پیکر رنجدیده سیاستمدار ژرف اندیش و بصیر انقلاب، در کنار مرادش آرام گرفت

امروز مردم ایران میلیونی به بدرقه کسی رفتند که دنیا (دوست و دشمن) در مقابل سیاست و تفکر بلندنظرانه اش سر تعظیم فرود آورده اند، کسی که در هر پستی که قرار گرفت، آن را متحول کرد و کارش را به سرانجام خوبی رساند، انقلاب، جنگ، سازندگی و... و در هر موضوعی که وارد شد توانایی خود را به رخ رفقا، همسنگران، دوستان، رقبا و دشمنان خود چنان کشید که بعضا حسادت و کارشکنی رقیب را برای خود به ارمغان آورد، اما او همواره بدون نظر داشت به حسدِ حسودان، کینه کینه جویان، لجاجتِ لجوجان و تکبر متکبرین بی مقدار، در هر کجا که قرار گرفت آنجا را به محور تصمیمات اساسی کشور تبدیل کرد، چه موقعی که در جنگ حضور داشت، جنگ به مساله اول کشور تبدیل شد، چه موقعی که رییس جمهور این کشور شد، قوه اجرایی کشور را به جایگاه واقعی اش نزدیک کرد، و چه هنگامی که در مجلس شورای اسلامی رییس بود، می خورد که بگوییم "مجلس در راس امور است" و...

 

او به انتخاب و انتخابات اهمیت فوق العاده می داد و مردانه بارها خود را در معرض رای این ملت نهاد و مدعی خارج از گود نبود، و انتظار داشت همانگونه که مرادش گفته است "میزان رای ملت" باشد، و حتی اگر به ضررش تمام می شد باز هم به ساز و کار رقابت و انتخابات اهمیت و اولویت می داد. یادم نمی رود تازه از جنگ برگشته بودیم که انتخابات ریاست جمهوری شد و او چند خطبه قبل از شروع به کار ریاست جمهوری و در همان ابتدای کار خود خواند و برنامه های بلند پروازانه خود را برای سازندگی کشور برای مردمش توضیح داد، همه ما انگشت به دهان بودیم که مگر ممکن است کشوری که "تاید و صابون"ش هم از خارج می آید، به این افق از توسعه دست یابد و...

 نظریات و اقداماتش از زمان و تفکر دیگر رفقایش بسیار جلوتر بود و لذا وقتی در سال 1373 در دانشگاه تهران دانشجو بودم، یادم هست که حتی دانشجویان دانشگاه تهران بر علیه جذب سرمایه خارجی توسط این مرد بزرگ و اقتصاد دان مورد شک و تردید بود و علیه آن راهپیمایی می کردند و دوستان انجمن اسلامی بر علیه او و برنامه هایش شعار می دادند و از بدهکار شدن کشور به ارزهای خارجی معترض بودند، کاری که بعدها وقتی کشور به بلوغ فکری رسید، یکی از اولویت های کشور جذب سرمایه خارجی بود و امروز همین توانایی یکی از موفقیت های دولت هاست.

تا مدت ها او و تیم سازندگی اش سیبل تهاجمات بودند، تا موفق شد زیر بار آن همه اعتراض، صدها پروژه بزرگ و کوچک را در کشور افتتاح کند و ایران را به کریدر رفت و آمد بار و ترانزیت منطقه تبدیل نماید، وقتی هفت رییس جمهور و چندین مقام بلندپایه کشورهای همسایه برای افتتاح راه آهن مشهد - سرخس و یا بافق – بندرعباس آمده بودند ما هنوز درک نمی کردیم که این مرد بزرگ چه کرده است که چشم های رهبران کشورهای همسایه را به خود خیره کرده و آنان را به ایران کشانده تا به این کشور جنگزده چشم دوخته، تا برایشان کریدرهای ارتباطی با دریا و خشکی فراهم نماید.

و حتی امروز کشورهایی مثل بحرین، کویت، امارات و... که در سردترین حالت روابط با کشورمان قراردارند و سفرای خود را از ایران فراخوانده اند و... ولی با چنین رویدادی و وارد شدن چنین مصیبتی، همه اینها را فراموش کرده و سکوت را شکسته و به مرگ این بزرگمرد و سیاستمدار بی همتای نظام واکنش نشان داده و پیام تسلیت می فرستند، زیرا می دانند که اقدامات او برای سازندگی بود و دوستی و دشمنی اش حساب شده و از روی تدبیر و عقلانیت و اعتدال است، و نه از سر تکبر، لجاجت، حسادت و بسیاری از رذایل دیگر؛ آنها می دانند که این مرد درد مردم خود را دارد و به نابودی کسی فکر نمی کند، و انتقامجویی از زقبا را در سرلوحه کار خود ندارد، و پایبند به اصولی است که بدان معتقد است. لذا در حالی که در کشور سال هاست که سیر نزولی در کسب مقامات داشت و همواره همه رقبا و و بعضا بسیاری از رفقا دست در دست هم دادند که تمام پست هایش را یکی پس از دیگری از او بگیرند، اما رقبای خارجی اش، ایشان را در حد یک رهبر بزرگ در نظر گرفته و پیام های تسلیت فقدانش را روانه کشورمان کردند.

 و امروز آنها هم با پیام های همدردی معنی دار و متکثر خود، به همراه مردم قدرشناس ایران او را به سوی آرامگاهش بدرقه کردند و مقامات رسمی بسیاری از کشورهای جهان، درحالی که او هیچ مقام رسمی را عهده دار نبود، برای رفتنش تاسف خوردند و دوست و دشمنش از سبز و سیاه به بدرقه اش آمدند و در دانشگاه تهران و خیابان های اطراف گرد آمدند تا در این لحظات وداع بگویند،"خدايا اين بنده تو، و فرزند بنده تو، و فرزند كنيز توست نزد تو فرود آمده، و تو بهترين كسى هستى كه نزد او فرود مى آيند، خدايا ما از او جز خوبى نمى دانيم، و تو از ما درگذر، و او را بيامرز، و نزد خود در بالاترين جايگاه قرارش ده، و بر خاندانش در ميان زندگان جانشين او باش به مهربانى ات اى مهربان ترين مهربانان" [1]

 آری امروز وقتی مجری مراسم از قرار گرفتن پیکر در کفن پیجیده شده این سیاستمدار بصیر در جایگاه نماز جمعه ایی که مدت ها بود در آنجا نماز جمعه ها خوانده بود و خطبه ها اعاده کرده بود، گفت، بسیاری از موضوعات خطبه هایش را که از این تریبون شنیده بودم را به یاد آوردم و از نظرم گذشت، آنگاه که او از فلسطین می گفت، از جنگ، سازندگی، ازدواج موقت و... و تمام موضوعات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی (داخلی و خارجی) که پر مغز و حساب شده، سخن ها از او شنیده بودم، سخنان پر محتوای که حاضرین را شارژ می کرد و "صد من" سنگین می آمدیم و سبکبار بعد از اقامه نماز جمعه به منزل باز می گشتیم، دلم گرفت و آه از نهادم برخواست که امروزه مدت هاست که جانشینان او بر این جایگاه تکیه زده اند و چقدر به او و یارانش از همین تریبون حمله کردند و او اهلش را "فتنه" و "فتنه گر" و "بی بصیرت" خواندند، و حال او برای وداع از چنین جایگاهی در زمین چمن دانشگاه تهران حاضر شده بود تا برای آخرین بار از این جایگاه و آوردگاه پررنگ و پرچهره، هم خداحافظی کند، جایگاهی که خطبه خوانانی همچون آیت الله سید محمود طالقانی (ابوذر زمان) و هاشمی رفسنجانی و... به خود دیده است و امروز به تریبونی برای تحرکات جناحی اصولگرایان تبدیل و آن را در حد بوقی برای کوبیدن رقیب سیاسی تقلیل داده اند، بسیار تاسف خوردم که چنین جایگاهی از چنین مردانی خالی است و به چنین انتقام گیری های جناحی متبلا شده است و...

و چقدر این مردم بصیر و حق شناسند که امروز علیرغم همه مصائب به بدرقه این بزرگ امیرِ کبیر معزول از مقامات متعدد آمدند تا بدون در نظرگرفتن این همه بی مهری، او را تا جایگاه ابدی اش پرشور و پرتعداد مشایعت کنند.

 روحش شاد که مرگش هم نعمت بزرگی برای این مردم بود تا به این بهانه همه، با سلایق متفاوت بیایند و دور هم جمع شوند و همدیگر را به رسمیت شناسند و هر یک شعار خود را داده و بدون برخورد فیزیکی کار به پایان برسد، اگرچه یک طرف همواره از تمام امکانات برخوردار است و طرف دیگر بی بهره، ولی همین که هر دو شعارها و خواسته های خود را بی مزاحمت سختگیرانه مطرح کردند و دیگر کسی فرمان برخورد "گاز انبری" نداشت خودش بسیار مهم و پیشرفتی بزرگ است.

امیدوارم که روزی بزرگان این کشور به چنان بلوغ سیاسی دست یابندکه اصول قانون اساسی برای اجتماعات و راهپیمایی های مخالفین چنان اجرایی شود که هر مخالفی و صاحب سخنی بتواند بدون دغدغه مجوز تجمع گرفته و بدون مزاحمت و حتی با محافظت نیروهای انتظامی شعارش را بدهد و پیامش را منتشر نماید و در این زمینه بتوانیم در حد سیاستمداران هندی باشیم که امروز بعد از هفتاد سال کش و قوس بر روی مساله کشمیر، به این سطح از فهم و درک سیاسی رسیده اند که خیابان های سرینگر (مرکز ایالت جامو و کشمیر هند) اگر نگوییم هر روزه، می توان گفت هر چند روز یکبار در تسخیر مردمی است که با حکومت هند مساله دارند و حتی جدایی طلبند، اما رهبران همین مردم جدایی طلب ها با اسکورت و مامور محافظ دولت هند در منازل خود زندگی می کنند و حضور خیابانی و راهپیمایی و شعار مردم کشمیر کمتر با خون و خونریزی مواجهه می شود.

به امید روزی که شعار دست نیافتنی و حداکثری "وحدت" را برای مدتی کنار گذاشت و از این حداکثر کوتاه آمده و به حداقل یعنی "به رسمیت شناختن همدیگر" تن دهیم و برای همدیگر "حق موجودیت" قایل شویم، کاری که در تشیع جنازه این سیاستمدار ژرفاندیش تا حدودی وجود داشت و علیرغ بعضی برخوردها، دو جناح کشور هر یک شعار خود را مستقلا دادند و در یک رقابت با هم شرکت کردند و مثل تیم های پرسپولیس و استقلال برای هم کُری خواندند و بدون زد و خورد راهپیمایی اشان ختم به خیر شد.

 

[1] - اَللهُمَّ اِنَّ هذا عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدِكَ وَابْنُ اَمَتِكَ نَزَلَ بِكَ وَ اَنْتَ خَيْرُ مَنْزُولٍ بِهِ اَللهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ اِلاّ خَيْراً وَ اَنْتَ اَعْلَمُ بِهِ مِنّا اَللّهُمَّ اِنْ كانَ مُحْسِناً فَزِدْ فى اِحْسانِهِ وَ اِنْ كانَ مُسَّيئاً فَتَجاوَزْ عَنْهُ وَاغْفِرِ لَهُ اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَكَ فى اَعْلا عِلِّيّينَ وَاخْلُفْ عَلى اَهْلِهِ فِى الْغابِرينَ وَارْحَمْهُ بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ

نظرات (5)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

فاطمه هاشمی: گفتند افرادِ نگرانِ فقدانِ آقای خامنه‌ای می‌خواهند پدرت را طوری بکشند که فکر کنید به مرگ طبیعی فوت کرده است
فاطمه هاشمی، دختر اکبر هاشمی، رئیس جمهوری اسبق ایران در بخشی از گفتگویش با روزنامه اعتماد که روز پنجشنبه منتشر شد، گفت: «در آبان ماه یعنی دو ماه قبل از فوت بابا، دو نفر آقا به دانشگاه آمدند که من آنها را نمی‌شناختم.»

خانم هاشمی افزود: «گفتند ما آمده‌ایم که بگوییم، می‌خواهند پدر شما را بکشند و طوری پدر شما را می‌کشند که خود شما هم فکر می‌کنید به مرگ طبیعی فوت کرده است. گفتم چرا پدر من را بکشند؟ گفتند برای اینکه آنها نگران بعد از آقای خامنه‌ای هستند. در ضمن سه انتخابات را هم از دست داده‌اند؛ ریاست‌جمهوری ۹۲، مجلس و خبرگان ۹۴ بوده و لیستی که آقای هاشمی حمایت کرده، رای آورده است و اینها نگران انتخابات‌های بعدی هستند؛ ‌یکی سال ۹۶ که البته در مقابل انتخابات خبرگان بعدی اهمیت زیادی ندارد. انتخابات خبرگان برای‌شان مهم است .من هم خندیدم و گفتم بابای من که ۵ سال از آقای خامنه‌ای بزرگ‌تر است. اگر هم بنا بر سن باشد، پدر من زودتر فوت می‌کند. گفتند که نه؛ در جلسات خصوصی‌شان می‌گویند آقای هاشمی سالم و قبراق است و از این خیلی نگرانی دارند.»

خانم هاشمی خاظر نشان کرده که این موضوع را شب همان روز به پدرش گفته و او در واکنش به این صبحت‌ها گفته بود: « این چه حرفی است که می‌گویی! به هیچ کس این حرف را نگو؛ حتی به مادرت، چون نگران می‌شود.» دختر آقای هاشمی همچنین مدعی شده که حافظت از پدرش در روزهای پیش از مرگ «خوب» نبوده است. به گفته او پس از مرگ پدرش هم گاو صندوق و دو کشوی آقای هاشمی دز مجمع تشخیص مصلحت نظام را افراد نامعلوم خالی کرده بودند و وصیت نامه ایشان همچنان مفقود است.

او در خصوص دلیل مرگ پدرش نیز گفت: «خودشان گفتند رادیواکتیو بوده که فکر کنم ما را سر کار گذاشتند...گفتند آلودگی رادیواکتیو مامان ۳ درصد بیشتر از حد معمول است و من هم یک درصد...من، مادرم را به خارج از کشور بردم که این آزمایش‌ها را انجام دهند و گفتند که هیچ آلودگی ندارد. این میزانی که وجود دارد مربوط می‌شود به مسائل محیطی و غیره که همه همین‌ها را دارند.»
خانم هاشمی در مورد نتیجه پیگیری پرونده پدرش هم یادآورد شد: «آخرین جلسه‌ای که آقای شمخانی ما را به شورای عالی امنیت ملی دعوت کرد، به ما گفت که من دیگر بیشتر از این نمی‌توانم موضوع را ادامه دهم و به من می‌گویند که تو می‌خواهی آقای هاشمی را شهید اعلام کنی!»

This comment was minimized by the moderator on the site

‏سالروز درگذشت آیت الله هاشمی رفسنجانی (۱۹ دی ۱۳۹۵)
..... و همچنان در این سال های پس از او می اندیشم که چرا عبارت
اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْرا..... برای او خوانده نشد و پس از او برای سردار قاسم سلیمانی سه بار خوانده شد...
علیرضا کفایی توئیت
https://x.com/kafaeealirezaa/status/1744670471994454164?s=35
@kafaeealirezaa

This comment was minimized by the moderator on the site

از دشمن دانایی مثل هاشمی تا دوست نادانی مثل مصباح
غده‌ی بدخیم پای‌داری هر حرمی را می‌تواند به لجن بکشد
یادمان باشد که قاسم، سیدعلی را با شیخ‌اکبر می‌خواست
ح‌ق: اگر نخواهم پا در کفش دیپلمات‌ها کنم، باید حرفم را رک بزنم و صمیمی اما صریح بنویسم: رابطه‌ی خامنه‌ای و هاشمی اگر چه دوستانه شروع شد ولی در گذر روزگار، ضمن عبور از بحث مخالفت، به مبحث عداوت کشیده شد. این‌که قصور از که بود و تقصیر از کدام، موضوع این استوری نیست. کاش هر دو قدر آن رفاقت را که قدمت و قیمت را با هم داشت بیش‌تر می‌دانستند. شیخ‌اکبر، سیدعلی را به کارگزاران ثروت نمی‌فروخت؛ سیدعلی هم شیخ‌اکبر را با اصول‌گراهای قدرت تاخت نمی‌زد. باری کاش رابطه‌ی هاشمی و خامنه‌ای خراب نمی‌شد؛ این زوج می‌توانستند به شرط اتحاد واقعی، نظام را حتی‌المقدور هم‌چنان بر مدار جمهوریت و اسلامیت باقی نگه دارند و نه یک دوم خرداد بل‌که ده‌ها دوم خرداد بزرگ‌تر از سوم خرداد خلق کنند. خامنه‌ای ضعف اسلامیت مدعیان دوستی هاشمی را مرتفع می‌کرد؛ هاشمی هم ضعف جمهوریت مدعیان دوستی خامنه‌ای را رفع می‌کرد. این هر دو بال زخمی، مال یک پرنده بودند. اصطکاک و بعد هم انفکاک بین‌شان به ضرر اصل مسلم پرواز منتهی شد. نه از امثال حسن روحانی برای شیخ‌اکبر، سیدعلی در می‌آمد و نه از امثال مصباح یزدی برای خامنه‌ای، هاشمی درست می‌شد. واقعیت غریبی است: با وجود همه‌ی دشمنی‌ها در سال‌های آخر، گمانم هم خامنه‌ای و هم هاشمی، ته دل‌شان باز یک‌دیگر را دوست داشتند ولی اطرافیان افراطی دور هر دو رجل، بزرگ‌ترین مانع ابراز ته‌مانده‌ی این دوستی بودند. من نمی‌خواهم بنویسم هاشمی، خامنه‌ای را اذیت نمی‌کرد. حرفم این است: شیخ با همه‌ی شیطنت‌هایش- خواسته یا ناخواسته- سپر بلای سید شده بود. باری هاشمی همان ضربه‌گیر در مجموع خیرخواه، مطمئن و امنی بود که تا بود، خامنه‌ای خیلی کم‌تر سیبل اول حوادث و هدف نخست رخ‌دادها می‌شد. انگار می‌کنم شیخ لباس سید بود و سید نیز جامه‌ی شیخ؛ و هر دو شاید بی‌آن که بدانند بل‌که بخواهند، حرم و حریم و حرمت هم شده بودند. فی‌الواقع یکی از مهم‌ترین ابتلائات بعد از فوت هاشمی این بود: خامنه‌ای، هم راحت‌تر و هم بیش‌تر فحش شنید. از سویی دیگر مرگ کم و بیش مشکوک هاشمی باعث شد افکار ضد جمهور مصباح بیش از پیش در جمهوری اسلامی بل‌که حتی در بیت رهبری کوک شود. نتایج ناگوار این زنگ عاری از عقل را هم به وضوح داریم مشاهده می‌کنیم. گارد این ایام جمهور نسبت به جمهوری اسلامی از عوارض دمیدن بیش از حد در تنور خالی از نان مصباح است...
ادامه در متن بعد
حق
حسین_قدیانی
https://t.me/ghete26

This comment was minimized by the moderator on the site

«بچه تهرون» شرم و حیا هم دارد!

به گزارش انصاف نیوز، «جواد امام» از رزمندگان دوران دفاع مقدس در یادداشتی با عنوان «بچه تهرون شرم و حیا هم دارد!» در واکنش به اظهارات اخیر «سعید قاسمی» درباره ی مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی نوشت:

الان هم که مشغول نوشتن شده ام، باز مطمئن نیستم که باید جواب اظهارات سخیف، … و پریشانگوییهای آقای سعید قاسمی را بدهم یا خیر. اما پیغام همسر یکی از فرماندهان شهید در جنگ باعث شد جوابی به آقای سعید قاسمی تهیه کنم.

«سلام علیکم…. روزگارتان بخیر… بیشترین گناه [اظهارات] های سعید قاسمی به گردن فرمانده های بازمانده از جنگ است که در قبال [آن] هیچ اقدامی نمی کنند…» (متن پیغام یکی از همسران شهید)


احتمالا دسته گل جدید آقای قاسمی را دیده یا شنیده اید. ایشان در آخرین تراوشات … شان به پیکر بیجان آیت االله هاشمی رفسنجانی تاخته اند، کاری که باید سی سال پیش نه با جنازه بلکه با خود دشمن می کردند، امروز به جبران مافات با پیکر رییس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام کرده اند.

این رزمنده سابق و […]، عباراتی را گفته اند که من از آن نیز شرم و حیا دارم؛ حال، ایشان چگونه توانسته اند این حرفها را بزنند، خود داند.

از امام الرئوف، علی ابن موسی الرضا(ع) نقل است که فرموده اند:

«اذا لَم تَستَحي فَافعَلْ ما شِئتَ!» اگر هیچ شرم و حیا نداري، دیگر هر چه دلت خواست عمل كن! (ستدرك، ج ۸، ص ۴۶۶)

آقای سعید قاسمی نیز مدتی است هرچه دلش می خواهد، می گوید و عمل می کند. شرم و حیا که نباشد:

در وسط معرکه و گیرودار جنگ، «بچه تهرون» بودن، مهم تر از دفاع و ایثار برای وطن می شود. سعید قاسمی در زمان جنگ هم در زمره همان دسته ای به شمار می رفت که خواهان ادامه جنگ به هر قیمتی بودند و چه بسا با تصمیم امام (ره) در خصوص پایان جنگ هم مخالف بودند. با این حال، در اینجا تنها به خاطره ای از رضا رییسی، رزمنده و نویسنده دفاع مقدس اشاره می کنم که بعد از دیدار با او در سال ۷۲ برای تحقیق در مورد شهید همت نوشته بودکه سعید قاسمی “همه را متهم می کردکه به میراث خواری و تبانی و فساد افتاده اند و به شهدا خیانت می کنند”. اما نکته قابل تامل اینکه قاسمی اذعان کرده بود شهید همت را تنها گذاشته، آن هم به یک دلیل کودکانه: “خداییش همت رو ما به کشتن دادیم. چون قبل از عملیات پشتش رو خالی کردیم. ما بر و بچه های خبره اطلاعات و عملیات لشکر بودیم و یکی یکی کنار کشیدیم. همت مجبور شد بره سراغ بچه های تازه کار. اونام که وارد نبودن. تا رفتن برای شناسایی خیبر همون اول کار توی هور یکی دو تاشون اسیر شدن و عملیات لو رفت.” سعید قاسمی علت تنها گذاشتن همت را هم این طور توضیح داده بود: “راستش لشکر حضرت رسول مال ما بچه های تهرون بود. لشکر معروف بود به لشکر داشا. همه بچه های قدر تهرون. ما هم کله هامون باد داشت. یه وقتا می گفتیم زور داره یه بچه شهرستانی بیاد بشه فرمانده لشکر داشا. آخه همت طفلک بچه شهرضا و اون طرفا بود”.

شاید جرم آیت االله هاشمی هم این بود که بچه بهرمان بود و مثل ایشان «بچه تهرون» نبود.

البته بر خلاف این سعید خان که لوطی گری را با لاتی اشتباه گرفته و همه امتیازات منفی اش را به ارث برده، و رکورددار بی شرمی و بی حیائی شده است!، بچه های تهرون مرام و معرفت هم دارند، بچه های تهرون برای شایستگیها هم جایگاه و احترام قائلند، ولیکن ایشان!

این «بچه تهرون» یکی دیگر از افتخارات اش این است که اصلا بعد از عملیات والفجر ۴ در منطقه حضور جدی نداشته است. درست وقتی لشگر به تهران آمد که برای عملیات خیبر آماده شود، اینها بنای ناسازگاری را گذاشتند و با طرح مسائل مدیریتی و اینکه ما چرا در لشگر پست های بالا نداریم و باید در تصمیم گیریها نقش ما پر رنگ تر باشد با حاج همت بنای دعوا گذاشتند و در عملیات خیبر اصلا دیگر با همت کار نکردند. بعدها هم در عملیاتهای مختلف به صورت توریستی شب عملیات می آمدند.

همان زمان، ایشان با جمع کردن یکسری بچه های هم خط خودش و با منحرف کردن ذهن اونها یک تیم تشکیل داده بودند و در سپاه تهران به اتفاق اکبر گنجی و… به صورت علاف حضور داشتند و هر روز روی پله ی ورودی ساختمان فرماندهی سپاه تهران می نشستند و با شوخی ها و متلک های خودشون مدیریت رو زیر سوال می بردند! که بعدها به ” امت پله” معروف شده بودند… همینها اولین جرقه ی داستان سپاه تهران را درست کردند و یکسری دیگر با زیر سوال بردن فرماندهی آن داستان را به دعواهای سپاه تهران و توهین های مداوم به محسن رضائی تبدیل کردند تا آنجائی که امام (ره) مداخله کردند و پیام دادند.

خدا رحمت کند شهیدان حسن بهمنی و کاظم رستگار را علیرغم اینکه نسبت به فرماندهی حرف داشتند اما بعد از پیام امام مردانه به صورت بسیجی آمدند و در عملیات بدر با یکی از گردانهای لشگر ۲۷ در عملیات شرکت کردند و شهید شدند. نماد فرماندهان دوران دفاع مقدس و مظهر ایثار و رشادت اینان بودند، شهید همت بود که چه خون دلهائی که از دست این به اصطلاح بچه “تهرون” ولی بی مرام و بی معرفت که نخورد!

اما آقاسعید قاسمی، با پیام امام در آن زمان هم آن رفتار را کردند که با پیام رهبری بعد از فوت آیت االله هاشمی، دارند.

«اختلاف نظرها و اجتهادهای متفاوت در برهه هایی از این دوران طولانی هرگز نتوانست پیوند رفاقتی را که سرآغاز آن در بین الحرمین کربلای معلی بود به کلی بگسلد و وسوسهی خناسانی که در سال های اخیر باشدت و جدیت در پی بهره برداری از این تفاوت های نظری بودند، نتوانست در محبت شخصی عمیق او نسبت به این حقیر خلل وارد آورد.» (بخشی از پیام رهبری به مناسبت فوت آیت االله هاشمی رفسنجانی)

شاید بگویید، زمان جنگ ایشان، بچه سال تر بود و …، اما همین آقا سعید چند سال قبل نیز در افطاری ماه رمضان در حسینیه شهید همت (در میدان شهدا) با طرح همان مسائل فرماندهی «بچه تهرونی»ها، […] جلوی همه مدعی بود مگر تو تهرون یک آدم نیست که شما فرمانده لشگر از شهرستان میارید برای لشگر ۲۷ ! (آن زمان حسین همدانی فرمانده لشگر بود.)

ایشان ظاهرا فکر می کند رفتارهای نفسانی در دوران جنگ و پس از آن فراموش می شود و کسی از ایشان نمی پرسد که چرا اینقدر ادعا می کنی و سینه چاک می کنی ولی آن زمان میدان دفاع را خالی کردی؟!

۲. یک بار دیگر آن حدیث نورانی را مرور کنیم: «اگر هیچ شرم و حیا نداري، دیگر هر چه دلت خواست عمل كن!» سخنرانی آقای قاسمی را در ماجراهای ۸۸ یادتان هست؟ بله، آن زمان هم هر چه دوست داشته بود، گفته بود و معترضان را مستحق تجاوز دانسته بود. چه می توان گفت در برابر این همه بی شرمی؟ تهدید به عمل شنیع تجاوز نشان دهنده ی شخصیت اخلاقی و اعتقادی او است نه صفت والای ایثارگری که به هیچ وجه شایسته آن نیست.

۳. شرم که نباشد، دروغ می گویی، … قول به تراشیدن ریش میدهی، اما انگار نه انگار که مرد است و قول اش. از دیگر فرمایشات ایشان بود که «اگر فائزه هاشمی نصف روز زندان برود، ریشم رامی تراشم»، البته نرم افزارهای جدید به داد ایشان رسید و برخی فتوشاپی قولش را عملی کردند.

۴. در مورد سوابق این فرد، گفتنی بسیار است؛ نگارنده از حمایت هایی که تاکنون نامبرده با عناوین مختلف از آن برخوردار شده …، آگاه است با این حال، قصد باز کردن آنها در این مجال را ندارد.

در پایان باید تاکید کنم اظهارات سخیف “سردار”! سعید قاسمی که متاسفانه خود را مدعی ارزش مداری، قیمومت نظام و انقلاب و اسلام می داند درباره ی آیت االله هاشمی به هیچ وجه بیانگر دیدگاه و نظر فرماندهان دوران جنگ تحمیلی نیست.

«طیف خالدبن ولید را بایستی بهتر بشناسیم، خالدبن ولید فرزند ولید ابن مغیره از سران قریش بود و همچون دیگر بنی امیه جاه طلب و خویی خشن و ستیزه جو داشت از کسانی بود که خود را از سرداران پیامبر(ص) و علی (ع) جا زد و نماد خشونت و جنگ طلبی بود و بر عکس پیامبر و علی که نماد صلح و آشتی و آرامش بودند او زبانش زبان شمشیر و امر به معروفش با طعم شلاق بود!»

… بی حیائی تا کجا هزار تاسف از تصویری که در جامعه از رفتار این شخص و امثال او از رزمندگان بی ادعای جنگ القا شده و بعضا کسانی که این قشر را از نزدیک نمی شناسند و یا جوانانی که دوران دفاع مقدس را درک نکرده اند فکر می کنند این عیب جوی …، “سربار” ایثارگران با اخلاق واقعا این خیل عظیم را نمایندگی می کند و نماد ایثار است!

در واقع اکثر فرماندهان فداکار دفاع مقدس، و خیل عظیم ایثارگران و جاماندگان از قافله ی شهداء فارغ از نوع نگاه سیاسی خود، هرگز موافق این تهمت زنی ها و دروغ پراکنی ها نیستند. امثال سعید خان قاسمی، همان گونه که اصل انقلاب، جمهوری اسلامی و ارزش های اسلامی را در سال های اخیر مصادره و صرفا نگاه خود را “صراط المستقیم” تبلیغ کرده اند، تلاش فراوانی هم به خرج داده اند تا نگاه سیاسی خود را نگاه غالب فرماندهان جنگ وانمود کنند. این ادعا، لاف گزافی بیش نیست.

واقعیت آن است که قریب به اتفاق فرماندهان نظامی خدوم و جان بر کف کشورمان، نه تنها با این نگاه مخالفند، بلکه دخالت در سیاست و ورود به بازی های سیاسی را هم مجاز نمی دانند و هرگز باورهای سیاسی خود را در بوق و کرنا نمی کنند؛ از همین رو تلاش می شود صرفا صدای معدود افرادی مانند سعید قاسمی صدای واحد فرماندهان جنگ معرفی شود. در حالی که دامان خیل عظیمی از جامعه ی زحمت کش عرصه ی دفاع مقدس از این آلودگی و هرزه زبانی مبرا است.

بی تردید نوشته شدن افکار و گفته های امثال سعید قاسمی به پای فرماندهان نظامی به ویژه جان برکفان دفاع مقدس، جفای بزرگی در حق فرماندهان ورزمندگان بی ادعا و فداکار کشور و نوعی تخریب چهره آنان به شمار می رود.

This comment was minimized by the moderator on the site

خواب و سیاست
وقتی آیت‌الله خامنه‌ای خواب امام را دید
اعتراض آیت‌الله خمینی به پیام نوروزی رهبر جدید

نوروز 1369 در حالی آغاز شد که آیت‌الله خمینی درگذشته بود و آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر جدید، اولین پیام نوروزی را برای مردم ایران نوشت.
گویا بعد، آیت‌الله خمینی به خواب رهبر جدید آمده و معترض بود که چرا در پیام نوروزی اشاره‌ای به رییس‌جمهور هاشمی نبوده است. هاشمی در یادداشت‌های روزانه‌اش ماجرا را این‌گونه روایت کرده است:
«رهبری گفت شب عید نوروز، بعد از شنیدن پیام‌های نوروزی از تلویزیون، خواب رفته و امام را خواب دیده‌اند که معترضانه و دوستانه به ایشان گفته‌اند چرا در پیام نوروزی اسم رییس‌جمهور را نبرده‌اند و ایشان جواب داده‌اند، فردا در صحبت عید جبران می‌کنند.»
در سخنرانی عید، آقای خامنه‌ای برای هاشمی سنگ تمام گذاشت: «بحمدالله، دولتی قوی زمام امور را در دست دارد. این هم از نعم الهی است که در رأس دولت، یک عالم، یک فقیه، یک مبارز سابقه‌دار، یک چهره‌ی شناخته‌شده و محبوب و امتحان‌داده و مورد‌ تأيید و محبت دائمی امام، با همکارانی خوب، با برنامه‌ای محکم و امیدبخش و با حمایتی عمومی از سوی مردم، قرار دارد.»

رفاقت آقایان خامنه‌ای و هاشمی از طولانی‌ترین رفاقت‌های سیاسی تاریخ جهان است و فراز و فرود بسیار جذابی دارد.
٢٢ ارديبهشت ۷۷، رهبری در دانشگاه تهران درباره‌ی این رفاقت به دانشجوها گفت: «آقای هاشمی از سال ۱۳۳۶ - یعنی چهل‌ویک سال - با من همکاری و رفاقت دارد. رفاقت چهل‌ویک ساله، خیلی است؛ یعنی دو برابر عمر شما.»
این رفاقت دو دهه‌ بعد نیز ادامه یافت. در آخرین سال زندگی هاشمی، با او مفصل درباره‌ی روابطش با رهبری صحبت کردم و هنگامی که از او پرسیدم: «الان رابطه‌ی شما همان گرمی و رفاقت را دارد؟» گفت: «رفیق حدودا 60 ساله هستیم و خیلی هم همدیگر را دوست داریم، منتها در مسایلی اختلاف هم داریم. الان سر هسته‌ای هم اختلاف دارم، ولی نظرم را به ایشان می‌گویم.»

در دو کتاب زندگی و زمانه‌ی آیت‌الله خامنه‌ای و زندگی و زمانه‌ی آیت‌الله هاشمی رفسنجانی یکی از محورها روایت روابط این دو دوست قدیمی است.
روایت‌هایی که بسیاری از آن‌ها برای اولین‌ بار مطرح می‌شد؛ از جمله بحث داغ رهبری و هاشمی درباره‌ی مساله‌ی آمریکا، که پس از چند ساعت بحث، به تفاهمی نرسیدند و آقای هاشمی می‌گوید در گفتگو با رهبری گفته است؛ «بالاخره در روز قیامت از من و شما می‌پرسند که چرا این همه ضرر و مشکلات برای نظام و مسلمانان ایجاد شد؛ اگر این‌ها را بر عهده می‌گیرید، من دیگر حرفی ندارم. ایشان گفت بله، جواب خدا با من باشد.»

مصطفوی
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
شروع شد مجلس نمایندگان آمریکا شدیدترین لوایح را علیه ایران تصویب کرد مجلس نمایندگان آمریکا در پی ...
- یک نظز اضافه کرد در حجاب، یک عدم تفاهم ملت با قدرت...
دشمن! چه کسی به هموطنانم حمله می‌کند؟ اسرائیل!؟ چه کسی به دختران کشورم اهانت می‌کند؟ اسرائیل!؟ چه ک...