جگرپاره های هنر نقاشی زیر چکش (گاه بی رحم) حراج بزرگ

جگرپاره های هنر نقاشی و هنرنمایی تعدادی از هنرمندان زبردست کشورمان، یکی دو سه روزی است که به هتلِ زیبای اسپیناس پالاس تهران اعتبار و ارزش مضاعف بخشیدند، تا در برابر چشمانی قرار گیرند که مشتاق دیدن این زایش های هنری اند، آثاری که دیدنش هر هنرشناس و هنر ناشناسی را به وجد می آورد تا به خود برای داشتن چنین هنرمندان خلق کننده ای ببالد، که ملک ایران زمین از هنر و هنرمندان خالی نیست و هنوز در گوشه و کنار این شهر و دیار کسانی هستند که باز خلق می کنند و باز دستان هنر آفرین شان در دنیای مقهور فن آوری دیجیتالی، ماشین ها را در خلق زیبایی مات و شکست خورده هنر خود کنند.

 ای کاش امروز هتل اسپیناس پالاس به همراه این آثار هنری، میزبان هنرمندانی بود که آنان را آفریده اند تا دمی در کنار هم بنشینند و دوستانه از مسایل مبتلابه خود با هم صنفی هایشان بگویند و از هنری به شور بنشینند که بدان خلق کننده اند و از آثاری بشنوند که باید خلق شود و از حقوقی که باید یک هنرمند از آن برخوردار باشد، تا شاید بشکنند این قانون نانوشته ایی را که آثار هنری هنرمندان، تنها ارزش خود را زمانی باز می یابد، که خالقش دیگر نیست تا از این ارزش منتفع شود و کسانی در آن زمان از آن نفع می برند که دیگر ربطی به آفریننده ی آن هنر ندارند. به هرحال هر موقع که در هنر غرق می شوی از آفرینندگانش غافل می شوی، که روزها از وقت ذیقیمت خود را برای اینکه ایده ایی ذهنی را به کاری عینی تبدیل کنند، صرف کرده اند، تا جهان را مشعوف و متحیر از هنر خود کنند.

اثر زیبای هنری فوق توسط نقاش چیره دست معاصر کشورمان جناب استاد حسین صدری خلق شده است، نگاه کنید، ببینید آیا چنین اثر هنری زیبایی که زاده یک ذهن خلاق و زیبایی آفرین است، سزاوار ارزش مالی این چنین ناچیز است، این است مظلومیت هنر و هنرمند که در زیر چرخ های جورواجور اجتماع ما له می شود. این مشتی از یک خروار است.

اما جناب استاد صدری! سخنی با شما دارم و آن این که زایش هنری ذهن زیبا پرور و زیبا آفرین شما، روی دیوار این نمایشگاه فروش جواهرات هنری، جزو آثار برجسته و از بهترین ها بود، ای کاش وسعت مالی می داشتم و از آن هایی بودم که در این بازار خریدارند و آنگاه هرگز اجازه نمی دادم فرد دیگری نگاهبان چنین گوهر ارزشمندی شود، البته امیدوارم دست هنرشناس و قدرشناسی صاحب این گوهر و جگرپاره های هنری دیگر این نمایشگاه شود، که می دانم چشم های شما (و امثالهم) نگران اثری است که خلق کرده اید که تک نسخه است و حاصل عمر شریفتان.

اثری که خلق کرده اید فریاد بلند مظلومیت زنی معصوم و مظلوم است که به تصویرش کشیده اید و فضای نمایشگاه نیز اکوی فریادی را طنین انداز بود که ناشی از برچسب ناچسب قیمتی بود که روی کار ارزشمند شما خورده بود و مظلومانه می گفت که من (در مقایسه با دیگران که 100-200-300-400-500 و... میلیون قیمت خورده اند) خیلی بیشتر می ارزم، حیف که غرفه داران این نمایشگاه دفتر یادداشتی نگذاشتند تا این مظلومیت را با جوهر قلمی برای شان منعکس کنم، ولی حقیقتا قیمت این کارها آنی نیست که بدان می چسبانند، قیمتش خیلی بالاتر از این هاست، و البته هنر که قیمت ندارد خصوصا انکه از روح عاشقی مثل شما نشات گرفته باشد، جناب استاد! سرفراز شدم از برجستگی کار شما در این گالری که به غرفه ی غرفه داران این بازار رونق بخشیده بود.

کاش هیچ اثر هنری زیر چکش حراج و یا به تاراج نرود

(تهران 2/دیماه/1395)

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.