مطالب نویسنده

بدعت و بدعت گذارن، مستی در حین نوشیدن شراب نماز

مصطفوی 01 بهمن 1396 4642 کلیک ها

نماز مغرب شده بود و مثل همیشه دوست داشتم، نمازم را سرموقع بخوانم و خلاص، و این تکلیف از گردن وانهم، از نماز این قسمتش را بیشتر دوست دارم که با خواندن سوره حمد و قنوتی، چند خواسته را در قالب دعایی قرآنی و یا به زبان و لهجه خود با خداوندگارم مرور می کنم؛

برای خرید بیرون رفته بودیم، و چون موسم نماز رسید، دوستم گفت "اگر موافق باشی مسجدی برویم و نماز خوانده، و سپس به خانه بازگردیم" ، من هم بی درنگ گفتم "چرا که نه" و از خداخواسته، به استقبال این پیشنهاد رفتم، زیرا در این لحظه مخالفتی با این به جماعت خواندن نداشتم، به خصوص که در مقابل مسجد جدیدی بودیم و من امام جماعتش را نمی شناختم، پس با دلی آسوده تر می توانستم به او اقتدا کنم.

بدعت و بدعت گذارن، مستی در حین نوشیدن شراب نماز

در حالی که اذان مغرب در حال گفتن بود، دوستم گفت "راستی وضو داری"، گفتم "بله آماده خواندن نماز و دَررفتنم"، و با این کلمه "دررفتن" در انتظار بودم که دوستم لابد پاسخ خواهد گفت، "پسر حدیث است که اگر کسی در مسجد احساس دلتنگی کند و تقاضای دررفتن داشته باشد از منافقین است"، که دیدم خوشبختانه دوستم به راحتی از کنار این کلمه گذشت و ادامه داد "من هم وضو دارم ولی تجدید وضو هم همیشه خوب است" و با این جمله راهی درب ورودی مسجد شدیم، و سراغ وضوخانه را گرفتیم، جوانی که انگار مواظب کفش ها در نزدیکی درب ورودی بود، بی درنگ از خواسته دل ما مطلع شد، و سریع خود را به ما در آستانه درب رسانید، و با اطلاع از درخواست مان، آدرس وضوخانه را در پشت مسجد داد.

 وارد وضو خانه که شدیم، پیرمردی اصفهانی سخت مشغول صابون زدن دست هایش بود، که با سلام بلند و پر طمطراق پر محتوا و محبت آمیز دوستم، انگار این پیرمرد هم به وجد آمد و سریع با دوستم ارتباط برقرار کرد و نفهمیدم چطور وارد بحث اذان شدند و با یک شادی و رضایتی و در حالی که می خواست بالیدن خود را از این امر ابلاغ کند، گفت: "می دانی این اشهد ان علی ولی الله را همین دویست سال قبل، صفویه وارد اذان ما کردند"،

ولی دوستم که مقید به رسیدن نماز جماعت است و به هیچ قیمتی نمی خواهد یک رکعت آن را خود و همراهانش  از دست بدهند، با تعجیلی که داشت این سخن او را بی پاسخ گذاشت و بی توجه به احساسات این پیرمرد برای رسیدن به نماز جماعت، بی عنایت خاصی به این گفته پیرمرد همشهری اش که تا اینجا تنها برای شستن دست هایش، بعد از استفاده از دستشویی، انگار چند دقیقه بود که مشغول بهداشت دست هایش بود و آب هم نعره زنان می رفت، وارد سرویس دستشویی شد، و من ماندم این این پیرمرد، دیدم این طوری که بد می شد، بی هیچگونه ملاحظه ایی پاسخش را گفتم، پاسخی که ممکن بود ضدحالی برای پیرمرد باشد و یا حتی با من دعوایش شود.

 گفتم "شاید به همین دلیل است که بعضی از مسلمانان ما را اهل بدعت می دانند، چرا که هر کسی، هر چی دلش بخواهد به اذان و مناسک اضافه و کم می کند"،  پیرمرد انگار کمی ماسیده بود، گفت "مثلا چه چیزی ما اضافه کردیم؟!!" گفتم "اگر صفویه اشهد ان علی ولی الله را دویست سال قبل اضافه کردند، ما هم اشهد ان فاطمه الزهرا عصمت الله اضافه کردیم"، گفت "چطور" ، گفتم "همین ماه رمضان قبلی با همین دوست عزیزم چند نماز را در مسجد محسنی رفتیم، که روحانی جوانی در آنجا برای ماه رمضان آمده بود و این شهادت را در اذان و اقامه اش با تاکید فراوان اضافه کرده و می گفت، و همینطور پیش برویم دوازده امام و چهارده معصوم و احیانا اشهد ان فلانی ولی امرنا را هم اضافه خواهیم کرد"، پیرمرد گفت "مگر ما به این موارد اعتقاد نداریم"، گفتم "ما به خیلی چیزها اعتقاد داریم اما باید همه را در اذان خود جار بزنیم، اذان سمبل وحدت مسلمانان بود، امروز شده سمبل تفرق آنان، آن هم به همین دلیل است که هرکه، هرچه خواست به مرور به آن اضافه کرد"،

در این سخن بودم که دوستم از سرویس دستشویی خارج شد و بحث بهم خورد و من هم وضویم کامل بود و در این بین جوراب ها را پوشیدم و او هم سریع وضو گرفت و از شر این بحث با رفتن از محل وضوخانه خلاص شدیم، و به اصطلاح دررفتیم، در حالی که هنوز پیرمرد مشغول شستن و طهارت دست هایش بود و وارد وضو نشده بود.

هنگامی به نماز رسیدیم که رکعتی از آن به پایان رسیده بود و ما هم سریع به جماعت اقتدا کردیم، ولی انگار در نماز هم این بحث مرا رها نمی کرد، با خود پیرامونش سخن می گفتم، "چه تضمینی وجود دارد که همین بخش های مختلف و این ترتیب و شکل نماز موجودمان را هم در مرور تاریخی خود تغییر نداده باشند، و این شکل موجود دست ساز یکی از این همین نوآوران حکومتی و غیر حکومتی نباشد، که سلسله پشت سلسله در این بوم و بر در طی 1400 سال آمده اند و هر یک به فراخور تفکر و ایده خود آن را کم و زیاد کرده باشند، یا اصلن در مورد ادعیه و آنچه از آن سنت و سیره نام می برند، همان چیزهایی نباشد که عده ایی احساس تکلیف کرده اند و بر مناسک ما اضافه و کم کرده اند،" تمام نمازم در این فکر و افکار غرق بودم که "آیا این نماز و یا حجی که برگزار می کنیم، و هرگاه کلمه ایی از آن بد گفته شود و یا شل و سفت شود و یا ترتیبش بهم بخورد باطل می شود، همانی است که پیامبر آن را بنیان نهاد و یا این که در طول زمان هرکه هرچه خواست به آن اضافه و کم کرد و..."، در این افکار سیر می کردم که نماز به پایان رسید و من که انگار در افکار خود غرق بودم و متوجه ذکر و رکوع و سجود خود نبودم، و مثل مرغ مقلد با جمع انسان های در حال رکوع و سجود، به رکوع و سجود می رفتم و به قول بچه ها که به لطیفه می گویند "اذکار فروع و اصول نماز را از بر می گفتم و می گذشتم". و زمانی به خود آمدم که بخش همراه با جماعت به پایان رسیده بود و باید بقیه را خود ادامه می دادم.

با خود فکر می کردم "براستی به غیر از حمد و سوره به کدام قسمت از نماز می توان اعتماد کرد، که یکی از این آقایان که احساس تکلیف کرده باشند و به نماز اضافه نکرده باشد"، و نتیجه می گرفتم که "تنها می توان به وجوب نماز که در قرآن اشاره شده اعتماد کرد و این که کیفیت آن چه بوده و چه بدان اضافه و یا کم شده، معلوم نیست". در این افکار و رویاها سیر می کردم که با تکبیر آخر به خود آمدم و از نماز خارج شدم، ولی باز با خود می گفتم "چه سیری در تاریخ و فلسفه نماز کردیم و در حالی که در نماز بودیم و در همان حال در نماز نبودیم، چه رفع تکلیفی بود امروز".

به راستی چه باید کرد، کاش تاریخ، حدیث و سیره و سنتی بود که می توانستیم قسم بخوریم این همان است که پیامبر خدا بر آن امضا کرده و بنیانش نهاده است.       

نادیده امان گرفتند، تا پلاسکو و سانچی بسوزد و نابود شود

نادیده امان گرفتند، تا پلاسکو و سانچی بسوزد و نابود شود

مصطفوی 28 دی 1396 4063 کلیک ها

پلاسکو و سانچی به فاصله زمانی کمی در مقابل دیدگان همه ما و مردم دنیا علیرغم این که با تمام امکانات و در بالاترین سطوح ممکن خود وارد صحنه شدیم، ابتدا در آتشی اندک گرفتار شدند و منتظر نجات ماندند و اقدامات ما سودی نداشت و در نهایت در برابر چشمان همه سوختند و نابود شدند، و کاری از ما برای نجات شان ساخته نبود، و بدین سان پرده از یک حقیقت بزرگ برداشته شد، که اگر دنیا کشوری را طرد کند، آن کشور باید نشسته و شاهد نابودی خود باشد.

نادیده امان گرفتند، تا پلاسکو و سانچی بسوزد و نابود شود

ساختمان پلاسکو به وسیله آتش سوزی کوچکی که در یکی از طبقاتش آغاز شد، ابتدا به علت غفلت و سرگرمی مسولین شهرداری تهران و از جمله شهردارش آقای قالیباف در مسایل انتخابات ریاست جمهوری و عدم سرعت عمل آتش نشانی، و بعد به علت عدم تجهیز آنان به علوم و وسایل روز، در مقابل چشمان همه ما در مرکزی ترین نقطه پایتخت کشورمان، در تهران سوخت و با تمام زندگی بسیاری از تجار و تولید کنندگان پوشاک کشور ما تبدیل به تلی از زباله و خاکروبه شد، هر چند ما تمام سعی خود را کردیم که این نشود، ولی شد.

و اکنون نفتکش "سانچی" که یکی از تانکرهای نسبتا بزرگ و جدید حمل فرآورده های نفتی کشور بود، در یکی از شلوغ ترین چهار راه های پر رفت و آمدِ ترابری دریایی، و در مرکز تدارک غول های صنعتی آسیایی از جمله کره، ژاپن، چین، تایوان و... دچار حادثه شد و برای بیش از یک هفته در آتش خود سوخت، و در انتظار کمک ماند و در نهایت بعد از هشت روز با همه ی بار و مسافرینش نابود، و در قعر آب های منطقه فرو رفت و همه را به داغ فرزندان و ثروت این مردم نشاند.

 ولی از آنجا که ما جامعه ایی شعار زده هستیم، و همواره حقایق را نادیده گرفته و پشت حرف ها و شعارهایی که می سازیم، مخفی شده، و همه چیز را به فراموشی خواهیم سپرد، حال آن که خود می دانیم این شعارها را خود می سازیم، و فریاد می زنیم و آنقدر می گوییم که خودمان هم باورمان می شود.

نمونه بارز شعار زدگی ما آن موقعی معلوم شد که یکی از استوانه های این انقلاب یعنی سید محمد حسین بهشتی به شهادت رسید و ما زیر جنازه اش فریاد زدیم "امریکا در چه فکریه، ایران پر از بهشتیه"، غافل از این که ایران هرگز دیگر همچون بهشتی را در اختیار نخواهد داشت و در واقع با رفتن بهشتی و مطهری این انقلاب بی سر شد، و از رهبران، ایدئولوگ ها و استوانه های ارزشمند خود تهی گردید، کسانی که در آینده باید بر آنان تکیه می کرد، و این روزها می فهمیم که انقلابیونی چون آنان و بسیاری دیگر از از السابقون انقلاب که منزوی شدند چقدر برای این انقلاب و کشور ارزشمند بودند، و رفتند و جایگزینی هرگز نداشتند، و نخواهند داشت.

اما ما بعد از هر حادثه ایی بی خیال دلایل اصلی و اساسی و نتایج حوادث، همواره واقعیت ها را نادیده گرفته، و باز اسیر حرف های بی اساسی می شویم، که زده ایم، و بی خیال این که اگر دیگر کشورها با کشورمان همراهی نکنند، در مقابل چشم همه، در آتشی محدود برای روزها خواهیم سوخت و ذوب خواهیم شد و کاری از پیش نخواهیم برد، از یاد می بریم که به چه دلیل دچار این مصیبت ها شدیم و می شویم.

درس عبرت این دو حادثه این بود که همانگونه که اگر یک جامعه خانواده و یا فردی را بایکوت کند، متضرر خواهد شد، اگر جامعه بین الملل هم کشوری را بایکوت کند، در قهقرا فرو خواهد رفت، بلایی که کشورمان در آن گرفتار شده و هزینه های زیادی را به ثروت، اندوخته و فرصت های تاریخی کشور و مردم ایران وارد می کند، لذا تا دیر نشده باید عقلا راهی برای برون رفت از این وضع یافته وگرنه آینده ما، همان وضع کشورهایی مثل کره شمالی خواهد بود.

خشونت و ظلم به اهل آن باز می گردد

خشونت و ظلم به اهل آن باز می گردد

مصطفوی 25 دی 1396 6656 کلیک ها

عیسی مسیح، کسی که خداوند وعده داده است که در دنیا و آخرت رو سفید باشد، کسی که معجزه وار فرزندی بدون پدر، و از مادری پاک زاده شد، او که روح خداست، و منجی قوم یهود، و نجات دهنده انسان عصر قدیم، چه زیبا سنت خداوندی را تبیین فرمودند که "هر كس شمشير بردارد، با شمشير هلاك خواهد شد" [1] بدین سان قانون حاکم بر طبیعت در اندیشه این پیام آور الهی (ع) ظهور و بروز یافت که خشونت و ظلم به اهل آن باز می گردد، و در نهایت باعث نابودی شان خواهد شد.

 این روزها فلسفه تکیه به بُعد "جنگ و جهاد" و پیشبرد و حفظ خشونت بار اسلام انگار طدرفداران زیادی در بین جامعه اسلامی یافته و در هر گوشه از حوزه های علمیه اسلامی، نظریه پردازان معتقد به شمشیر این امر را تئوریزه، و در صحنه عمل نیز سلاح به دستانی مسلمان (اگر بدبینانه بدان ها ننگریم) برای رضای خدا و با هدف گسترش سیطره و نفوذ اسلام، شمشیرها از غلاف بیرون کشیده و در این راه جهاد می کنند، فارغ از این که راه و سیره پیام آور این دین در "لااکراه فی الدین" و "خلق نیکو" و "فراخی سینه" و "تحمل و بردباری" و... تبلور داشت و دست به شمشیر شدن های او نیز قائدتن از سر ناچاری و حالت دفاعی داشت.

لذا اینان که بقای دین و در واقع خود را بر کارایی شمشیرهای شان می بینند، و تمام سعی شان بر توسعه سلاح و قدرت سخت است، باید بدانند که طبق پیش بینی عیسی مسیح (ع)، با همان سلاحی هلاک خواهند شد، که خود بدان دست یازیده اند، به همین دلیل چنانچه دغدغه خدا و دین داشته باشیم، باید به منطق، قانون، اخلاق، انسانیت و در یک کلام از جایگاه خدایی نزول کرده، کمی انسان شویم، تا ماندگار گردیم، که بدیلی برای این ها در این جهان نیست، و لاجرم آنانی ماندگار خواهند شد که سلاح شان منطق، قانون، اخلاق، انسانیت باشد، که عاقبت صاحبان شمشیر، کشته شدن به وسیله همان شمشیر بوده و خواهد بود.

 

منبع) این باعث تاسف است که دنیا مسلمانان را در جنگ و جهاد آنقدر افراطی ببینند که طراح این کاریکاتور بدان اشاره دارد که اگر مسلمانان آنقدر از هم بکشندکه آخرین نفرشان بماند، او شمشیری در دست دیگر خود خواهد گرفت و با خود به جنگ و جهاد خواهد پرداخت.

 

[1] - انجیل متی - 26 

دلم خواب می خواهد، طولانی تر از خواب اصحاب کهف

دلم خوابی طولانی تر از خواب اصحاب کهف می خواهد

مصطفوی 14 دی 1396 6813 کلیک ها

کاش برخی نعمت های خداوند تجدید و تکرار پذیر بود، و چه خوشبخت مردمی که شامل این لطف شدند و یا هستند، و اینک ما داستان این برخورداری ها را می خوانیم و غبطه می خوریم، وقتی در قرآن به داستان مردمی می نگریم که شامل این مواهب خاص و نعمت هایی رشک بر انگیز خداوند شدند، آه از محرومیت مان به آسمان می رود، به خصوص فرزندان اسراییل (یعقوب ع) که تاریخی مملو از عنایت خداوند را پشت سر گذاشتند و انگار خداوند آقایی دنیا را به این ها داده و پیام آورانی بزرگ را اختصاصی برای راهنمایی آنان قرار داد، و هرچه این مردم در گمراهی فرو رفتند باز بزرگی از بین شان از راه رسید و هدایت شان کرد تا آنجا که موعودی چون عیسی برای شان اعزام کرد که در دنیا و آخرت چهره اش مشعشع و از مقربان است، [1] عده ایی از آنانرا سلیمان بخشید که پادشاهی دادگر، حکیم، قدرتمند و... بود، تا آنان را به اوج عزت و خوشبختی رهنمون کند، در این میان خوش شانس ترین ها کسانی بودند که خداوند مقرر کرد تا در غاری بخوابند تا دوران ظلم و استبداد زمانه اشان بگذرد و وقتی از خواب شان بیدار کرد که پیروزی حاصل شده بود و مردم به مقصود رسیده بودند و همه ابرهای تیره نامردمی ها به کناری رفته بود، و مبارزه علیه ظالم وقت به پایان رسیده بود و روزی از خواب طولانی بیدار شدند که دیگر اثری از ظلم و ظالمِ مستبد وقت نبود، و صبح آزادی مدت ها بود که دمیده بود؛  [2] این ها شاید از خوش شانس ترین بندگان خدا بودند که دوران تباهی را در خواب گذراندند و آنچه از ظلم بود و بر دیگران گذشت را ندیدند؛ وقتی دوستی نوشت  "دلم خواب می خواهد طولانی تر از خواب اصحاب کهف"  با پوست و استخوانم حس کردم که چقدر باید شامل لطف خداوند شوی که دوره ایی که دیگران باید ببینند و بکشند، تو در خوابی خدادادی باشی و نبینی بسیاری از حوادث و ناکامی های پیر و فرتوت کننده را.

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در حجاب، یک عدم تفاهم ملت با قدرت...
قاب انقلاب حالا من هم می‌نویسم #رضاخان_روحت_شاد ح‌سین ق‌دیانی: حکومت ایدئولوژیک چیزی که زیاد دارد بد...
- یک نظز اضافه کرد در حجاب، یک عدم تفاهم ملت با قدرت...
تفسیر الهیاتی حال و روز امروز ج ا شهاب الدین حائری شیرازی در خبر است که چون خدا خواهد کسی کاری کند...