پروردگارا! به خطا تو را در همه چیز دخیل کردم

ایزدا!

می خواهم دست از دامن پاکت بردارم،

دیگر نمی خواهم در هر چاله ایی که افتادم،

دستِ ظاهر تو را در حال هُل دادنم،

به نشانه "انتقام" و "خشم" از عملی،

در پشت خود ببینم و حس کنم،

درست است که دنیا گاهی "دار مکافات" [1] توست،

و تو برخی را در همین دنیا "عذاب" و یا "مزد" خواهی داد،

ولی دیگر دست ظاهر تو را مستقیم،

در هیچ صحنه ایی نمی خواهم داخل کنم،

که دست های پاک تو مبرای از اقدامات انسانگونه ی ذهن ماست،

اقدامات انسانی گونه ایی که گاه ناشی از پلیدی هایی انسانی چون انتقام جویی، خشم، حسادت و... است.

ممکن است که تو قانون و سنتی گذاشته، تا دنیا و طبیعت بر مدارش بچرخند،

ولی تو را بر اساس "خشم" و "عشقت" در امور دنیا دخالت نخواهم داد،

می دانم که بدین وسیله، خود را در برابرت خلع سلاح کرده ام،

و دوران طلبکاری، گلایه های بی پایان به اتمام خواهد رسید،

می دانم "عالم از ناله عشاق مبادا خالی" [2]

ولی مطابق معرفت خود، با تو به بهانه ایی هم ناله خواهم شد،

ولی بعید می دانم، دایم در کار زندگی ما دست ببری،

و تو را بر قوانینی که گذاشته ایی، عامل و مقیدترین می بینم.

بی خود این همه تو را در دنیایی که صحنه امتحان ماست، فعال کردیم.

و یا بهتر بگویم فعال تصور کردیم.

دنیا صحنه امتحان است،

 اگر مملو از دستکاری های تو به عنوان داورِ ناظرِ قادر باشد،

 که دیگر در آن صورت امتحان بی معنی خواهد بود.

 

 پروردگارا! به خطا تو را در همه چیز دخیل کردم

 

[1] - خانه کیفرها

[2] -  مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد        نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد       عالم از ناله عشاق مبادا خالی      که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد