نیز خواهد کرد، تا شاهد پا گیری مجددِ گروه هایی مثل حزب توده و چریک های فدایی خلق در جامعه ایران باشیم.
نگاهی به اعتراضات کارگری جاری در بدنه ی جامعه ی کار ایران، که این روزها بروز هشدار آمیزی به خود گرفته است و در اعتراضات بازنشستگان، معلمان، کارکنان مخابرات، صنعت نفت و گاز، نیشکر هفت تپه، صنایع و معادن (هپکوی اراک و...) و... خود را به خوبی نشان داد، که همگی ناشی از روابط استثماری و ناپاکی است که، بین کارفرمایان و کارگران جاری و ساری شده است، و این در اثر ولنگاری های قانونی، و بی اثر شدن نهادهای مدنی همچون احزاب، سندیکاهای کارگری، شوراهای کار، و به کناری نشستن ساختار حاکمیتی از مسایل کارگران، و رها شدگی مشکلات آنان را نشان می دهد، که این زخم را هر لحظه عمیق و عمیق تر خواهد کرد.
شرایط ارتباط کارگران با کارفرمایان، و صاحبان شرکت های خصولتی، یا پیمانکاران سفارشی حکومتی، واگذاری های خسارتبار و نابود کننده ای که طبق اصل 44 قانون اساسی انجام شد، خصوصی سازی های بدون مطالعه، واگذاری های اموال عمومی به صورت بی برنامه و... که تاکنون به نابودی صنعت و تولید کشور منجر گردید، که نه تضمین کننده منافع مردم بود، و نه منافع کشور و...،
چنین عملکردی، اینک مشکل جدیدی را هم بر مشکلات ایرانیان افزوده است، و آن فراهم کردن زمینه کار و رشد گروه های چپگرایی است که روزگاری در قالب حزب توده و چریک های فدایی خلق در کشور ایجاد شدند، و رشد یافتند، و سپس به واسطه خطری که برای کشور ایجاد می کردند، سرکوب و نابود شدند. چرا که این نوع گروه ها، شرایط نیروی کار کشور را، به وسیله ایی برای نفوذ و فعالیت خود تبدیل کرده، و می کنند.
شرایط کنونی کشور، به گونه ایی است که ایرانیان با رقم بیکاری بسیار بالایی روبرو هستند، و علاوه بر کسانی که از بیماری اجتماعی بیکاری رنج می برند، افراد کمی هم که موفق به یافتن کار و شغل می شوند نیز، در اثر روابط فساد انگیز بین کارفرما و نیروی کار، از دریافت درآمد ناچیز خود ناتوان بوده، و یا با تاخیر دریافت می دارد، و نیروی کار در این مسیر با مشکلات جدی مواجه شده است، و در این زمینه هم، در شرایط ظلم مضاعفی قرار می گیرند.
همین شرایط ظالمانه، بین کارگر و کارفرما، می رود تا زمینه رشد گروه های چپ را، در بدنه جامعه صدمه دیده ی کارِ ایران، فراهم کند، چرا که کارگران قادر به استیفای حقوق حداقلی و ناچیزی که در قانون برای آنان در نظر گرفته شده، هم نمی باشند، و فریادرسی در ساختار یکدست کشور نمی یابند، ساختاری که به هر چیزی، جز استیفای حقوق مردم، و امنیت فکری و روانی آنان، خود را مشغول کرده، و یا مشغولِ شان کرده اند (مستهلک شدن سیستم قضایی و انتظامی کشور در بحث مبارزه با مواد مخدر، حجاب اجباری و...).
و صاحبان شرکت های پیمانکاری با اطلاعی که از این وضع، و راه های بسته قانونی، در حمایت از نیروی کار دارند، وقیحانه کارگران معترضی که موفق به دریافت دیون شان نمی شوند را هم، به شکایت از خود، در مراجع قانونی تشویق و راهنمایی می کنند، چرا که می دانند و مطمئن هستند که، با شرایطی که بر کارکنان خود تحمیل کرده اند، و سیستم فشل قضایی و... دیگر قانون نیز نمی تواند، دستی به کمک کارگران برساند.
خودسوزی، اعتراضات بزرگ و... کارکنان بیکار شده و یا طلبکاران مستاصل شرکت های پیمانکاری و...، نمونه ی روشنی از فشار استثمار، و به بن بست کشاندن کارگران مظلومی است که گاهی، راهی جز خودکشی و یا دیگر کُشی، برای نشان دادن استیصال، و مقابله با حق کشی هایی که بر آنان رفته را، نمی یابند.
چنین نیروی کاری به واقع اسیر باندهای رانتخواری اند، که به تقسیم منافع ثروت کشور مشغولند، که از سود فسادِ موجودِ ناشی از مناقصه های بدون برگزاری تشریفات مزایده ایی، و شفاف و رقابتی، واگذاری های رانتی و بی ضابطه و... آن را دریافت، و بین خود تقسیم می کنند، و از این رو، از هر جای کار که بخواهند، می توانند به نفع جیب های بلند خود به سرقت برند، حتی حقوق کارگران مظلومی که خود را در این زمینه بی کس و بی یاور می بینند، و شرایط ظالمانه ای بر آنان نیز تحمیل می شود.
کارکنانی که در شرایط بسیار بد اقتصادی، ناشی از تحریم های بین المللی، گرانی، بیکاری، تورم افسار گسیخته و... مجبور به تن دادن، به هر شرایطِ مد نظر صاحبان کار می شوند، مثلا برای یک نیروی کار، که 55 میلیون حقوق ماهیانه، ناشی از حضور 24 ساعته در خارج از مرکز، و شرایط کارگاهی شهرهای محروم و یا بیابان های دور افتاده، برای هدایت یک پروژه پیمانکاری در نظر گرفته شده، و اعزام می گردد، فقط قراردادی بر اساس قانون کار، که رقمی حدود 9 میلیون تومان بیشتر در آن درج نشده است، منعقد می شود، که حتی نسخه ایی از این قرارداد هم، تحویل کارگر نمی دهند، و در مقابل، حتی او را مجبور به سپردن مقادیری اوراق سفته هم، می کنند، تا کارفرمایان تسلط خود را بر کارگران هفت میخه کرده، و در موقع دعوای قانونی احتمالی، دست برتر را از لحاظ مدارک قانونی و عرفی نیز داشته، و نیروی مذکور را همه گونه تحت فشار قرار دهند، تا به هر شرایطی که کارفرما در زمینه پرداخت حق و حقوق او دیکته کرد، گردن نهد و...
این است که حقوق چنین مزد بگیرانی را با چندین ماه تاخیر، ذره به ذره، به هر صورت و مقداری که کارفرما بخواهد، پرداخت می کند، و کارگران مذکور، وقتی موفق به دریافت دیون خود از کارفرمایان هم می شوند، خواهند دید، ارزش حقیقی آن، متناسب با رشد قیمت ها، و تورم افسار گسیخته کشور، و بی ارزش شدن پول ملی، حتی به نصف و یا کمتر، کاهش یافته است و...،
تاخیر در پرداخت، عدم عمل به تعهدات، نپرداختن حق بیمه، ترجیح استخدام نیروهای مجرد، بر کارکنان متاهل (برای کاهش پرداخت های از جمله حق تاهل و اولاد) و... نمونه هایی از ظلم کارفرمایان به کارگرانی است که موفق به یافتن شغلی، در این بازار ظالمانه کار می شوند و...
چنین روابط فاسد و ظالمانه ایی که بین پیمانکاران، و نیروی کار این کشور تنظیم و اعمال می شود، شرایط را برای نفوذ و فعالیت مجدد جریان چپ، که در شرایطی چنین ظالمانه، محیط رشد می یابند، فراهم می کند.
گروه هایی که می توانند به عنوان یک ابزار سیاسی، گروهی، اجتماعی خود را دستگیرِ کارگران مظلوم مذکور نشان داده، و زمینه رشد و بالندگی یابند، و با این دست فرمان که کشور پیش می رود، دیری نخواهد پایید که نفوذ حاکمیتی شرقگرایان وابسته به روسیه و چین، با حلقه بدنه اجتماعی آن نیز، دست الحاق به هم داده، و شرایط ایجاد حاکمیت هایی همچون میرزاکوچک خان های جنگلی در گیلان، قاضی محمدها در کردستان، پیشه وری ها در آذربایجان و... را، دوباره در ایرانِ مظلوم فراهم خواهد نمود.
[1] - ماجرا از اين قرار بود كه در 31 فروردین 1396، حجتالاسلام رئیسی، تولیت آستان قدس رضوی با رستم مینیخانوف، نماینده تام الاختیار ولادیمیر پوتین و ريیس جمهوری تاتارستان دیدار کرد. در این نشست صمیمی، طرفین درباره مشترکات مذهبی و لزوم روابط حسنه به گفت و گو نشستند. از زمینههای مشترک همکاری مانند پذیرش دانشجو، اعطای فرصت مطالعاتی، گردشگری علمی و زیارت و همچنین اهمیت دین اسلام در گسترش صلح و دوستی سخن گفتند و در انتها نیز رئیسی با اهدای نسخه نفیس چاپی از قرآن دستنویس، مشهور به قرآن بایسنقر به نماینده پوتین، از وی تقدیر کرد و در مقابل، مینیخانوف نيز یک جلد قرآن کریم به همراه قالیچه چرمین از آثار صنایع دستی جمهوری خود مختار تاتارستان را به حجت الاسلام و المسلمین رئیسی اهدا کرد. حال روابط ایران و روسیه چه ربطی به آستان قدس رضوی دارد، که در آستانه انتخابات ریاست جمهوری ایران صورت می گرفت، سوالی بود که نهاد های مسئول کشور کسی به آن پاسخ نگفت.به هر صورت، این دیدار آنقدر حاشیه آفرین شد که در سوم اردیبهشت، علیرضا رحیمی، از نمایندگان تهران و عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی، از وزارت امورخارجه خواست تا درباره دیدار ابراهیم رئیسی با نماینده ولادیمیر پوتین توضیح دهد.
[2] - جمهوری شورایی سوسیالیستی ایران یا جمهوری شورایی ایران یک جمهوری شورایی سوسیالیستی با عمر کوتاه بود که با ریاست میرزا کوچک خان جنگلی که از رهبران جنبش مشروطه گیلان بود با استفاده از نیروهای چریکی مشهور به جنگلی و با کمک ارتش سرخ در ۱۸ رمضان ۱۳۳۸ هجری قمری/ ۱۵ خرداد ۱۲۹۹ هجری شمسی در گیلان اعلام موجودیت کرد. در حالی که انقلاب اکتبر روسیه در شوروی پایههای خود را استوار میکرد، نیروهای ارتش سرخ برای تعقیب روسهای سفید که در شهر انزلی اردو زده بودند، وارد انزلی شده و آنها را به همراه نیروهای بریتانیایی تحت حمایتشان مجبور به عقبنشینی کردند. از طرفی نیروهای میرزا کوچک خان جنگلی نیز از فرصت استفاده و رشت را تصرف کردند. پس از تصرف رشت و به کنترل درآوردن گیلان، رهبران جنبش جنگل در نامهای به لئون تروتسکی فرمانده وقت ارتش سرخ پیروزی جنگلیهای گیلان در استقرار جمهوری شورایی گیلان را اعلام کردند که تروتسکی شخصاً به ایشان تبریک گفت.
[3] - جمهوری مهاباد یا جمهوری کُردستان نام سیاسی یک حکومت دستنشانده توسط شوروی در شمال غربی ایران بود که سهشنبه، ۲ بهمن ۱۳۲۴ (برابر با ۲۲ ژانویه ۱۹۴۶) به فرمان رهبر اتحاد جماهیر شوروی، ژوزف استالین تشکیل شد و کمتر از یک سال و تا پایان اشغالِ شمالغرب ایران توسط ارتش شوروی، یعنی تا ۲۴ آذر ۱۳۲۵ برپا بود. وسعت این جمهوری تنها به چند شهر نزدیک مهاباد از جمله شهرهای نقده، بوکان، پیرانشهر، اشنویه، سردشت و بخشهای شمالی نزدیک به شهر سقز منتهی میشد؛ بههمین دلیل بیشتر این حکومت «جمهوری مهاباد» خوانده میشود
[4] - حکومت خودمختار آذربایجان که با نام رسمی حکومت ملی آذربایجا شناخته میشد، نام سیاسی یک حکومت دستنشانده توسط اتحاد جماهیر شوروی بود که در سالهای ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵ در منطقهٔ آذربایجان ایران به پایتختی تبریز توسط فرقه دموکرات آذربایجان به رهبری جعفر پیشهوری و به فرمان ژوزف استالین رهبر اتحاد جماهیر شوروی بنیانگذاری گردید که شامل شهرهای تبریز، ارومیه، اردبیل، زنجان،خرم دره، سلماس، مرند، میانه و اطراف آنها میشد.
ایران و بزرگتر از آن حوزه تمدنی ایران بزرگ (شامل آسیای میانه، قفقاز، کردستانات، عراق و...) هم به یک رابرت شومان [1] نیاز دارد، وزیر خارجه وقت فرانسه که عاقلانه و فرامرزی تر از مرزهای موجود کشورش فکر کرد [2] و همین ایده، او را به یکی از بنیانگذاران "اتحادیه اروپا" تبدیل نمود، چرا که پیشنهاد تشکیل چنین اتحادیه سیاسی – اقتصادی را داد، و نزدیک به نیم میلیارد باشندگان این پهنه پیشرو در دمکراسی، آزادی های اساسی، اقتصاد، پیشرفت و... را به سوی یک وحدت اقتصادی، سیاسی و اکنون قانونی و حقوقی و حتی امنیت جمعی هدایت نمود؛
باشندگان این قاره سبز در زمان ارایه این پیشنهاد شاید هرگز فکرش را هم نمی کردند که 45 سال بعد از این پیشنهاد، 27 کشور اروپایی صاحب یورو، پول مشترک اروپایی و نهادهای مهم قانونگذاری مشترکی همچون شورای اروپایی، شورای اتحادیه اروپایی، کمیسیون اروپا، دادگاه اروپا، پارلمان اروپا، بانک مرکزی اروپا و دیوان محاسبات اروپایی شوند، و ویزای شنگن، مردم دنیا را قادر سازد، در کل اروپا به راحتی و بدون در نظر گرفتن مرزهای سیاسی، رفت و آمد کنند.
تشکیل چنین اتحادیه ایی در قاره ایی که خاستگاه دو جنگ خونین و خسارتبار جهانی اول و دوم در قرن بیستم، با کشتار و ویرانی های عظیم است، وقتی اهمیت خود را نشان می دهد که کشور قدرتمند و پهناوری همچون روسیه هوس می کند، در قرن 21 از درِ تجاوز و تهاجم وارد شده، و دوباره اروپا را تهدید به تسخیر سرزمینی و جنگی دوباره کند، این می شود که روسیه که راهی سه روزه را چون صدام برای تسخیر کشور همسایه خود، یعنی اوکراین، برای خود ترسیم کرده بود، اکنون چند سال است که در باتلاق تجاوز خود غرق کرده است، و مانع بلعیده شدن یک کشور دیگر اروپایی توسط استعمار نو روسیه به رهبری ولادیمیر پوتین شوند،
اروپا هر چند تا اتحاد کامل راه درازی هنوز در پیش دارد، و موانع مهمی همچون راستگرایان و ملیگرایان پوپولیست، دشمنان خارجی این اتحاد و... را در پیش رو دارد، اما قدم های برداشته شده نیز، بسیار مهم و اساسی اند و انتظار می رود اروپا نقطه امیدی برای دمکراسی و حاکمیت قانون برای جهانیان باقی و پایدار بماند، و الگویی از همزیستی انسانی برای دفاع از ارزش های حداقلی انسانی، مثل مراجعه به آرای عمومی و... را در جهان باقی بگذارد.
امروز در نهم ماه مه (20/2/1403)، و در روز اروپا [3] ، احساس می کنم ایران و در مجموعه ایی بزرگتر ایران بزرگ تمدنی، نیز به چنین ساز و کاری برای مقابله با تهدیداتی نیاز دارد که موجودیت ایران و تمدن و فرهنگ ایران بزرگ را در کل مورد تهدید جدی قرار داده اند. ایران با یک تمدن چند هزار ساله بین تمدن های دیرپای چین، مصر هند می تواند بر اساس ارزش ها و فرهنگ تمدنی مشترک خود اتحادی فرهنگی- تمدنی را بین ملل و باشندگان ذیل فرهنگ و تمدن ایرانی، در پهنه ایران بزرگ و تمدنی، دوباره احیا و برقرار کند،
اتحادی که به حفظ این موجودیت در غرب آسیا کمک خواهد کرد، اروپاییان بر اساس اقتصاد و تاریخی مشترک توانستند اتحادی سرزمینی، پولی، قانونی، سیاسی و البته در آینده نظامی و امنیتی اختصاصی را برای خود و مردمان خود تدارک ببینند، ایران نیز می تواند حول موضوعات فرهنگ و تمدن و تاریخ مشترک دیرپای خود، دست به چنین اتحادی بزند تا با وحدت فرهنگی و تمدنی و تاریخی مشترک، بنیانگذار اتحادی اساسی شود، که بعدها می تواند به انسجام اقتصادی، فرهنگی و سیاسی و حتی امنیتی منجر شود.
امروز دیگر روشن است که اتحاد حول محور دین برای امنیت و موجودیت ایران و همسایگان نتوانسته است امنیت، اتحاد، آسایش و آرامشی درخور برای ما در داخل و همسایگان در حوزه تمدنی به وجود آورد، و به عکس حاکمیت های دینی در اطراف ایران که ناشی از نگاه وحدت دینی شکل گرفته اند، موجودیت و امنیت ایران و حوزه تمدنی و فرهنگی اش را تهدید می کنند،
ماهیت، عملکرد، تفکر و بروز حکومت های دینی مثل طالبان در خراسان بزرگ در شرق ایران، و یا داعش در عراق و شامات در غرب ایران و... نشان داد که ایران نمی تواند تعادل امنیتی و ثبات خود را در میان چنین تفکرات و ساختاری حفظ کند، و آنچه ایران را به جزیره ثبات در دریای متلاطم منطقه غرب آسیا و خاورمیانه تبدیل می کند، عبور از بحث مذکور و تمرکز بر خاستگاه های پهناور تمدن چند هزار ساله مشترکی است که نمودهای بازمانده از آن، هنوز زنده و پاینده و وحدت بخش خود را نشان می دهند، همچون اتحاد ملل منطقه حول موضوع فرهنگی و تمدنی "نوروز" باستانی و...، که می تواند باشندگان حوزه تمدنی ما را به هم متصل، و وحدت فرهنگی و تمدنی سابق را ایجاد، و آنرا احیا و به حوزه های اقتصادی، سیاسی نیز گسترش دهد، و راه را برای ثبات، توسعه و امنیت جمعی بگشاید.
[1] - Robert Schuman (1886-1963) رابرت شومان، اهل لوگزانبورگ، متفکر سیاسی دمکرات - مسیحی بود که به عنوان یک اصلاح طلب، دو بار به مقام نخست وزیری فرانسه دست یافت، پدرش آلمانی و مادرش اهل لوگزانبورگ بودند، وی تحصیلات خود را در رشته های قانون، اقتصاد، سیاست، فلسفه، الهیات و آمار در دانشگاه های برلین، مونیخ، بن و استراسبورگ به انجام رسانید. در سال 1918 تابعیت فرانسه را اخذ و در سال 1919 فعالیت های سیاسی خود را آغاز نمود. در 1946 وزیر امور مالی و بین 1947-48 به نخست وزیری فرانسه انتخاب شد، و همین دولت بود که طرحی را ارائه نمود که نتیجه آن تشکیل شورای اروپا در آینده گردید.
[2] - رابرت شومان در 16 می 1949 در استراسبورگ گفت : "روح اروپایی به معنای آگاه بودن از تعلق به یک خانواده فرهنگی و تمایل به خدمت به آن جامعه با روحیه متقابل کامل، بدون هیچ گونه انگیزه پنهان هژمونی یا استثمار خودخواهانه دیگران است. قرن 19 شاهد مخالفت با ایدههای فئودالی بود و با ظهور روحیه ملی، ملیتها خود را نشان دادند. قرن ما که شاهد فجایع منتج به برخورد بی پایان ملیت ها و ملی گرایی ها بوده است، باید تلاش کند و موفق شود ملت ها را در یک انجمن فراملی آشتی دهد. این امر تنوع و آرزوهای هر ملت را حفظ می کند و در عین حال آنها را به همان شیوه ای که مناطق در درون وحدت ملت هماهنگ می شوند، هماهنگ می کند."
[3] - از نهم ماه مه به عنوان روز اروپا یاد می شود چرا که ۴۵ پیش در چنین روزی رابرت شومان، وزیر امور خارجه وقت فرانسه پیشنهاد خود را برای ایجاد یک سازمان متحد اروپایی ارائه کرد. در سال ۱۹۷۹ چنین ایدهای در بیانیه شومان مطرح و زمینه ساز شکل گیری اتحادیه اروپا گردید در این بیانیه آمده است : "اروپا به یکباره یا بر اساس یک طرح واحد ساخته نخواهد شد. اروپا از طریق دستاوردهای ملموسی حاصل میشود که ابتدا بر یک همبستگی عملی تاکید کرده باشد."
ایران در "شرایط اضطراری" [1] قرار دارد، نشانه های این شرایط هر روز در جامعه ایران هویدا تر، خود را در شکل های مختلفی همچون خطر درگیری در جنگ های فراگیر و دوجانبه و چند جانبه، ریزش هولناک ارزش پول ملی، تورم و گرانی افسار گسیخته، تعطیلی مراکز کسب و کار و تولید، فرار مداوم سرمایه های مالی، و جامعه نخبه کشور و تن سپردن آنان به مهاجرت های دسته جمعی، افزایش بزهکاری های اجتماعی همچون اعتیاد، سرقت، ناامنی، کشتار نیروهای نظامی و امنیتی در درگیری های داخلی و خارجی و بلعکس و... خود بهتر از هر بیانیه رسمی، بیانگر شرایط اضطراری و بغرنج جامعه ایران است.
ج.ا.ایران با نقش گیری در کشاکش نبرد قدرت در وجوه منطقه ایی و جهانی، و قرار گرفتن در کنار روس ها، چینی ها و در کل نظام بازمانده از چپِ کمونیسم سابق، که در نبردی اعلام شده و با سابقه، با جهان غرب درگیرند، روزهای سیاه تاریخ خود را طی می کند، شرایطی که منافع و امنیت ملی کشور را در خطر جدی قرار داده، و ایران را در شرایط دائم و پایان ناپذیر پیشاجنگ قرار می دهد؛ نبرد فراگیری که در صورت آغاز، در شکل عرفی آن، انتظار می رود، با توجه به سابقه بدعهدی تاریخی، و سو رفتار و نیت بلوک شرق در قبال اقمار خود، ایران را پیشمرگ اهداف بلوک شرق کرده، ابتدا به نابودی سیستم "جمهوری اسلامی" و در وهله بعد، خطر نابودی "ایران" نیز بسیار جدی خواهد بود.
حمله اسراییل به کنسولگری ج.ا.ایران در دمشق [2] ، و قتل عام میهمانان و میزبانان بلندپایه حاضر در آن، طبق عرف و مقررات پذیرفته شده جهانیِ اماکن دیپلماتیک، قطعا یک حمله مستقیم به خاک ج.ا.ایران محسوب، و نقطه عطفی در رویارویی مستقیم با اسراییل است، چرا که این حمله آغازگر رسمی نبردی نظامی و مستقیم بین این دو کشور بوده، و اینک توپ در زمین ج.ا.ایران است که آیا با پاسخ متقابل، تن به جنگ مستقیم خواهند داد یا خیر، جنگی که پیش از این در ابعاد پنهان و آشکار در قالب جنگ لفظی، نبرد اطلاعاتی، جنگ تروریستی، درگیری های نیابتی، خرابکاری های اعلام شده و نشده علمی، تکنولوژیکی و... ادامه داشته و دارد و اکنون اسراییلی ها پا پیش نهاده، رویارویی مستقیم را نیز کلید زده اند.
نگاهی به کل صحنه ی نبردِ خطرناکی که هر لحظه این پتانسیل را دارد که به نبردی فراگیر و لگام گسیخته تبدیل شود، و صحنه سیاه دیگری را، در مراحل تاریخ درگیری ج.ا.ایران در نبردهایی جهانی و منطقه ایی را نشان دهد، که با آغاز سیاست نگاه و یا گرایش به "شرق" [3] شدت گرفته، و دامن منافع و امنیت ملی ایران را، درگیر بازی با آتشی کرده است که به خصوص در خاورمیانه در جریان است، و می تواند این منطقه را به تلی از ویرانی، فروپاشی، فقر بیشتر، جنگ و نابودی فرو برد، همانگونه که مردم غزه چنین شرایطی را اکنون تجربه می کنند، کشتار، تجاوز، ویرانی، فقر، گرسنگی و رها شدگی در دامن جنگ طلبان، و جنگ سالاران، صورت واقع جنگی است که بین حماس و اسراییل جریان دارد.
در آخرین پرده از فرو غلتیدن مردم فلسطین، و در کنار آنان مردم ایران، یمن، لبنان، سوریه در جنگی بیرحمانه، که از هفت اکتبر 2023 [4] با حمله خونین و عجیب و غریب نیروهای گروه فلسطینی حماس و جهاد اسلامی فلسطین به داخل اراضی اسراییل آغاز شد، برنده واقعی روس ها بودند که با آغاز این جنگ، خود را دست برتر در نبردهای جاری در خلال حمله تجاوزکارانه خود به اوکراین [5] یافته، و نشان می دهند، اما اینکه، چنین نبردی چه دستاوردی برای ایران و دیگر ملل درگیر خواهد داشت، بسیار سوال برانگیز، و پر از ابهام است.
کشور در شرایطی قدم به قدم به این جنگ هولناک کشیده می شود که تصمیم سازان پیش از این در یک نابخردی تمام عیار، دهه هاست که در خلال کشاکش سهم دهی به مردم در حاکمیت، دچار سایش و برخورد عجیب و غریبی با مردم ایران شده اند، و در تندآب خیزش های متعدد، پیاپی، سراسری، خونین، مردمی و... گرفتار آمده، و در پیرامون رعایت حقوق، و تضمین حضور مردم در تصمیم سازی های اجتماعی و...، درگیرند، که آخرین آن خیزش "زن، زندگی، آزادی" است، و در راستای شانه خالی کردن از اعطای این حق و حقوق، حداقل دو انتخابات بسیار مفتضح را نیز، در خلال شرایط قهر اکثریت مردم ایران از حضور و مشارکت در پای صندوق های رای، برگزار کرده اند، و بحران مقبولیت و بلکه مشروعیت دامنگیر کرسی نشینان قدرت شده، و باعث تشکیل مجلس اقلیت، و دولت ضعیفی شد، که با آمدن آن، به رغم شعار کاندیداهای پیروز، هر روزه کشور در غرقاب مشکلات اجتماعی و... بیشتر فرو می رود.
در کنار آن، عوامل دیگری همچون فروپاشی اقتصادی، و گسترش و فراگیری فساد، و چپاول ثروت ملی توسط باندهای مافیای حاضر در پهنه قدرت، که در کیس های متعدد سو استفاده های کلان از امکانات ملی، حرام خواری های سیاسی و مالی و... بروز کرده، و تشت رسوایی عدم توان و یا تصمیم سیستم نظارتی و قضایی، در کنترل این حجم از فساد بارز را به رخ مردم حیرت زده ایران و جهانیان کشیده است،
در چنین شرایطی که تنها در کیس واردات و صادرات چای کشور، توسط یک شرکت سفارشی و دخیل در این امر (شرکت چای دبش)، مبلغ بی سابقه ی فاش شده ایی نزدیک به چهار میلیارد دلار حیف و میل از بیت المالِ مردم را نشان می دهد و...، متاسفانه به رویارویی و شکاف بین حاکمیت ج.ا.ایران با مردم خود، عمق و بُعد بیشتری بخشیده و آنان را در نظام دو قطبی های زیانبار (خودی – غیرخودی، انقلابی - غیر انقلابی، ارزشی - غیر ارزشی و...) گرفتار کرده است، که عملا شرایط کشور را خطرناک تر از پیش هم می کند.
در بُعد خارجی نیز، ضعف ج.ا.ایران در مواجهه مقتدرانه و موثر با تهدیداتی که از جانب همسایگان بی مقداری همچون طالبان در افغانستان [6] ، یا سیستم وابسته و متجاوزی مثل نظام دیکتاتوری الهام علیف در جمهوری آذربایجان و... متوجه کشور است، باعث باید می شد تا عُقلا را از درگیری در جنگ با قدرت هسته ایی مثل اسراییل باز دارد، اما این درگیری، برای رسیدن به اهداف ایدئولوژیک به سان یک طنز تلخ، در حال شدت گرفتنِ هر روزه است، و نشان می دهد که در جهت گیری ها، بیشتر از آنکه منافع و امنیت ملی ایران مد نظر تصمیم سازان کشور باشد، اهداف انترناسیونالیستی [7]، ایدئولوژیکی و... راهبر سیاست ج.ا.ایران و تصمیم سازی ها در این جهت شده است، که ایران را طعمه شرایطی می کند که پیش از این دامن اتحاد جماهیر شوروی را گرفت، و سیستم آنان را از صفحه روزگار پاک، و سرزمین شان را دچار تجزیه و فروپاشی کرد. مسکو نشینانِ دچار چنین توهمی، سیستم، نظام و سرزمین تحت حاکمیت خود را به نابودی و ویرانی کشاندند.
البته تقصیر این شرایط را نباید تماما منحصر به سران نظام کرد، بلکه قانون اساسی و ملت ایران نیز به اندازه خود، در بوجود آمدن این شرایط دخیل و سهیمند، چرا که وقتی شعار نابودی این و آن را در هر تجمعی فریاد می زدیم و می زنیم، و یا وقتی در اساسنامه، و حتی نام "سپاه پاسداران انقلاب اسلامی"، ماموریت حفاظت از "انقلاب اسلامی" را بدون ذکر پسوند نام "ایران"، می آورند، و کسی معترض این هدف انترناسیونالیستی و فراملی نمی شود و...،
امروز سپاه پاسداران با تمسک به چنین بند و ظرفیتی در قانون تشکیل خود، خود را فرای از منافع و امنیت ملی کشور تعریف، و در راستای ماموریت شبه قانونی و فراملی خود در سوریه، لبنان، عراق، یمن و... می بیند، تا از چنین زائده هایی که رنگ و بوی "انقلاب اسلامی" و... دارند، در آنجا و یا هر جای دیگر جهان حمایت، حفاظت و پشتیبانی کند، و در این راستا خود را پاسخگوی هیچ نماینده انتخابی از سوی مردم هم نمی بیند،
و این چنین است که ما ایرانیان بدون نظر داشت به چنین عواقبی، به این اساسنامه، با اهداف فراملی، جهان وطنی و انترناسیونالیستی آن تن دادیم، که بدون نظر داشت به منافع و امنیت ملی، ثروت و نیروی ایران را که باید در مسیر توسعه و پیشرفت کشور و ملت ایران شود، صرف دیگران شده، و می شود.
و یا وقتی در قانون اساسی رسما از دخالت نظام ج.ا.ایران در جنگ های آزادیبخش و انقلابی در سراسر جهان سخن گفته می شود [8]، عملکرد مسئولین در حضور در چنین نبردهایی، خود را شبه قانونی نشان داده، و امروز اعتراض برای پا پس کشیدن از عملی شدن این بندهای قانون اساسی در این راستا، نمی تواند کاملا موجه جلوه کند،
هر چند که در آنسو، اگر حاکمیت بخواهد، می تواند، مطابق با خواست فعلی مردم، و اعتراض جاری در کشور به این عملکرد و این پتانسیل های قانونی، مثل بسیاری از اصول بر زمین مانده قانون اساسی، این بخش ها را نیز، نادیده گرفته، و از این شرایط خسارتبار، برای حفظ منافع و امنیت ملی، پا پس کشیده و از آن عبور نماید،
اما در انتخاب گزینشی بندهای قانون اساسی برای اجرا توسط حُکام نیز، توجیهات شبه قانونی در مقابل کسانی قرار دارد که در رای "آری" دادن به چنین متون قانونی در 12 فروردین 1358 و 6 مرداد سال 1368 از هم پیشی می گرفتند، و به حکام خود، حق دخالت در نبردهای ایدئولوژیکی با وجوه انترناسیونالیسم اسلامی و فراملی در خارج کشور را می دادند.
شرایط فعلی داخلی و خارجی کشور، نیاز به یک خود انتقادی جدی و شدیدِ مردم و حاکمیت را ضروری می نمایاند، که ایران را در ابعاد داخلی و خارجی، این چنین دچار بحران های بسیار خطرناک با نتایج بسیار زیانبار کرده است، و خطر نابودی و فروپاشی را هم برای سیستم، و هم برای کلیت ایران جدی نموده است.
[1] - مدیریت شرایط اضطراری به سازماندهی و مدیریت منابع و مسئولیتهای مرتبط با تمامی جنبههای انسانی، به موارد اضطراری همچون آمادگی، پاسخگویی، کاهش، و بازیابی اطلاق میگردد و هدف از آن کاهش اثرات مضر تمامی مخاطرات از جمله بلایای میباشد.
[2] - حمله هوایی به کنسولگری جمهوری اسلامی ایران در دمشق در ۱ آوریل ۲۰۲۴ روی داد. طی این حمله هوایی به ساختمان ضمیمه کنسولگری در مجاورت سفارت ایران در سوریه، پنج تا هشت تن از جمله فرمانده ارشد نیروی قدس سپاه پاسداران، سردار سرتیپ محمدرضا زاهدی کشته شد. سایر کشته شدگان عبارتند از پنج عضو سپاه پاسداران و دو مستشار ایرانی. روزنامه اسرائیلی یدیعوت آحرونوت به نقل از برخی گزارشهای تأیید نشده مدعی شده که «حمله اسرائیلی» درزمان برگزاری یک نشست میان فرماندهان سپاه پاسداران با سران سازمان جهاد اسلامی فلسطین انجام شد. تعدادی از سران سازمان جهاد اسلامی نیز در بین کشتهشدگان هستند که هویت آنها فعلا معلوم نیست. https://t.me/+iK-468eUZ8tlYTQ0
[3] - نگاه به شرق یک راهبرد در سیاست خارجی ایران است که از آغاز ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد در سال ۱۳۸۴ مطرح شد. بر اساس این سیاست، ایران باید برای ارتقای جایگاه بینالمللی خود بر اهرم ایجاد رابطه مناسب با کشورهای مشرقزمین بیشتر تکیه داشته باشد.
[4] - حمله حماس به اسرائیل مجموعهای از حملات هماهنگ بود که در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ توسط گروههای شبهنظامی اسلامگرای فلسطینی به رهبری حماس، از نوار غزه به مناطق مرزی اسرائیل انجام شد. حملاتی که توسط حماس و دیگر گروههای مسلح فلسطینی به عنوان عملیات طوفان الاقصی و توسط اسرائیل شنبه سیاه یا کشتار سیمحاط تورا خطاب شد و جنگ اسرائیل و حماس را در پی داشت.
[5] - روز ۵ اسفند ۱۴۰۰ (۲۴ فوریهٔ ۲۰۲۲)، روسیه تهاجم گستردهای را به اوکراین، همسایهٔ غربی خود آغاز کرد که نشاندهندهٔ تشدید چشمگیر بحران روسیه و اوکراین است که از سال ۲۰۱۴ آغاز شده بود. این تهاجم بزرگترین حملهٔ نظامی متعارف به خاک اروپا از زمان جنگ جهانی دوم است
[6] - در ۲۷ می ۲۰۲۳، مصادف با ۶ خرداد ۱۴۰۲ نیروهای طالبان و مرزبانان ایرانی در امتداد مرز افغانستان و ایران میان ولایت نیمروز افغانستان و استان سیستان و بلوچستان ایران درگیر شدند درگیری حدود شش ساعت به طول انجامید و سطح تبادل آتش سنگین بود چنان که ضمن رد و بدل شدن آتش مسلسل از توپ و خمپارهانداز نیز استفاده شد. درگیری برای دو طرف تلفاتی را به همراه داشت، طرف ایرانی و افغان هرکدام دیگری را آغازگر درگیری معرفی کردند، پیشتر جدال لفظی میان مقامات دو کشور پیرامون حقابه ایران از رود هیرمند افزایش سطح تنش میان دو کشور را سبب گردیدهبود
[7] - بینالمللگرایی یا انترناسیونالیسم : Internationalism) مفهومی کلی است که بر عقاید و سیاستهای منجر به منافع مشترک اقوام و ملتها، تکیه دارد. این عقیده، با ملیگرایی (ناسیونالیسم) پرخاشگر مخالفت دارد. اینترناسیونالیستها برآنند که در صورت امکاننداشتن همکاری میان حکومتها، این مساعدت بین ملتها قاعدتاً امکانپذیر است. این مکتب بر آن است که بشریت را به این آگاهی برساند که هر فرد متعلق به یک جامعه جهانی است.
[8] - عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس گفت: در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، حمایت از نهضتهای آزادیبخش و مللی که به دنبال استقلال خود هستند، به عنوان یک خط مشی کلی در حوزه سیاست خارجی مطرح شده و به عنوان یکی از وظایف دولتها در تحقق آن، تاکید شده است....
دنیا مشتاق، و شتابان به سوی تغییر می دود، روندها شتاب زده ترین سرعت تغییر را نشان می دهند، همانگونه که آخرین ضربان های قلب سال کهنه (1402) تو گویی تندتر می زنند، تا به زودی گذر از این سال نحس را نوید دهند، تا بلکه شاید خود را از توقف و ایستایی که در آن حس می کنند، برهانند و به دامن سالی نو (1403) با شرایطی نو و حرکتی نو بیندازد، بلکه فرجی حاصل شود، اما باید توجه داشت، برای کسانی که سال ها جو کاشتند، انتظار درو کردن گندم، امری خارج از عقل، و انتظاری بیجاست.
دنیا در حال تغییر است، برخی تغییر را می پذیرند و لزوم آنرا به رسمیت می شناسند و این همان مقدمه قبول مشکل، و حرکت به سمت تغییر و تحول، و نجات، و حل آن است، که با همراه و همگام شدن، می توان آنرا به دست آورد، اما برخی سعی می کنند آنرا به تاخیر اندازند، نادیده بگیرند، تو گویی اینان معتقدند، "از این ستون به آن ستون فرج است"، اما فرجی در کار نخواهد بود، این تنها تراکم مشکلات را در پی خواهد داشت، و جای گرفتن در انتهای قافله ایی رهسپار، و پرتابی به دامن تاخیر و...، تا بلکه ...، و این یعنی از دست دادن فرصت های متوالی. متراکم شدن مشکلات، سیلابی و انباشته شدن مسائل و...، و در انتها غرق شدن را به دنبال دارد.
سال 1402 در حال پایان است، سالی مملو از درد و رنج، پر از نامرادی ها، شکست ها، عقب افتادن های مضاعف، نارواداری ها، نابردباری ها و...، ایران بعد از سه انقلاب بزرگ و سرنوشت ساز که در صد ساله اخیر تجربه کرده است، در این سال نیز شاهد ادامه تبعات یک خیزش سراسری بزرگی به نام "زن، زندگی آزادی" بود، که از سال 1401 آغاز شد، و موضوع محوری آن، همچنان زیر بار نرفتن جامعه زنان ایران، در مقابل "اجبار" و تحمیل بود،
چهره کریهه "اجبار" و تحمیل، جامعه زنان ایران را آزار می دهد و به مقابله با جامعه مردسالاری کشانده و می کشاند، که فرار و گریز آنان از "اجبار" و تحمیل را بر نمی تابد، و متاسفانه مشت آهنین جامعه ی مرد محور ما، بدن نحیف زنانی را هدف گرفت، که در هر توفانی که بر این جامعه وزیدن می گیرد، ضربه پذیرترین قشر جامعه اند، تا آنجا که وضع آنان ترحم برانگیز شده و...، با این حال آنان انتظار اخلاق، مدارا، تسامح و تساهل، فهم متقابل، اعطای حق انتخاب پوشش و... از جامعه مردسالار خود داشته و دارند، اما به رغم این، هسته سختی مقابل این خواست جمعی آنان، همچنان مقاومت می کند و برای جامعه ی شدیدا دو قطبی شده، هزینه های بی مورد و جدید و خسارتبار می تراشد.
روند خالص سازی و یکدست سازی فرهنگی - سیاسی که از فردای پیروزی انقلاب در 22 بهمن 1357 آغاز گردید، و بسیاری از انقلابیون دخیل و فعال در انقلاب 57 را از قطار انقلاب بیرون انداخت، در سال 1402 هم پیگیری شد و بعد از خیزش زن، زندگی آزادی، شدت هم گرفت، گروه های در مدارس و دانشگاه ها و...، از کار بر کنار شدند، تا خالص سازی ها شدت بیشتری به خود گیرد، و حتی در نهایت دامن خالص سازان را هم بگیرد و در انتخابات اسفند 1402 شاهد بودیم که راستگرایانی که، خود در جبهه خالص ساز و یکدست ساز قرار داشته و دارند نیز، خود طعم حذف و رد صلاحیت ها را چشیده، شکستن استخوان های جناح سنتی آنان، گوش های جامعه ایران را به نتایج زیانبار این خالص سازی و یکدست سازی ها تیزتر کرد، که نشان از طرح ها و برنامه هایی دارد که راهبران طرح خالص سازی و یکدست سازی در دست اجرا دارند و پیش از اجرای آن لازم می بینند، جامعه ایی اخته، یکدست، در سکوت و سکون غرق شده، و تسلیم به امر و فرمان در مقابل خود داشته باشند، تا تحمیلی بزرگ را بر آن، تحمیل نمایند و...
تلخ کامی بزرگ امسال، انتخاباتی بود که در انتهای سال 1402 در همین 11 اسفند رقم خورد، چراکه شرایطی بر این انتخابات بارکردند که، اکثریت مردم ایران پای از صحنه ی این انتخابات پس کشیدند، تا اعتراضی باشد به دست غارتگر و چپاولگر نظارت استصوابی شورای نگهبان، که مدت هاست، ایرانیان را از دسترسی به بدنه ی جامعه نخبه خود محروم کرده، و حائلی بزرگ بین جامعه و نخبگانش شده است، و مردم را از دسترسی به گزینه های انتخاب طبیعی، کارساز، غیر دستکاری شده، موثر، تحول و تغییر آفرین و... محروم می کند
و در غیاب مشارکت اکثریت عظیمی از مردم ایران، در پای صندوق های رای، راستگرایان افراطی میدان بیشتری یافتند تا میدانداری خسارتبار خود را بر کشور تحکیم و گسترش دهند، و اینک علاوه بر دولت، نهادهای انتصابی، مجلس را نیز به تسخیر بیش از پیش خود درآورده، و به حضور افراطگرایان در مجلس، عمق بیشتری بخشیدند، به طوری که انتظار می رود مجلس منتج از این انتخاباتِ خسارتبار، در دست کسانی بیفتد که سقوط انقلاب و ارزش های راستین آن، یعنی آزادی و استقلال را سرعت بیشتری بخشیده، و در جهت عکس خواست های پایه ایی مردم ارزشمدار ایران، که طی انقلاب های مکرر و پی در پیِ صد ساله اخیر خود، خواهان رهایی از استبداد داخلی، و سلطه خارجی بوده اند، حرکت جدیدی را آغاز نمایند.
بازار ویران اقتصادی که روند ویرانی آن هر روز عمیق تر و شدیدتر می شود، با بیرون آمدن نتایج این انتخابات، باز تر شدن افق تیره و تار آینده ایی که افراط گرایان رقم خواهند زد، سرعت بیشتری نیز به خود گرفت و با بی ارزش شدن هر روزه و هر چه بیشتر پول ملی، و فروپاشی اقتصادی، و افزایش تورم و گرانی و...، از هم اکنون جامعه انتظار سالی سخت تر را، در آینده می کشد، و این امر خود باعث فرار سرمایه های انسانی و مهاجرت های گسترده از کشور، و خیز سرمایه های مالی و اقتصادی به سوی امور غیر مولد و خروج از کشور شده، و بر ویرانی اقتصادی کشور عمق بیشتری بخشیده و خواهد بخشید،
سقوط شاخص های اقتصادی از جمله اوج گیری تورم و گرانی و افزایش قیمت ها، و کاهش استاندارد زندگی مردم، بعنوان مثال رسیدن قیمت هر دلار امریکا به بیش از 60 هزار تومان، و افزایش قیمت هر قطعه سکه طلای بهار آزادی به بیش از 38 میلیون تومان و... رکوردهای بی نظیری در تاریخ ایران است که تا امروز شکسته، و ثبت شده است،
و یا رکورد های که در سال جاری از فساد اقتصادی ثبت شد که نزدیک به چهار میلیارد دلار، تنها در پرونده "چای دبش" حیف و میل و فاش گردید، و ملک هزار میلیارد تومانی حوزه علمیه اُزگل تهران و... که به نام اشخاص مسئول آن در آمد و... و فسادهایی که می رود تا زیر خاکستر یکدست شدن جامعه مسئولین مخفی نگه داشته شود و... و این نشان می دهد که از هر جهت در حال بی ارزش شدن و فروپاشی هستیم، و جامعه ایی فقیر، با طبقه ی متوسطه ی ویران و متلاشی، در انتظار ماست،
چرا که ناامیدی مردم از برنامه های اقتصادی دولت و نظام، و قول هایی که در مبارزه با گرانی، تورم، فساد، بی تدبیری، ایجاد رفاه و... داده شد و به عکس عمل گردید، آنان را به واکنش هایی منفی، همچون مهاجرت نخبگان، و هجوم بی امان مردم به بازارهای غیر مولد از جمله طلا و ارز وا داشته است، که این چنین ارزش پول ملی در مقابل چشم همه در حال رنگ باختن است و هر روز هم سرعت بیشتری به خود می گیرد.
با این حال، چون گذشته نه کفن پوشی در خیابان دیده می شود که به این روند فقیر شدن جامعه اعتراض کنند و...، حال آنکه در گذشته و در زمان دولت های "غیر خودی!" به رقم هایی بسیار کمتر از این نیز واکنش های بسیار تند و شدیدتری نشان می دادند، اما دیگر نه مسئولی در این روزها از لزوم رسیدگی به معیشت مردم سخن می گوید و فریاد وا اسلامای کسی به گوش می رسد و...
مسئولینی که در زمان رواج شعارهای نظیر "توسعه سیاسی"، به عکس از معیشت و اقتصاد سخن می گفتند، حال که شعار جامعه نیز معیشت و اقتصاد شده، و دولت هم با همین شعار، اندک رایی را به خود جلب کرده، و در قدرت قرار گرفته است، باز همسو نیستند و همه دم فرو بسته، و هیچ نمی گویند، و مردمی را می توان دید که بی پناه بر جای مانده اند که جایی برای پناه بردن و التجا پیدا نمی کنند، چرا که، در یک نظام خالص سازی شده و یکدست، شکایت از که، به که باید برد؟! چون همه یکدست و یکجهت هستند و...، شکایت معنی نمی یابد، لذا ناامیدی در جامعه عمق بیشتری به خود می گیرد، و آینده را تیره و تار تر خواهد کرد، و چرخه ایی تشدید می شود، که در صورت ادامه، انتظار می رود به نابودی کل جامعه و نظام بینجامد.
در بُعد بین المللی نیز شرایط بسیار خطرناک تر از شرایط داخلی ایران است، و ایران با قرار گرفتن و همسو شدن در بلوک چین و روسیه، عملا در کنار متجاوزانی قرار گرفت که خاک همسایگان خود را هدف تسخیر فیزیکی خود قرار داده اند، چین از حمله به جزیره تایوان می گوید، که در حال برنامه ریزی است، و قابل پیش بینی هم می باشد، و روسیه که عملا بیش از دو سال است درگیر جنگی تجاوزکارانه شده است، که از دید تمام اهل انصاف، یک جنایت آشکار در حق همسایه ایی کوچک، و مردم مظلوم اوکراین است که مورد هجوم یک غول هسته ایی قرار گرفته اند، و روس ها بدون هرگونه شرم و حیایی از کشورگشایی در قرن بیست و یکم سخن می رانند و از دست یافتن به مناطق راهبردی در سمت غربِ سرزمین های خود، و متاسفانه ما که روزی خود درگیر چنین تجاوزی از سوی صدام بودیم، عملا دنیا ما را در این تجاوز، شریک آنان می بیند.
حمله غافلگیر کننده و مشکوک 7 اکتبر 2023 نیروهای گروه حماس به مرزهای اسراییل و داخل سرزمین های اشغالی، که واجد گروگان گیری ها و کشتارِ خشن صدها نفر از مردم اسراییل بود، نطفه تجاوزی بیرحمانه را در زِهدان کشتار و جنایت منطقه خاورمیانه کاشت که با حمله اسراییل به غزه پی گرفته شد، و تا کنون ده ها هزار کشته و صدها هزار مجروح و میلیون ها آواره و گرسنه را در پی داشته است،
باتلاقی که کشورهای منطقه و جهان را در خود غرق کرد، و تنها پیروز این میدان، روس ها بودند که نظرها را از تجاوز خود به اوکراین، به سوی منطقه خونین خاورمیانه منحرف کردند، تا از مردم بی پناه و به گروگان گرفته شده فلسطین کشتار شود، و خانه های شان ویران گردد، و در آن سو، روس ها دست بازتری در تجاوز و حمله به اوکراین و اوکراینی ها بیابند.
و...
این است که هرگز تاسفی از پایان سال 1402 وجود ندارد، هر چند سال آینده نیز چشم انداز بهتری، در پیش روی چشم ایران و جهان ندارد، و انتظار می رود بادهایی که جنگ طلبان و افراط گرایان در این سال ها کاشته اند، توفان هایی را بر انگیزاند که معلوم نیست آتش آن دامن کدام قربانیان مظلوم جدیدی را خواهد گرفت.