مطالب نویسنده

حرامت باد زندگی که به پای دل و روی سیاه تو رفت

حرامت باد زندگی که به پای دل و روی سیاه تو رفت

مصطفوی 09 ارديبهشت 1397 5064 کلیک ها

این همه باران هم نمی تواند انباشت غم و سیاهی را از دلم بشوید، روزگاری قطراتی چند می شست و می برد، به نمی ترنمی روان می شد، اما اکنون ساعت ها و روزها بر من می بارد، اما انگار نباریده است، قلبم می خواهد از گلویم بیرون بیاید، انگار می خواهم خیلی از چیزها را بالا بیاورم، اما گیر کرده است، نه بالا می آید و نه پایین می رود، مثل یک حُناقِ اختناق آور دارد خفه ام می کند؛

بلایی به نام

بلایی به نام "خود حقِ مطلق بینی"

مصطفوی 22 خرداد 1395 3964 کلیک ها

خدایا تنها حق مطلق تویی و غیرِ تو تنها لاف حق مطلق بودن را به گزاف می زنند، امروزه اگر بخواهیم به ریشه یابی علل اساسی مسایل و مشکلات بشر اقدام کنیم، شاید یکی از دلایل عمده نزاع ها و در نتیجه جنایاتی که در این درگیری ها رخ می دهد، "خود حقِ مطلق بینی هاست"

کودتای 28 مرداد 1332 ننگی ابدی بر دامان ناپاک آفرینندگان آن

کودتای 28 مرداد 1332 ننگی ابدی بر دامان ناپاک آفرینندگان آن

مصطفوی 28 مرداد 1395 5787 کلیک ها

تاریخ همیشه تکرار می شود اگر تنها کمی از تاریخ بدانی (حتی سرفصل هایش را)، می بینی که همه اش تکرار مکرّرات است خصوصا برای کشورهای عقب افتاده که دور باطلی را همواره تجربه می کنند؛ دور تلاش برای حاکمیت مردم و دمکراسی و رسیدن به برخی اهداف جمعی، و متاسفانه بلافاصله آغاز بازتولید وضع قبل و دور بازگشت به اصل (که همان حاکمیت منابع غیر رسمی قدرت بر شوون زندگی این مردم) است؛

بهشتی با آن همه نعمت؟!!

مصطفوی 21 خرداد 1395 1853 کلیک ها

بهشت، و این مکان و موقعیتی که برخی آرزویش را دارند و برایش شتابان می دوند و تلاش می کنند؛ برخی نا امید از دست یابی به آن بی تحرک شده اند؛ برخی بی اعتنا به آن و این قبیل وعده ها، سبک زندگی خود را دارند و آنطوری زندگی می کنند که میل دارند و گوششان هم به سخنانی که از عواقب آن می گویند، بدهکار نیست. برخی اصلا نمی خواهند در این خصوص چیزی بشنوند و حتی از سخن گفتن در پیرامونش و سخن گویان در این خصوص بیزار و گریزانند. عده یی هم که بهشت را در سیطره خود می دانند، برخی شان به فروش قسمتی از آن مُلک آن جهانی، به متاع این جهانیِ بندگانِ خدا اقدام می کنند و بعضی هم انگار خود را مطمئنا در بهشت می بینند و بلکه سهام دار و از کارگزاران سازمان اداره ی آن و لذا به برنامه ریزی برای آن اقدام کرده و سخن از بردن دیگران به آنجا می کنند، حتی به زور!

برخی در این باره می شنوند و می مانند که بر فرض این که وارد بهشتی با مشخصات ذکر شده در سوره مبارکه واقعه هم که شویم، اصلا زندگی بی پایان در ناز و نعمت این چنینی و با امکاناتی بی نظیری نظیر آنچه گفته شده، یعنی چه؟ یک دور طولانی بخور و بخواب و...؟! آیا این یک دورِ ملال آور تکرار افراطی لذت نخواهد بود؟! چقدر گرایشات ناشی از وجه حیوانی (خور و خواب و...) انسان باید  قدرتمند باشد، که در آرزوی برخورداری از چنین افراطی در نعمت ها باشد؟!
ولی آنچه بهشت را برای من جذاب می کند تا هوادارش باشم این ناز و نعمت آن نیست بلکه :
اول این که بهشت را نتیجه انسان زیستن و خداگونه بودن معرفی می کنند، پس بد نیست که برای چنین وعده یی هم که شده خود را عادت دهیم که انسانی و خداگونه زیست کنیم و از خوی حیوانی خود دورتر باشیم که حتی اگر بهشتی هم در میان نبود باز انسان زیستن و خداگونه بودن خود زیبا و دوست داشتنی است و اگر این اعمال مان به بهشت هم ختم نشود باز ترجیح می دهم که دُرست باشم و از درنده خویی و باطل کردن حقوق دیگران و... به دور باشم.
دومین مطلب که بهشت را برایم جذاب می کند این که آنجا محفل و جمع خوبان است و در صورت حضور در آن همنشینی با آنانی نصیب تو می شود که می خواهی با آنان باشی، عصاره های بشریت از جمله صالحان، مصلحین، پیامبران، دانشمندان، نیکوکاران، نیک گویان، نیک خویان و... همه را در آنجا جمع خواهی دید و ملاقات شان خواهی کرد که در هر لحظه همنشینیِ با آنان روح انسان ارتقا می یابد. حرف های این محفل ملال آور و بیهوده، کسالت زا و آلوده نیست؛ ریا و دوز و کلک و به طمع دست آوردی نیست؛ خشم و خشونت و کینه در آن یافت نمی شود؛ سیاست بازی و مکر و حیله و نیرنگ در سخن آنان نیست، به نابردباری و هزار رذیله دیگر آلوده نباشد؛ سخن به حذف این و آن و باطل کردن حقوق دیگران و تقلیل این و آن نمی گویند و... آنجا نیک می گویند و نیک می شنوند.
ناز و نعمت بهشت مرا به خود جذب نمی کند. مگر انسان به غیر از یک شکم نیمه پر و... که نیاز جسمی او را تامین کند چه می خواهد و یا خواهش های نفسانی دیگر (در صورت تعادل روح انسان) چقدر است؛ مقدار متعادلی از نعمات کافی است که آن را راضی کند و بقیه اش برایم دلربایی ندارد. قاعدتا هر انسان متعادلی به یک لیوان شیرِ مورد نیاز بدنش که دست یافت، دیگر اضافه بر آن را لغو می بیند و حتی روئیتش هم ملال آور می شود و ضرورتی به جاری بودن نهر شیر در زیر پای خود نمی بیند و... جرعه یی آب گوارا تشنگی اش را بر طرف می کند و اگر نهرِ جاری دل انسان را جذب می کند به خاطر زندگی بخشی به دیگرِ موجودات است و سّر زیبایی نهرها در پا گرفتن زندگی در پای آن است که انسان هم به طراوت آن موجودات است که شاد می شود وگرنه نهر جاری چه مزیتی دارد مارا لیوانی از آب کفایت می کند و...
 

 

+  نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 11:7 PM | پنجشنبه سیزدهم شهریور 1393

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در حجاب، یک عدم تفاهم ملت با قدرت...
سنگ بسته و سگ رها کردند اینکه حرام و حلال شرع کدام است و به فرمایش مقام معظم رهبری چه نسبتی با حرام...
- یک نظز اضافه کرد در زندگان مرده، قورباغه پز شدن، و...
در کشوری که فسادبزرگ چای دبش را "فسادنمایی" می نامید، می‌شود دم از عدالت زد؟ روزنامه جمهوری اسلامی...