مطالب نویسنده

کاش به آب پاکی ها شسته می شدیم

کاش به آب پاکی ها شسته می شدیم

مصطفوی 06 شهریور 1396 3641 کلیک ها

کاش می شد"خدای آب" ما را دوباره از نو با آبی نو بشوید و به آب پاکی و صداقت غسل دهد؛ کاش می شد مثل همه چیز، زیر باران رحمت بی منتهی او هر بار شسته و پاکِ پاک می شدیم، و از تلالو پاکی، بعد هر باران و بارشی برق می زدیم، کاش بارانی نرمک نرمک می آمد و ما از دروغ و غرور شستشو می داد؛ کاش سیلی بنیان کن جنایات ما را برای همیشه پاک می کرد و با خود می برد تا دیگر اثری از خفت و خاری بشر نمی ماند.

کاش ما انسان ها آنقدر آدم حسابی بودیم که فرشتگان آسمان با دلی مملو از رضایت و افتخار و پر از شادی بر آدم سجده می کردند، و سجده اشان بر آدم در اثر اجبار و ناشی از حکم الهی نبود. نمی دانم خداوند وقتی سیه روزان ما را در صف محشر ردیف و در صف خواهد کرد، آیا نگاهی به چشمان حق به جانب فرشتگان خود نخواهد کرد که بر این موجود سجده به زور کردند.

حیوانات نبرد قدرتی انسانی تر و عادلانه تر دارند

حیوانات نبرد قدرتی انسانی تر و عادلانه تر دارند

مصطفوی 29 مرداد 1396 2650 کلیک ها

گاه شنیده می شود که فلانی از حیوان پست تر، درنده تر، بی رحم تر و... است، ولی شاید لازم باشد گاهی برخی انسان ها انسانیت، جوانمردی، وفا، نجابت و... را از حیوانات یاد بگیرند، وقتی به صحنه نبردِ کسبِ قدرت توسط حیوانات نگاه می کنی، این نبرد تنها در دوره زمانی کوتاهی و بین دو نر قدرتمند در جریان است و این دو حیوان نر شخصا تا حد کُشت با هم مبارزه می کنند تا جایگاه رهبری و ریاست خود را بر دیگران حفظ کنند، و یا قلمرو یکدیگر را تصاحب کنند، در چنین نبردی در حالی که دو حیوان نر در حال جنگی شدید با هم اند، مردمان شان در امانند، و آرام به زندگی خود مشغولند تا برنده این نبرد قدرت مشخص شود.

آسمان هم به تاراج زمین رفت

مصطفوی 25 مرداد 1396 6010 کلیک ها

آسمان هم به تاراج زمین رفت، آنگاه که مدعیانی پرگو از زمینیان واسطه بین آسمان و زمین شدند، و خود را "واسطه فیض الهی بر زمینینان" دانستند و پرده های عزت آسمان را هم دریدند و ثروت بزرگ آبروی آسمان و آسمانیان را نیز به تاراج  اهداف سودجویانه ی خود بردند، بی توجه به این که چشمه های آب حیات زمین از آسمان می جوشد و چشم سعادت جوی انسان در اثر نا امیدی از خود، زمین و زمینیان، به آسمان دوخته است و آخرین امیدگاه آنان آنجاست.

راه های آسمان صاف، پرتردد و امن و پر طراوت بود، تا آنکه با آمد و شدهای بی مورد، سودجویانه، و منفعت طلبانه به راهی پر از گرد و خاک و دست انداز مبدل شد، تا رغبتی به رفتن در این راه نیز نباشد و انسان امروز نه در زمین راه هایی امن بیابد و نه در بین آسمان و زمین،. و چنین انسانی نا امید از زمین و آسمان رها شده و مفلوک از تحمل تزویرهای رنگارنگ و هزاران مشکل دیگر تسلیم شده، و بی هرگونه دفاعی تن به هر خفتی دهد، تا بدین روش انسانیتش به تاراج سودجویانه تجار و تملک آدمیزادگان، و برده سازی و برده فروشی های مدرن رود.

 

به یک نوع ایستایی و توقف دچار شده ایم

مصطفوی 23 مرداد 1396 3340 کلیک ها

شاید شما هم یکی از این جملات را از زبان بعضی هموطنان شنیده باشید که "تفاوتی بین چپ و راست نیست، همه از یک قماشند"، "اصلاح طلب و اصولگرا، همه اشان یکی اند"، "اینها همه اشان مثل هم اند" ، "اینها همه اشان سر و ته یک کرباسند" و... این جملات را خصوصا از زبان برخی که قصد رای دادن نداشتند و در جریان انتخابات اخیر ریاست جمهوری تشویق به رای دادن می شدند، و می گفتند من کاندیدایی متفاوت در بین این کاندیداها نمی بینم، شنیده می شد.

و بدین ترتیب در نادیده انگارانه ترین وجه، تمام تفاوت و تمایز اعمال، مدیریت، مانیفست ها، آرمان ها، شعارها، فعالین، رهبران، خط مشی ها، اهداف و... دو گروه سیاسی عمده کشور نادیده گرفته و همه با هم یکسان دیده و به یک چوب رانده می شدند، این نشان می دهد که بعضی از چشم ها، دیگر حتی حاضر به مقایسه هم نیستند و از شنیدن نام هر دو جناح عمده کشور اظهار بیزاری کرده، و خوب و بدی در دید اینان وجود ندارد و همه را یکسان دیده و نمی خواهند حتی از خوب ها و خوبی ها هم بشنوند. در دید اینان بین بهزاد نبوی به عنوان یک فعال چپ و اصلاح طلب، و حداد عادل به عنوان یک فعال راست و اصولگرا هیچ تفاوتی نیست، هر دو را سر و ته یک کرباس می دانند؟!! که البته بسیار متفاوتند.

 

 

این نوع نگرش در حالت نقابگونه ایی شاید به این دلیل از سوی برخی ابراز می شود که فعالیت به نفع هر یک را برای منافع خود مضر دیده و از نام و مارک هر دو جناح دوری می کنند تا باری به هر جهت از هر کجا که باد "قدرت، ثروت، احترام" وزید، بدون مارک بوده، و راحت بتوانند پرچم ها را بدان سو گرفته، و همانگونه که شاعر در شعری تحت عنوان "حزب باد" سروده است، از ثروت، قدرت و احترام در هر زمان، منتفع گردند، این همان شکل اشاعه یافته ریا و تزویر و دو رویی است :

"هم جهت با باد باشی روزگارت بهتر است،     حال و مالَت رو به راه و کار و بارَت بهتر است،     جُفت شش می آوری در سایه ی هر دولتی،       فوت و فنِ چرخش و تاسِ قمارت بهتر است!،        این طرف با نانِ جو حفظ شعائر می کنی،       آن طرف با آبجوخواری و یارت بهتر است،      شرط می بندم اگر الان زمانِ شاه بود،      خلق می دیدند از گوگوش کارت بهتر است!،     آپشنی داری که همرنگ محیطت می کند،      از سمندر هم توان اِستِتارت بهتر است،       کاسه لیسان پیش تو باید بیاندازند لُنگ،     چونکه صاحبْ سَبْکی و جنسِ تغارت بهتر است،     هر بلایی می شود نازل، قِسِر دَر می روی،      از خدای ما یقین پروردگارت بهتر است!،      چون خلافی هم کنی فوراً "الف-نون" می شوی،      در دهان شهر، اسم مستعارت بهتر است،       بَعدِ مرگت هم به پاس خدمتی که کرده ای،      از مشاهیرِ وطن سنگ مزارت بهتر است"

برخی نیز تحت تاثیر القائات و سیاست تبلیغی جریانی خاص در کشور قرار گرفته و در ناامیدی کامل از روند موجود، به آمدن و رفتن پرطمطراق برگزاری انتخابات برای تعیین دولت های متفاوت چپ و یا راست اشاره می کنند، که مردم هر بار حماسه می سازند، ولی چنان به زمین مان چسبانده اند و سیاست ها و اهداف خاص چهار میخه است که آمدن و رفتن دولت ها تکان و تغییری چشمگیر متناسب با حماسه های سراسری مردم در انتخابات های مختلف در بر ندارند، پس بین چپ و راست تفاوتی نیست.

و البته نیز جریانی که معتقد به "حکومت اسلامی" به جای "جمهوری اسلامی" است، می خواهند همینطور هم دیده شود و مردم ناامید شوند و از صحنه کنار کشند و لذا در یک شگرد تبلیغاتی می خواهند نشان دهند که آمدن روحانی و رفتن احمدی نژاد برای مردمی که به امید تغییر آمده اند، چیزی در بر ندارد، مثل اینکه "نه خانی آمد و نه خانی رفت"، و بدین ترتیب "جمهوریت" در این قانون اساسی و تبلور آن "انتخابات" که باید به تغییر بینجامد، را عقیم کرده و مردم را به این نتیجه برسانند که به رغم وجوه متمایز و متفاوت بین دو جناح این دو یکی اند، و تغییری نباید انتظار داشت.

گاهی نیز هموطنانی از شدت تنفر از وضع موجود، گوینده چنین جمله ایی هستند و به حدی رسیده اند، که می گوید "بر خوبتان لعنت، که بین شما هیچ فرقی نیست"، و هر دو را فارغ از تفاوت اهداف، عملکرد و... یکی می بیند و اعلام بیزاری می کنند، این نشان از آن دارد که چنین شهروندی از روند جاری در کل نا امید است و حتی حاضر به خوب و بد کردن هم نیست.

چنین رویکردی نشان از مشکلات زیادی دارد که گریبان گیر جامعه ما شده است و به یک نوع ایستایی و توقف دلالت دارد که در دید این شهروندان برجسته شده است، که در کل سیاست ها و سیستم کلی را غیر مستقیم تحت سوال قرار می دهند، و در ورای رقابت های جناحی و سیاسی، مشکل را بالاتر از جناح چپ و راست قرار داده و سیاست و سیستم را در کل نامناسب تشخیص داده و هر دو و یا به نوعی همه را نفی می کنند.

شاید هم برخی از هموطنان ما به علت ناکامی های کلی به این نتیجه ناگوار رسیده اند، نمونه هایی از ناکامی ها که باعث شده برخی حاکمیت هر دو جناح را به یک چشم ببینند، به گل نشستن سیاست های کلی در بخش هایی مثل محیط زیست، اشتغال، رشد و توسعه و... است، که به عنوان مثال در این زمینه به محیط زیست اشاره می کنم، اگرچه برای ویرانی محیط زیست، که نمود آن گرمای بی سابقه، کم آبی، کاهش سطح جنگل ها و مراتع، آلودگی، کاهش محیط سبز، انقراض نسل حیات وحش  و... قابل مشاهده است، شاید دلایل بین المللی و طبیعی داشته و دارد، ولی دلایل داخلی آن که ناشی از سیاست ها، اجرا و رفتار مردم ماست، که این موارد غیر قابل چشم پوشی است بطوری که عدم اصلاح الگوی مصرف و... خود نمایی می کند و نشان از درگیری جامعه با مسایلی دارد که به بی توجهی به مسایل اساسی جامعه از جمله اصلاح الگوی مصرف منجر می شود. در چنین شرایط دیدگاه های تجدید نظر طلبانه شدیدا سرکوب و به حاشیه رانده می شود و حتی دیدگاه های اصلاح طلبانه نیز فتنه، انحراف و... تلقی شده و به انگ های مختلف متهم می شوند.

اینجا در شکست زیست محیطی کشورمان، به یک سلسله از عوامل بر می گردد که از صدر تا ذیل باید توجه کرد و انداختن این معضل به دوش دولت و یا مردم نمی تواند کامل و بی نقص باشد، بلکه این شکست ناشی از مشکل در سیاست های کلی (سیاست گذاران کلی کشور همچون مجمع تشخیص مصلحت و..)، قانونگذاری و قانون گذاران (شورای نگهبان، مجلس شورای اسلامی، شوراهای عالی)، مجریان قوانین (دولت و مردم)، دستگاه کنترل جرم (قوه قضاییه، نیروهای انتظامی، ضابط های قضایی و...)، دستگاه های تبلیغی و تربیتی کشور (صدا و سیما، حوزه های علمیه و...)

ولی آنچه قابل پیش بینی است این که چنانچه در این رویکرد جامعه تجدید نظر نشود، این روند به بحران منتهی شده و به نابودی جامعه و زیرساخت های آن منتهی خواهد شد و جامعه بیمار را به مرگ نزدیک می کند. جامعه باید به کنده شدن از عقاید و ستون های سفت عدم تغییر رضایت دهد، وگرنه تاریخ و شرایط او را با شرایطی به اجبار روبرو خواهد کرد که اصلا بدان راضی نخواهد بود.

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.