نامه ایی به صاحب الزنج، رهبر قیام زنگیان جنوب ایران

رهبر قیام بزرگ بردگان - زنگیان [1] جنوب ایران

برادر آزاده ام على بن محمد بن عبد الرحيم طالقانی - جناب صاحب الزنج

نامه ایی به جناب صاحب الزنج، رهبر قیام زنگیان جنوب ایران

سلامی به گرمی صبح آزادی، فجری که شما آن را با تن و روان خویش حس کردید،  

جناب صاحب الزنج!

برادر آزاده ام!

درد و درمان را خوب تشخیص دادید، آفرین بر شما و بر تشخیص و اقدام تان. اما سوالی دارم، کارتان به کجا کشید، سرانجام تان چه شد؛ پدیده بردگی و برده داری در طول تاریخ بشر انسان های بیشماری را در گرداب خود فرو برده و نسل ها از ما، پی در پی تباه کرده است، در حالی که این پدیده زیبنده فرزندان انسان در هیچ تیره و تبار و رنگی نیست، اما از آن سو تو خوب می دانی که صاحبان غٌل و زنجیر نیز هیچگاه اراده و تصمیمی بر آزادی انسان ندارند، و هر روز به نام و رنگ و لعابی نو، زنجیرهایی ساخته را بر پای انسان بسته و او را اسیر و مطیع خویش می کنند، تا شاید باری بر دوشش نهند که می خواهند، از راهی برندش که اراده می کنند، به سخنی مشغولش دارند که منظور آنان است، به کاری گمارندش که اهداف شان را پیش برند، و گوش ها و چشم هایش فیلتر و عینکی گذارند که آنچه آنان اراده می کنند، بشنود و ببیند.

اما شما هوشمندانه بر غل و زنجیر های آهنینی اصحاب خدعه و نیرگ و قصاوت عباسی که بر پاها و گردن تان بسته بودند، شوریدید و آنرا شکستید، و هزاران برده را با خود آزاد کردید و بر این تلخکامی ها که بی شک نتیجه اقدامات و عمل خود شما بردگان آن عصر بود، چند صباحی فایق آمدید؛ آفرین بر شما و قیامتان. اما افسوس که تو و سپاه آزادگانت نیز چندی بعد دچار همان بیماریی شدید که نهضت های آزادیبخش قبلی دچارش شدند، و همانگونه که به سالی چند، سپاه آزادیبخش مسلمانان به این بیماری دچار شد و بردگانی که اینک به نام اسلام و به دست با کفایت محمد (ص) آزاد شده بودند، و قرار بود برای آزادی بشر از غل و زنجیر قیام کنند، خود به عامل دست زنجیر کنندگانی تبدیل شدند و قیام شان باعث روی کار آمدن امثال عباسیان و امویانی گردید که رویِ سیه روزانی مثل رومیان را که در برداری و استثمار بردگان سرآمد تاریخند، سفید کرد و سرای حکومت و شهرهای فتح شده مسلمانان در برده و برده داری غرق شد و همین موج عظیم انسان های در غل و زنجیر (همچون شما) بود که قیامی عظیم را شکل داد، و شما به نقطه روشنی در تاریخ قیام و مبارزه مردم این خطه با برده داری تبدیل شدید.

اما چه فایده برادر؟ که شما نیز بعد از پیروزی، چندی نگذشت که به تکرار همان اقداماتی مبتلا شدید که پیش از این بر سپاه مسلمانان عارض شد و عباسیانی از این دمل چرکین بیرون آمدند که آوازه ظلم و جنایت آنان در گوش تاریخ همواره طنین انداز است و خواهد بود. آری شما هم به کاخ هایی رفتید، که بر علیه آن شوریدید و رفتار کاخ نشینانی را پیشه کردید، که به مبارزه با آن برخواسته بودند و با همسنگران دوران مبارزه با ظلم خود مشغول مبارزه شدید و پنجه در پنجه "یعقوب لیث صفار" انداختید که او نیز همچون شما در مبارزه با طاغوت بغداد مشغول بود و قصد کنار آمدن با آن غول خدعه و نیرنگ را نداشت؛ و با این کار از مبارزه با حاکم بغداد که نقطه زایش تمام فتنه ها بود، غافل شدید و... به فساد و ثروت اندوزی مشغول، و زر دنیا شما را نیز در ربود و دوباره زنجیرهای آماده شده توسط مثلث زر و زور و تزویر که از بغداد برایتان تدارک دیده شده بود، دررسید و بساط غل و زنجیر شکنی شما را برچید، شد همان که بود.

برادر عزیزم جناب صاحب الزنج! نمی دانم چرا قیام های آزادیبخش بردگان نیز به همان مرضی مبتلا می شود که بر علیه آن شوریده اند. و از بند َرستِگان نیز بعد از آزادی همان می شوند، که صاحبان غل و زنجیر  بودند، و بر آن خباثت شوریده اند. آیا این تقدیر تاریخی انسان است که صاحبان غل و زنجیر همواره بر کرسی سلطنت نشینند و یا این کرسی را برای غل و زنجیر کردن ساخته اند. اگر چنین است چرا باید قیام کرد؛ اگر به فاصله زمانی کوتاهی قرار است بردگانِ آزاد شده، خود به بند کنندگانی جدید تبدیل شوند، چرا باید قیام کرد، و این همه خون به پا کرد؛ اگر غل و زنجیر سازی، باید برود و دیگری سخت تر از او، جایش را بگیرد، چرا باید آنان را تعویض کرد، چه بهتر است که همان زنجیر کننده قبلی در جای خود بماند و خونی بی حاصل ریخته نشود، ویرانی بی حاصل ایجاد نگردد، و مدار بندگی و بردگی بی امواج خون و درد مضاعف ادامه یابد و این عمرها که قرار است به بردگی گذرد، بگذرد و تلاش های بی حاصل درد مضاعفی بر محرومان در بند نیفزاید.

جناب صاحب الزنج! حیف که نمی توانی پاسخی به نامه دهی، چرا که دیگر نیستی، اما تاریخ تو و دیگران پاسخ ما را خواهد، چرا که تاریخ بی رحمانه به قضاوت همه مدعیان آزادیبخشی و اهل اسارت بشر خواهد نشست و روز و ساعت کارهای آنان را به مقیاس خواهد کشید چرا که تاریخ معلم انسان هاست و کارش تدریس همانی است که به تکرار مبتلا نشوند، ولی افسوس که درس های زیادی را که به انسان یاد می دهد، بسیار زود فراموش می شود و این تکرار درس های آموخته شده و فراموش شده است که طعم بردگی های مکرر را به انسان می چشاند و تکرار زمانه آن را همواره به یاد بردگان هر عصری خواهد آورد و دور باطل تکرار است که زخم ها را بارها و بارها سر باز می کند و خون و خونابه و چرک، روح انسان را می آزارد.

به امید دیدار برادر آزاده و دلیرم

مشتاق دیدار روی افتخار آفرینی چون شمایم

سید مصطفی مصطفوی

تهران - دوم محرم 1438 هجری قمری 

 

[1] - http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=32748   و  احسان طبری "برخی بررسی ها در باره جهان بینی ها و جنبش های اجتماعی در ایران"