درگیرتیم ای ارزشمندترین موجود

هرکه را می بینم به نوعی با تو و رازهای وجودت و دنیای مخلوقت درگیرند، یکی به نفیت مشغول و دیگری به اثبات تو سعی بلیغ دارد، یکی عبادت تو را مامن یافته، دیگری از تو و عبادتت گریزان؛ یکی همه چیزش را از تو می بیند و دیگری تمام مشکلات و بدبختی هایش را از تو مدعیانت می داند. قرن هاست که تو محور پژوهش و تفکر عقلای مایی، یکی تو را زیر چاقوی جراحی اش می جوید و دیگری بزرگتر از آنت می داند که به حواس در آیی؛ یکی تو را در آسمان ها می جوید و دیگری در قلب ها مستقرت می بیند. یکی تو را می سازد و طاقچه اش نهاده و به سویت می ایستد و صدایت می زند، دیگری تو را در اماکن مجلل می بیند و در آنجا تو را می بیند و از آنجا تو را صدا می زند؛ دیگری تو را در قامت انسان های دیگری می بیند و از دریچه آنان تو را می جوید و... ولی باید گفت تو همه جایی و هیچ جا نیستی، تو در همه کس هستی و در هیچ کس نیستی، تو بی نظیری و به هیچ مکان و زمانی نگنجی؛ تو با مایی، تک تک ما، در هر زمان و مکان، بی هیچ قید و شرطی همراه مایی و شنوا به صدای ما.

 

+    نوشته شده در جمعه یکم اسفند 1393ساعت 11:23 PM توسط سید مصطفی مصطفوی  

نظرات (0)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در تلخ تر از زهر، بار دگر روزگار ...
خاموشی تلخ یک هنرمند آخرین باری که زنگ زد ۱۱ آبان ۱۴۰۳ بود. مشخصات کامل یادداشتی از مرا می خواست که...
- یک نظز اضافه کرد در تلخ تر از زهر، بار دگر روزگار ...
یک خاطره واقعی از دادگاه من و قاضی مرتضوی زنده یاد سید ابراهیم نبوی (طنزپرداز شهیر ایرانی) من در ...