آزادی بنیادی ترین ارزش، مظلوم ترین ها در تفکر برخی از اهل دین

امروز بعد از نماز ظهر و عصر به رسم روزهای یکشنبه ی مسجد ما، که یکی از نمازگزاران مسجد به توضیح و تبیین موضوعی برای دیگران اقدام می کند، استادی عزیز، متواضع و مومن پشت تریبون مسجد قرار گرفت تا به تبیین جایگاه و واژه "آزادی" اقدام کند، و بعد از یک سخنرانی کامل پیرامون این بنیادی ترین و اساسی ترینِ ارزش هایِ انسانی (و البته اسلامی) که خداوند آن را به انسان به عنوان اشرف مخلوقاتِ خود هدیه داده است، این نتیجه را در پایان گرفت که "در اسلام آزادی به عنوان یک ارزش محسوب نمی شود؟!!." و یا به عبارتی "آزادی از جمله ارزش های اسلامی نیست" ایشان در مقدمات بحث خود به تعاریف آزادی از منظر بسیاری از اندیشمندان غربی و اسلامی پرداخت و از قول امام خمینی (ره) هم گفت که آزادی را نمی توان تعریف کرد.

با چنین نتیجه گیری، آه از نهادم برخواست که در حالی که اسلام (و حتی باید گفت تمام رسولان خداوند)، از مدافعین اصیل و منادیان آزادی بشر از قید و بند نفس، جبارها و ظالمین و انسان های دیگر هستند و تمام سعی و تلاشِ شان آزادی نوع انسان از بندگی غیر و استبداد همنوع و غیر همنوع می باشد، با این حال ما بیاییم و نتیجه بگیریم که در اسلام آزادی جزء ارزش ها نیست؟!!، جای تامل شدید دارد.
در همین حال و هوا بودم که خدایا چطور ما باید به خود اجازه دهیم و یا می توانیم که چنین ارزش اساسی مثل آزادی را از اسلام و فرهنگ توحیدی جدا و مجزا کنیم؟!! که دوست هنرمندِ آگاه و متفکرم از آن میان برخاست و بااشاره به آخرین جمله امام حسین (ع)
  به جناب حُرّ بن یزید ریاحی در صحنه کربلا به هنگام شهادتش که "تو به واقع همچون نامت حُرّ (آزاد) هستی" و... شروع به اثبات وجود آزادی در اسلام و جایگاه رفیع آن کردند.
بنده نیز عنوان داشتم که خداوند در قرآن به کرات انسان را به تفکر و تعقل فرا می خواند و همین نشان می دهد که انسان دارای حق انتخاب و آزادی عمل است و اسلام آزادی انسان را به رسمیت شناخته است، وگرنه اگر دو راهی ها و یا چندراهی های انتخابِ انسان مختار نبود چه لزومی به تفکر و تعقل بود. و یا این که وقتی خداوند از "لا اکراه فی الدین..."سخن می گوید، این نشان می دهد که خالق کل انسان را مخیر به پذیرش اساسی ترین ها، حتی توحید کرده است و...
متاسفانه در اینجا امام جماعت محترم مسجدمان کار را از آن که بود، خراب تر کرد و ضمن اصرار مجدد به صحت و اعتبار گفته های سخنران محترم امروز، گفتند که بحث "لا اکراه فی الدین..." یک تشکیکی است که اکنون در دانشگاه های ما به عنوان یک شبهه مطرح است ولی این یک بحث برون دینی است و شامل کسانی نمی شود که داخل در دین اسلام هستند. که بنده به اعتراض گفتم ولی باید بدانید که به عنوان مثال بنده و شما مسلمان زاده هستیم و در هر لحظه یی ممکن است جرقه های شک در ما ایجاد شود و به توصیه قرآن کریم عمل نموده و در همه چیز شک کرده و شروع به بررسی و تفکر و تعقل کنیم و به نتیجه یی که دوستانی مثل شما اکنون در آن هستید نرسیم و این همان لااکراه فی الدین است که در اینجا صدق می کند و ساری و جاری می شود و... که ایشان با اشاره تاریخچه حکم ارتداد و گروهی که در صدر اسلام به صورت تفریحی به ادیان متعدد می گرویدند و بین ادیان مختلف شیفت می کردند، عنوان داشتند که خداوند با نزول احکام ارتداد حکم سختی در مورد آنان داد و... و به فلسفه حکم ارتداد و نتایج آن اشاره نمودند و در ادامه به امام خمینی (ره) و شجاعتش در برخورد با آن خانمی که الگوی خود را "اوشین" اعلام کرده بود، اشاره کرده و گفتند که اسلام در این بحث شوخی ندارد و...
در حالی که یکی از شعارهای اصلی این انقلاب "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی" و یکی از ارکان مهم و محوری این شعار بحث آزادی بود، ولی این دوست سخنران ما با اشاره به تعاریف دانشمندان غربی و یا بعضا مسلمان و نهایتا این سوالی که از امام خمینی (بنیانگذار این انقلاب) در مورد آزادی می کنند و اینکه ایشان می گویند، آزادی تعریف روشنی ندارد، خواستند نتیجه گیری کنند که معظم له (ره) نیز به آزادی در اسلام اعتقادی نداشتند و یا ایشان هم در کم اهمیتی آزادی در اسلام با سخنران محترم هم نظرند، ولی چه کسی می تواند مبارزه امام و این مردم را برای رهایی و آزادی از استحمار، استکبار، استبداد، وابستگی به غیر و... را در انقلاب 1357 منکر شود.
در مقابل این تفکرِ مومنانی همچون این سخنران و امام جماعت محترمِ مسجد، که هم نظر با سخنران محترم بودند و جایگاه درخوری برای آزادی در اسلام قایل نبودند، هنرمندِ مومنِ ما به این امر اذعان داشت و مُصرّ بود که درست برعکس این نظر، اسلام قایل به "آزادی مطلق" برای انسان است و غرب تنها به دروغ مدعی آزادی است و با محور قرار دادن انسان (امانیسم)
  نیازهای انسان محورانه را جایگزین خیر و صلاحی کرده است که خداوند به عنوان عالم کل و پدرِ خالقِ کل برای بشر قرار داده است. و اسلام مدافع آزادی مطلق است و قیودی که بر آن بسته شده است نیز اولا ناشی از ملزومات زندگی اجتماعی و قانون عدم ضرر و زیان به غیر است و ثانیا خداوند به عنوان خالقِ کل که بر ضروریات ما انسان ها احاطه دارد، تنها نسخه ی هدایتی قرار داده و بشر می تواند این نسخه هدایتی را انتخاب و مطابق آن حرکت کند و درصورت عدم انتخاب این هدایت ها نیز خودش ضرر خواهد کرد و گردی به ساحت کبریایی خداوند نخواهد نشست، ولی در عین حال انسان مختار به پذیرش و حرکت در مسیر این نسخه هدایتی است. پس انسان آزاد است منتهی باید به این نسخه هدایتی توجه کند تا به سعادت برسد.
گرچه حقیر نیز با این دوست هنرمند متعهد خود همنظرم که اسلام تمام آزادی و فراغت و رهایی از بندهاست، ولی در مطلق بودن آن ناموافقم، زیرا که این دنیا به علت محدودیت مادی که دارد، ظرفی نیست که گنجایش هیچ گونه مطلقی را داشته باشد، که هر مطلقی تنها خاص خداوند بی انتهاست، که هیچ محدودیتی نمی پذیرد و دگر هیچ.
نکته دیگر این که، دوستان ایمانی ما با استناد به برخورد و سوء استفاده غرب از مفاهیم ارزشمندی همچون آزادی، دمکراسی و... به نفی این ارزش های اساسی می پردازند که این مستمسک مناسبی برای نفی و طرد نیست. و اگر با این حربه به مبارزه با واژه های اساسی برویم، باید گفت بسیاری از ارزش ها توسط غرب به بازی گرفته شده (از جمله علم، انسانیت، اخلاق و...) و نمی توان با این حربه که آزادی شعار غرب است به نفی و دوری از آنها حکم داد و به مبارزه با آزادی برخاست.
نکته دیگری که از این دوستان متدین باید پرسید این که پنبه آزادی را به نفع چه کَس و یا چه چیزی می زنید، به نفع استبداد، به نفع بردگی، به نفع بندها و بندکنندگان، به نفع سلطه، به نفع دیکتاتورها و...؛ دوستان مدعی اند که آزادی مغایر بندگی خداوند است ولی بندگی خداوند نیز در سایه آزادی ارزش دارد وگرنه انسان دربند هوا و هوس و یا مستبد خوار کننده چگونه می تواند بنده خوبی نیز باشد. و این که انسان ها طبق تعالیم انبیا (ع) موظف به مبارزه با استبداد و بردگی و بندگی غیر خدا هستند و "بزرگترین جهاد در راه خدا کلمه حقی و عدلی است که در مقابل حاکم ظالم گفته می شود (قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله وسلم): «أَفْضَلُ الْجِهَادِ كَلِمَةُ عَدْلٍ (الحق) عِنْدَ سُلْطَانٍ جَائِرٍ أَوْ أَمِيرٍ جَائِرٍ).
در آخر دوستان را به این وصیت امام علی(ع) به امام حسن مجتبی(ع) ارجاع می دهم که سفارش می کنند: «وَ لَا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ‏ اللَّهُ‏ حُرّاً» "بنده دیگری مباش در حالی‌که خداوند تو را آزاد آفرید. (نهج البلاغه، نامه
۳۱)"

 

 +   نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در یکشنبه دهم اسفند ۱۳۹۳ | نظر بدهید  

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.