خالقا! این دنیا پادگان است
بارخدایا!
با مهر و حکمتی که در تو سراغ دارم،
در تعجبم که چگونه دلت آمد که این انسانِ مظلوم و بی دفاع را محکوم به چنین زندگیی کنی؟!
زندگی که نیست، سراسر نکبت است و خفت و خواری،
همواره باید شاهد کجی های عریان بود،
جنگلی که باید ظلم کرد، تا مظلوم نشوی،
باید زد، تا نخوری،
باید درید تا دریده نشوی،
و برای جماعت خارج از صنف درندگان نیز کوچه ایست بن بست،
که در آستانه اش درندگان مستِ از توفیق، قربانیان شان را به سخره گرفته اند.
جنگلی از حمله و دریدن ها، و غرش شیران درنده و کفتاران به یغما برنده،
جایی که کرامت و عزت انسانی به هیچ انگاشته می شود و بی معنی است
مهربانا!
انسان غرق در چنین هنگامه ی درد و رنجی،
چرا باید حتی اجازه پایان خودخواسته و پیش از موعد به زندگی خود نیز نداشته باشد؟!
این چه سری است که اشرف مخلوقات خود را در چنین رنج دهشتناکی آفریدی؟!
و از آن سو حتی اجازه خروج پیش از موعد و خودخواسته از چنین معرکه ایی را هم نمی دهی؟!
آری در این جنگل ظلم و رنج، مرگ نعمتی است عالی، که خلاصی از این تنگنا را به ارمغان می آورد
حکیما!
اما چرا موعدش را خود به دست گرفتی و به اراده خود موکول نمودید؟!
چرا رمیدگان از این دشت جنونِ ظلم و غارت را، هم رها کرده ایی، و هم اجازه خروج نمی دهی؟!
در تو مانده ام ای خالق یکتا!
که این چه سودایی است که با انسان می کنی؟!
انسان مجبور به آمدن، و مجبور به ماندن
خالقا! این دنیا پادگان است؟!!
- توضیحات
- زیر مجموعه: مطالب نویسنده
- دسته: سخنی با نگارین حق مطلق
- تاریخ ایجاد در 24 آبان 1395
- بازدید: 4431