شهدا و آب سفره های پاک و با ارزش ملی که به تاراج می رود

خدایا چیدن برخی سفره ها چقدر سخت، پر هزینه، زمانبر و... است و اما به چه سرعت و آسانی به تاراج می رود؟!!

سفره های آب های زیر زمینی که حاصل قرن ها تلاش طبیعت بوده تا آبی گوارا و شیرین را در خود ذخیره و برای این دوره سخت و خشک نگهداری کند، امروز طی دو الی سه دهه به دلیل حفر بی رویه، بی حساب و برنامه ریزی نشده چاه های عمیق کشاورزی در حال خالی شدنند، برنامه های اقتصادی بدون پشتوانه علمی مناسب باعث شد که سطح این آبها هر ساله کاهش یابد و باید عمق چاه های خود را افزایش دهیم تا کشاورزی ما دایر بماند، امروز با خالی شدن زیرپایمان از این آبها، در گودالی در حال فرو رفتن هستیم که مسبب آن خود بودیم.

اما سفره ذیقیمت دیگر حاصل دوران سخت انقلاب و جنگ هشت ساله تحمیلی توسط حکومت بعث عراق به کشورمان است که آن هم برغم خسارات جبران ناپذیر، از جمله هزاران نفر شهید و مجروح و هزار میلیارد دلار خسارت مالی که زد، گنجینه ایی معنوی از رشادت، ایثار، شهادت، منش دفاع از وطن و... را برای کشور به جای گذاشت که این گنج ملی نیز متعلق به تمام مردم ایران در این عصر و آینده است، ولی این سفره پر برکت نیز همچون بسیاری ثروت های دیگر این روزها به دستمایه ایی برای دستیابی به اهداف سیاسی و جناحی عده ایی تبدیل شده و این روند را در خلال برگزاری یادواره های شهدا و محتوای سخنان سخنرانان آن می توان دید، که آن را به متینگ های سیاسی - انتخاباتی و اهداف قدرت طلبی جریان اصولگرایی تبدیل کرده و این گنج نیز خرج در قدرت قرار گرفتن عده ایی از افراد وصل به این جریان سیاسی می شود.

یک ملت و چند صد هزار جوانش این حماسه های خونین و بیاد ماندنی را آفریدند تا سرمایه ایی ملی برای کشور باشد، اما اکنون کسانی هستند که برای مطامع دنیوی خود حاضرند هر چیز و از جمله این سرمایه ملی را که حاصل زحمت یک نسل است را به حراج چنین سودای بی ارزش سیاسی و پیش پا افتاده ایی خرج و هزینه کنند. مصادره جنگ، شهادت و انقلاب و دستاوردهای آن را می توان در کنگره شهدا و یادواره های آنها دید که چطور برگزار کنندگان این مراسمات و سخنرانان آن از این مجالس برای کوبیدن رقیب سیاسی خود سود می جویند و این مراسمات را همچون سفره ایی یک بار مصرف می بینند که باید بنشینند و بخورند و لوله اش کنند و در سطل آشغال بریزند.

و این چنین سرمایه ایی تاریخی و ذیقیمت به یغما رفته و خرج مُطّلا می شود تا منافع جناحی عده ایی تامین شود و موجی با خون شهدا ایجاد شود که موج سوارش سخنرانان مراسماتی باشند که اهداف سیاسی – انتخاباتی و جناحی خود را دنبال می کنند.   

دیدگاه‌ها  

#1 Guest 1402-02-12 16:00
به‌خاطر شهدا...
ای خدا!

رحیم قمیشی

امروز دهم اردیبهشت ماه بود.
شاید برای خیلی‌ها روزی عادی بود.
اما برای مادران شهدا حتما روزی عادی نبوده!
برای بچه‌های قدیمی جنگ، روزی است از یادشان نمی‌رود...
سال ۱۳۶۱ چنین شبی، تصمیم گرفته شد برای آخرین منطقه مهمی که دست عراق مانده بود عملیات بزرگی شروع شود.
یعنی برای آزادسازی شهر خرمشهر.
ما سوم خرداد را آزادی خرمشهر می‌دانیم، اما اکثر شهدای آزادی‌اش، امشب خون‌شان جاری شد.

منطقه بسیار بزرگی که شمالش می‌رسید به اهواز، جنوبش به آبادان، و سرتاسر رودخانه بزرگ و خروشان کارون شرق منطقه عملیات.
آنقدر منطقه بزرگ بود که چشم به چشم نمی‌رسید. معرکه‌ای بود واقعی.
کسی نمی‌داند چه می‌گویم...

می‌گویم عملیات، کسی نمی‌داند چه رعشه‌ای به بدنم می‌افتد.
نه از شدت آتش، نه از تاریکی و میدان مین‌اش، نه از بوی باروتش، نه تشنگی در صحرای داغ جنوب.
از خداحافظی بچه‌ها...

هر بار که دیگران یا جوان‌ها مرا سرزنش می‌کنند با رفتنم به جبهه شدم عامل نظام، راستش دلم خیلی نمی‌گیرد! اما دلم برای آن بچه‌های نازنین که شهید شدند، خیلی می‌سوزد.
لطفا نگویید رفتن به جبهه سرسپردگی بوده، دل مادران شهدا می‌شکند، مواظب دل خواهران شهدا باشید. دختران شهدا. همسران مظلوم آنها و فرزندان‌شان.
هیچوقت این را نگویید...
حتی به شوخی!

نادر که آن وقت فرمانده گروهان بود، برایم تعریف می‌کرد در منطقه دب حردان، همان نزدیکی اهواز، بی‌سیم پشت سر هم می‌گفت هر طور می‌شود باید بروید جلو، و او فریاد می‌زده هیچ راهی نیست! نمی‌شود. و بی‌سیم باز، که "باید بروید"
می‌گفت هر کدام از بچه‌ها را می‌فرستادم، یک قدم نرفته، شهید می‌شد.
یعنی کسی می‌داند آن جوان‌ها و نوجوان‌ها چه نازنین‌هایی بودند. بیشترشان دبیرستانی.
ای خدا...
اسم بیاورم می‌شود چند صفحه اسم خالی، فقط آنهایی که همین امشب شهید شدند.

یکی می‌گوید شهدا رفتند تا حجاب باشد.
یکی می‌گوید رفتند تا ولایت فقیه باشد.
یکی می‌گوید رفتند تا این نظام بماند.
یکی می‌گوید رفتند چون عاشق شهادت بودند.
کاش هیچکس هیچ چیزی نمی‌گفت.
تنها می‌گفتند ما نمی‌دانیم در دل آن بچه‌ها چه بود...

من واقعا نمی‌دانم چه چیزی می‌دیدند که جان برابرش بی‌ارزش بود.
می‌دانم خیلی‌هایشان هم دوست داشتند برگردند و با افتخار، باز هم زندگی کنند.
که نشد...
ای خدا!

حالا هر کسی کاسه‌ای گدایی گرفته دستش، آیا از شهدا می‌شود چیزی درآورد، برای دنیا!
یکی سردار شده
یکی وزیر
یکی موسسه زده به نام شهید
یکی خاطره می‌نویسد
یکی پول درمی‌آورد...
یکی حکومت می‌کند

به‌خاطر شهدا اعتراض نکنید!
به‌خاطر شهدا انتخابات شرکت کنید!
به‌خاطر شهدا به حجاب گیر بدهید...
به‌خاطر شهدا جوان‌ها را بزنید.
به‌خاطر شهدا ببریدشان زندان!
ای خدا...

شما را به‌خدا
به‌خاطر شهدا خفه شوید!
به‌خاطر شهدا این همه ظلم نکنید
به‌خاطر شهدا به مردم احترام بگذارید
به‌خاطر شهدا نگذازید وضع مردم بدتر شود
به‌خاطر شهدا این همه به قدرت نچسبید!
وقتی می‌دانید قدرت اداره کشور را ندارید...

به‌خاطر شهدا
فقط خجالت بکشید...

امشب خون شهدا جاری می‌شود
۲۴ روز بعد
خرمشهر با شادمانی آزاد می‌شود
یعنی می‌شود ۴۱ سال بعد
خرمشهر آباد شود!
یعنی می‌شود ایران هم
آزاد شود!

ای خدا...

@ghomeishi3

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.