سفرنامه قم - جمکران - فرودگاه امام
جمعه ی آخر دی ماه، باز قم مقصد سفری شد که هدفش زیارت مرقد حضرت فاطمه معصومه (س) دختر حضرت موسی بن جعفر (ع) بود. نماز صبح تهران و حرکت به سمت قم؛ از اتوبان آزادگان که وارد دشت های اطراف تهران می شوی دود، غبار و شاید مخلوطی از مه صبحگاهی و آلودگی، سطح زمین های کشاورزی و صحرا را فرا گرفته است؛ سردی هوا برخی حاشیه نشین ها در کارگاه های اطراف را به سوزاندن لاستیک اتومبیل ترغیب کرده و لذا دود آن در این هوای سرد و سنگین صبح در ارتفاعی نزدیک به زمین همچون لحافی، چشم را به کارخانه ی آلودگی ساز خود فرا می خواند، چشم ها را می سوزاند و سرِ گلو را به خارش می اندازد، حتی در داخل اتومبیل.
با ورود به مسیر اتوبان تهران-ساوه عوارضی فورا یقه شما را می گیرد ولی خوشبختانه در این گردنه برای هر اتومبیل سواری که به مقصد ساوه می رود (یعنی بیشتر از یکصد کیلومتر) فقط سیصد تومان جیب شما را خالی می کنند؛ پس خیالی نیست واضعین چنین عوارضی خیلی منطقی و منصف بودند و حتی خوشحال هم می شوی که این جا دیگر اتوبانی نیست که آقای احمدی نژاد به سمت رودهن دو سه بار افتتاحش کرد و برای نزدیک به ده کیلومتر مسافت هزار و هشتصد تومان پول می گیرند؛ از این لحاظ آرامش بخش است!
از شهر که خارج می شوی تا سی، چهل کیلومتری تابلوها مژده ی نزدیک شدن به شهر پرند و فرودگاه امام خمینی (ره) را می دهند که تقریبا در نزدیکی های هم قرار دارند. وقتی از حاشیه فرودگاه مهرآباد گذر می کردیم با خودمان صحبت می کردیم که این فرودگاه را سازندگانش زمانی به دور از شهر تهران ساختند، مهرآباد زمانی شاهراه مسافرت های هوایی منطقه ی خاورمیانه به اروپا و امریکا بود و حتی پیرمردی در هند به من گفت که من حدود چهل سال قبل اولین بار که می خواستم به امریکا بروم از دهلی به تهران آمدم و از طریق مهرآباد به امریکا پرواز کردیم، همان وضعیتی که هم اکنون فرودگاه های دبی، دوحه و استانبول برای خود تدارک دیده اند و وظایف مهرآباد را بین خود تقسیم کرده و چهار راه پروازهای بین المللی منطقه شده اند،
ولی مهرآباد امروز به محاصره ساکنین شهر تهران درآمده و در تهران غرق شده است و سرریز ساکنین این کلان شهر آن را کاملا به محاصره در آورده اند و البته لزومی به تسخیر آن ندیده و آن را پشت سر گذاشته اند و کیلومترها نیز از آن گذشته و همین طور هم در حال پیشروی به سمت قم و ساوه هستند و لذا این کاملا قابل پیش بینی است که روزی نه چندان دور خود را به فرودگاه بعدی، یعنی امام خمینی (ره) برسانند؛ با این وجود هنوز مهر آباد از نفس نیفتاده و هر چند دقیقه یک بار میزبان هواپیمایی ورودی و یا سکوی پرواز برای هواپیمای دیگری است.
اگر چه آقای احمد خرم (وزیر راه و ترابری دولت اصلاحات) با آتش محتمل جت های جنگنده ی نظامی خودی مواجه شد که برای عدم افتتاح فرودگاه امام خمینی (ره) از زمین برخاستند و بالای سر هواپیماهای دورپرواز مسافربری میهمان خارجی او قرار گرفتند و آنان را به اصفهان فرستادند تا در فرودگاه امام خمینی (ره) ننشینند و این فرودگاه افتتاح نشود، ولی نهایتا خرم مصمم بر این اقدام نظامی داخلی ها فایق آمد و میهمانان خارجی خود را را بر باند این فرودگاه میزبانی کرد و آن را افتتاح نمود، و هم اکنون هم تابلوها منادی افتتاح آن و موفقیت تجارت و توسعه بر افکار نظامی است، ولی افسوس که دیگر شاید کمی دیر شده و سرزیز ساکنین تهران با سرعتِ پیشروی که دارند، چندی دیگر دومین فرودگاه بین المللی این شهر را نیز به تسخیر خود در خواهند آورد و باز آقای خرم نامی باید ظهور کند و بر نیروهای نظامی داخلی وقت خود و مخالفت های خارجی غلبه کند و فرودگاه امام (ره) دیگری را چند ده کیلومتر آن طرف تر بسازد و با زور و مکافات افتتاحش کند.
گذر ایام و این خاطرات و... را که مرور می کردم، ناگهان آخرین تابلوی خروجی اتوبان به سمت فرودگاه امام خمینی (ره) مرا به خود خواند که به کجا رهسپاری، ساوه یا قم؟!! و همین تلنگری شد تا مسیر عوض کنیم و در مسیر اصلی زیارت حضرت معصومه (س) قرار گیریم و لذا فورا تصمیم گرفته و مسیر عوض کردیم.
پرند و شهرسازی های جدید آن را که طراحان این شهر جدید، آن را با کمک ترک ها تدارک دیدند را پشت سر گذاشتیم و از آخرین سنگر فعلی و خط مقدم جمعیت سر ریز تهران که برای تجدید حماسه یی دیگر در این جا گرد آمده اند تا حماسه ی دو یا سه دهه قبلِ تسخیر فرودگاه مهر آباد را تکرار کنند، گذشتیم تا آنان به تدارک خود برای تجدید حماسه یی دیگر مشغول باشند و این بار حماسه تسخیر مهرآباد را در مورد فرودگاه امام خمینی (ره) تکرار کنند و آنرا نیز ابتدا محاصره و سپس به تسخیر خود در آورند؛ و ما هم به کار خود برسیم و اتوبان تهران – ساوه را رها کرده و از آن خارج شویم و به سوی محل حماسه تاریخی افتتاح فرودگاه بین المللی – تجاری امام خمینی (ره) بشتابیم تا دوباره خاطرات این فرودگاه را تازه کنیم و از طریق عبور از آن وارد اتوبان تهران – قم شویم و مسیر به سمت مقصود بپیماییم.
آلودگی های زیست محیطی تهران هنوز دامن دشت های اطراف آن را رها نکرده و هوا مه آلود می نماید. مسیر خلوتی در جهت فرودگاه امام (ره) ما را به سمت آن می برد که گه گاهی اتومبیل هایی می آیند و می روند ولی بالاخره در میان مه و آلودگی، نمایی از فرودگاه و تاسیسات آن نمایان می شود، خصوصا برج بلند آن که روزی مامورین مراقبت پروازش شاهد کشاکش مکالمات جت های جنگنده و هواپیماهای مسافربری بودند و نهایتا هم تجارت بر اهداف نظامی پیروز شده و این برج و کارکنانش پذیرای اولین پروازهای خاطره انگیز این فرودگاه شدند. و سالن بزرگ فرودگاه که روزگاری به دفتر وزیر راه و ترابریِ خرم نامی تبدیل شد؛ تا هر طور شده آرزوی چند دهه یی تهرانی ها برای داشتن فرودگاهی در خارج از شهر که به طرح چند دهه یی به زمین مانده یی می ماند و می رفت تا کم کم به رویایی محقق نشدنی تبدیل شود، را به حقیقت تبدیل کند. فرودگاهی که در زمان افتتاح دو مخالف سرسخت داشت، یکی جت های جنگنده ی نظامی خودمان و دیگری صاحبان فرودگاه های عربی حاشیه جنوبی خلیج فارس مثل دبی و یا استانبول که احساس می کردند به علت گستردگی طرح، ممکن است روزی فرودگاه امام خمینی (ره) رقیب آنان گردد و همچون مهرآباد نقش مهمی در ترابری هوایی منطقه بر عهده گیرد و بازار سکه اشان را کساد کند.
ولی گذر ایام نشان داد که حداقل طرف خارجی مخالف این فرودگاه که اشتباه می کرد و فرودگاه امام (ره) ما تا به حال که رقیب قدری در مقابل آنان نبوده و نیست، اگرچه که ما از منظور مخالفت جت های جنگنده خودمان چیزی نفهمیدیم که چرا آنان نیز مخالف بودند! از این ها که بگذریم تهران نگرانی برای تسخیر مجدد فرودگاه بین المللی اش توسط سرریز جمعیت خود را ندارد زیرا به برکت حضور بعضی بزرگان پر نفوذ در بین اهالی قم، از هم اکنون قبل از این که فرودگاه امام خمینی (ره) در تهران بزرگ دیگری غرق شود، سخن از احداث یک فرودگاه بین المللی دیگر فقط در هشتاد کیلومتری فرودگاه امام خمینی (ره) در شهر قم مطرح است و تبلیغ آغاز ساخت آن را هم در صدا و سیما و هم در تابلوهای جاده قم -تهران می توان از هم اکنون دید، لذا سنگر بعدی سازمان فرودگاه های کشور در هشتاد کیلومتری این فرودگاه و در قم از هم اکنون در حال تدارک است و تهرانی ها باید حواس خود را جمع کنند که با تسخیر فرودگاه امام (ره) راه به جایی نخواهند برد و مسولین از هم اکنون تدابیر لازم را برای شرایط بعد از وقوع این حادثه دیده اند!.
فرودگاه امام (ره) را با همه این مسایل پشت سر گذاشتیم و شتابان در اتوبان قم-تهران راه حضرت معصومه (س) را پیش گرفتیم. اتوبانی که در مقایسه با تهران-ساوه به طور محسوسی پر رفت و آمد تر است. خوشبختی دیگر این که عوارضی سمت قم را هم تعطیلش کرده و عوارضی (چه خروجی و چه ورودی) از آن سمت نمی گیرند!. قم هم که صبح جمعه است و مثل تهران تعطیل و خلوتِ خلوت و خیابان ها در اختیار ما، مثل تهران. گنبد طلایی حرم حضرت معصومه (س) در خیابان منتهی به حرم می درخشد همانطور که حرم برادرِ بزرگوارش (ع) در مشهد هم وقتی از خیابان تهران به سمت آن می روی چون نگینی در افقِ خیابان عشوه گری می کند. بی اختیار زبانت به این جمله جاری می شود که السلام علیک یا فاطمه معصومه (س)، السلام علیک یا موسی ابن جعفر (ع)، السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)، السلام علیک یا رسول الله (ص)، السلام علیک یا اهل بیت النبوه (ع) جمیعا و رحمه الله و برکاته.
بعد از کمی گردش در خیابان ها و کوچه های اطراف حرم، محلی مناسبی یافته و اتومبیل را پارک کرده پیاده به سمت حرم حرکت کردیم، نزدیک حرم که رسیدیم ساعت 10 صبح را نشان می داد و اگر چه دور از ادب است که به کار دیگری غیر از زیارت پرداخت، ولی با خود اندیشیدم که اگر بچه ها را گرسنه وارد حرم کنیم شاید زیارت به دلشان ننشیند و درد وجود از سجودشان باز دارد و لذا دوپینگ قبل زیارت را به زیارت ملال آور ترجیح دادیم ولی افسوس که هرچه گشتیم جگرکی نیافتیم، اینجا فست فودهای وارداتی، بازار و عرصه یی برای جگرکی ها و... خودمان نگذاشته اند و علیرغم میل بچه ها به فست فود ها، به چلوکبابی رفتیم و نهار و صبحانه را یکی کردیم، زیرا صاحب چلوکبابی هم همزمان هم نهار و هم صبحانه را به مشتریان عرضه می کرد و ما هم نهار را به صبحانه ترجیح دادیم. عملیات وجود که ختم به خیر شد، نوبت سجود فرا رسید.
از تنها درب ورودی باز حرم از این سمت، یعنی ورودی شماره هشت وارد حرم شدیم جایی که به صحنی منتهی می شد که نماز جمعه در آن برگزار می شود. چند ردیفی صف نماز تشکیل شده بود و مردمی به زیبایی در صفوف نماز در انتظار ظهر نشسته بودند؛ این صحنه مثل نمازهای اهل سنت بود که از ساعت ها قبل از نماز در صفوف می نشینند و به عبادت می پردازند و یا انتظار می نشینند تا اذان شود و اذان در آنان که گاهی از فرط انتظار به خواب رفته اند، ولوله یی ایجاد می کند. از آین صفوف گذشتیم و از میان قبور شهدایی همچون آیت الله مطهری و مراجع عظام تقلید مرحوم همچون منتظری، بهجت و... گذشتیم و وارد درگاهی شدیم که جمع قابل توجهی در صبح جمعه مشغول زیارت ضریح حضرت معصومه (س) بودند و عاشقانه آن را در آغوش گرفته بودند، گهگاهی هم فردی از میان آنان با دعوت جمع به ادای صلواتی بر محمد و خاندان نبی (ص)، سکوت جمع را می شکست و عده یی هم دورتر از ضریح ایستاده و رو به ضریح زیارت نامه می خواندند، ولوله یی با صدای کم در زیارت نامه خوانی و صلوات هایی این سکوت را می شکست، به آرامی جاری بود، ما از بین این دو جماعت گذشتیم دل را روانه قبر مطهر حضرت معصومه (س) کرده با هدایت خادمی و جمعیتی که ما را به حرکت فرا می خواند از آنجا گذشتیم و وارد محوطه شش ضلعی طوری شدیم که معلوم بود از جاهای دیگر حرم قدیمی تر است؛ و سابقه تاریخی دارد و شاید به لحاظ نقاشی هایی که بر دیوارش دارد مربوط به عصر صفویه و یا قبل از آن باشد. از آن نیز گذشتیم و در جمع منتظرین نماز جمعه قرار گرفتیم. سید محمد سجاد هم بدون هیچ اعتراضی با من همراهی می کرد.
سخنران پیش از خطبه های در این زمان فرد ملبس به لباس روحانیت بود که از سادات نبود و فرد میان سالی بود که از 45 سال به بالا سن داشت و با حرارت خاصی در حال تشریح زندگی مرحوم نواب صفوی بود که روزگاری تیم ترور تشکیل داد و به ترور مخالفین اسلام! پرداخت. یادم می آید دفعه قبلی هم که به قم رفته بودیم، نمی دانم چه مناسبتی بود که باز در این محفل از نواب صفوی می شنیدیم آن دفعه هم وزیر ارشاد آقای احمدی نژاد آقای هرندی با حرارت تمام در همین محل و پیش از همین خطبه ها از مبارزات نواب می گفت و یا وقتی به منزل امام (ره) هم که برای بازدید رفتیم، باقی مانده اعلامیه ها و بنرهای حزب موتلفه را دیدیم که قبل از ما در آن جا مراسم داشتند که این نشان می دهد طرفدران نواب در قم بسیار فعالند و سعی در زنده نگهداشتن نواب و راهش دارند.
از این که بگذریم، سخنران گزارش جالبی از زندگی نواب داد که هدفش اثبات این بود که چگونه این مبارز قبل از انقلاب تحت حمایت چند تن از علمای وقت بوده و این که آیت الله خامنه یی گفتند که به دست نواب با اولین جرقه های مبارزه آشنا شده است، و به صورت مبهمی جمله یی از امام خمینی (ره) هم در تایید حرکت نواب گفت و رد شد، این در حالی است که سیره امام خمینی (ره) مثل سیره نبی مکرم اسلام (ره) با حرکات تروریستی مطابقتی نداشت و از این گونه تحرکات حتی در مقابل دشمن کافر هم مبرا بودند و علیرغم تمام داستان های جالبی که از زندگی مرحوم نواب و مبارزات مترقیانه ی او در آن زمان گفته شد که چطور در قبال به وجود آمدن اسراییل فعال بوده و چطور در مصر با انور سادات مذاکره کرده و... ولی علیرغم همه این نکات خوب زندگی نواب، ترور و تروریسم در اسلام به نظر می رسد که عمل پسندیده یی نبوده و این عمل دور از سیره ی رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (ع) بوده باشد و فتوت و جوانمردی رسول گرامی اسلام (ص) و ائمه اطهار (ع) به دور از چنین طراحی کردن ها و نقشه کشی هایی برای دشمنان خود بود و چنین مرگی را برای دشمنان خود و به دست خود نمی پسندیدند.
سخنران بعدی هم آقای محمدی عراقی بود که مجری مراسم تعدادی از مسولیت های متعدد ایشان را برشمرد و او نیز به مناسبت هفته وحدت که به ابتکار بنیانگذاران این انقلابِ خون و از جمله امام خمینی (ره) برای زدودن تفرقه از بین امت اسلامی بنا نهاده شد، بنای خیری که عده یی نه درکش می کنند و نه بر ضرورتش واقفند و لذا امروز سی.دی های امثال سخنرانانی مثل "دانشمندی" ها در خیابان ها فروخته می شود و این روحانی منحرف شیعه همگام و هم صدا با علمای منحرف وهابیِ در کوس فتنه و افتراق بی مهابا و بی وقفه می دمد و... و لذا آقای عراقی پیرامون هفته وحدت سخن گفت و از ضرورت وحدت بین مسلمین و این که تفرقه افکنان چه خیانت بزرگی را در حق امت محمدی (ص) مرتکب می شوند و چه خون هایی که به بهانه اهانت به بزرگان اهل سنت به دست تکفیری ها داده می شود تا آنان به خاطر هیچ، حکم به کفر به شیعیان دهند؛ و به قول ایشان حکم کافر هم که مشخص است!.
نفر بعدی مداحی بود که چند بیتی در مدح رسول گرامی اسلام (ص) و امام جعفر صادق (ع) خواند و اکنون به اذان ظهر نزدیک می شدیم و آرزو می کردم مثل دفعه قبلی که به قم رفتیم خطیب جمعه آیت الله سعیدی نباشد و آیت الله جوادی آملی یا آیت الله امینی باشند، ولی متاسفانه اذان شنیدنی موذن که تمام شد، تریبون دار جمعه امامت ایشان را اعلام کرد... بگذریم دیگر نمی شد که کاری کرد انگار سفر ما به قم را با مرحوم نواب و آیت الله سعیدی گره زده اند و قسمت ما از این سفر این است که هر بار باید با این دوستان مواجه شویم، البته در این کشور امامان جمعه زیادی هستند که به جای بزرگانی تکیه زده اند و بزرگان را بازنشست کرده و جای آنان را گرفته اند. در تهران به جای آیت الله هاشمی که در پای منبرش می توان مطلب یاد گرفته، آیت الله سید احمد خاتمی را قرار داده اند که وقتی خطبه می خواند انگار هیچ ماموریتی جز حمله به جناح سیاسی مقابلش ندارد و نفرت و کینه از لحن و سخن او می تراود، و یا آیت الله جنتی که انگار خلاصی وجود ندارد و عمر ما به پایان رسید و کار او ختم نمی شود، امامان جمعه یی که بسیاری را از اهل جمعه و جماعت می رمانند و...؛ خلاصه خطبه ها هم تمام شد و نماز جمعه نیز خوانده شد و دیگر سجاد ما طاقت نیاورد و قاطعانه گفت که بریم! و ناچار صفوف نمازگزارانی که منتظر اقامه نماز عصر بودند را بریدیم و با مکافات از درب شماره هشت خارج شدیم و بیرون که رسیدیم سجاد نفس راحتی تازه کرد و گفت مخم ترکید آقاجان!، از بس سخنرانی کردند و اینجا بود که فهمیدم با نشستن پای این همه سخنران بچه را از نماز و... زده کردم و هر چه بافته بودم تا زیارت لذیذی را برایش فراهم کنم، پنبه شد؛ زیرا اگرچه ممکن است گوش ما به این حجم سخنرانی ها عادت داشته باشد و شاید هم طالب بخشی از آنها، ولی جوانان امروزی حوصله این همه شنیدن را ندارند.
با خانم و بچه ها قرار بیست دقیقه بعد از نماز را داشتیم، ولی اکنون هنوز نماز تمام نشده بود که ما بیرون آمده بودیم و در سر قرارمان جلوی مدرسه فیضیه باید منتظر می شدیم تا نماز عصر هم اقامه شود و بیست دقیقه بعدش بقیه از سمت خانم ها از حرم بیرون بیایند. اینجا فرصت انتظار، زمان مناسب گفت و شنوی پیش آورد و با سجاد از حادثه مدرسه فیضیه در زمان رژیم گذشته گفتم و این که چگونه طلاب جوان را از طبقات آن به حیاط مدرسه پرت کردند و... و با این گزارش سر سخن باز شد و او نیز از معلم خود در مدرسه گفت که از مجد و عظمت ایران قبل از اسلام برای شان گفته بود. این که چطور ایران بزرگ با مجد و عظمت بوده و ایرانیان دین خود یعنی زرتشت را داشتند و این که روزی امثال کوروش کبیر بر این کشور حاکمیت داشتند و دین ایرانیان قبل از حمله اعراب به ایران و... و این که ما سادات ایرانی اصیل نیستیم و عرب هستیم و این که معلم شان گفته شاه مردم را نمی کشت بلکه این افراد دور و برش بودند که به خاطر خود شیرینی مردم را می کشتند؟!!.
که من سعی کردم به او پاسخ بدهم که برخی از این حرف ها نمی تواند، درست باشد، چون همه جنایتکاران و طرفداران شان می توانند چنین ادعایی را بکنند، که ما در هیچ جنایتی که در زمان ما انجام گرفته نقشی نداشتیم و دیگرانی آنان را مرتکب شده اند، لیکن این یک اصل است که هیچ غلام حلقه به گوشی بدون اذن صاحب خود هیچ حرکتی نمی تواند بکند و تمام اقدامات مزدوران مو به مو با هماهنگی صاحب قدرت و طبق فرمان انجام می شود، و لذا مزدوران آقای محمد رضا شاه و امثالهم تمام اعمالی را که در حق دیگران مرتکب می شدند را با هماهنگی ارباب خود انجام می دادند و حتی حد و حدود آن را از بالا دستور گرفتند و لذا شاه و هیچ جنایتکار دیگری نمی تواند از خود سلب مسولیت کند و از این گونه اعمال تبرعه شود. که هر جنایتی که کف خیابان اتفاق می افتد حتما دستور و یا حمایت از ناحیه بالاتر را به دنبال خود دارد و حاکم جنایت پیشه یی را نمی توان یافت که که عمالش بدون رغبت او جنایت کنند، و این دست اشاره قدرت است که مزدوران را بر انجام اعمالی از این دست روانه و تجویز می کند؛ مگر در شرایط هرج و مرج که دیگر آن ظالم حاکمیت خود را از دست داده باشد و این جاست که خودسری هایی ممکن است صورت بگیرد که مدت و تعدادش کم خواهد بود، و گرنه در حالت حکومت مستقر چنین بی اطلاعی تقریبا محال است، چطور وقتی ما یک اسکناس هزار تومانی به بچه ی خود می دهیم تا نانی از نانوایی بخرد بر پول خرد آن هم نظر داشته و دستور آن را می دهیم،حال حاکمی بر عملیات سربازانش در خیابان نظر نداشته باشد و بی اطلاع باشد؟!!.
این دوست معلم به شاگردان اول دبیرستانی خود گفته بود که ما در زمان انقلاب برای "پیچاندن" و تعطیلی مدارس اقدام به اعتصاب می کردیم، و هدف مبارزه نداشتیم و به اهداف آن آگاه نبودیم ؛ ولی گذشته از انگیزه این معلم عزیز برای شرکت در اعتصابات که آن روزها که حتما شاگردی همچون شاگردان امروزیش بوده، انگیزه یک جمع کثیر مردمی نمی تواند ملعبه قرار دادن زورگار باشد و مردم با هدف قبلی و با برنامه در اعتصابات شرکت می کردند اگرچه ممکن است عده یی هم با اهداف تفریحی این چنینی در مبارزه شرکت کنند و یا با هر هدف دیگری.
در خصوص سادات بودن ما هم باید بگویم که ما با افتخار می توانیم بگوییم که از نژاد شخصی هستیم که سرآمد بشریت بود و ایرانی بودن در نژاد هم اگر انسانیت ایرانی را در پس خود نداشته باشد، هیچ افتخاری ندارد همانگونه که از نسل ائمه (ع) بودن هم اگر انسانیت را در پشت خود نداشته باشد، باز افتخار آفرین نیست. گذشته از این اگر چه ما سادات ممکن است در یک حالت آن محصول حمله اعراب باشیم که مهاجمینی از نسل پیامبر (ص) در ایران باعث به وجود آمدن ما شده اند و یا حاصل مهاجرت مهاجرانی هستیم که بعد از فتح ایران به این کشور وارد شدیم، در هر حال نسل ما سادات مشخص است، ولی هیچ ایرانی اکنون بعد از این همه تهاجماتی که از شرق و غرب و شمال و جنوب به ایران شده نمی تواند ادعای خلوص در نسل داشته باشد و آنقدر مهاجرت ها و تغییر مکان های جمعیتی در خلال این دوره نسبتا طولانی اتفاق افتاده و ازدواج های بین قومیتی صورت گرفته که حساب آن از دست همه خارج است و از سوی دیگر همه ما می دانیم که عده یی از ایرانی ها از نسل مهاجرانی هستند که آریایی نامیده می شوند که به ایران آمدند و ایران را ساختند و یا مردم بومی که با آنها در این راه همراهی کردند و... لذا چه کسی می تواند بگوید من خالص ایرانی تبارم ؟! به این دوستان باید گفت که از کدامین تباری آریایی های مهاجر یا مردم بومی، و نهایتا این چه افتخاری دارد که در کدام نسل از این گروه ها باشیم، آنچه اکنون می تواند مایه افتخار هر فرد باشد معرفت، علم، اخلاق و پاکی طینت و سیره است که به هر فرد ارزش می دهد یا بی ارزشش می کند.
شکست های پی در پی ایرانیان بعد از فروپاشی سلسله های امپراتوری قبل از اسلام، و هجوم های متعدد به این کشور و ناکامی های پی در پی باعث شده است که نوعی بازگشت و توجه به دوران مجد و عظمت کشور در بین بعضی از مردم ایران به صورت طبیعی ایجاد شود که افراط در آن خسارت بار خواهد بود و لذا اگرچه نباید در این گرایش های طبیعی مردم به تاریخ خود انتقادی داشت و این کاملا طبیعی می نماید که مردم به بزرگان تاریخ خود که موفق بوده اند، گرایش نشان دهند، باید به این وضعیت پاسخ مناسب و توجیه کننده داد؛ از جمله دستگاه عظیم صدا و سیما باید به این نیاز پاسخ دهد و در کنار سریال های پر هزینه با موضوعات مذهبی به کارهای ملی هم توجه نشان دهد و با ساخت سریال ها و فیلم هایی در این خصوص (ایران و تاریخ ایران) انسان های تشنه ی این موضوع را سیراب نماید.
ولی افسوس که ضرورتی در این امر دیده نمی شود و حتی نقاشی های دیواری داستان های شاهنامه را که در مشهد با زحمت فراوان کشیده شده بود با یک رنگ پاشی ساده و یک شبه پاک کردند تا همه زحمات نقاش و هنرمند از بین برود آن هم به جرم این که به مذهب ربطی نداشته و مربوط به شاهنامه بوده است!، این در حالی است که یک وجه همت مردم هر کشور مذهب آنان است و دولت – ملت ها بر گزینه های دیگری به غیر از مذهب هم تکیه و توجه دارد که یک ملت ساخته می شود. این گونه سیاست ها و اعمال به موضع گیری بیشتر و عمیق تر شدن حرکات ملی گرایی منفی منجر می شود و خسارت بار خواهد بود.
امروز ذهن نسل جوان گرفتار این مسایل است و بدبختی ما این است که پاسخی به این مسایل در متون کتب درسی نیست و اگر هم هست دانش آموزان آن را برای یادگیری در این کتاب ها را نمی خوانند بلکه برای امتحان دادن و پاس کردن درس، متون را می خوانند.
مشغول این گفتگوها بودیم و در عین حال نظرم به درب ورودی حرم از سمت مدرسه فیضیه بود و آن را تحت کنترل داشتم که کی خانم از حرم بیرون می آید؛ و به یاد قبل از انقلاب افتادم که به قم آمده بودیم و به لحاظ شرایط انقلابی آن زمان و نا آرامی های مردمی و خیابانی، در همین مکان تعدادی زیادی از افراد گارد شاهنشاهی با قیافه های نظامی عجیب ایستاده بودند و خاطره حضور آنها هنوز در ذهن من مانده است در حالی که در آن زمان چهار پنج سال بیشتر نداشتم که شاهد آنان بودم ولی آن هیبت از یاد رفتنی نیست.
این معلم عزیز به سجاد از وضعیت اقتصادی و قدرت منطقه یی و علمی کشور در زمان شاه در مقایسه و با وضعیت کنونی گفته بود، که مجالی برای پاسخگویی نماند و بالاخره خانم هم رسید و به سمت قبرستان شیخان حرکت کردیم. بین راه خرید سوهان زایرین را به خود می خواند، سوغات قم است و طرفدار هم دارد. ولی به محض این که درب هر مغازه یی می ایستی که نگاه کنی قیمت های چیست و کدام جنس بهتر است و... فروشندها دخالت می کنند و اجازه نمی دهند لحظه یی در خود باشی و تصمیمی بگیری، در هر مغازه یی حداقل دو سه نفر کار می کنند که یکی از آنها بر جایی مشرف بر ویترین بیرون، بر پنجره ی کوچکی که بر ویترین باز کرده اند ایستاده و از همین روزنه استفاده می کند و نمی گذارد نگاهی آزادانه و فارغ از دخالت آنان داشته باشی و مرتب شما را به داخل مغازه فرا می خوانند، لذا در این راسته موفق به خرید نشدیم و حرم را دور زدیم و در نبش آنطرف حرم فروشگاه نسبتا بزرگی را یافتیم و وارد آن شدیم و بدون دخالت فروشند و با طیب خاطر خرید خود را کردیم و به سمت اتومبیل رفته و برای بازگشت مهیا شدیم.
در راه بازگشت در کنار اتوبان، مرکز سینمایی دفاع مقدس انسان را به خود می خواند، ایستادیم تا اگر امکان داشته باشد بازدیدی کنیم ولی نگهبان گفت که این مکان بازدید ندارد و لذا راه خود را گرفته و به سمت تهران ادامه مسیر دادیم، مقصد بعدی مرقد شریف بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی (ره) است که زیارت ما را کامل می کند. اینجا مزار روح خداست که رحمت بر روان پاکش باد. کسی که خود را خدمتگذار این ملت می دانست و کیسه یی برای خود و اهلش ندوخت و دست خالی حاکمیت را گرفت و بعد از نزدیک به یک دهه رهبری بر کشوری بزرگ، با عزت و سربلندی دست خالی رفت و برای خود و اهلش چیزی (مادی و سیاسی)نیندوخت، هرگز گزارشی از غارت بیت المال از او و خاندانش شنیده نشد و او که نه باندی داشت و نه باندی، از استفاده از او به جایی رسیدند (مالی را عرض می کنم)؛ ولی دوره او هم با همه فضایلش به پایان رسید و امروز مزارش هم کعبه دل مردمی است که از بسیاری از کشورها برای زیارتش می آیند تا دل شان به زیارت قبرش آرام گیرد، به قول سجاد ما میان پول هایی که در داخل ضریح قبرش ریخته می شود از همه نوع پول های جارجی می توان یافت.
اما بنای مرقدش را آنقدر بزرگ گرفته اند که پایانی بر ساخت و ساز آن نیست و اشتباهی هم که در ساخت این بنا شده این که اول حاشیه ها را ساخته اند و اکنون بعد از سال ها بنای اصلی بر قبر مطهرش هنوز کامل نشده و اشکال دیگر این که حتی در روزهای خلوت باید اتومبیل خود را در فاصله دوری پارک کرده و فاصله نسبتا قابل توجهی را پیاده آمد تا به حرم رسید که به نظرم طی این مسیر برای سالخوردگان سخت و توان فرساست.
+ نوشته شده در چهارشنبه دوم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 11:29 شماره پست: 388
- توضیحات
- زیر مجموعه: مطالب نویسنده
- دسته: لحظه نگار و یا سفر نگاشت
- تاریخ ایجاد در 20 خرداد 1395
- بازدید: 6587