عباس محرمی - پیرمردی گمنام اما پر نام
  •  

08 خرداد 1394
Author :   سید مصطفی مصطفوی

محرم با آمدنش، یاد برخی ها را هم برای ما با خود می آورد، نام هایی که با محرم گره خورده اند؛ روز اول محرم بود که ناگهان نام این پیرمردِ نازک تنِ قد خمیده ی ایام کودکیِ خود را به یادم آوردم، و فاتحه یی روانه ی روحش کردیم. او که در طولِ ایام سال، این روزها پیدایش می شد و بعد از آن هم می رفت تا سالِ دیگر، همین روزها دوباره ببینیمش، و به همین دلیل هم ما او را "عباس محرمی" نامیده و می شناختیم. روحش شاد باد و قرین رحمت الهی.

محرم با فرهنگ ایرانی ما عجین شده و دل ها را به خود جذب می کند، مجموعه یی از نواها، موسیقی ها، هنرها، داستان ها و... است که برخی به فراموشی رفته و برخی همچنان پابرجاست، برخی فربه تر شده و برخی لاغر. در این ایام از هر قشری (حتی گنهکاران قهار هم) حسینی (ع) می شوند، این سفره یی است که هر که نانِ خود را در آن می جوید، برخی نان دنیایِ خود و برخی برای آخرتِ خود در آن نانی تدارک می بینند، و به امید دَهِش اهل خانه یِ نبیِ خدا (ص) دست به اقدام می زنند و به تجارت ثواب با آن خاندان کریم (ع) مشغولند و از این قِبال شاید رضای خداوند و لطف و نظر او را جستجو می کنند.
برای برخی موسم محرم، موسم عزاست و لذا آن را به فصلِ اشک تبدیل می کنند و به همین دلیل هم تمام تلاش خود را برای گرفتن اشک از عزادارن حسینی (ع) (بعضی به هر طریق) صرف می کنند و با بیان داستان های جور واجور از این صحنه (حتی راست و دروغ)، بیشتر به میزان اشک های جاری شده و ناله های سرداده شده متوجه اند و جواز اشک و عزا را حتی به ریا هم برای عزاداران این ایام موثر و لازم می شمارند؛ و توصیه به تباکی (يعني خود را به گريه زدن. که مي تواند به قصد ريا و خود نمايي باشد و مي تواند براي خدا باشد) می کنند.
اما برای برخی این صحنه و تمام سیره و روش ائمه ی دین کلاسِ معرفت افزایی است تا انسان بفهمد که چه هست و چه باید باشد و چه باید بکند، تا به مقصود که "خداگونه" شدن است، برسد. لذا محرم برای آنان صحنه رمز گشایی از نوع تفکر و عمل، سیره و راه و روش اولیا خدا (ع) است و لذا در اقیانوس هدایت به دنبال گوهر معرفت و شناخت خود و راه و مقصد می گردند، و در همین راستاست که زینب کبری (س) این همه ظلم و خسارت را این چنین توصیف می کند که "چیزی غیر از زیبایی در این راه ندیدم" (ما رَاَیتُ اِلاّ جَمیلا).
از گذر معرفت است که چنین دیدی به انسان دست می دهد. لذا محرم برای این قشر انسان ها فصلی برای معرفت و دوره یی تلاش برای شناخت حسین، حسینیان، حسین صورتان و حسین سیرتان (ع) خواهد بود. در طول تاریخ عاشورا نبرد این دو رویکرد همواره وجود داشته و گاهی غلبه با اهل معرفت و اکثرا غلبه با اهلِ عزا و اشک بوده است.
برای برخی این ایام موعد و میعادگاه دیدار با آشنایان و دوستان است، برخی آن را وسیله رزق خود قرار داده اند و این ایام را وسیله تامینِ دنیایِ خود می دانند و لذا کش دادن و ادامه یِ آن را خواستارند، برخی مقاصد سیاسی خود را در این ایام جستجو می کنند، و آن را طوری روایت می کنند که تایید کننده راه و تفکرشان باشد.
ولی سوالی که بعد از این همه پرداختن به این صحنه ی تاریخی هنوز در پرده ابهام مانده و باز نمی شود این که امام حسین (ع) برای چه در چنین صحنه یی حضور یافت و کارش چگونه به این آوردگاهِ بلا ختم شد؟! سوالی که به دلیل قِلّتِ متونِ تاریخیِ موجود از این عصر و غلبه ی اهالی اشک بر اهالی معرفت در بین شیعیان و... هنوز کاملا روشن نیست و مناقشه همچنان برپاست.
ولی به نظر نمی رسد که امامِ هدایت (ع) چنین حماسه یی را برای فراهم آوردنِ وسیله یِ گریستن، اقامه عزا و... برای دوستارانش سروده باشد تا تنها دل های اشک ریخته اشان شفاف و رقیق شود و ثوابی برای آخرت خود تدارک بینند، البته زندگی اولیا حق (س) برای بشر هر لحظه اش حماسه و غرور است، که در این کیس ما روی این چند ساعتِ ظهر عاشورای سال 61 هجری ذره بین انداخته ایم و دقیق شده ایم.
باید پذیرفت که آنان مصداق آیه ی "بِگو من هم انسانی مثل شما هستم..." (قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْيُوحَى إِلَيَّ (کهف 11) هستند و تنها وظیفه اشان هدایت بشر است و لذا هر حرکتِ آنان را باید در راستای هدایت بشر تفسیر کرد که از هادی جز هدایت نباید تصور کرد. قطعا ایشان نمی خواستند با خلقِ چنین صحنه ی دلخراشی شرایط مظلومیت و خدای ناکرده مظلوم نمایی و اشک گیری از پیروان خود را فراهم کند؛ تاریخ می گوید که او به هدایت کوفیان می شتافت که بدین راه او را دعوت کرده بودند و در این راه به چنین صحنه یی کشانده و ناخواسته مبتلا شد و تلاش هایش برای خلاصی از آن هم با لجاجتِ طرف مقابل بی ثمر ماند.
ایشان مایل به حدوث چنین ظلمی نبود زیرا گرچه به تصریح آیه قرآن آنان انسانی مثل ما هستند، اما در این راه با ما متفاوتند و گرچه ما قاعدتا راضی به هر چه پستی و سقوط برای دشمن خود هستیم، ولی هادیانی از این دست (ع)، حتی راضی به سقوط اخلاقی، دینی، معرفتی، دنیایی و... دشمن خود هم نیستند و راضی به انجام چنین ظلمی توسط آنان نیز هرگز نمی باشند و حتی رسوایی دنیایی و آخرتی دشمن خود را هم نمی خواهند؛ که خود خواسته تن به چنین صحنه یی دهند که دشمن را رسوای دنیا و آخرت کنند؟!!
و لذاست که در مذاکرات و مکاتبات باقی مانده از این رسول هدایت (ع) با دشمن مقابل می بینیم که او تمام تلاش خود را کرد، که نه آنان مرتکب چنین ظلمی و ننگی شوند و نه خود او مظلوم چنین صحنه یی واقع شود و اگر سپاه مقابل اجازه می داد بی شک همانگونه که در مراودات و درخواست هایش با آنان عنوان داشته اند رو به سرزمینی دیگر، غیر از کوفه در یمن و... می کرد تا چنین لکه ننگی بر دامن پیروان جدش (ص) و حتی بشریت ننشیند.
چنین هادیانِ خدایی مبرای از آنند که راضی به ارتکاب چنین ظلم و ننگی حتی از ناحیه رقیب و یا دشمن خود باشند. او راضی به جهنمی شدن هیچ یک از ما نیست (چه یزیدی باشیم، چه حسینی و...)؛ او خود را هادیِ هر دویِ ما می داند و او چون امامان این دنیایی و غیر معصوم نیست که تنها هادی، مدافع، خیرخواه، فراهم کننده ی منفعت و... دسته و جناح خود باشد، بلکه به همه ی پیروان جدش و حتی غیر پیروانِ از اسلام و بشر، خود را متعلق می داند.
او به اصرار هدایت طلبانیِ از کوفه بدانجا روانه شد و اگر ره بر او نبسته بودند در اجرای وظیفه ی هدایت در بین آنان جای می گرفت و حال که ورق برگشته و چنین او را ره بسته بودند، متقاضی رفتن به مرزهای دور دست یمن، روم، ایران و... بود تا چنین فاجعه یی رخ ننماید.
و چه زیبا و طرب انگیز است آن اشکِ ناخواسته، که بی تلاش و نوحه گری گوینده، بدون بالا و پایین زدن های بی مورد و روضه خوانی های غیر لازم، از پسِ معرفتی در پی یک دوره سخنوری آگاهی دهنده بیرون می جهد، آنگاه که شهیدِ باقی، استاد مطهری (ره)، حضور قاسم فرزند امام حسن مجتبی (ع) را در این میدانِ معرفت، تنها روایت می کند، و خود عنان دل از کف می نهد و می گوید که "بر فَرَس تندرو هرکه تو را دید گفت، برگ گل سرخ را باد کجا می برد"
+ نوشته شده در سه شنبه ششم آبان 1393ساعت 12:11 PM توسط سید مصطفی مصطفوی 

+ نوشته شده در یکشنبه هفتم تیر ۱۳۹۴ ساعت 1:29 AM توسط سید مصطفی مصطفوی  

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.