محمد رشید رضا، اندیش ورزی که راه را در بازگشتی خسارت بار دید
جامعه اندیشه ورز مصر، اگرچه کسانی چون سید جمال الدین اسد آبادی در آن جولان دادند و افرادی مثل شیخ محمد عبده را در خود پرورش داد، که در دامانش کسانی همچون عبدالرحمن کواکبی و علی عبدالرزاق شکوفا شدند، و دانشگاه الازهر چون نگینی در آن می درخشد و به عنوان یک مرکز علمی خیزشگاه مردان بزرگی شد، و دوره حاکمیت شیخ محمد عبده در الازهر را می توان تبلور زحمات سید جمال در مصر دانست، کاری که خود سید جمال هم از آن دوری جست و قبول مسولیت نکرد، اما از دامن همین شیخ محمد عبده، کسانی مثل محمد رشید رضا بیرون آمدند که ارتجاع را به حد رساند و همیار فکری جنبشی شد که خسارت بار بود و هست و خواهد بود، و امروز این بلیه دامنگیر جهان اسلام و تمام بشریت شده و از ملت های سوریه، نیجریه، سومالی، پاکستان، افغانستان، عراق، یمن، سومالی، حجاز، فرانسه، امریکا، آلمان و... قربانی های زیادی گرفت و می گیرد، اسلام را با تروریسم برابر کرد و تبلور عینی خباثت امویان، عباسیان، عثمانیان و... در ظلم و جنایت فکری و عملی در کشتار مسلمانان به جرم عقیده شد، حرکتی که در عربستان اکنون به غده سرطانی تبدیل شده که چشم به احیای ظلم مذهبی – اسلامیی دارد که در مکه و مدینه سال هاست بر اماکن و تکفر مذهبی اسلام سایه انداخته و چهره کراهت باری از اسلام را به نمایش گذاشته، و گذشته جنایت بار سلسله های مذکور را دوباره در قالب داعش، القاعده، طالبان، الشباب و... را تجلی کرده و نشان می دهد، و به بازگشت به خلافت اسلامی با قرائتی حجازی و خشن تاکید دارد، و اسلام سیاسی را به درنده ایی متبلور می کند که همه دنیا و بشریت را در وحشت خطر خود فرو برده است.
محمد رشید رضا متولد سوریه، متاثر از تعالیم سید جمال الدین اسدآبادی و شیخ محمد عبده، تنها تفاوت او با آنها اصرارش بر اصلاح خلافت سنی و اعاده آن به شکلی بود که در صدر اسلام معمول بود یعنی انتخاب خلیفه مسلمین توسط اهل حل و عقد، و متعاقب آن سپردن انتخاب او به مردم که تحت فرایند بیعت توسط مردم تکمیل می شد.
رشید رضا از تفکر محمد عبده فاصله گرفته و جذب اندیشه سلفی شد که با حاکمیت سعودی ها در نجد آغاز شد و کتب ابن تیمیه را تبلیغ و منتشر کرد و به خلافت و نظریه خلافت اولیه اسلامی پیوست، او خلافت را جزعی از اسلام می دانست، حسن البنا شاگرد رشید رضا بود، و مولانا مودودی هم بعدها حاکمیت اسلامی را در همین وضع مطرح و این ها تفکر اسلامی را به سمت سلفی گری و وهابیت بردند، که بن مایه حاکمیت اسلامی را بر اساس سلفی گری و بازگشت به اصول اولیه اسلام را پایه گذاری کردند.
رشید رضا خلافت را مظهر پیوستگی دین و دولت در اسلام می دانست، تحقق همه آرمان های این جهانی اسلام را به آن وابسته می دید، و مانند شیخ محمد عبده بر آن عقیده بود که، ترکان عثمانی خلافت را از صورت نظام دمکراتیک (بیعت) و دادگرانه آغاز اسلام (خلافت) به شکل دستگاه ستمگر و خودکامه و فریبکار در آورده اند، و رستگاری امروز مسلمانان بسته به این است که خلافت از دست ترکان به در آید، و انتخاب خلیفه دوباره از جانب اهل حل و عقد و یا به زبان امروزی نمایندگان مردم انجام گیرد، و خلیفه نیز به موجب بیعت مردم، که در این فرایند، واجد نوعی پیمان میان ملت با دستگاه حاکم، برای حفظ حقوق و اعلام تکالیف دو طرف است، به عدالت حکومت کند.
اما نظریه بازگشت به شیوه دمکراتیک انتخاب خلیفه مذکور و مورد ادعای رشید رضا را در قرن پنجم، ششم و هشتم هجری توسط کسانی مثل ماوردی، غزالی و ابن جماعه اعلام شده بود، و در دوره مصر جدید، با خیزش های ملی گرایانه دیگر این نظریه خریداری نداشت، و هم غربگرایان مسلمان مصری و هم استقلال طلبان مصری، آن را آرزویی مبهم و انجام ناپذیر دینی می دانستند.
این از بدشانسی های شیخ محمد عبده بود که شاگردی داشت که نهضت روشنفکری او را به سمت سلفی گری برد و بر خلاف تفکر استادش به سمت نهضتی رفت که ادامه آن در قرن حاضر القاعده، طالبان، داعش و... است. رشید رضا در دامن اندیشه ورزی اصلاح گرای مصری شکوفا شد ولی همراه جریان تکفیری شد که بعدها ریشه اندیشه را هر جا که رفتند خشک کردند.
منبع : مطالب برگرفته از کتاب "سیری در اندیشه سیاسی عرب" نوشته حمید عنایت – چاپ سیزدهم – انتشارات امیر کبیر - 1394
- توضیحات
- زیر مجموعه: مطالب نویسنده
- دسته: سخن این و آن
- تاریخ ایجاد در 25 آذر 1396
- بازدید: 3334