آریل شارون، ظالمی از جمع ظالمین کم شد؛ آیا این رفتن ها عبرتی برای دیگر ظالمین بزرگ خواهد بود؟!!

امروز قصاب فلسطینی هایِ مظلوم، آقای آریل شارون با گذر از معبر مرگ، در پای حساب کشی حضرت حق تعالی خود را حاضر خواهد یافت، او که عمری را صرف قتل، غارت و آواره سازی ملتی بی پناه و بی یاور کرد که قرعه ظالمانه فال استعمار غرب و خصوصا انگلیس بعد از جنگ جهانی دوم به نام شان خورده بود تا براندازی و نابود شده و یا به زور از سرزمین شان کوچانده شوند تا سرزمین شان در یک زد و بند بین المللی، از آنان گرفته شده و تحویل مردمانی جدید دیگری گردد که باید از سراسر جهان خانواده به خانواده جمع آوری می شدند تا بیایند و جمع شوند و یک کشور- ملت جدید را حول محور به اصطلاح یهودیت، بسازند. آنان خود را پیرو حضرت موسی (ع) می دانند در حالی که این پیامبر عظیم الشان خداوند در ظلم ستیزی بسیار فعال بود و هرگز نه ظالم بود و نه متجاوز به حقوق دیگران و با متجاوزین و ظالمین نه سنخیتی داشته و نه با چنین گروهی سازش، او که کاخ راحت و پر از نعمت دنیایی فرعونی را در برابر اعتراض به ظلم به برده یی باخت و خودآگانه آن را رها کرد تا به فریاد مظلومی رسیدگی کند.

از این که بگذریم شارون را باید سمبل حکام ظالمی دانست که عمر خود را به ظلم و تعدی به حقوق دیگران می گذرانند و حتی به این هم راضی نشده، و نگران این هستند که چه فردی جانشین آنان خواهد شد، تا بنای ظلم شان بر زمین نماند. حسنی مبارک (دیکتاتور سابق مصر) نمونه دیگری از این حکام ظالم است که تمام اقدامات خود را کرده بود تا فرزندش جمال مبارک، سلسله ظلم او را ادامه دهد؛ غافل از این که این آرزو را خداوند بر دلش انشا الله خواهد گذاشت، ولی باز ظالمین از این دست را می بینی که بدون توجه به اطراف خود و وقوع چنین حوادث عبرت انگیزی، همچون گله یی بدون توجه به شکارچی بزرگ مرگ به چرای خود مشغولند و فرزندی از فرزندان خود (به قول ما ایرانیان آقا زاده ی خود)  را برای جانشینی خود آماده می کنند، غافل از این که چرخ گردش گر روزگار انشا الله آرزو را به دلش خواهد گذاشت و اگر هم نگذارد بعد از شارون، نتانیاهو  روی کار خواهد آمد و بر بار پرونده سیاه آنان خواهد افزود و در حالی که دست شان از دنیا کوتاست، همچنان ظلم شان جاری است تا شاید خداوند مصلحی بفرستد و بنای ظلم آنان را خراب کند، و پرونده ظلم آنان نیز بسته شود.

در کنار چنین ظالمینی که این گونه در ظلم و تعدی در زمان حیات خود و حتی بعد از مرگ شان کوشا و فعالند، به امام خمینی (ره) یگانه مصلح قرن بیستم بر می خوریم که از پست ریاست و فرمانروایی گریزان بود و اگر اصرار کارشناسی کارشناسان سیاسی نبود، حتما قم را به عنوان مقصد خود بعد از پیروزی انقلابش، پیش گرفته بود و به حوزه علمیه بر می گشت و بی اعتنایی اش به قدرت را عینی تر می کرد.

 ولی باز بی اعتنایی به مقام دنیایی را ایشان در زمان رهبریش به عینه نشان داد و نمونه آن بی اعتنایی او به بحث جانشین بود، زیرا این بزرگ مرد، پیرامون جانشین خود هیچ اقدامی نکرد که فردی را مطرح کند، مثلا به تلویزیون بگوید که دوربین به دست بسیج شوند و چهره فردی را با رزلوشن بالا نشان دهند و به دنبالش بروند و تمام زندگی، خواب و خوراکش را به تصویر بکشند و روی آنتن نگهدارندش و آنقدر به مردم نشانش دهند تا زمینه برای جانشینی او در مردم فراهم شود و...؛

خمینی (ره) کلا از این گونه اقدامات و ترفند ها و دوز و کلک ها مبرا بود. شاهد مثال آن این که هیچ جمله مکتوب، ضبط شده و یا مستندی در این زمینه از او به جای نمانده است که فرد خاصی را برای جانشینی خود طرح کند و اگر تک جمله ی چند کلمه یی که مرحوم حاج سید احمد آقا (فرزند ایشان) از قول معظم له، بعد از رحلت شان نقل کردند، نبود از این مساله کاملا مبرا می گشت.

و اگر به دنبال آن اقدام مرحوم حاج سید احمد آقا، حمایت تمام قد آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی از آن چند کلمه در مجلس خبرگان نبود، امروز می توانستیم بگوییم که امام خمینی (ره) هیچ نقشی در تعیین جانشین خود نداشت.

 ولی اگر چه این دو سه کلمه از قول امام (ره) در به کرسی نشاندن جانشین امام (ره)، بر  بزرگان مجلس خبرگان وقت بسیار - بسیار موثر افتاد و اکنون دیگر نمی توان در بی نقشی کامل خمینی کبیر (ره) در این امر سخن گفت، ولی باز این یک حقیقت غیر قابل انکار است که هیچ جمله یا نوشته ی مستند و ثبت شده یی از امام خمینی (ره) در وصف جانشینی خاص از ایشان به جای نمانده است.

 انگار ایشان این جایگاه رهبری را نه برای خود می دانسته و نه خود را بر آن صاحب، که برای بعد از خود، آن را تعیین تکلیف کند و تعیین تکلیف عنوان خدمتگذاری خود را مثل دیگر امور به قانون و خبرگان سپرد، تا هر آنچه مکانیسم قانونی می خواهد، رقم زند و کمترین توجهی به این که خرقه این پست خدمتگذاری بر قامت چه کسی خواهد افتاد و یا چه کسی آن را اشغال خواهد کرد، نداشته است.

این است تفاوت دو سوی پیوستار که یک سوی آن آریل شارون ها قرار دارند و یک سوی دیگر پیوستار خمینی کبیر (ره) که آن یکی تمام امکانات کشور را به خدمت می گیرد تا قدرت در گروه حزبی اش حتی بعد از مرگش بماند و همچنان نتانیاهویی باشد که جای شارون را پر کند ولی در سوی دیر دیگر خمینی کبیر (ره) اصلا حزب و گروهی ندارد که نگران بعد از خود باشد که قدرت در دست آنها می ماند یا خیر، او نه حزبی داشت و نه جناحی و خود را فرای همه این تقسیمات سیاسی، رهبر کشور و کل مردم می دانست و نسبت به همه آنها دلسوز و بی طرف.

اما تفاوت دیگر این دو سوی پیوستار در این است که در یک سوی آن ایزد مردی سکنی دارد که گروه فشاری و گروه مخفی و آشکار تروریستی ندارد و همه کارها را از مجرای قانونی اش دنبال می کند و می خواهد که از این طریق بدون فشار غیر قانونی حل شود و کمترین دخالت را در امور جاری کشور می کند، ولی در سوی دیگر آن اهریمنی مردی قرار دارد که سگان قلاه گشاده اش که تحت عنوان گروه های فشار و تروریست مسلحانه و هفت تیر به دست آشکار و مخفی فعالند و به جان مخالفین می افتند و با استفاده از تمامی حیله ها و ترفند ها، آن می کنند که از هیچ انسانی انتظار نیست.

  شارون خود روزی در این کسوت بود و صبرا و شتیلاییانِ مظلوم را گشاده دستانه قصابی کرد تا روزی بر این موج خون سوار شود و کرسی بزرگتری را در جناح خود عهده دار شده و خود در کسوت فرمانرویان در آید و یا قدرت را در جناح و حزبش ماندگار کند. غافل از این که این موج سواری های ظالمانه اگرچه تو را بالا می برد و بر اوج می نشاند، ولی افتادن و سقوطش نیز مثال زدنی خواهد بود، که عبرتی برای هر چه ظالمی می شود که در این مسیر مشی می کند.

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و دوم دی ۱۳۹۲ ساعت 20:31 شماره پست: 383

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.