طنز و جوک، و شوخی با لهجه شاهرودی
  •  

18 اسفند 1399
Author :  

 لجبازی شاهرودیه با خدا

خدا! اگه حاجَتُمه نِدنی یا،

هی روزه هِنگیرم، هی هُنخورم، و باطلش هُنکنم،

پشت به قبله نماز هُنخوانم

شو قدر تا صبح هِنگیرم هُنخُفتم

هِرُم حج، وسط راه ور هِنگردم،

هی وضو هِنگیرم، هی باطلش هُنکنم.

 

به یه مرد شاهرودی هِنگَن نُماز هُخانی؟

هِنگه : عادت وِندارُم

هِنگن : روزه هِنگیری؟

هِنگه : طاقت وِندارُم

هِنگن : مسجد که هِرِوی؟

هِنگه : وقتشه وِندارُم

هِنگن : خیرات که هِندنی؟

هِنگه :  درآمدش وِندارُم

هِنگن : صیغه هُنکُنی؟

هِنگه : اره پی یر جُن، دِگِه کافر که ونییُم

به افتخار  همه ی مردای شاهرودی که، هنوز ذِره ای ایمُن مینه وجودشُن بُمانِده

 

در زمان های دور مردی در باغ های شاهرود مشغول ته واجالوی درختان جوز بود، که گذرش به آسیو مَندَلی افتاد!

هِره داخل هُمباشه هِوینه کِ آسیوبون مین اُتاقک خودش راحت دراز بکشیه، و الاغش در اتاق دِگَ آسیو رِ هِنچرخانه.

به آسیوبو هِنگِ: دايی! هنگوم اگه خرت وِستاكه تو اِز اینجه چِطَري حاليت هُمباشه؟!

آسيو بون هِنگِ: به گِردِنِش زُنگُوله دِلينگونه، يَه وقت صدا زونگوله قعط هاباشه حاليم هُمباشه وِستاكيه، هروم سَروقتش!

طرف هنگه: خآ اگه واستاکه هِمطو سرشه تُکُن هادنه چی؟

آسیوبون هنگه : وخه وخه دایی جون، وخز برو رد كارت، این کِلَکایه به خر بیچاره مِن یاد نِدی!

 

منبع : @shahroodnegar

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.