صبح امید دمیده، قدحی تازه کنیم
سلام بر اردیبهشت و اشعه های بنفش خورشید که بر پهنه سبز سرزمین مان تابیدنی دوباره گرفت و با تلالویی قوی به استقبال خرداد دل انگیز می رود. سلام بر قدومی که بر فرش های سبز دمکراسی قدم گذاشته و لذت صلح و آرامش را با نه به جنگ و "هل من مبارز طلبی ها" چشیدند و چشاندند، تا دیگر فرش های قرمز را جمع کرده و از سبزی بهار بسراییم. 29 اردیبهشت از روزهای خاص یزدان پاک بود، و انگار او می خواست همانگونه که حافظ (ره) وعده داده است، این روزهای آخر اردیبهشت روحانی باشد، آری همه آمدند، موافق و مخالف، و ایستادن را بر نشستن ترجیح دادند، و همچون عصای موسا (ع) سحر خدعه و تزویر باطل کردند، تا حُسنِ حسن برجای بماند.
هر چند چهار سال بوق ها و نقاره ها بر طبل محو رنگ زیبای بنفش کوبیدند و از نازیبایی های آن گفتند، سیاهی ها نمایاندند، و او را با نازیبایی ها خواستند قرین کنند، و آنقدر از سیاهی و نازیبایی ها گفتند و تکرار کردند که حُسن نیز در خود شک کرده بود که آیا اعتدال و اصلاح زیبایند؟! آنقدر در بوق ها از نازیبایی های پیراهن مزین به رنگ بنفش اعتدال و سبر اصلاح گفته بودند که کم کم داشت این دو را با هر چه نازیبایی قرین می دیدیم، اما بزرگانی در بلندای قله تدبیر و امید، افق زیبای اشعه های بنفش و سبز را دیدند و بر ما انعکاسش دادند و گفتند که این قبای زیبا بر تن این مردم چه زیبا و برازنده است، و گفتند که اگر امیدتان را از دست ندهید، با کمی جاروب کردن کوچه ها، هوا را لطیف تر، فضا را معطرتر خواهیم نمود.
سحر جادوی خناسانه را خداوند به همت استقامت مردانی که از طعنه و کینه جماعت دلواپس نلرزیدند و بر پای ایستادند و صبح امید را فریاد زند، باطل کردند، و این فهم بلند در چند صباحی پرده تزویر را شکافت و کنار زد و در هم ریخت، و نشان داد ناپاکی و نازیبایی برازنده چه کسانی و با چه اهدافی است، و آنان به چه چیز طمع کرده و وعده به بازگشت می دهند، و ویرانی؛ وعده به تاریکی می دهند و کج سلیقگی، وعده به خواب و خوراک می دهند تا تو را بفریبند و در خواب ناز سرکیسه ات کنند؛ همانگونه که هشت سال بر این منوال گذشت و نابودی به ارمغان آوردند، و اینک اصحاب شان باز گردهم آمده بودند و تعجیل داشتند که باز گردند و بساط خیر برچینند؛ بر یمین و یسارمان یاران شب را چیده بودند تا به نابودی صبح امید جشن گیرند، اما اینبار "درخت آگاهی" میوه "حرکت و جنبش" داد و خداوند نیز چون ما به این ظلم راضی نشد، او راضی نشد، چرا که ما راضی نبودیم و ننشتیم تا نظاره گر خزان زودرس بهارمان باشیم،
ماه ها بود که خداوند بر سر ما بارانی از رحمت پاک خود بارید، تا زیر شر شر این باران پاک، پاکتر شویم و امیدمان فزاید و حرکت از نو آغاز کرده، بساط تاریکی و انحراف برچینیم. تا دوباره عنصر خاک نشین جریانی نشویم، که از ناچاری، باز خاک بر سر ریزیم که "ای وای کاش نمی نشستیم و بر وضع خود بی تفاوت نبودیم "، اینبار قبل از این که به این وضع دچار شویم، و خیمه و خانه را سیاه ببینیم، خود از سیاهی آن را زدوده تا تلالو رنگ سبز و بنفش بر گل های خانه امان را تداوم بخشیدیم و از سیاهی خود را برهانیم، اما او باز در کمین ماست تا در غفلتی، دوباره قامتمان را سیاه پوش گرداند و بهارمان را خزان کند.
اما اکنون باید گفت صبح امید دمیده، قدحی تازه کنیم.
- توضیحات
- زیر مجموعه: مطالب نویسنده
- دسته: لحظه نگار و یا سفر نگاشت
- تاریخ ایجاد در 31 ارديبهشت 1396
- بازدید: 3839