که ناچشیده را کی خبر از مزه ها باشد

پروردگارا! صاحبا! خالقا! شهادت می دهم که جز تو خدایی نیست و نباید باشد، و تنها خالقِ جهان و اهل جهان تویی و این دستِ قادر و حکیم توست، که می تواند چنین خَلق و مَخلوقی را بسازد. جهان با همه ی نابسامانی ها، و علیرغم قدرتِ خصمِ نفسِ انسانی که همواره با اعوان و انصارش جولان قُدرت می دهد و بعضا پیروزی خود را به رخ اهلِ تو می کشد، در مجموع به سمت خواستِ تو متوجه و بی وقفه در تلاش و نظر به بازگشت به عدل و نظمِ تو دارد؛ و دل ها و نیروی ناموسِ طبیعت همواره بدین سو نظر داشته، که تو می خواهی؛ و در حالی که شر خود را فاتح میدان می داند، اما ذاتِ مخلوق تو متوجه ی خیر است، و نهایتا در مَصاف میان خیر و شر آنچه اصیل و خواستِ توست (که خیر خواهد بود)، میدان دار نهایی این جهان است، که این به عدل و انصافِ تو به عنوان خالق کل می سِزَد و سزاوار است.

بین تو و ما رسولانی (ع) پیام رسانی کرده اند و سخن و شناخت تو را آوردند، که در غیر این صورت باید قرن ها و نسل ها در راه های گمراهی و نور می چرخیدیم و رشد می یافتیم، تا به قسمتی از معرفت و حقیقتِ لازم دست یابیم، این پیام آوران میانبرها و افق هایی را به سوی کسب شناخت تو گشودند و اگر نیامده بودند، نسل ها انسان ضایع می شد، تا با یک حرکت مو به مو، به مرحله کنونی از معرفت و شناخت که البته رمز سعادت و درست زیستن انسان منوط به آن است، دست یابیم. آنان بی هیچ مزد و مواجِبی راه هدایت را شناساندند، هرچند با رفتنِ شان بسیاری از سرنخ های هدایت را یا از یاد بردیم و یا به واسطه تعطیل شدن دکانِ دنیایی برخی، به توطئه به بیراهه انحراف برده شدیم.
شهادت می دهم که عدل تو هر چیز را در جای خود قرار می دهد و در غیر این صورت به هزار درد و بی نظمی مبتلا می شدیم و قانونی که بر طبیعتِ جهانِ خلق کرده ات حاکم کردی، همه چیز را در مدار عدل و استقرار قرار داد و تنها در همین صورت است که نعمت تو ضایع نمی شود.
این کاملا عقلانی خواهد بود که شهادت دهم که این جهانِ محدودِ به مادیت، گنجایش بسیاری از حساب و کتاب هایِ وجوه انسانی که روحی ماورایی دارد، را ندارد؛ و بروز سعادتِ کامل و جولان آزادانه ی روحِ بزرگ و خدایی انسان، از توان این دنیای مادی خارج است، و این روح محدود شده در جسمِ مادی، همچون زندانی است که از هر فرصتی (حتی یک خواب قیلوله ظهرگاهان) برای پریدن و فرار استفاده می کند، و نشان داده که میل به عالم ماورا دارد و در نهایت تحمل محدودیتِ طولانی حصارِ جسم مادی را نخواهد داشت و جسم نیز در فرایند حمل این روحِ نامتجانس با مادیتش، به زودی خواهد فرسود و به مرگ مبتلا می شود و روح را که خدایی و در نتیجه باقیست، در آن زمان جایی در جهان ماده نخواهد بود، و راهیِ بازگشت و صعود به جایی که از آنجا بدین جا هبوط کرده، خواهد شد.
شهادت می دهم که نهایتِ هدفِ ما، چون تو شدن است و انسانِ خداگونه، انسانِ کامل است و البته همواره انسان هایی وجود دارند که در مقایسه با دیگران به تو بسیار نزدیک تر و در نتیجه خداگونه اند؛ و آنان همان حجت تو بر زمینند که کشف آنان و چشیدن حضورشان به حسگرهایی ویژه نیاز دارد، و خوشا به حال انسانی که دمی با آنان دمخور و مزه یِ خدا و خداگونه بودن را در همین جهانِ مادی و از طریق درکِ آنان بچشد، تا فوران عشق به خداگونه شدن حادث شود، که ناچشیده را کی خبر از مزه ها باشد.

 

+  نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم آبان 1393ساعت 8:22 AM توسط سید مصطفی مصطفوی

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.