طوافی بر گرد دیار آشنای کویر (5) سفرنامه ایساتیس – یزد

روشنایی روزِ 26 اسفند 1396، با فرو رفتن خورشید و اشعه های طلایی اش در لبه های شرقی کوه های زاگرس، مشرف بر کویرِ مرکزی ایران، به غروب پایید و به محاق فرو رفته و شب همه جا را فرا گرفته بود، که ما از راه استان باستانی "خراسان" [1] وارد شهر یزد شدیم؛ و در واقع در آستانه ایالت باستانی "استخر پارس" قرار گرفتیم، شهر "ایزدگرد" [2] مهمترین شهری است که در مسیر ما در ابتدای این خطه مهم از ایرانی است که روزگاری بر نیمی از جهان مسکون و واجد تمدن حکم می رانده است؛ اینجا سرزمین مردمی است که علم و هنر را به اوج رساندند، و آتشِ مقدسِ مهر، فداکاری، تحمل، بردباری را در کنار ایمان، راستی، مردانگی، علم و هنر را هنوز هم که هنوز است زنده نگاه داشته و شما که از "راگا" [3] و یا "قومس" [4] وارد این شهر می شوید، تمایز آنان را در گویش و راه و رسم زندگی با دیگران، می توانید حس کنید.

بادگیر گوشه حیاط زندان اسکندر در یزد

بادگیر گوشه حیاط زندان اسکندر در یزد

ایزدگردها مردمی خوب و متین در کنار کویرند، که تمدن باستانی - ایرانی و خود را همچنان به عنوان یک پدیده و فرهنگ خاص حفظ کرده اند، اینجا شهرها و بناهای بازمانده از عهد باستان سالمتر از ایالات "قومس" و "راگا" است، اینجا مردمی را می یابی که به حفظ داشته های آبا و اجدادی خود، از اهالی راگا و قومس کوشاترند. طاق ضربی های زیبا هنوز در این شهر فرو نریخته و از بنیان مستحکم فرهنگی خبر می دهد که توسط صاحبش با آگاهی حفظ می شوند؛ در راگا و قومس ما خود را در دنیای جدید گم کرده ایم و هزاران دیوار و بنای ارزشمند که حاصل رنج بی حساب گذشتگان ما در ساختش بود، را بیرحمانه ویران کردیم، تا ساختمان های جدیدی را بر ویرانه های آن بنا نهیم؛ در آنجا از برج و باروهای های شکوهمند ما چیزی جز اسامی آن باقی نمانده است، ولی اینجا در ایساتیس [5] هنوز بناهای کاهگلی و دست ساخت های هزاران ساله را این مردم زیر باران و آفتاب حفظ می کنند و بادگیرهایش بادی سرد را بدون برقِ جناب ادیسون، بر پیکر زحمتکش مرد و زن کویر می وزاند، تا از آتش وجودِ دیوان، بر جان و تن اهوارایی اش بکاهد، و از حس دیوصفت ویرانگر و جنجال برانگیزشان برای ویرانی داشته ها، بکاهد، تا حفظ کند و تحسین دنیا را به مرد کویر، به خاطر حفظ داشته هایش برانگیزانند.

"یزدان گرد" [6] شهر نیایش است، نیایش آن بالانشین بزرگ، و بی همتا، و یزدانگردان هنوز از نیایشش باز نایستاده اند، و خورشید نوربخشِ مقدس، هر روز از مشرق بر مناره ها و بادگیرهای بلندش طلوع می کند، تا لمحات انوار خود را بر آنان ارزانی داشته، و این ملت زنده را از خواب برخیزاند، و به عبادت یزدانی پاک بخواند. اینجا هنوز آتشِ مقدس روشن است تا حکایت گفتار، کردار و پندار نیک را بر سینه مردمی جاری کند که خود نمونه آنند.

فروهر بر پیشانی آتشکده یزد

فروهر سردرب آتشکده یزد

پرهای فروهر بر فراز مناره بلند و کنبد با شکوه مسجد جامع شهر ایساتیس باز است و حکایت آمد و رفت ایزدان را بر این دارالعباده [7] می گوید، شهری که تاکنون در مقابل برج های بلند غرورِ تجدد معماری سر خم نکرده و شکوه و بزرگی معماری افتخار آمیز و شگفت انگیزش باستانی اش را حفظ و به رخ کسانی می کشد، که از گذشته خود شرمگینند، اما اهل یزدان شهر بر آن عشق می ورزند، و بدان افتخار می کنند.

کاشی ها مسجد جامع یزد

قسمتیی از نقش های زیبای کاشیکاری مسجد جامع یزد

در "محله فهادان" که قدم می زنی و از آن می گذری، "کوچه آشتی کنانش" تو را به قنات "زارچ" می برد، تا تو در تونل های زیر زمینی طولانی اش عشق را با آب حس کنی، آبی حیات بخش در دل کویر، آبی پاک که در زیر شهر نیایش در جریان است، و تو هفتاد پله را باید در زیر زمین های این شهر عشق پایین بروی تا زلالی آب گوارای کویر را بچشی، آبی که از کیلومترها دورتر آورده اند تا در نقطه ایی از زمین بیرون آمده، زندگی و امید را به کویر نشینان هدیه کند.

پله هایی که تو را به آب زلال قنات در محله فهادان می برد

در این آب انبار در محله فهادان باید 70 پله به زیر زمین رفت تا به آب رسید

گرچه ما با سپنتای ایزد سرشت، و هموطن نیکنام خود آن کردیم، ولی اینجا در ایستخای [8] آتشکده یزدانپرستان شهر ایساتیس هنوز به آتش مهر زنده است و در دل هموطنان ما می سوزد و شعله می کشد و از آیین مهر می گوید، آیینی که وقتی به بابل درآمد، بابلییان انگشت به دهان از خود می پرسیدند، که این چه آیین و مردمی اند، که با مقهور شدگان خود اینچنین به عدل، انصاف و فتوت رفتار می کنند، و تو در مقابل سپنتا و اهلش شرمنده می شوی، که آنان این گونه سفره هفت سین نوروزی فرخنده و پر از شادی و شعف را بر تو گشوده اند و مهربانانه پذیرای تواند، تویی که با همه غرور و نخوتی که در سر داری و خود را واجد مرام بهی می دانی، اما انگار او در این بخشش و گذشت از تو در پیش است، هیچ نمی گوید و به روی تو نمی آورد که تو که هستی و با او چه کردی.

هفت سین باستانی بر آتشکده یزد نوروز 1397

سفره هفت سین نوروز در محل آتشکده زرتشتیان یزد

اینجا در یست [9] زندان اسکندرش هم بهشتی است که در عین جهنم، یزدانگردها ساخته اند، سقف های بلند گنبد آن زندان، اوج گرفتن اهالی راگا را، در زندانی مخوف دشمن حکایت می کند، [10] و تو با خود می گویی کاش در همان زندان آن دوره می ماندی، و در این بهشت متولد نمی شدی؛ چهار گوشه های این زندان را اهالی ایساتیس اکنون به کارگاه هنر خود مبدل کرده، و خانه به خانه اش نمایش فکر و هنر آنان است.

بادگیری در محله فهادان - محله باستانی ثبت شده در یونسکو در یزد

بادگیری در محله فهادان - محله باستانی ثبت شده در یونسکو در یزد

مسجد جامع یزدانشهرِ ایساتیس، حکایت بزرگی و همت سازندگان این شهر را مدام واگو می کند، که این چنین مناره های زیبا و هنرمندانه اش را در دل آسمانِ مهر، بلند و سرفراز بر افراشته و محراب سوی ایزدِ یکتا گشوده اند، کاشی های زیبای این بناها نیز اکنون و در گذشته در کارخانجات هنرآفرین اردکان، میبد و... ساخته می شود، تا همچنان هنر نزد اهالی شهر ایزدان به اوج برسد و زیبایی بیافریند.

مناره های مسجد یزد اسفند 1396

مناره های مسجد جامع یزد عکس از داخل مسجد 27 اسفند 1396

بازار پر رونق یزد را همچنان پارچه های زربفت ترمه به زینت خود مزین داشته و تو را در زیبایی گل بوته هایش غرق می کند، تا دلِ هنر همچنان در  قلبِ نقشه ی گربه نشسته ی ایران بطپد، و گرما بخش خوان هنر این بوم زرخیز باشد. بازارِ خانِ شهر مهرپرستان، همچنان چون خانان پرغرور چین، رشگ بر انگیز است و پیچ در پیچ در دل صنعت نساجی، مس و نقره و طلا مانور می دهد تا زنده بودن خود را فریاد زند و دنیا را به دیدن یزد فراخواند.

سقف گنبد بادگیر باغ دولت آباد یزد هنر و زیبایی چشم نواز

ساختمان بادگیر باغ دولت آباد یزد - هنر کچبری زیبای شهر ایساتیس

گرچه بین "قومس" و "استخرپارس" یک کویر راه است در بین، اما اینجا در ایساتیس هنر قومس هم به فروش می رود و ارتباط بین شمال و جنوب همچنان مثل قبل برقرار است، و نه تنها سختی کویر، راه ها را هنوز نتوانسته ببندد، بلکه راه هایی جدید نیز اهالی این سرزمین را با "خراسان" و "قومس" ارتباط می دهد، و گرچه دیگر کاریزهای [11] ما را خشک کردند، ولی یزدانگردیان هنوز تحفه های زیادی را برای ارایه به آن دیار دارند و صنایع یزد هنوز مولد است و پیشرو، هنوز این مردم میراث بشریت را در میدان امیر چخماق شهر یزد حفظ کرده اند میدانی که طعنه به میادین زیبای سمرقند و نقش جهان می زند.

میدان امیرچخماق یزد بادگیرهای این میدان تاریخی

میدان تاریخی امیرچخماق یزد

آب انبارهای این شهر با بادگیرهایش آسمان را به زمین گره زده اند و هنوز آب گوارایی برای نوشاندن دارند و می توانند ارزش آب را در دستگاه طبیعت یزدانِ پاک به بشریت آموزش دهند، تا قدر این گوهر نایاب را بدانیم، زیرا در این کویر خشکِ انسانِ متکبرِ پرمصرف، باز یزدانگران شهر خورشید و آسمان می توانند حرف های بزرگی را بگویند، زیراکه آنان ارزش قطره را خوب فهمیده اند، و هفتاد پله به زیر زمین زده اند تا تو به آب دست یابی و شریان زندگی را در قنات های زیر زمین حس کنی و با نوای زندگی آب همنوا شوی.

بلندترین بادگیر جهان در باغ دولت آباد یزد معجزه ایستادگی

بادگیر باغ دولت آباد شهر یزدانگرد

اما کوچه کوچه های این شهر را نیز سوارگانی از شمال و جنوب، غرب و شرق تاخته و غارت کرده اند و تو گاه چهره ایی از ویرانی های شان را در باغ های آبادش می بینی، باغ هایی که در روزگار شکوه چشم ها را در دل این کویر خیره می کرد، و امروز وقتی به باغ دولت آباد شهر ایساتیس که گذر کنی می فهمی چرا و چگونه باغ های ایرانی شهرت جهانی یافت، و دیگران از کجا باغ های خود را کپی زده اند؛ آن روز که در نزدیکی های شهر اگرا در ایالت اتارپرادش هند، تاج محل را دیدم و از باغ ایرانی شنیدیم و یا در توصیف بنای باغ - مقبره اکبرشاه گورکانی در "پنج سکندر" و یا سیکندرا از شکوه و عظمت باغ ایرانی شنیدم، امروز اصالت این باغ ها را در باغ دولت آباد یزد دیدم، باغی زیبا با ساختمان های متنوع و چهارفصل؛ باغ دولت آباد را که ببینی، متوجه می شوی چه کسانی فرهنگ ایران را به هند بردند، و همایون تمب دهلی را از روی الگوی بناهای کدام شهر ایران ساخته اند، معمارهایش از سبک و روش کدام نقطه ایران الگوبرداری کرده اند.

بنای بلند ترین بادگیر جهان باغ دولت آباد یزد ساختمان زیر بادگیر

ساختمان باغ دولت آباد شهر یست هنر معماری مردان کویر

اما جامعه عزای نامردی های روزگار و نامردمی های قوم بدکاره و بدطینت را یزدانگردیان در گوشه گوشه شهر خود برپا داشته و نخل های بزرگ و کوچکی که حکایت کشته شدن آزادمردان را در عاشورا نشان می دهد، همه جا می توان دید، مردم شهر ایساتیس انگار در عاشورا مرگ و غارت و کشتار خود را در آن قرون سهمناک توحش به عزا نشسته اند که رخت عزا را در هیچ روزی از سال از تن شهر خود خارج نکرده و گوشه گوشه این شهر حکایت نمایان این به سوک نشستن است.

نخل یزد در محله فهادان این شهر

نخل یزد در محله فهادان شهر ایزدگرد

آری حکایت ویرانی و استبدادی را که فریاد کنندگان "حسبنا کتاب الله" که "کتاب خدا ما را بس است" سر دادند و هرچه غیر از آن فکر می کرد و بود را به آتش حماقت خود سوزاندند و هرکه را اعتراضی کرد، به شمشیر و غارتِ مال و خون سپردند، حتی اگر فرزند پیام آور رحمت بود، که از برای آنان آقایی، زندگی و انسانیت را به ارمغان آورد، امروز وقتی به "الله اکبر" ، "لا اله الا الله" و "محمد رسول الله" داعشیان و داعش مسلکان (شیعه و سنی) می نگرم، تجسم این قومِ "یاجوج و ماجوج" برایم سخت نیست؛ می توانم توحش، جنایت، بربریت و عقب ماندگی در اخلاق و انسانیت مهاجمین را تجسم کنم، که آنان در حق طرف مقابل خود چه روا داشتند. اینجا در شهر آرامش و نیایش، یزدانگران پاک هم خوب حکایت این قوم متجاوز را حس می کنند.

مسجد جامع یزد

ایساتیس مملو از دیدنی هاست، اما چه می شود کرد، باید جرعه ایی چشید، نوشید و گذشت، و دریای هنر یزدانگرد را به اهلش سپرد تا حفظش کنند، و ما نیز نیم جرعه نوشیده و ننوشیده دل کندیم، و رفتیم، چرا که در این کویر زنده، گنج های بسیاری برای ما به امانت گذاشته اند که باید از الماس های بیشمارش، چندتایی را برداشت و گذشت تا به زمردها رنگین رسید، کرمان مقصد بعدی ما خواهد بود.    

باغ دولت آباد یزد بزرگترین بادگیر جهان

  باغ دولت آباد یزد

حکایت یست همچنان ادامه دارد.....

[1] - که به معنی محل طلوع خورشید است.

[2] - نام دیگر شهر یزد

[3] - نام باستانی شهر ری و تهران

[4] - نام باستانی استان سمنان در شمال این استان

[5] - نام باستانی شهر یزد

[6] - نامی دیگر برای شهر یزد

[7] - نام دیگر شهر یزد

[8] - نام دیگر شهر یزد

[9] - نام دیگری برای یزد

[10] - گویند که به هنگام تجاوز اسکندر مقدونی به ایران وی، تعدادی اسیر از اهالی راگا و یاه همان شهرری را به شهر ایساتیس آورد و در اینجا زندانی کرد.

[11] - نام دیگر قنات، که در اثر حفر چاه های عمیق، کوشیدن غیر اصولی سفره های زیر زمینی، سطح آب های زیر زمینی از سطح کاریزها پایین افتاده و قنات ها بی آب و خشک می شوند

دیدگاه‌ها  

#3 مصطفوی 1397-01-21 13:04
دوستی از طریق ایمیل برام نوشت) ...... ابیانه جایی که ارزش دیدن و ماندن دارد .... سفر نامه طوافی بر گرد دیار آشنایی کویر (4) ویونا ( ابیانه )‎
بار دیگر خواندم‎
ولذت بردم ..... قلمتان نویسا دوست گرامی‎
.... ببینی و درس ها بگیری به یاد بیاوری وشادی کنی و غم بر دل نشانی ...... مثل هوای بهاری هر لحظه ذهن و روانت رنگ به رنگ شود گاه به غنچه ایی لبخند بزنی و بر گویش زیبایی حس خوب بگیری گاه بر از دست داده هایت گریه کنی و بر داشته هایت فخر بفروشی آمیخته ایی از شادی و غم لطف و عنایت ......‎
چقدر زیبا و دوست داشتنی ست این نگارش فوق الذ کر از قلم شما که بر جان و دل مخاطب می نشیند‎
درود بر شما‎
#2 مصطفوی 1397-01-21 13:04
دوستی از طریق ایمیل برام نوشت) ...... ابیانه جایی که ارزش دیدن و ماندن دارد .... سفر نامه طوافی بر گرد دیار آشنایی کویر (4) ویونا ( ابیانه )‎
بار دیگر خواندم‎
ولذت بردم ..... قلمتان نویسا دوست گرامی‎
.... ببینی و درس ها بگیری به یاد بیاوری وشادی کنی و غم بر دل نشانی ...... مثل هوای بهاری هر لحظه ذهن و روانت رنگ به رنگ شود گاه به غنچه ایی لبخند بزنی و بر گویش زیبایی حس خوب بگیری گاه بر از دست داده هایت گریه کنی و بر داشته هایت فخر بفروشی آمیخته ایی از شادی و غم لطف و عنایت ......‎
چقدر زیبا و دوست داشتنی ست این نگارش فوق الذ کر از قلم شما که بر جان و دل مخاطب می نشیند‎
درود بر شما‎
#1 مصطفوی 1397-01-21 13:04
دوستی از طریق ایمیل برام نوشت) ...... ابیانه جایی که ارزش دیدن و ماندن دارد .... سفر نامه طوافی بر گرد دیار آشنایی کویر (4) ویونا ( ابیانه )‎
بار دیگر خواندم‎
ولذت بردم ..... قلمتان نویسا دوست گرامی‎
.... ببینی و درس ها بگیری به یاد بیاوری وشادی کنی و غم بر دل نشانی ...... مثل هوای بهاری هر لحظه ذهن و روانت رنگ به رنگ شود گاه به غنچه ایی لبخند بزنی و بر گویش زیبایی حس خوب بگیری گاه بر از دست داده هایت گریه کنی و بر داشته هایت فخر بفروشی آمیخته ایی از شادی و غم لطف و عنایت ......‎
چقدر زیبا و دوست داشتنی ست این نگارش فوق الذ کر از قلم شما که بر جان و دل مخاطب می نشیند‎
درود بر شما‎

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.