زندگی سیاسی - اجتماعی مهاتما گاندی

تالار ایران دانشکده مطالعات جهانِ دانشگاه تهران در ساعت 14 مورخ 25 اردیبهشت ماه 1396 شاهد اولین نشست علمی"کمیته دانشجویی انجمن ایرانی مطالعات جهان" بود؛ در این نشست ابتدا آقای سید مصطفی مصطفوی به عنوان کارشناس ارشد مطالعات هند، به ارایه مقاله دانشجویی تحت عنوان "مدارا ، عدم خشونت، گاندی را مهاتما کرد" به شرح ذیل نمود و جلسه آغاز گردید:

"گاندی بعد از 3500 سال، روح و فلسفه زندگی اجداد مهاجر آریایی اش را که نه برای تجاوز و توسعه طلبی، که برای مهیا کردن زندگی، تن به مهاجرتی بزرگ دادند، را کشف و برای ساختن دوباره زندگی، به عمل در آورد، و برای ملتش تبدیل به "مهاتما" و یا همان "روح بزرگ و متعالی" گردید، چرا که او همچون خدایش که خدای تمام بشر است، همه را دوست می داشت، این در حالی بود که رهروان کاروان مبارزه گاندی، هر کدام نامی بر خداوند گذاشته و شمایی از آن ترسیم کرده و با همان صورتواره ایی که از او درک کرده بودند، خود را مرتبط و مقید نموده و راه زندگی از او می جستند، اما گاندی با هیچ کدام از این خدایان و رهروانش عقد اخوت نبسته بود و همه را جلوه ایی از حقیقت دانسته و به رسمیت شناخته، محترم می شمرد، و انسان ها را با خدا و اعتقادشان تفکیک نمی کرد و بلکه با انسانیت شان وحدت می داد، و همه ی انسان ها را فارغ از خدایشان، اعتقاد و فلسفه ی زندگی اشان دوست می داشت، این روح بزرگ حتی یکصد هزار انگلیسی اشغالگر کشورش را که ملتش را برای نزدیک به دو قرن زیر سلطه تمامیت خواهانه خود گرفته بودند، و در امپراتوری آنان خورشید هم بیست و چهار ساعته در آسمان اسیر و گرفتار بود و جایی برای غروب نمی یافت، و او و ملتش اینک به مبارزه با چنین استعمار و استبدادی برخواسته بودند، را هم دوست داشت و نمی خواست در روند مبارزاتش حتی خونی از دماغ این انسان های متجاوز نیز جاری شود، لذاست که روش مبارزه بدون خشونت و مقاومت مدنی را در پیش گرفت تا رقیب را مجبور به پذیرش خواست ملت خود کند.او در حالی که رهبر ملت هند در روند استقلال طلبی اشان بود و در دل آنان جای داشت، اما نه خواست اکثریت هندو، او را از حقوق اقلیت مسلمان بازداشت، و نه اقلیت در هیاهوی خواست های ناروای اکثریت، از دیدرس این رهبر تیزبین که دیدش به وسعت بشریت بود، خارج شدند، و نه اکثریت را به لحاظ هیاهوی بیشتری که داشتند، مقتدای عمل و مصلحت مبارزه خود قرار داد، بلکه او انسانیت، نرمخویی، عدم خشونت، مهر، آرامش، تامل و مدارا را سرلوحه مبارزه و زندگی خود قرار داد؛ و در پایان راه زندگی این دنیایی اش، در حالی که تازه چند ماهی بود که ملتش را به صبح پیروزی راهبری کرده بود، سینه اش را گلوله های آتشین همسنگری شکافت که به نام خدای هندوان می خواست اندیشه هندویی را بر ملت متکثر و متنوع هند تحمیل کند،

آری در حالی که هند و هندیان مهاتما را چون جان دوست می داشتند، جریان تمامیت خواه، و ملیگرای هندویی، این فرزند سرزمین بهار را به جرم تحت حمایت قرار دادن اقلیت مسلمان هند، و پیگیری حقوق آنان، سینه شکافت، زیرا به زعم هندوهای دوآتشه و به اصطلاح انقلابی چون او، اقلیت مسلمان باید به جرم جدایی پاکستان از هند، خانه و سرزمین خود را به خاطر هندو نبودن و چون هندوان فکر نکردن، ترک می کردند و به پاکستان می رفتند،

آری سینه مهاتما شکافته شد تا در سن 79 سالگی هند و ملتش را در کشاکش نبردهای خودخواهانه اقلیتی و اکثریتی، رها کند تا هم هند و هم جهانی را در داغ مبدع تفکر و عمل بدون خشونت بگذارد. بله گاندی در حالی که مسلمان نبود برای مسلمانان مرد، در حالی که فقیر نبود برای حقوق آنان مبارزه کرد، در حالی که مذهب هندو داشت در به کرسی نشاندن هندوان تلاشی نکرد، او به رای و نظر حق طلبانه و انسانی هر کسی، حتی دشمن خود احترام می گذاشت و برایش اجازه بقا در ایمان و عمل خود قایل بود و او به انسان به واسطه این که انسان است احترام و حق قایل بود و توجهی به دین و مرامش برای برخورداری از حقوق نمی کرد، شاید او این پیام را از "پیر خرقان" ما گرفت که عصاره مدارا بود و می گفت "هر که در این سرای درآمد آب و نانش دهید و از ایمانش مپرسید که آنکه را در نزد باریتعالی به جان ارزد، در نزد ابوالحسن به آب و نانی می ارزد"، نمی دانم شاید گاندی سری به شیراز هم زده بود و در محفل انسانیت سعدی درس انسانیت گرفته بود که می گفت "بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند، چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار، تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی" و...

ولی نه، او هرگز پای به سرزمین برادران آریایی اش در ایران نگذاشت، ولی پیشقراولان فرهنگ ایرانی همچون خواجه معین الدین چشتی، خواجه نظام الدین اولیا، میر سید علی همدانی و بزرگانی از این دست سال ها قبل سفره حکمت و فلسفه پارس را بر قند پارسی سوار و به بنگاله برده بودند، و اینک فرزندان سرزمین بهار را نیز از حکمت و تحمل و مدارای خود سیراب کرده بودند، و لذا گاندی به ایران نیامده، پیام بزرگان پارس را خوب در دسترس داشت و خوب آنرا درک کرد و در جریان مبارزاتش ساری و جاری کرد و با تفکر و عمل "دیگر خواهانه" و تحمل و مدارا و دوری از خشونت خود و انقلابش را جاودانه کرد."

سپس سرکار خانم دکتر حشمت سادات معین فر (رییس کمیته دانشجویی انجمن ایرانی مطالعات جهان) در ادامه عنوان داشتند:

"بسم الله الرحمن الرحیم «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا بانفسهم به درستی که خداوند تبارک و تعالی سرنوشت هیچ قومی را تغییر نخواهد داد، مگر این که خود آن قوم سرنوشت خود را تغییر دهند.» بسیار خوشحالم که اولین جلسه از نشست های علمی کمیته دانشجویی را به موضوع مهاتما گاندی می پردازیم و از جهت دیگر خوشحالم که در خدمت آقای دکتر صدرالدین موسوی جشنی هستیم، بسیار مفتخریم که دعوت ما را پذیرفتند، دکتر سال ها در هند زندگی کردند و این حضور همراه با تحصیل و تحقیق و بررسی در هند بود و لذا تجارب بسیار ارزشمندی را برای خود ایشان و برای ما فراهم کرده است. گاندی در سال 1915 زمانی که از آفریقا جنوبی به هند بازگشت، حاصل یک دهه تجارب خود را به هند آورد و این به خاطر مبارزاتی بود که در آنجا تجربه کرده بود و تبعیض هایی که علیه سیاه ها در آفریقای جنوبی اعمال می شد، اگر بخواهیم به زندگی گاندی بپردازیم، می توانیم زندگی گاندی را از سال 1918 تا 1942 بررسی کنیم که جنبش های سیاسی و اجتماعی زیادی را هدایت و رهبری کرد، و به همین دلیل می توان گاندی را به عنوان یکی از ایدئولوگ های بزرگ و مدرن مقاومت مدنی در حوزه سیاسی شناخت. گاندی شخصیتی مردمی بود و مردم بسیار دوستش داشتند و در واقع از شخصیت های بزرگ است که نمی توان در ایران شخصیتی دید که از مبارزات و زندگی اجتماعی سیاسی گاندی اطلاعاتی نداشته باشد، حاصل مبارزاتش در سال 1947 به استقلال هند از بریتانیا انجامید. آنچه با رهبری گاندی و مبارزات مردم هند، منجر به استقلال هند شد، حاصل مبارزاتی بود که تحت عنوان مقاومت مدنی لقب گرفت، که مقاومت غیر خشونت آمیز بود. و این در قالب "ساتیاگراها" که پافشاری بر حقیقت بود، مسیر خود را ادامه داد.

جناب آقای دکتر سید صدرالدین موسوی جشنی، استاد دانشکده مطالعات جهانِ دانشگاه تهران در گروه مطالعات هند، سخنران اصلی این نشست بود که پیرامون زندگی سیاسی - اجتماعی آقای موهنداس کرمچند گاندی، مشهور به مهاتما گاندی در ادامه چنین عنوان داشتند:  

"بسم الله الرحمن الرحیم، در این نشست سعی خواهم کرد ناگفته هایی را از زندگی گاندی بگویم، چرا که در مورد گاندی زیاد شنیدید، اریکسون جمله ایی دارد که می گوید، "گاندی کسی بود که از میان بحران های هویت که با آن مواجه شد، نیروهای بنیادین خود را تقویت کرد و نتیجه اش این می شود که در میانسالی و بعد از سن پیری، به آن انسجامی رسید که در مواجه با بحران هایی که در مبارزه با آن مواجه می شود، آن را خوب پشت سر می گذارد، گاندی با بحران هایی در زندگی مواجه شد، که هم بحران ها از نوع خود شناسی، خداشناسی، معرفت شناسی و هم هستی شناسی بود که با همه این بحران ها او روبرو شد و از آنها عبور کرد. مازلو که روانشانسی انسانگرا را بنیان گذاشت، گاندی هم برای این دانشمند یک سابجکت و هم آبجکت بود، یعنی هم یک سوژه بود که او از این طریق، نظریه خود را تقویت کرد، که یک درصد انسان ها به خودشکوفایی می رسند، که در عین این که از سلامت روان برخوردارند، هم سوژه برای مطالعه تلقی، و هم می تواند به عنوان یک الگو و نمونه در بسط و توضیح نظریه مطرح شوند.

گاندی در سال 1869 در هند به دنیا آمد و در سال 1948 با گلوله یک هندوی متعصب که متعلق به بالاترین کاست (طبقه) هندو و "برهمن" بود تبدیل به "آتمان" شد، یعنی از کالبد تن خود جدا و تبدیل به روح شد. واژه ی دیگری که در هندویسم کابرد مهمی دارد "موکشا" است که گاندی به موکشای خود رسید. گاندی به آنچه می گفت عمل می کرد، اگر گاندی را می خواهیم بشناسیم باید زندگی او را مطالعه کنیم. از خلال زندگی او می توان بحران هایی که طی کرده است را شناخت، بحران هایی که او از آن عبور کرد و به انسجام رسید، نکته مهم در زندگی گاندی این است که او فرد بسیار صادقی بود. او نکاتی از زندگی خود را در اتوبیوگرافی خود گفت که کمتر کسی حاضر است که آن را بیان کند، که از خلال آن اندیشه خود را می سازد و بیان می کند، گاندی بیشتر به کنش معتقد است تا به حرف و سخنرانی، به همین خاطر ما معتقدیم که بر اساس آموزه های هندویی، گاندی ایده های خود را از "بهاگواد گیتا" برداشت کرد و ایده هایش مبتنی است بر گیتا، و گیتا بیشتر مبتنی بر کنش است تا این که نصیحت و توصیه کند، همه اش صحبت از کنش است موقعی که شما صحبت های کریشنا با آرجون را می شنوید اینجا همه اش صحبت از کنش است و گاندی ایده های خود و حتی عدم خشونت را که محور اندیشه اوست را از گیتا گرفته منتهی با تفسیر بسیار متفاوتی از تفسیر سنتی از گیتا، گاندی مفاهیم جدیدی را وارد ادبیات و قاموس هندویسم کرد.

آغاز زندگی گاندی در خانواده ایی شروع می شود که به لحاظ سلسله مراتب اجتماعی و قشربندی هندویسم، گاندی متعلق به طبقه و یا کاست "ویشیا" است  که اگر چهار کاست عمده هندویسم را در نظر بگیریم و زیرکاست ها را در نظر نگیریم، ویشیا ها کاست سوم از بالا هستند، یعنی یک طبقه بالاتر از "شودرا ها" یا همان طبقه نجس ها که چهارمین و آخرین طبقه اند، کاست ویشیا ها به لحاظ حرفه، یا کشاورز هستند و یا تاجر و پیشه ورند. و کلمه گاندی یعنی بقّال (Grocer)، وقتی از نام ها صحبت می شود ما به معانی آن کمتر توجه می کنیم، نام گاندی موهنداس است که از دو کلمه تشکیل شده، "موهان" و "داس" کلمه "داس" به معنی بنده (Devotee) و موهان یک نام دیگر خداوند یا همان کریشنا است که موهنداس با هم یعنیof God  Devotee یا همان "بنده خدا" و یا "عبدالله" است، یعنی پرستنده موهان که یکی از نام های کریشناست، که از خدایان بزرگ هندوست.

پس گاندی از همان ابتدا هم زندگی اش، هم اسمش و هم خانواده اش و هم انگیزه اش آمیخته با هندویسم است که بعدا تبدیل به کنش می شود. اگر شما به قاموس های سانسکریت مراجعه کنید، کلمه داس را به معنای بنده (Devotee) و یا خدمتگذار (servant) یافت می کنید، و عمدتا از این نام در کاست و یا طبقه "برهمن" استفاده می شد، اما در پوربندر، جایی که گاندی در آن متولد شده است، از این کلمه زیاد استفاده می شود، نکته دیگر محل تولد گاندی است که در پوربندر به دنیا آمد که نزدیک به شهر حیدرآباد پاکستان امروزی است، و در شهر بندری به دنیا آمد، شبه جزیره ایی که پوربندر در آن قرار دارد، "کاتیاوار" نام دارد، به لحاظ کاست اجتماعی گرچه خانواده گاندی در طبقه تجار قرار دارد، اما پدر و پدربزرگ گاندی سروزیر این منطقه در زمان حاکمیت بریتانیایی ها هستند، اما علیرغم این که هر دو این سمت را دارند، خود گاندی می گوید که پدر و پدر بزرگ من مردان معتقد به اصول بودند، گاندی دوران ابتدایی اش را در پوربندر می گذارد، مادرش "پوتلی بای" فردی به شدت معتقد به آیین هندو و عامل به آن بود، او به روزه گرفتن بسیار اعتقاد داشت و ایامی که سه ماه طول می کشید، یک روز در میان روزه دار بود، لذا وقتی گاندی بحران های مذکور را که می گذراند تعهد خود را از چنین خانواده ایی کسب و توسعه داده است. گاندی چهارمین فرزند از خانمی بود که آخرین همسر پدرش بود. پدرش چهار همسر داشت که سه تا فوت کرده بودند و مادرگاندی چهارمین و آخرین همسر پدر گاندی بود.

گاندی روابط جنسی با همسرش را از سنین مشخصی ترک می کند، زیرا آن را مانع خود شکوفایی می داند و این را خیلی صادقانه در کتاب اتوبیوگرافی اش ذکر می کند. خانه گاندی یک محیط فرهنگی بود او تلاش کرد که سازهای موسیقی را یاد بگیرد ولی نتوانست. پدرش چون دچار بیماری می شود و می میرد، ثروت چندانی برای فرزندانش باقی نمی گذارد، اما گاندی بعد از دبیرستان تصمیم می گیرد که تحصیل را در بریتانیا ادامه دهد. اما قبل از رفتن به بریتانیا بحران های هویت را یکی پس از دیگری طی می کند، تا به گاندی برسد که ما او را به   گاندی می شناسیم. او دانش آموزی متوسط ولی وقت شناس است، اما برجسته نبود. در بعضی درس ها قوی تر و در بعضی ضعیف بود. در دروسی چالش داشته است. شخصیت گاندی به مرور شکل می گیرد،

او خاطره ایی از دوره تحصیلش بیان می کند که در دوره تحصیل بازرس بریتانیایی به مدرسه آنها می آید و امتحانی از شاگردان می گیرد، و معلم گاندی به خاطر پایین نیامدن سطح درسی و نمره مدرسه خود، از گاندی می خواهد که در مساله ایی که گیر کرده بود، از کناریش به تقلب کمک گیرد، ولی گاندی از تقلب امتناع می کند. و این همان جایی است که طبق گیتا نباید اکشنی انجام می گرفت.

یکی از تاریخِ زندگی نگاران گاندی می نویسد که گاندی فرد ترسویی بود، و در داخل مدرسه فردی بود که خود را تطبیق می داد، ولی این بدان معنی نبود که در خارج از مدرسه فرد طغیانگری نباشد. و بعدها در مقابل اشغال کشورش طغیان می کند البته به روش غیرخشونت آمیز. او حتی در همین دوران کودکی به برخی اقدامات هنجارشکنی مذهبی و اجتماعی هم اقدام می کند، و از جمله به گوشت خواری هم اقدام می کند که در کاست او حرام بود، او می گوید بعد از این که به این عمل حرام در مذهب خود دست زدم، آن شب همه اش فکر می کردم که یک گوسفند زنده در داخل شکم من فریاد می زند، اما من به ترک این کار تا مدتی تن ندادم، در اثر بحران هویت حتی او و دوستش به تلاش برای خودکشی هم اقدام می کنند، گاندی تنومند نبود، و دوست مسلمانش همیشه می گفت شما به علت گوشت نخوردن اینقدر ضعیف هستید و انگلیسی ها هم به علت خوردن گوشت بر ما غلبه جسمی دارند و غلبه کرده اند.

او و خانمش کاستوربا گاندی در سن 13 سالگی با هم ازدواج می کنند. که این یک سنت هندی و هندویی بود، البته پیش از این هم دوبار خواستگاری کرده بود، که همسران سابقش مرده بودند، و موفق به تشکیل زندگی نشده بود. محمود تفضلی (رایزن فرهنگی ما در هند) کتاب اتوبیوگرافی "زندگی من" مربوط به گاندی و نهرو را به فارسی ترجمه کرد. لذا گاندی ازدواج کودکان، که خود قربانی آن بوده و آنرا خود چشیده بود، لذا کمپین مبارزه با "ازدواج کودکان" را بعدها به راه انداخت و ترک آمیزش جنسی با همسرش را در سن سی سالگی با موافقت همسرش راه می اندازد، چون آن را مخالف رشد خود می دانسته است.

گاندی تحت فشار درونی، و اینکه مادرش به شدت مخالف انجام کنش های مخالف مذهب هندی (گوشت خوردن و..) بود، تصمیم به اقرار می گیرد ولی به علت ترس و احترامی که نسبت به پدرش احساس می کند، مجبور می شود با نوشتن نامه ایی به خلاف های خود اقرار کند، که پدرش این نامه را در بستر بیماری می خواند و اشک هایش جاری می شود و گاندی از این عکس العمل و واکنش آرامش می گیرد و می گوید، من فکر کنم با این اشک های پدرم، گناهان من نیز شسته شد، و با خود عهد می کند تا پدر و مادرش زنده هستند دیگر این خلاف های فقه هندویی را انجام ندهد. ولی وقتی به لندن می رود دیگر پدرش مرده بود و مادرش هم که دور بود لذا رفتار متفاوتی دارد. اما گاندی می گوید شرم این موارد هرگز مرا رها نکرد.

داستان لندن و داستان حضور در آفریقای جنوبی در شکل گیری شخصیت و اندیشه او موثر بودند، او دومین خویش یابی را وقتی داشت که نجات را در رجوع به کتب مذهبی آیین هندو می بیند، اما تفسیر گاندی از متون مقدس هندو کاملا متفاوت از تفسیر اندیشمندان سنتی از این متون داشتند. خصوصا در خصوص جنبه های عدم خشونت که مورد بحث ماست. در کتاب بهاگواد گیتا که بخشی از مهاباراتا است که این متون به شش تا هفت هزار سال قبل باز می گردد. که شامل قصیده های چند خطیست که مربوط است به گفتگوی بین آرجون و کریشنا است. در زمان کریشنا، پادشاهی در سرزمین هند وجود دارد که ظالم است و برای این که کسی وارث تاج و تختش نشود دستور می دهد تمامی خانم های باردار را با بچه های شان بکشند و اجازه ندهند که کسی باردار شود اما طبق آموزه های هندو دختر برادر این پادشاه از طریق خداوند باردار می شود، مثل داستان حضرت مریم (س) و در نتیجه کریشنا به دنیا می آید. گیتا گفتگویی است بین کریشنا و آرجون، که در مقطعی از کتاب مقدس گیتا کریشنا به آرجون دارد نصیحت می کند، در حالی که دشمنان آرجون در مقابلش ایستاده اند و آرجون مقابل آن ها ایستاده ولی سلاحی ندارد، طبق تفسیرهای که از کاست دوم یعنی "کشاتریا" می شود، وظیفه آنان جنگ و دفاع است. و این که آرجون بدون سلاح به میدان می رود از دید گاندی، تفسیر عدم خشونت است. در حالی که وظیفه آرجون جنگ است اما بدون سلاح رفته و از کریشنا سوال می کند که چه کنم، اما کریشنا دستور جنگ می دهد همانگونه وظیفه تو جنگ است، هندوهای افراطی می گویند، پس خشونت مجاز است چون کریشنا دستور جنگ داده است اما گاندی به زیبایی این را تفسیر به عدم خشونت می کند و می خواهد همین را در کنش سیاسی به دستورالعمل تبدیل کند، تفسیر او این است که این یک کنش است، بنابراین وقتی ما از عدم خشونت صحبت می کنیم، به معنی عدم کنش نیست، عدم خشونت خود یعنی کنش، او تفسیر بسیار زیبایی از گفتگوی کریشنا و آرجون می کند و آن را ارجاع می دهد به رویا رویی بین نیروهای خیر و شری که درون انسان وجود دارد. و اگر آنجا دستور به جنگ دستور مقابله با شر است که نیروهای خیر در مقابل نیروهای شر درون انسان بایستند، که این خود یک نوع خودسازی از درون آن بیرون خواهد آمد.

اندیشه گاندی شخص محور است و معتقد است که برای ساخت جامعه باید افراد تک تک خود ساخته شوند، چرا که بر اساس چهار اصلی که در آیین هندو داریم، موکشا یا رهایی در گرو رهایی از قید و بند بدن است و زمانی شما می توانید از قید و بند بدن رهایی یابید که خودساخته شده باشید و به درجه ایی رسیده باشید که دچار تناسخ نشوید و مجددا به چرخه آفرینش باز نگردید. بدین منظور باید نیروهای خیر را بر علیه نیرهای شر بسیج کرد، اما این به معنی دست زدن به خشونت نیست، و این مبنای عدم خشونت و یا همان آهیمسا در اندیشه گاندی است.

چند واژه را که گاندی وارد اندیشه مذهبی و سیاسی هندو کرد و موفق شد بر اساس آن به بسیج توده ایی موفق و بر علیه نیروهای انگلیسی قیام کند و همین منجر به خروج انگلیسی ها از هند شد، یکی "سواراج" بود که به معنی حاکمیت خود هندی ها بر کشورشان است، البته او تحت تاثیر "گوخاله" و "تیلک" بود، و برخی واژه ها را از آنها وام گرفت، اما آنها را نظامند کرد و جنبش عدم خشونت را راه اندازی نمود، واژه ایی که به کار برد آهیمسا است که هیمسا به معنی خشونت و آهیمسا یعنی عدم خشونت است، واژه دیگر "سوادشی" است که به معنی استفاده از اجناس ساخت وطن است که در مقابل کالاهای انگلیسی بکار برد. واژه دیگر "برهماچاری" است، که در واقع همان پایبندی به آیین جامعه خود است که آیین همسرداری از آن جمله است.

ساتیاگراهی که همان جویندگان و یا پایبند به حقیقت است. گاندی با این مدرن سازی مفاهیم به ساخت نهضت عدم خشونت اقدام کرد و با عدم همکاری و مقاومت مدنی و مقاومت منفی جنبش خود را شکل داد که راهپیمای نمک یکی از آنها بود. او درآفریقای جنوبی این موارد را در عمل انجام داد و در هند همین تجارب را به کار گرفت. گاندی آدم بسیار کمرویی بود.  لذا وقتی از آفریقای جنوبی بازگشت نوشته ایی را آقای تیلک به او داد که در برابر جمعیت عظیمی که برای استقبال او تدارک دیده بودند، بخواند ولی با شروع سخنرانی آنقدر دربرابر جمعیت می لرزد که آن را پس می دهد و به تیلک می گوید خود شما این متن را بخوان. چنین شخصیت کم رویی که درکودکی از تاریکی، مار و تنهایی می ترسد، اما او دوران بحران ها را طی می کند و به تقویت بنیان های شخصیتی و معرفتی خود اقدام کرده و به خردی رسید که در میانسالی و پیری او را به انسجام رساند.           

دیدگاه‌ها  

#4 شیرازی 1399-12-29 13:17
مناظره جالب عالم شیرازی با گاندی+متن کامل کتاب

سلطان‌الواعظین در ماجرای سفری که به کراچی و هند داشته با گاندی دیدار کرده وبا او به مناظره می‌نشیند. در این این قضیه نویسنده شب‌های پیشاور بر گاندی پیروز شده و سوژه جراید هندوستان می‌شود.

به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج، نهم تيرماه سالروز درگذشت سيدمحمدبن علي اكبر مشهور به «سلطان الواعظين شيرازي» فرزند اشرف الواعظين حاج علي اكبر است. او در حدود سال ۱۲۷۵ خورشيدي. در تهران متولد شد و مقدمات را در تهران آموخت. سپس در ۱۲ سالگي به همراه پدرش به عراق رفت و مدت دو سال در كربلا، سطوح متوسطه را خواند. وبعدكرمانشاه عزيمت رفته و به تبليغ دين مشغول شد.
سيدمحمد سپس براي تكميل علم و كمال خويش به كشورهاي عراق، سوريه، فلسطين، اردن، مصر و هندوستان مسافرت نمود و با گروه‌هاي بسياري از يهوديان، مسيحيان، برهمائيان و مسلمانان اهل سنّت و… مناظرات ديني و مذهبي داشت. كه نتيجه اين سفر هم به آثار گرانبهايي از او انجاميد كه صد مقاله سلطاني در رد بر يهود و نصارا و نيز گروه رستگاران يا فرقه ناجيه در دو جلد از آن جمله‌اند.
مرحوم سلطان الواعظين در ربيع الاول سال ۱۳۴۵ هجري قمري درحالي كه بيش از سي سال نداشت، بعد از تشرف به حج از طريق دريا، به كراچي و ديگر شهرهاي مهم هند و پاكستان رفته و بنا به درخواست دوستان خود و با توجه به شهرتي كه داشته، جلسات مناظره متعددي با علماي هندو و ساير مذاهب اسلامي برگزار كرد. در همين جلسات بود با گاندي ديدار كرده و در مناظره بر او پيروز شد و آن مصاحبه در جرايد آن روزگار هند چاپ شد.
در شعبان همان سال هم به دعوت سيد عنايت عليشاه نقوي (مدير هفته نامه در نجف) و محمد سرورخان (از با نفوذترين خاندان قزلباش پاكستان) براي اجراي تنها برنامه سخنراني عمومي خود به زبان فارسي در هند، سيالكوت و از آنجا به پيشاور پاكستان كه در مرز افغانستان واقع شده مي‌رود. اين انديشمند جلسات سخنراني‌اي كه عصرها در امام باره (حسينه) مرحوم عادل بيك رسالدار با موضوع اثبات امامت برگزار مي‌كرد، گاهي تا سه ساعت به طول مي‌كشيد!
روزي دو نفر از روحانيان اهل سنت به نام‌هاي حافظ محمد رشيد و شيخ عبدالسلام كه اهل ملتان كابل بودند، به ملاقات ايشان آمده و تا ده شب مشغول مناظره مي‌شوند. اين جلسات كه در منزل شخصي به نام ميرزا يعقوب‌‎علي برگزار مي‌شد و تا شش ساعت و گاه تا طلوع فجر ادامه مي‌يافت، با حضور چهار نفر خبرنگار و حدود دويست شنونده شيعه و سني اهميتي يافته و گزارش آن را هر روز صبح منتشر مي‌كردند. بعد از گذشت مدتي خود سلطان الواعظين از روي گزارشات چاپ شده در جرايد، اين مناظرات را در كتابي به نام «شب‌هاي پيشاور» مرتب و چاپ كرد.
اين عالم ديني سرانجام در هجدهم مهر ۱۳۵۰ خورشيدي برابر با بيستم شعبان ۱۳۹۱ ق در ۷۵ سالگي در تهران درگذشت و با تشييع با شكوهي در مقبره ابوحسين به خاك سپرده شد.
#3 مصطفوی 1399-02-06 07:17
عقاید سیاسی اینشتین چه بود؟

درباره دستاوردهای عظیم علمی اینشتین که درهای تازه ایی بروی بشر گشود بسیار شنیدید و خوانده اید اما شاید دوست داشته باشید بدانید عقاید سیاسی یک چنین نابغه ایی با ضریب هوشی فوق العاده بالا چیست براستی کسی که سخت ترین معادلات جهان را حل کرد. و پی به رازهای خلقت میبرد دنیا را چگونه می دید؟ برای دانستن این موضوع همچنان با ما در کانال مخفیگاه همراه باشید ...

اینشتین بطور کلی میانه خوبی با سیاستمداران و دیکتاتورها و سیستم سرمایه داری نداشت اما در دفاع از ستم دیدگان بسیار فعال بود و از طریق مختلفی مانند نوشتن مقاله به مبارزه و حمایت می پرداخت او در مقاله ‌ایی‏ در سال ۱۹۴۹ به توصیف مرحله شکارگری در سلسله مراتب رشد انسان پرداخت و از بی‌قانونی جامعه سرمایه‌ دار به عنوان منبع تمام پلیدی ها نام برد. اینشتین نقش مهمی در جنبش حقوق مدنی آمریکا داشت همچنین او به همراه پل رابسون ریاست «نهضت پایان زجرکشی در آمریکا را بر عهده داشت ٬ اینشتین مخالف نژادپرستی بود و ان را بزرگترین بیماری امریکا خواند او یکی از اعضای انجمن ملی پیشرفت رنگین ‌پوستان (NAACP) بود. در دوران نازی ها او از مخالفان هیتلر و نازیسم بود و تابعیت آلمانی خود را باطل و مهاجرت کرد هیتلر هم او را دشمن آلمان خواند. جالب است بدانید FBI پرونده‌ای ۱۴۲۷ صفحه‌ای دربارهٔ فعالیت‌های اینشتین درست کرده بود و به دولت آمریکا توصیه می‌کرد که به موجب قانون اخراج بیگانگان از مهاجرت اینشتین به آمریکا جلوگیری شود، این اداره اینشتین را متهم به اعتقاد به اصلی خاص و پیروی و تبلیغ و تدریس آن می‌دانست که از نظر قانون، و به اعتقاد دادگاه‌ها، منجر به هرج و مرج و دولتی می‌شد که تنها به اسم دولت، نامیده می‌شد. آلبرت اینشتین با رژیم‌ های خودکامه در اتحاد شوروی و دیگر نقاط جهان هم مخالف بود و همواره از مزایای سیستم سوسیال دموکرات که ترکیبی از یک اقتصاد برنامه‌ ریزی شده همراه با احترام به حقوق بشر بود سخن می‌گفت. اینشتین یکی از بنیان‌گذاران حزب دمکرات آلمان و همینطور از اعضای اتحادیه فدراسیون معلمان آمریکا هم بود.
خالق نظریه نسبیت آلبرت اینشتین در میان رهبران و سیاستمدران تنها به یک فرد علاقمند بود و حتی او را رسما ستایش و تمجید میکرد و آن فرد کسی نبود جز "گاندی" او درباره گاندی میگوید: نگرش گاندی روشن ‌بینانه ‌ترین نگرش در میان تمامی سیاست ‌مداران است. باید تلاش کنیم تا با روحیه وی کارها را انجام دهیم، نه آنکه برای نبرد برای آرمان‌هایمان به خشونت متوسل شویم، بلکه باید این کار را به دور از تمامی پلیدی ‌ها انجام دهیم ٬ نسلهای بعد باور نخواهند کرد که روزگاری چنین انسانی از پوست و گوشت بروی زمین می زیست..
#2 مصطفوی 1397-01-18 20:11
دوستی از طریق ایمیل در تاریخ 18 فروردین 1397 برایم نوشت) سلام‎
یکی از پست های قدیمی از سایت شما را خواندم‎
عبور از معبر هیرکانی ......‎
روایتی با دیدگاهی عمیق و نگرشی بلند مرتبه .... از تاریخی که تاثیر گذار بر فرهنگ و طبیعِتِ گوشه ایی از ایران عزیز ما بوده‎
استفاده بردم از قلم توانای شما در تحلیل و باز گشایی این بهشت خاطرات تاریخی‎
برقرار باشید‎در خصوص این پست
#1 رضا 1396-04-29 17:05
فرهیخته گرامی
متن زیبا باقدر ت نگاشته اید
ولی در اخر اسم کسی را اوردید که ما و طرفدارلنش مملکت به قهقرا رهنمون کردهاند

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.