مطالب نویسنده

تا به راستی و درستی نرسیم کشتی مان در گل خواهد ماند

مصطفوی 23 خرداد 1395 6302 کلیک ها

از آن زمان که آسمان بدون هیچ خِسَتی نور خورشید را بر این سرزمین تابیدن آغازید، مردمش در شعاع چنین پاکی، راستی و نیکی را شناختند و در پی اش شدند و دغدغه اشان گردید، و گاه چشم بر زمین شدند و از آب روانش جستجو کردند، ولی هنوز که هنوز است آن را نیافتیم، و هر متجاوزی نیز که از راه رسید بی توجه به دشنه ایی که در دست داشت، به تکه شعاری که از آوردن چنین تحفه ای سخن می گفت، گول خوردیم، ولی به زودی سرابش برای مان روشن شد، و باز از پا ننشسته و امروز هم نگاه به افق بسته ایم که شاید طلایه داری با پرچم راستی و نیکی فرود آید، ولی انگار این راه پر از رهزن است و هر بار که خبر خوشی از آمدنش می آید، چشم ها به راهش می شوند، اما سفید از انتظاری طولانی، و او همچنان نمی آید. انگار در تقدیرمان چنین نعمتی را ننوشته اند و یا نوشته اند و لایقش نشده ایم، ولی ایمان دارم که تا به راستی و درستی دست نیابیم این کشتی به گل نشسته در گل خواهد ماند.

+ نوشته شده در یکشنبه دوازدهم اردیبهشت ۱۳۹۵ ساعت 17:34 شماره پست: 950  توسط سید مصطفی مصطفوی  | 3 نظر

به مدح آنچه ساخته ایم، مشغول می شویم

مصطفوی 27 مهر 1395 9412 کلیک ها

حوادث تاریخی و از جمله محرم پشت محرم در گذرند، تا بشریت و از جمله ما مسلمانان از این پله به آن پله صعودی کرده و رشد معرفتی را به خود، جهان هستی و خالق آن تجربه کنیم، و انتظاری که از یادبود محرم می رود، همین حرکت رو به جلویی خواهد بود که باید حاصل شود. با توجه به حجم، وقت و سرمایه صرف شده در این مراسم بزرگ، برکات زیادی از آن مورد انتظار است، اما خساراتی در پی دارد، که نمی توان آن را نادیده گرفت، آنچه در این دهه در گوشه ایی از دستگاه عزاداری حسینی (ع) که خود در آن شرکت داشتم، دیدم، متاسفانه افزایش فضای مداحی های احساسی و گاه بی پایه و همچنین غلو در خصوص ماموریت، شخصیت و توانایی ائمه (ع) و دوری از حقیقت وجودی آنان به عنوان هادی انسان هاست.

انگار هر چه به لحاظ زمانی پای پیش می نهیم بیشتر در فضای غلو در خصوصیات و معجزات مورد ادعا در پیرامون این هادیان و مصلحین بزرگ فرو می رویم، در حالیکه خداوند در قرآن کریم سرآمد و مرشد و پیشوای آنان یعنی پیامبر خاتم (ص) را انسانی مثل تمام انسان ها، با این تفاوت که به او وحی می شود[1]، معرفی می کند، اما چنان از ائمه خود سخن می گوییم که انگار تمام عالم در ید قدرت آنان است[2] و خداوند تفویض اختیار کرده و سکان مُقدرات و پرونده اعمال عالم و عالمیان را در دستان آنان قرار داده و خود به کناری نشسته و همه چیز این جهان و آن جهان از حساب و کتاب و صراط و میزان در ید قدرت ائمه (ع) ماست. حال آنکه خداوند در قرآن به پیامبر خود اشاره می کند و از زبان آن بزرگوار او را به دانستن حتی غیب نیز ناتوان معرفی می نماید[3] و تنها ماموریت او را ابلاغ پیام بدون حتی غصه خوردن از ایمان آوردن انسان و یا نیاوردنش اعلام می کند.

در این روزها انگار عقل و منطق را در این فضای احساسی ناشی از محرم و شهادت امام سوم (ع) و یارانش به کناری نهاده و هرچه می خواهیم به این خاندان می بندیم و هر طور بخواهیم آنان را فارغ از قرآن و حقیقت خلقت، و ماموریت شان و... ترسیم شان می کنیم و به مدح آنچه ساخته ایم، مشغول می شویم؛ و در حالیکه باید رشد فکری دست اندرکاران این مراسم آنقدر افزایش یابد که جماعت مداحان آن هم به سِلک علما در آیند و ملتزم به عقل شده و با سند و مدرک حرف بزنند، ولی متاسفانه می بینیم برخی از مداحان که هیچ، که آنان خر خود را سوارند و می تازند و حتی بعض اهل منبر نیز عنان از کف داده به سلک این نوع از مداحان درآمده و گوی سبقت را از آنان در ساختن فضای احساسی و غلوآمیز و بزرگنمایی های بی مورد از ائمه اطهار (ع) ربوده اند.

اینجاست که اقیانوسی از احساس ساخته می شود که از عمق منطق و عقل خالیست و نیروی که باید به رشد ما منجر شود، تنها به مشغول سازی و گذران یک دهه و یا یک ماه حرکاتی می گذرد که اگرچه صله ارحام صورت می گیرد و هزار نفع دیگر نیز می رسد، ولی آنچه که از انتظار می رود یعنی به افزایش معرفت و عمق علمی و عقلی و معرفتی است، نمی انجامد.  

 

[1] - بگو: همانا من بشری همچون شمایم (جز اینکه) به من وحی می شود که خدای شما خدای یگانه است. پس هر که به دیدار پروردگارش (در قیامت و به دریافت الطاف او) امید وایمان دارد، پس کار شایسته انجام دهد. و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نسازد. (سوره کهف، آیه 110)  قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَر مِثْلُکُمْ یوحی إلَی أَنَّما إلهُکُمْ إِله واحِد فَمَن کانَ یرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یشْرِکْ بِعِبادةِ رَبِّهِ أَحَدا؛

[2] - آيات 128 و 129 آل عمران) ليس لك من الامر شي ء او يتوب عليهم او يعذبهم فانهم ظالمون ولله ما في السموات ومافي الارض يغفرلمن يشاء يعذب من يشاء والله غفور رحيم.  (اي پيامبر) چيزي از امر (كيفر يا بخشش كفار) به دست تو نيست (تنهاخداوند است كه) يا لطف خود را به آنها برمي گرداند (وآنها نجات مي يابند و) يا به كيفر ظلمي كه مرتكب شده اند عذابشان مي كند زيراآنچه درآسمانها و آنچه در زمين است تنها از آن خداست و او هر كه را بخواهد مي بخشد و هر كه را بخواهد عذاب مي كند و البته خداوند بخشنده مهربان است.

[3] - قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْب.بگو: «من نمى‌‏گويم خزاين خدا نزد من است و من از غيب آگاه نيستم. (انعام آیه 50) قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسي‏ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذيرٌ وَ بَشيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ. بگو: من مالك هيچ سود و زيانى براى خودم نيستم، مگر آنچه را خدا بخواهد و اگر غيب مى‌‏دانستم، منافع زيادى براى خودم فراهم مى‏‌كردم و هرگز به من زيانى نمى‏‌رسيد. من جز هشداردهنده و بشارت ‏دهنده براى گروهى كه ايمان مى‌‏آورند نيستم (اعراف آیه 188). ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ. (اى پيامبر!) اين، از خبرهاى غيبى است كه به تو وحى مى‌‏كنيم (آل عمران آیه 44).

دل نوشت ها و نظر داشت ها

زیر مجموعه: سخنی به نظم و نثر

 دسته: دل نوشت ها و نظرداشت ها

 منتشر شده در 24 مهر 1395

 بازدید: 44

شورِ بر بستر بیشعوری انحراف و مقدمه ایجاد هر جنایتی است

مصطفوی 22 خرداد 1395 1917 کلیک ها

محرم آمد و باز حکایت، حکایت شور و شعور است، و البته شهید بزرگوار این ماه نیز قربانی شورانگیزی مفتیانی شد که گرچه منصوب پدرش (ع) و به دین جدش (ص) بودند، ولی به انحرافش از دینِ رسول خدا و بر خروجش بر حاکم وقت مسلمین که از قضا بسیار مستبد، فاسد و منحرف بود، رای دادند و در جماعت مردمی که روزی از جمله یاران پدر و جد این آزادمرد بودند، شور افکندند که برای ریشه کنی انحراف در دین؟! نشستن جایز نیست و همین بود که سپاهی از مردم غفلت زده جمع و بر کسی که بر اصلاح آنان سعی داشت، تاختند و خون ها به پا کردند، خونی که تا ابد دامنگیر برپا کنندگان این معرکه خواهد بود و سند رسوایی و روسیاهی را بر دامن بیشعوران و شورافکنان از این دست ثبت کرد؛ آنان که بر امواج بیشعوری امت رسول الله سوار شده و به تسویه حساب های خاندانی و سیاسی خود پرداختند. 

امروز ما هم ادامه امت همان رسول در عصر حاضریم و باز می بینی که حکایت همان حکایت شور و شعور است، که ما را به جان هم انداخته از هم خون می ریزیم و حقوق ضایع می کنیم. باز می توان این را به چشم دید که با تعطیل عقل و منطق و شعور، هر شور آفرینی می تواند بر احساسات پاک مردمی سوار شده و سودای کار خود کرده و به تکرار حکایات مکرر تاریخ نشیند. 

این روزها مراسمات محرم ما از دو قسمت عمده تشکیل شده است که یکی سخنرانی وعاظ و دیگری مداحی مداحان که من خاطره خوبی از مداحان جدید و مطالبی که در هنرنمایی های خود ابراز می دارند، ندارم و حتی برخی سخنان آنان را وهن خاندان طاهر رسول الله دانسته و معتقدم اگر برخی از این سخنان را در یک فضای منطق و عقل با خود این مداح ها هم در میان بگذاریم آنان حتی حاضر نخواهند شد آنان را به کودکان و اهل خود منتسب کنند، تا چه رسد که در شان آل الله گفته شود. 

دیشب سخنران هیات ما وصیت امام حسین (ع) خطاب به محمد بن حنفیه (برادر ناتنی اش) را مورد بحث قرار داد که با شهادتین به یکتایی یزدان پاک و رسالت جدش آغاز می کند و با کمال تعجب هیچ اشاره ایی به حق و حقوق خاندانی خود از جمله آنچه ما در مورد حضرت زهرا (س)، امام علی (ع) و امام حسن مجتبی (ع) سخت و موکدا در طول سال مشغولیم، بیان نمی دارد و مهمترین فراز این وصیت الهی - سیاسی این امامِ خروج کرده، خروج جهت اصلاح در امور امت جدش (ص) می باشد، که این برایم بسیار قابل توجه و تامل بود. 

اما بعکس روزگار سابق که پامنبری ها و نوحه خوانان می خواندند و میدان داری می کردند تا مجلس گرم شود و شرایط روحی مردم حاضر برای وعظ و خطابه ی عالم و واعظ مجلس مهیا شود، در این مجلس انگار واعظ مجلس ما ابتدا به منبر رفت تا شرایط روحانی و احساسی مجلس را آماده میدان داری مداح محترم کند؟!! و مداح نیز چون بر منبر رسول خدا (ص) نشست، به رسم سنت، شب سوم محرم را متعلق به حضرت رقیه (س) دختر سه ساله امام حسین (ع) اعلام و در ادامه هر چه دلش خواست به نام "زبانحال" و یا حتی مستقیم و با نقل قول از مقتل به این دختر مظلوم شهید دشت بلا منتسب کرد و در وصف او قافیه ها جور کرد تا بلکه اشک بگیرد و بر ضربات دستان سینه زنان بر سینه هاشان بیفزاید، و انگار این جماعت مداح را جز اشک گرفتن و شور آفرینی در حاضرین هدف دیگری نیست. 

مداح محترم مجلس ما در اشعار و روضه ی خود از این سه ساله دشت کربلا چنان سیاستمداری ساخت که با اعمال خود به مقابله با یزیدیان رفت و در این مقابله موی سرش سفید و قد و قامتش خمیده شد؟!! او از غلامی نسبت به خاندان حیدر گفت و این که باید با نوکرای فاطمه برادر بود؟!! "غلام حیدرم و فقط با نکرای فاطمه برادرم" و یا "غلام این درم و فقط با نو کرای فاطمه برادرم" و این در حالی است که این خاندان (ع) خود را وقف بشریت و برادری آنان با هم و در یک کلام انسان زیستن ما کردند و تنها طرفدار و برادر نوکرای درب خانه اشان نبودند و برعکس به هر بهانه ایی خواهان آزادی نوکرای هر خانه ایی بودند که در آن نوکر بود و نوکرداری. آنان چنان با بشر کافر زمان خود برادر و هم قصه و هم غصه بودند که در راه هدایت آنان نزدیک بود از غصه جان به جان آفرین تسلیم کنند و این خداوند بود که به نبی (ص) خود هشدار داد تو تنها مامور به ابلاغی و این همه نباید غصه آنان را بخوری؛ حساب کار این خاندان (ص) نه نوکری و نوکرداری، بلکه آزادی از نوکری و آزادمردی بود.

امروز شاید این از بدبختی های بزرگ شیعه است که افکار عمومی اش در دست جماعتی است که جز شور و شورآفرینی در سر ندارند و با جور کردن قافیه ها هرچه می خواهند به آل الله (ع) منتسب می کنند؛ در این مراسمات که شرکت می کنی حسابی مساله دار می شوی، و شهید راه اصلاح را چند صدباره شهید شور آفرینی عده ایی می یابی که میدان داری را به حقیقت گویی ترجیح می دهند تا شور بیافرینند و هنرنمایی کنند؛ و البته این یک واقعیت است که شورِ بر بستر بیشعوری اولین انحراف و مقدمه ایجاد هر جنایتی و از جمله مقدمه ی ایجاد عاشورا بود، و انسان می ماند که چه کند، شرکت کند و هزار رنج بیند، و شرکت نکند که باز شاید بی محلی و بی احترامی به خاندان رسول و مصائب آنان باشد.

 

+ نوشته شده در شنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۴ ساعت 8:42 شماره پست: 830 

ربیع آمد و برای مدتی یقه یِ ائمه (ع) از دست مداحان خارج شد؛ اما فقط برای مدتی کوتاه

مصطفوی 22 خرداد 1395 5830 کلیک ها

بالاخره ماه های غمبار محرم و صفر هم به پایان رسید و شاید هم بتوان گفت که تا مدتی یقه ی ائمه (ع) مسلمین از دست بعضی مداحانِ مجالسِ عزا خلاص شد، البته تا مدتی؛ و این قصه غمبار همچنان ادامه خواهد داشت و تا وقتی که دین و ارزش های دینی وسیله رسیدن به مقاصد دنیایی انسان ها باشد، و تا موقعی ارزش به گریاندن و گریه کردن داده شود، آش همین است و کاسه همین.

 تیپی از جماعتِ مداحان، زندگی و حوادث زندگی ائمه ی ما (ع) را آنطوری به تصویر می کشند که دل هاشان می خواهد. در حالی که زندگی ائمه (ع) نیز مثل همه ی انسان های مَخلوقِ دیگر مملو از حوادث خوب و بد، تلخ و شیرین، شادی و غم، موفقیت و شکست و... است، مثل همه انسان های دیگر.

صحنه گردانان این صحنه، انگار تمام سعی خود را در راستای هدفِ اشک گرفتن از مردم می کنند تا به وضعی دچار شویم که در نتیجه آن انسان با شنیدن نام تک تک ائمه (ع)، چیزی جز مصیبت، مظلومیت، رنج، درد، ناکامی، در اقلیت بودن، مظلوم واقع شدن و... به ذهنش نیاید. امروز به جایی رسیده ایم که در شرایط خلاء شدید تاریخ نویسیِ معتبر اسلامی، انگار کَم آورده ایم و برای کش دادن ساعاتی چند از صحنه های تاریخ زندگی (6) ائمه (ع)، برای گرم کردن مجالس عزای خود و گریاندن ملت، به "زبانحال" خوانی افتاده ایم. حال انکه زبانحال "در واقع بیانگر احساسات یک فرد می باشد (1)"و یا آن را "وضع‌ و حالت‌ شخص که ‌از حال ‌و راز درون‌ او حکایت‌ کند (2)" تعریف می کنند.
و زبانحال آنچیزی است که مداحان از شرایط روحی حاکم بر یک صحنه یی تاریخی، متناسب با ساختار درونی خود می سازند و به اسم آنچه در درون ذهن ائمه اطهار (ع) در هنگام وقوعِ آن حادثه گذشته، بیان می کنند و به خورد خلق الله می دهند. حال آن که ساختار درونی، دغدغه ها، خصوصیات خُلقی، منش، افکار، اولویت ها، تربیت و... یک مداح ممکن است با ائمه هدی (ع) از زمین تا آسمان با هم تفاوت داشته باشد. ولی با این همه در حالی که متون فقهی هم حتی آنان را از این کار منع می کند (3) ولی این روزها از آنان زیاد می شنویم که این زبانحال فلانی است و برخی نیز این زبانحال ها را از زبان دیگر مداحان به اسم "نقل است که..." رفرنس هم می دهند؛ آنان در این کار بسیار فعالند و از ظن خود یار ائمه هدی (ع) می شوند (4) و هرچه دلشان می خواهد از زبان ائمه (ع) می گویند و در ذهن شنونده ها به نام ائمه اطهار (ع) ثبت می کنند.
برخی در اشک گیری از مستمعین آنقدر پیش می روند که انگار"خیمه هایت هر چه ویران تر، خانه هامان بیش تر آباد (5)" خواهد بود. گریه و غم، محصول و بویی است که به همت این جماعت باید از زندگی ائمه اطهار (ع) خود استشمام کنیم و در حالی که آنان منبع معرفت، علم، محبت، هدایت، تقوا و... هستند و باید آنان را از پیام شان شناخت؛ لیکن به همت برخی، به سمتی می رویم که آنان و زندگی اشان را به مصیبت و غم بشناسیم.
حال آن که ما آنان را انسان هایی می دانیم که در منش، تفکر و سیره به مقام "رضا" رسیده اند، حتی آنانِ شان که از معصومین هم نبودند و تنها از شاگردان مکتبِ عصمت بودند، بدترین صحنه ها را به زیباترین وجه دیدند و و توصیف کردند و این در سخن حضرت زینب (س) این چنین انعکاس یافت که بعد از عاشورای تلخ و خونبار گفت "من به جز زیبایی چیزی ندیدم (7)" و لذا بر زیبایی ها این همه بی تابی کردن از ناحیه آنان، تناقص است.
   
 خدا کند روزی ائمه (ع) و زندگی سراسر عزتشان از چنگ برخی جماعت مداح خلاص شود و به دست جماعتی افتد که از جمله ی اهل تفکرند و نه اهل احساس و کسانی که تمام تلاششان جاری کردن اشکی است، و گریه مستمعین را موفقیت روضه خود می دانند و هرچه انسان در پای منبر این جماعت احساساتی تر شود و از روی احساسات اقداماتی شدیدتر داشته باشد، همین می شود مبنای موفقیت آن مداح در مجلس عزا.
حال اینکه ائمه (ع) هدایت ما و معجزه آنان یعنی قرآن با اهل تفکر و تعقل بیشتر قرینند، تا با اهل احساس؛ ولی این جماعت ما را در احساسات غرقمان می کنند و خواسته و یا ناخواسته از تفکرمان باز می دارند و به طمع ثوابی چند که طبق این فرهنگ تجارت محور گفته می شود از اشکی در این عزا منتج شود، صحنه یی احساسی ممزوج از واقعیت و غیر واقعیت با زبانحال خوانی می سازند و ما را در احساسات درونی و خود ساخته خود، غرق می کنند و در مصائب دنیایی ائمه (ع) که معلوم نیست کدام درست است و کدام درست نیست، فرومان می برند.
 این در حالی است که هادیان (ص) ما بر تن و جان دنیایی خود آنچنان بی اهمیت و لاقید بودند و در مقابل آنقدر بر هدایت و پیام خود تاکید داشتند که از خود فراموشِ شان شده بود و بدین جهت خداوند به آنان هشدار به حفظ سلامت جسم می دهد (8)؛ ولی با این حال جماعت مداح ما را به تن و جان و مصائب این دنیایی ائمه (ع) آنقدر مشغولمان می کنند که پیام ها در هیاهوی آوازِ مست و بی خودکننده آنان گم شود. چنان در مصیبت آنان غرقمان می کنند که پیام ها در هیاهوی درد جسم شان گم شود و هزار پیرایه و بدحالی به نام "زبانحال" به دروغ از زبان و دلِ ائمه (ع) به خوردمان داده می شود. و همین می شود تصویری از شخصیت و تفکر ائمه (ع) در ذهن ما، که شاید بسیار متمایز و متفاوت با آن باشد که در واقعیت بوده است.
 تسلط جماعت مداحان بر منابر بزرگذاشت ائمه هدی (ص)، مصائب وارده بر تن و جان ائمه (ع) را اهم دغدغه ی ما کرده است و لذا تاریخ نوشته شده از این وقایع، کفایت روضه خوانی های کثیر و بی انتهای و گریاندن مردم نمی کند، لذا به زبانحال نویسی و زبانحال خوانی متشبث شده ایم، حال آنکه آنان خود اینقدر که ما نگرانیم، بر آنچه بر آنان می گذشت نگران نبودند، و بیشتر بر پیامی اهتمام داشتند که آن را لایق دادن جان و خانواده خود می دانستند؛ در روضه و مصیبت خوانی ما سخت گریان تن هایی هستیم که آنان فدای پیام خود کردند، پیام آنان را وا نهاده ایم و سخت بر مصائب تن آنان می گرییم. مصیب های وارده بر جان ائمه (ع) ما گرچه دردناک است و لایق گریستن، ولی دردناک تر از جان آنان، بر زمین ماندن پیامی است که آنان جان و خاندان خود را فدای آن کردند تا حفظ شود. پس باید کسانی از ائمه (ع) بگویند که با پیام آنان آشنا باشند، که این به صواب نزدیک تر است.
خدایا این روزها دیگر تنها از فقدانشان (ص) نباید به درگاه تو شکوه برد، بلکه شکوه دومی هم هست و آن این که عصاره های بشریت و گوهرهای نایاب آفرینش در جلوی چشم زرگرها و اهل جوهر در دست کودکان خیابانی افتاده اند که به هر سوشان پرتاب کنند و به سان وسیله ایی برای مقاصد پیش پا افتاده، آنان را به بازیچه اهداف دنیایی خود گرفته و چهره صاف و سیقلی اشان را کدر و خشدار می کنند و وجود پاک و سیقلی اشان را در هاله ای از برون دادهای ذهنی انسان هایی معمولی پیچیده می شود و به خورد خلق الله داده می شود.
 

 1-   http://www.wikifeqh.ir
2-
   زبانحال=http://www.farsilookup.com/p2p/seek.jsp?lang=fa&word
3-
    ذکر مصائب اهل بیت علیهم السّلام در قالب زبان حال، در صورتى که شنوندگان یا بیشتر آنان بدانند که آنچه گفته یا ارائه مى‌شود حکایت حال است نه آنچه رخ داده، جایز است. البته اگر زبان حال، زبان حال مصائبى باشد که اتفاق نیفتاده یا با آنچه اتفاق افتاده و یا با صاحب مصیبت سنخیتى نداشته باشد، جایز نیست ( رسائل و مسائل، ج۱، ص۲۴۵-۲۴۶).      http://www.wikifeqh.ir
4-
       هر کسی از ظن خود شد یار من/از درون من نجست اسرار من
5-
     http://ziaei2007.blogfa.com/post/107
6-
   چند ساعت بود عاشورا، ما هزاران بار کُشتیم ات/ تو کجا و این همه تحریف؟! کُشته ی مظلومِ دشمن شاد!  http://ziaei2007.blogfa.com/post/107
7-
   ما رأيت الّا جميلا
8-
   گویی (اگر آنها به این گفتار ایمان نیاورند) می خواهی خود را از غم و اندوه به جهت اعمال آنها، هلاک کنی (فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی ءاثرِهِمْ اِنْ لَمْ تُؤْمِنواْ بِهذا اْلْحَدیثْ أَسِفا کهف، آیه 6)

 

+  نوشته شده در سه شنبه دوم دی 1393ساعت 11:20 PM توسط سید مصطفی مصطفوی

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

حلالیت‌طلبیدن یا عذرخواهی چند ماه پیش یک استاد جامعه‌ شناسی دانشگاه تهران فوت کرد. او گرایشات مذهب...
- یک نظز اضافه کرد در حجاب، یک عدم تفاهم ملت با قدرت...
اگر حمله موشکی جمهوری اسلامی به اسراییل را برد نظامی بدانیم؛ حمله به زنان سرزمینم توسط «گشت ارشاد ای...