امروز نیاز به شور نداریم، به شعوری نیاز داریم که به تحمل و بردباری و شکیبایی ختم شود

 حوادثی که در جهان اسلام در حال وقوع است، حکایت از تفرقه، شکاف و اختلافی دارد که به دشمنی و خون ریزی تبدیل شده و  می رود که به بحرانی فراگیر در جهانِ اسلام تبدیل شود، همین علاوه بر ضایع کردن قدرتِ داخلی مسلمانان، شرایط را برای موج سواری حریفانِ اسلام و مسلمانان فراهم کرده تا دخالت کرده و به این کوره یِ داغ بِدَمَند و خون ریزی ها به جدال های جدی و طولانی بدل شود و نهایتا اسلام در سرزمین های اسلامی و به دست مسلمین به اضمحلال و نابودی کشیده شود.

این جاست که باید چاره یی اندیشید، برخی به مقابله نظامی با طرف مقابل می اندیشند که شاید در کوتاه مدت چاره ایی جز آن نباشد ولی به نظر می رسد در درازمدت نه به نفع ما خواهد بود نه به نفع اسلام عزیز و باید خودخواهی ها را به کناری گذاشت و برغم خود حق بینی، با تفکر و تعقل درباره علل این وضع، به جستجوی راه علاجی غیر از مقابله نظامی پرداخت. واقعیتی است که دو طرف خود را حق دانسته و خود را در حال نبرد جهادی با دیگری می بینند و در این راه منتظر نصر خداوندی به خود هستند. فارغ از این که این نصر نصیب کدام طرف خواهد شد، این بستگی به ما مسلمانان دارد که با بکارگیری عقل بشری گره از این کورگره باز کنیم.

طرف مقابل به جای خود، و او را به کناری فرض کنیم، اگر این نظریه رایج بین ما که داعش و امثالهم را بازمانده و ادامه دهنده ی تفکر و ظلم اموی بدانیم (http://hawzahnews.com/detail/News/338959)، آیا به مصلحت اسلام و حتی ماست که این خونریزی و جدال تاریخی بعد از نزدیک به 1400 سال همچنان ادامه داشته باشد؟!! بلاشک ما خود را حق می دانیم، همچنان که روایاتی، ائمه ی (ع) ما را جانشینان برحق رسول هدایت (ص) می دانند، ولی آیا حق بودن یعنی ادامه دادن به جدال و خصومت ها؟!!

آنچه بین یک مسلمانِ اموی، عباسی و... و مسلمانِ علوی (ع)، حسنی (ع)، حسینی (ع) و... تفاوت را نشان می دهد، باید در رفتاری تبلور یابد که از او سر می زند، که البته آن رفتار و عملکرد نیز از تفکرش نشات می گیرد؛ و باید دید که چقدر این رفتار به انسانیت و اخلاق نزدیک و یا دور است. این که ما بگوییم اسلامِ ما اسلامِ مصطفوی (ص) و درست است و یا آنان بگویند اسلامِ آنان اسلامِ احمدی (ص) و درست است، کار و ره به جایی نخواهیم برد.
 در مسیر ایجاد شرایط قضاوت بر درستی و یا نادرستی یک نظر در دید مردمِ قاضیِ جهان، این صحنه عمل است که می تواند بازگو کننده درستی و یا نادرستی هر کدام باشد. این زمانی عینی و ملموس می شود که دو جامعه آرمانی مذکور به صحنه ی عمل درآیند، و پیاده شوند و بشر عملا ببیند که در حرکتِ انسان به سوی کسبِ مواهبِ انسانی که خداوند برای انسانِ مسئول و مختار قایل شده، کدام یک از جوامع (اموی و یا علوی) بیشتر می توانند بستر رشد و تعالی دنیایی و آخرتی انسان را فراهم سازد. کدام یک از حُکام این دو تفکر می توانند مثلا به مهمترین وسیله ی رشدِ فکریِ انسان ها یعنی آزادی، وسعتِ عمل و عرصه بروز بیشتری می دهند که بشر به عنوان انسانِ ناطق، متفکر و مُتَعَقّل، نیک تفکر کند و قدرت و آزادی انتخاب داشته باشد و... وگرنه مناقشه ی زبانی و کلامی مبنی بر ادعایِ درستی و یا نادرستی بیشتر مناسبِ محافل علمی است،
به نظر می رسد که دو جناحِ درگیر باید حد و حدود و سهم همدیگر را به رسمیت بشناسند و جامعه خود را بنا کنند و به معرض دید جهانیان قرار دهند و آنگاه انسانِ خداجو در هر مسلک و دینی که باشد خود می تواند بین این دو به مقایسه پرداخته و به بهترین آن متمایل و یا آن را انتخاب کند.
با کشیدن مناقشه ی حق بودن به عرصه های خون ریزی و جدال بی پایانِ تاریخی، مشکل می توان حقی را اثبات کرد و بیشترین حاصل و نتیجه اش افزایش کینه ها، طولانی کردن تاریخِ نفرت و متعاقبا شرایط سو استفاده خصم را مهیا خواهد کرد و در نهایت آبرو ریزیِ بزرگی برای اسلام، اهل اسلام و ادیان توحیدی به ارمغان خواهد آورد و بشر حق طلب را در یافتنِ مدینه یِ فاضله خود در بستر ادیانِ توحیدی، ناامید خواهد کرد.
سوالی که مطرح است این که چه باید کرد؟ در پاسخ به این سوال باید گفت موضوع این سوال در هر طرف به خود آنان بر می گردد که چه باید بکنند. ما که به طرف مقابل نمی توانیم این را دیکته کنیم که چه بکند و آنان خود می دانند که بر مدار خون می خواهند پیش بروند و یا صلح، بلکه اختیار خود را تنها در دست داریم. مهمترین کاری که باید کرد کاهش التهابی است که ایجاد شده، زیرا ادامه این التهاب به سود اسلام و البته دو طرف و خاصتا ما نخواهد بود، که در صورت ادامه ی این وضع نیرو و امکانات بیشتری طبق قاعده طبیعی "پیش بَرَندِگیِ قدرت و ثروت"، به جبهه مقابل سرازیر خواهند شد؛ همچنان که القاعده ی منحصر به چند هسته ی مبارز در نقاط محدودی در خاور میانه در گذشته، امروز به گروه های مبارزی در سراسر جهان اسلام تبدیل شده اند. پس ادامه التهاب و التهاب آفرینی به نفع التهاب آفرینان خواهد بود.
ما باید از خود شروع کنیم و التهاب آفرینی های خود را بر آتشی که دیگران برای سوختن همه ما روشن کرده اند، کاهش دهیم و خود نفت بر این شعله های سوزاننده نریزیم. اگر بپذیریم که این کشمکش و خون ناشی از خون هایی است که بین ما (امویان و علویان) ریخته شده، باید پرسید که تا به کی روشِ خون در برابر خون، چشم در برابرِ چشم و... باید ادامه یابد که اگر چنین روندی را ادامه دهیم به قول معروف چشمی در جهان باقی نخواهد ماند.
به عنوان مثال امویان خونی از اسلام و مسلمانان ریخته اند که معتقدیم خون خدا (ثارالله) بود، این کاملا برای خود ما پذیرفته شده است و طبق اعتقاد ما و خصوصیاتی که از حسین بن علی (ع) می دانیم این کاملا درست، اما بهای این خون چیست؟!! و تا کجا باید پیگیر قصاص آن بود. آیا ما علویان وارث این خون ریخته شده و اولیای دم آن خون های پاک و مظلوم بر خاک کربلا ریخته شده هستیم؟!! آیا خون های پاک ریخته شده از ائمه ما مهمترند یا پیامی که حامل آن بودند؟!! آیا بقای اسلام عزیز مهمتر است یا پیگیری خون های عزیز ریخته شده؟!!
این ها سوالاتی است که در این محرم حسینی (ع) همزمان با اشتغال به عزاداری سرور آزادگان جهان ذهن مرا مشغول خود کرده بود و با خود سبک و سنگین می کردم و می دیدم که در حالی که جبهه داعشی و داعش مسلک در حال بر افروختن رگ بر گردن جوانان اهل سنت است، که چه نشسته اید که اینان لعن صحابه می کنند و خلفا و ام المومنین عاشیه را به تمسخر و توهین گرفته اند و... و خون ما را یکسر مباح می کنند، ما نیز در این سو چه می کنیم؟!! بعضا همان می کنیم که آنان می کنند. گذشته از این که در بین روایات و اعتقادات ما (فارغ از درستی و یا نادرستی روایات) روایاتی وجود دارد که می گوید امام زمان (عج) که بیایند، چه می کند و چه می کند؟! و از جمله حرم نبوی (ص) را از لوث دو خلیفه بعد النبی (ص) یعنی ابوبکر و عمر پاک خواهد کرد و انتقام قتل حضرت فاطمه (س) را از آنان خواهد گرفت، و یا این که غیر پیروان علی (ع) در اسلام اهل ضلالتند و اهل بهشت نخواهند بود و بوی بهشت را نخواهند چشید و... که این ها خود عاملی انگیزاننده به دشمنی و تفرقه اند.
در کنار این احادیث ما هر ساله مشغول برگزاری مراسم عزا، ماتم و لعن این و آنیم، که این روند در حال توسعه نیز می باشد و هر ساله پر شورتر برگزار می شود، که این نیز خود به نوعی به تازه کردن خون های ریخته شده منتج می شود، رگ بر گردن جوانان شیعه متورم می کند که باید انتقام خون های ریخته شده از آل الله (ع) را گرفت و... و از سوی دیگر نمود بیرونی آن نیز معرفی می شود، ولی آیا زنده نگهداشتن صحنه جنگ و جنایت عاشورا نیست، اگر هست چرا باید این جنگ و جنایت ادامه یابد، مگر ما چند حسین (ع) و چقدر اصحابِ حسین (ع) داریم که در این جنگ نابرابر قربانی کنیم. ادامه این آتش افروزی، و بالفعل شدن بیشتر این نفرت انگیزی ها، خون های بیشتری را طلب خواهد کرد و حوادثی همچون کربلا بیشتر آفریده خواهد شد و دور نفرت و خون همچنان ادامه خواهد یافت.
اما آیا ائمه (ع) ما هم به خون های ریخته شده از خود به همین منظر نگاه می نگریستند، و خواهان ادامه این خون ریزی ها بودند، آیا امام علی (ع) در وصیت خود به امام حسن مجتبی (ع) که وارث خون و ولیِ دمِ او بعد از شهادتش بود، خونی را که از او توسط ابن ملجم ریخته شده بود را به رقیب و یا دشمن سیاسی خود، معاویه نسبت داد؟!! نه؛ او قتل خود را علیرغم این که به معاویه هم کاملا می چسبید، به قاتل خود (و نه حتی دیگر خوارج) محدود کرد و به ولیِ دمِ خود فرمودند که اگر خود زنده ماندم که می دانم چه کنم (می توانم به جان و دل شهادت دهم که قطعا این کریم وابن الکریم، می بخشید) و اگر با ضربه او از این دنیا رفتم که تو یک ضربه بیشتر حق نداری بر او وارد کنی که او تنها یک ضربه بر من وارد کرده است.
پس ما ولیِ دمِ اولیا خدا (ع) نیستیم که ببخشیم و یا نبخشیم. باید دید امام زین العابدین (ع) بر این خون چه کرد، که ولیِ دمِ امام حسین (ع)، او بود. به نظر می رسد که باید فتیله این خون خواهی ها را پایین کشید، که خون های بیشتری ریخته نشود. امروز خونریزی های رسوا و وحشیانه بین مسلمانان در منظر جهانیانی است که سال ها جنگ و خونریزی را در سرزمین های خود به کناری نهاده و خود را قافله سالار تمدن و انسانیت می بینند، و ادامه روند فعلی در سرزمین های اسلامی خدای نکرده ثابت کننده حرف آنانی خواهد شد که می گفتند، برای متمدن شدن باید (همه چیز را کنار گذاشت و) از نوک پا تا سر غربی شد و برای رهایی از عقب ماندگی و توحش راه دیگری نداریم؟!!.
این که عده یی از ما در آرزوی خرابی قبرِ صحابه پیامبر خود در حرم نبوی (ص) باشند که کسی بیاید و آنجا را از بدن خاک شده یِ آنان پاک کند، و یا این که بعضی در فکر خراب کردن قبور فرزندان رسول خدا (ص) همچون قبر حسین (ع) در کربلا و و یا علی مرتضی (ع) در نجف باشند، افتضاحی است که وجود دارد و این دو نگرش دو رویِ یک سکه یِ رسوایند، که به نام اسلام از سوی دو طرف ضرب می شود، که به نظر می رسد هر دو به بیراهه رفتن است و نشان از عدم تحملِ همدیگر حتی در حد عدم تحمل جنازه اموات همدیگر است و لذا به نظر می رسد هر دو نگرش بیانگر کوسِ رسوایی دینی است که در اختلافات داخلی خود غرق شده و در عین حال داعیه جهانی بودن دارد، خون از خود می ریزد و وعده صلح جهانی می دهد. بی عدالتی می کند و از عدل سخن می گوید. ظلم می کند و از فنا و برچیدن ظلم می گوید. بداخلاقی می کند و داعیه معجزه خُلق اَحسن دارد. بی عقلی می کند و قرآنش شدید به تَعقل می خواند، از زشتیِ نابرابری می گوید و در نابرابری حتی در حقِ اعتقاد و انتخاب راه غرق است، از رسول رحمت و مهر (ص) می گوید و بدترین بی مهری ها و خشونت ها را مرتکب می شود، از خدای رحمان و رحیم می گوید و در رفتارش نه رحمتی است و نه رحمانیتی، از شهادت و جهاد می گوید و زشتی غارت، چپاول، و کشتار را به رخ جهانیان می کشد، از آزادی انسان از بندها می گوید و در بِه بَند کشیدن جان، تن و فکر بشر تحت سلطه ی خود گوی سبقت را از همه ربوده است و... این است نتیجه این صحنه ی رسوا که وهنِ اسلام، پیامبر و اولیا و تفکر اسلامی و نهایتا ادیان توحیدی خواهد بود.
به نظر می رسد که امروز ما برای برون رفت از این شرایط خطرناک، حداقل در بین شیعه ابتدا به تَعَقُل و شعوری نیاز داریم که شرایط مذکور را فهم کند، تا از شور آفرینی های بی مورد در عزاداری ها خودداری؛ و به جای روضه خوانی ها و مدح و یا لعنِ این و آن، پیام و راهی که صاحبان چراغ هدایت (ع) و یاران با معرفت شان دنبال می کردند و جامعه یی که قصد ساختنش را داشتند را بازگو کنیم و بشناسانیم.
ذکر ظلم های رفته شاید آن حاصلی که باید، نداشته باشد، که ظلم در عالم بسیار است و اگر هر ظلم دیده یی بخواهد این چنین از ظلم هایی که به او می شود و یا شده بگوید، جهان در همهمه ی ذکرِ ظلم ها، کَر و گوش ها از شنیدن آن بی حوصله خواهد شد. از خون های ریخته شده اگر بخواهیم بگوییم، که خون های ریخته شده آنقدر زیاد است که اگر آنان را جاری کنیم، خود ما را هم با خود خواهد برد؛ جهان مملو از خون های ریخته شده است که به حق و یا ناحق قرن هاست که ریخته می شود. بیش از این عزا و ماتم شاید به صلاح نباشد که اگر بشر بخواهد سوگوار از دست رفتگان خود باشد، اولا
 از شمار خارجند و تمام طول سال را که صرف کنیم، باز وقت کم خواهیم آورد. و در عین حال اگر این کار باب شود و طرف مقابل هم به همین رویه روی آورد، که کم کم هم دارد روی می آورد، آنان نیز خون های زیادی دارند که می توانند در طول سال به سوگواریش بنشینند، همانطور که در قتل خلیفه سوم این کار را معاویه کرد و موفق شد به همین بهانه ی ناچسب، کشتیِ عدالتِ محض (ع) را به گِلِ صفین و نهایتا حکمیتِ مزورانه یِ عمروعاص ها فرو برد و چنین انسان هایِ ضعیف در تقوا و فرصت طلب در جامعه اسلامی برای سو استفاده در بین اهل اسلام زیادند.
باید سعی کرد در حرف و عمل پیام حسین (ع) و... را تبیین کرد و عرصه را از شور انگیزی و شور انگیزان گرفت و آن را به شعور انگیزی و شعور انگیزان سپرد، تا با انتشار پیام هادیان (ع)، هدف و مقصدشان روشن و منتشر گردد و در این صورت است که برای هر دو طرف ره گشا خواهد بود و راه درست زیستن، در این مزرعه با ارزش دنیا، برای نیل به خداگونه شدن را به ما می آموزد. حسین (ع) خونِ خود را اهدا کرد تا ارزش کرامتِ انسانی را به ما انسان ها یاد آور شود که آن را به پایِ هیچ و پوچ این دنیا نریزیم.
سخن گفتن او با جبهه مقابل و فرصت دادن به آنان برای هدایت (حتی به قیمت جان خود، یارانش و اسارت خاندان پیامبر)، عدم حرص او به کشتن و خون ریختن از آنان، و طمع او بر هدایت آنان، اهدا تمام آنچه داشت جهت به راه آوردن آنان، تامل و بردباری در مقابل همه ی طعنه ها و تنهایی ها، شنیدن فحش ها و اهانت ها و عدم مقابله به مثل و... نشان می دهد که او همه یِ آنانی که به قتل و جنایت کمر بسته بودند را دوست می داشت چرا که در خَلق و مسلمانی با او یکی بودند و در زمره امت جدش (ص) قرار داشتند و او مامور به هدایت آنان بود و نه نابودی آنان، که اگر بر اعتقادات خود استوار باشیم و معتقد به توان دَخل و تصرف ائمه (ع) خود بر امور دنیا، حسین (ع) می توانست با کمک نیروهای ماورایی همه آنان را نابود کند، ولی در قاموس ائمه (ع) و نبی مکرم اسلام (ص) جز تَمَسُک به قوانین طبیعی برای مبارزه با حریف و هدایت بشر سابقه یی وجود ندارد.
پس ما هم دست از این اهداف پیش پا افتاده (از جمله نابودی قبور دشمنان و...) و دشمن انگارانه آنان برداریم و چون علی (ع) و... آنان را دشمن ننگریسته و بلکه از کیش خود دانسته و خیرخواه بر آنان باشیم و در عمل و تفکر خیر آنان را بخواهیم تا شاید در دل های آنان نیز تغییر ایجاد شود و همان کنند که ما می خواهیم. این همان سعی خواهد بود که ائمه ما در هدایت و تعامل با آنان داشتند. این را کنیم تا لااقل یک طرف دست از لج بازی های ویرانگر بردارد و اگر هم با کربلایی دیگری مواجهه شدیم و راه فراری نبود، باز می توان کاری علوی (ع)، حسنی (ع)، احمدی (ص) و... کرد و یا در خور صحنه ی پیش آمده کاری عاشورایی
امروز بیشتر از مراسم های اقامه عزا، ماتم و لعن این و آن که زیادند، به مراسم ذکر الله، بصیرت دینی، تبیین اهداف دین و جایگاه آن، شناخت خدا و هدف خلقت، مبدا و معاد، تقوا و اخلاق، شعور و معرفت، شناخت انسان و هدف زندگی او، شناخت انبیا و راه و هدف آنان، نقش اخلاق در دین و دینداری، و... محتاجیم. امروز نیاز به شور نداریم، به شعوری نیاز داریم که به تحمل و بردباری و شکیبایی ختم شود. باید نشست و به ضعف های خود در زمینه اعتقادی و تفکری پرداخت. امروز به آزادی سخن گفتن برای اهلِ تفکر نیاز داریم که پیام های گاه متضاد مبادله شود و سِرِه از ناسِرِه جدا شده و اصلاح شویم. خود را اصلاح کنیم و انسانِ مسلمان شویم، آنگاه حریف نیز چاره یی جز گردن نهادن به حق نخواهد داشت.
 

+  نوشته شده در جمعه بیست و سوم آبان 1393ساعت 8:13 PM توسط سید مصطفی مصطفوی

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.