رزمندگان در والفجر 8 انتقام سختی از دشمن گرفتند
این روزها در سال 1364 در اطراف بصره درگیر نبرد سختی با متجاوزین بعثی بودیم که به همین مناسبت خبرگزاری حیات مطلبی از خاطرات این عملیات منتشر کرد که در دو بخش ارایه خواهد شد، مطالب منتشره در قسمت دوم آن به شرح ذیل می باشد :
"جانباز شیمیایی در گفتگو با حیات(2): رزمندگان در والفجر8 انتقام سختی از دشمن گرفتند و کام همه مردم عزیز ایران را شیرین کردند.
سید مصطفی مصطفوی، جانباز شیمیایی 25 درصد در گفتگو با پایگاه خبری حیات اظهار داشت: شب عملیات والفجر 8، اروند میزبان شهدای زیادی بود، چه آنهایی که همچون غواص ها، اروند بدن پاک شان را از آن خود کرد و جاودانه شدند و چه آنهایی که پا به "بوارین" و "ام الرصاص" گذاشتند و همانجا شهید و بر خاک دشمن ماندگار و "مفقود الاثر" یا همان "جاوید الاثر" شدند اینان و سایر همرزمان فداکار و جوانمرد ما با تن گوشتی به جنگ گلوله های فولادی و آتشین رفتند، جنگیدند و کار غیر ممکنی را ممکن کردند. بخش دوم گفتگوی سید مصطفی با پایگاه اطلاع رسانی حیات در مورد عملیات غرور افرین والفجر 8 را از نظر می گذرانید: سید مصطفی ابراز ناراحتی از ویرانی های شب گذشته می گوید: هنگام بازگشت از کنار مغازه ها و منازلی گذشتیم که دیشب دیده بودم، از تغییرات ایجاد شده بسیار شگفت زده بودم، مثل تعجبی که اصحاب کهف از تغییرات بیرون غار بعد از صدها سال داشتند، آنقدر تغییرات محسوس بود که انگار در همین چند ساعت، سال ها گذشته و این منطقه چند بار ویران شده بود.
در طول عملیات ایذایی ما بوارین فتح شده بود وی با اشاره به این موضوع ادامه می دهد: به محض رسیدن به مقر خود در نخلستان، جویای نتایج عملیات شب سختی شدیم که رزمندگان ما گذرانده بودند، اخبار دوستان مقر از پیشروی نیروهای ما در جزیره بوارین می گفت ولی پیروزی مناسبی در جبهه جزیره ام الرصاص نداشتیم. در طول این عملیات از مجموع جزایر منطقه که ما نقشه آزادی اش را در ذهن خود داشتیم، تنها یک جزیره فتح شد و آن هم جزیره "بوارین" بود. این رزمنده دفاع مقدس فتح بوارین را یک معجزه می داند و با تشریح تجهیزات دفاعی دشمن می گوید: یکی دو روز بعد به درخواست خودمان دیداری از مناطق فتح شده جزیره بوارین داشتیم که واقعا فتح آن، خود یک معجزه بود. تاسیسات دفاعی دشمن در این جزیره بسیار زیاد بود، سیم خاردارهای حلقوی چندلایه، موانع خورشیدی که با میلگردهای آجدار به صورت کروی ساخته شده بود، بشکه های فوگاز که در صورت انفجار، آتش پر حرارتی را ایجاد می کرد و... را به چشم خود برای اولین بار از نزدیک می دیدیم، این موانع واقعا غیرقابل عبور بود ولی رزمندگان ما عبور کرده بودند. اتومبیل های جیپ روسی و لندرورهای انگلیسی به جا مانده و به غنیمت گرفته شده از دشمن، نشان از غافلگیری ان ها داشت. اینجا رزمندگان فداکار و جوانمرد ما با تن گوشتی به جنگ گلوله های فولادی و آتشین رفتن بودند. شهدای زیادی در معرکه شب عملیات از دست رفتند و به اروند سپرده شدند. شب گذشته اروند میزبان شهدای زیادی بود، چه آنهایی که همچون غواص ها، اروند بدن پاک شان را از آن خود کرد و جاودانه شدند و هیچگاه یافت نشدند، و چه آنهایی که پا به "بوارین" و "ام الرصاص" گذاشتند و همانجا شهید شدند و بر خاک دشمن ماندگار، و "مفقود الاثر" و یا همان "جاوید الاثر" شدند اینان و سایر همرزمان شهیدشان در این نبرد شرکت کردند، جنگیدند، کار غیر ممکنی را ممکن کردند و دشمن را فریفتند تا فتح فاو ممکن شود. اینان پیشمرگ رزمندگانی شدند که عملیاتی بزرگتر را برای فتح فاو در پیش داشتند، این شهدا و همرزمان شان باید به جزایر "بوارین" و "ام الرصاص" هجوم اوردند تا ذهن دشمن را متوجه خود کنند، تا از منطقه دیگری، رزمندگانی دیگر، حمله اصلی را به منطقه فاو به اجرا گذارند.
به بیان این جانباز، صبح عملیات نبرد هوایی آغاز شد هواپیماهای دشمن مرتب دسته دسته آمدند و اهدافی را در داخل نخلستان ها بمباران کردند، نبرد والفجر هشت جنگ هوایی بی نظیری را نیز در خود داشت، نبرد هوایی از شب عملیات آغاز شد آنقدر حملات هوایی زیاد بود که حساب نداشت، فکر کنم خرمشهر و اطرافش یکبار دیگر در این عملیات ویران شدند این جدای از گلوله باران توپ ها بود که می باریدند تا نخل ها همچنان بی سر شوند و بمیرند. او که متولد 1349 است اظهار می دارد: عملیات دوستان دیگر ما در جبهه جنوبی و در مقابل فاو آغاز شد و ناکامی های ما را جبران کرد. آنان از عریض ترین قسمت اروندرود گذشتند و به سوی شهر فاو پیش رفتند، جایی که عملیات بسیار سخت تر از مکانی بود که ما حمله کرده بودیم زیرا در آنجا اروند رود در پهن ترین نقطه خود بود و سرعت جریان آب گاه به هفتاد و یا هشتاد کیلومتر در ساعت می رسید. برای رسیدن به منطقه فاو با تویوتا به حاشیه اروندرود و همانجایی که رزمندگان دیگر در آن شب دهشتناک، از آن گذشته بودند عازم شدیم، با قایق از عرض اروند به سوی دیگر منتقل شدیم اینجا و در ساحل دشمن می توانستم جای پای غواصانی را که از این آب خروشان، با تن های برهنه و در زمستان سرد و مرطوب جنوب که تنها با یک دست لباس غواصی به آب زدند را حس کنم. وی که از سال 64 تا 67 در جبهه حاضر بوده است توضیح می دهد معمولا در عملیاتها، روز حرکت نمی کردیم ولی با شرایط جغرافیایی منطقه و همچنین پوشش جنگلی نخل های خرما، می توانستیم بدون دید دشمن به راحتی در میان نخلستان در دو سوی اروند حرکت کنیم، ولی دشمن هم با اطلاعی که از نقشه جاده های خود در منطقه فاو داشت این جاده ها را بدون هیچ گونه دید، مورد گلوله بارانِ بی هدف خود قرار می داد. ما در حال اعزام به خط پدافندی فاو بودیم جایی که تازه فتح شده بود. در این نبرد لحظه های سختی وجود داشت ولی تاریخ کشورمان در حال رقم خوردن بود.
جانباز شیمیایی دفاع مقدس با شیرین خواندن عملیات والفجر در پایان می گوید: دشمن در این منطقه آنقدر پاتک زد که حساب نداشت، هر بار که پاتک می زد و موفق نبود خبر اعدام افسران ناتوان از شکستن خطوط ما، توسط صدام از رسانه ها پخش می شد، صدام از این وضع بسیار عصبانی و دیوانه شده بود. بعد از مدت ها یک عملیات موفق و پیروزمندانه صورت گرفته و انتقام ناکامی عملیات های بدر و خیبر و جزایر مجنون از دشمن به سختی گرفته شده بود. دشمن هر چه دست و پا زد نتوانست منطقه فاو را از ما پس بگیرد، از هر وسیله ایی استفاده کرد، حتی بمب های شیمیایی ولی کاری از پیش نبرد، تفوق نظامی او بر ما در هواپیما و زرهی و تانک بود که اینجا کارایی چندانی نداشت زیرا زمان عملیات والفجر هشت در فصل بارش ها و زمستان بود و زمین گِل آلود، و لذا تانک های دشمن نه می توانستند سرعت بگیرند و نه می توانستند خوب حرکت کنند زمین این منطقه مثل سریش چسبنده بود. هواپیماها مدام بمباران می کردند، ولی کاری از پیش نرفت و این نیروی پیاده ما بود که نقشه منطقه را تعیین کرد نه هواپیما و دیگر ادوات سنگین. این پیروزی سخت به دست امد اما کام همه ما و مردم را شیرین کرد. مصاحبه از طاهره ساعدی تاریخ انتشار: 2018-02-14 13:07:46 | شناسه مطلب: 137459حیات"
متن اصلی این مصاحبه در این آدرس اینترنتی قابل دسترسی است : http://hayat.ir/fa/137459
- توضیحات
- زیر مجموعه: مطالب نویسنده
- دسته: لحظه نگار و یا سفر نگاشت
- تاریخ ایجاد در 25 بهمن 1396
- بازدید: 2497
دیدگاهها
خوشبه حالتان سردار
دیروز خبرگزاریها از قول سرلشکر رحیم صفوی نوشتهاند: «ای کاش آقایان سیاسی بعد از عملیاتهای والفجر 8 و کربلای 5 با فرماندهان هماهنگ میشدند و به جنگ پایان میدادند.»
در اینجا تنها چند روایت تاریخی از میان روایتهای منتشرشده در سپاه را به ایشان یادآوری میکنم.
پیروزی ایران در عملیات والفجر 8 که از میانهی زمستان 1364 آغاز شد، در بهار 65 تثبیت شد و اتفاقا در همان ایام، حسن روحانی تلاش بسیاری انجام داد تا مقامات عالی کشور را قانع کند که باید جنگ را پایان داد.
اما نظر سپاه چه بود؟
روحانی مدیرِ جلسهای با حضور نمایندگان مجلس با نام مجمع عقلا بود. این جلسه در بهار 65 با پیگیریهای فرماندهی سپاه تعطیل شد. محسن رضایی بحثهای مطرحشده در مجمع عقلا را به ضرر جنگ میدانست و در گفتگویی که سال 65 انجام شده، میگوید: «آمدند به نظر خود، بحثهای اصولی را طرح کردند. مثلا وضع دشمن چطور است؟ وضع ما چطوره؟ اقتصادمان چطوره؟ چه کار باید بکنیم؟ فرانسه چکار میتواند بکند؟ چقدر اسلحه میتوانیم بخریم؟ اسلحه به ما میدهند؟ نمیدهند؟ این بحثها را کرده بودند و خوف این میرفت که این بحثها به خارج مجلس سرایت بکند و به جنگ لطمه وارد شود. خب امام به محض اینکه این جلسه را فهمیده بود، دستور داده بود... بگویید این جلسات را منحل کنند و این حرفها را نزنند و بگویید این جلسه تعطیل بشود.» (محسن رضایی در گفتگو با راویان...، سپاه، ص 69)
روحانی میگوید یکی از اعضای جلسهی مجمع عقلا به محسن رضایی گفت که اینها دنبال صلح هستند و محسن رضایی هم نامهای به امام نوشت و امام ماجرا را از آقای هاشمی جویا شد. روی اعضای جلسه تاثیر بدی گذاشت؛ «گفتند عجب! ما که اینجا نشستهایم و همه زحمت میکشیم امکانات کشور را برای یک عملیات بزرگ بسیج کنیم... جلسهی بعدی که تشکیل شد، بعضیها گفتند ما نمیآییم. به تعبیر آن روز دیگر خطرناک است.» (ازمصاحبهی مصطفی حریری با حسن روحانی)
آیا وقتی جلسهی نمایندگان مجلس تحمل نشود کسی میتواند از پایان جنگ سخن بگوید؟
سرلشکر صفوی از کربلای ۵ نیز به عنوان مقطع مناسب برای پایان دادن به جنگ یاد کرده است.
بگذارید از جلسهی هاشمی رفسنجانی و فرماندهان سپاه در روز 18 دی بنویسم. روزی که شبش عملیات کربلای 5 آغاز میشد. هاشمی در جلسه از محدودیتهای کشور برای ادامهی جنگ گفت. ابراهیم محمدزاده، مسئول دفتر سیاسی سپاه، به هاشمی گفت: «امام گفتهاند این جنگ ممکن است بیست سال هم طول بکشد. سپاه هم واقعا میخواهد بیست سال بجنگد... ولو اینکه نهایت این بیست جنگ هم کربلا باشد.» هاشمی از او میپرسد: «شما فکر میکنید امام میخواهند ما همینطوری بجنگیم؟»
محمدزاده میگوید: «ما اینطوری فهمیدیم. یک ماه و نیم پیش فرماندهان سپاه رفتند پیش ایشان» و «امام فرمودند: شما انشالله میروید کربلا. من هم میآیم آنجا نماز میخوانیم.» ادامهی بحث نیز خواندنی است و در صفحهی 457 از جلد 46 روزشمار جنگ که سپاه منتشر کرده، میتوانید آن را ببینید.
سردار! با این نگاههایی که میان شما و دوستانتان رایج بوده آیا کسی میتوانست به پایان جنگ فکر کند؟ جنگ را به جاهای عجیبی وصل کرده بودید.
خاطرتان هست که مرداد 61 بعد از عملیات ناموفق و تلخ رمضان، فرماندهان جلسهی پرچالشی داشتند و بحثهای داغ انتقادی در جلسه مطرح شد؟
در اواخر جلسه شما به فرماندهان گفتی برایشان مژده داری، مژدهی پیروزی و چند حدیث برایشان خواندی و از روایات و استدلالهای قرآنی گفتی و توضیح دادی که روایات دینی از قیام مردمانی از قم خبر میدهد که اسراییل را هم سرکوب میکنند و گفتی طبق روایات، لشکر ایرانی از طریق بصره وارد عراق خواهد شد. تاکید کردی: «عین روایات هست، الان کتابش هم موجود است، کتاب یومالخلاص که یک کتاب قدیمی است، مترجمش کامل سلیمان است که یک سنی است.» توضیح دادی که در این کتاب به صدام هم اشاره شده و گفتی که همهی اینها علائم ظهور حضرت ولی عصر است. (روزشمارجنگ سپاه، ج 20، ص 479)
نام کتاب را درست گفته بودی؛ اما این کتاب قدیمی نیست و تنها چند سال قبل از سخنان شما چاپ شده بود. کامل سلیمان نویسندهی کتاب است و نه مترجم. همچنین او شیعهی لبنانی است و نه سنی.
امیدوارم آینده را دریابید تا این چرخه تکرار نشود.
نکتهی آخر اینکه اینروزها شما میتوانید هرچه دوست دارید بگویید و هرچه دوست دارید منتشر کنید. اما کتاب «نکتههای تاریخی» من دربارهی جنگ توقیف است.
آیا نباید مخاطبان را دعوت کرد تا از زاویههای دیگر نیز، جنگ را ببینند؟
خوشبهحالتان سردار.
جعفر شیرعلینیا
پاییز 1401
https://t.me/jafarshiralinia
بسیار عالی
پست جدید
چقدر زیباست .... تو در سکوت تاریکی بهتر از هر زمانی جلو ه گری ....
اینجا فوقالعاده ست .... " در آن دم تو را با سکوت سیر گوش می کنم .... "
و اینجا ..... " دلم سرزمین تو و دایم در غوغای چیستی و کیستی توست .... "
.... " با تو درگیرم می کند .... "
عالی بود عالی ...
در سکوت لحطه ها ، شکوه آسمان ها را به نظاره می نشینید و طبع بلندتان را در چنین فضایی روحانی پرواز می دهید و می سرایید عشق را
و خوش به سعادت شما
با عجله خواندمتان .... سعادت باشد برای خوانش مجدد باز خواهم گشت ....
مصطفوی هنگام تایپ (دیکته) حواست کجا بود ها ؟
بسیار عالی
پست جدید
چقدر زیباست .... تو در سکوت تاریکی بهتر از هر زمانی جلو ه گری ....
اینجا فوقالعاده ست .... " در آن دم تو را با سکوت سیر گوش می کنم .... "
و اینجا ..... " دلم سرزمین تو و دایم در غوغای چیستی و کیستی توست .... "
.... " با تو درگیرم می کند .... "
عالی بود عالی ...
در سکوت لحطه ها ، شکوه آسمان ها را به نظاره می نشینید و طبع بلندتان را در چنین فضایی روحانی پرواز می دهید و می سرایید عشق را
و خوش به سعادت شما
با عجله خواندمتان .... سعادت باشد برای خوانش مجدد باز خواهم گشت ....
مصطفوی هنگام تایپ (دیکته) حواست کجا بود ها ؟
بسیار عالی
پست جدید
چقدر زیباست .... تو در سکوت تاریکی بهتر از هر زمانی جلو ه گری ....
اینجا فوقالعاده ست .... " در آن دم تو را با سکوت سیر گوش می کنم .... "
و اینجا ..... " دلم سرزمین تو و دایم در غوغای چیستی و کیستی توست .... "
.... " با تو درگیرم می کند .... "
عالی بود عالی ...
در سکوت لحطه ها ، شکوه آسمان ها را به نظاره می نشینید و طبع بلندتان را در چنین فضایی روحانی پرواز می دهید و می سرایید عشق را
و خوش به سعادت شما
با عجله خواندمتان .... سعادت باشد برای خوانش مجدد باز خواهم گشت ....
مصطفوی هنگام تایپ (دیکته) حواست کجا بود ها ؟