مطالب نویسنده

بهشتی با آن همه نعمت؟!!

مصطفوی 21 خرداد 1395 1850 کلیک ها

بهشت، و این مکان و موقعیتی که برخی آرزویش را دارند و برایش شتابان می دوند و تلاش می کنند؛ برخی نا امید از دست یابی به آن بی تحرک شده اند؛ برخی بی اعتنا به آن و این قبیل وعده ها، سبک زندگی خود را دارند و آنطوری زندگی می کنند که میل دارند و گوششان هم به سخنانی که از عواقب آن می گویند، بدهکار نیست. برخی اصلا نمی خواهند در این خصوص چیزی بشنوند و حتی از سخن گفتن در پیرامونش و سخن گویان در این خصوص بیزار و گریزانند. عده یی هم که بهشت را در سیطره خود می دانند، برخی شان به فروش قسمتی از آن مُلک آن جهانی، به متاع این جهانیِ بندگانِ خدا اقدام می کنند و بعضی هم انگار خود را مطمئنا در بهشت می بینند و بلکه سهام دار و از کارگزاران سازمان اداره ی آن و لذا به برنامه ریزی برای آن اقدام کرده و سخن از بردن دیگران به آنجا می کنند، حتی به زور!

برخی در این باره می شنوند و می مانند که بر فرض این که وارد بهشتی با مشخصات ذکر شده در سوره مبارکه واقعه هم که شویم، اصلا زندگی بی پایان در ناز و نعمت این چنینی و با امکاناتی بی نظیری نظیر آنچه گفته شده، یعنی چه؟ یک دور طولانی بخور و بخواب و...؟! آیا این یک دورِ ملال آور تکرار افراطی لذت نخواهد بود؟! چقدر گرایشات ناشی از وجه حیوانی (خور و خواب و...) انسان باید  قدرتمند باشد، که در آرزوی برخورداری از چنین افراطی در نعمت ها باشد؟!
ولی آنچه بهشت را برای من جذاب می کند تا هوادارش باشم این ناز و نعمت آن نیست بلکه :
اول این که بهشت را نتیجه انسان زیستن و خداگونه بودن معرفی می کنند، پس بد نیست که برای چنین وعده یی هم که شده خود را عادت دهیم که انسانی و خداگونه زیست کنیم و از خوی حیوانی خود دورتر باشیم که حتی اگر بهشتی هم در میان نبود باز انسان زیستن و خداگونه بودن خود زیبا و دوست داشتنی است و اگر این اعمال مان به بهشت هم ختم نشود باز ترجیح می دهم که دُرست باشم و از درنده خویی و باطل کردن حقوق دیگران و... به دور باشم.
دومین مطلب که بهشت را برایم جذاب می کند این که آنجا محفل و جمع خوبان است و در صورت حضور در آن همنشینی با آنانی نصیب تو می شود که می خواهی با آنان باشی، عصاره های بشریت از جمله صالحان، مصلحین، پیامبران، دانشمندان، نیکوکاران، نیک گویان، نیک خویان و... همه را در آنجا جمع خواهی دید و ملاقات شان خواهی کرد که در هر لحظه همنشینیِ با آنان روح انسان ارتقا می یابد. حرف های این محفل ملال آور و بیهوده، کسالت زا و آلوده نیست؛ ریا و دوز و کلک و به طمع دست آوردی نیست؛ خشم و خشونت و کینه در آن یافت نمی شود؛ سیاست بازی و مکر و حیله و نیرنگ در سخن آنان نیست، به نابردباری و هزار رذیله دیگر آلوده نباشد؛ سخن به حذف این و آن و باطل کردن حقوق دیگران و تقلیل این و آن نمی گویند و... آنجا نیک می گویند و نیک می شنوند.
ناز و نعمت بهشت مرا به خود جذب نمی کند. مگر انسان به غیر از یک شکم نیمه پر و... که نیاز جسمی او را تامین کند چه می خواهد و یا خواهش های نفسانی دیگر (در صورت تعادل روح انسان) چقدر است؛ مقدار متعادلی از نعمات کافی است که آن را راضی کند و بقیه اش برایم دلربایی ندارد. قاعدتا هر انسان متعادلی به یک لیوان شیرِ مورد نیاز بدنش که دست یافت، دیگر اضافه بر آن را لغو می بیند و حتی روئیتش هم ملال آور می شود و ضرورتی به جاری بودن نهر شیر در زیر پای خود نمی بیند و... جرعه یی آب گوارا تشنگی اش را بر طرف می کند و اگر نهرِ جاری دل انسان را جذب می کند به خاطر زندگی بخشی به دیگرِ موجودات است و سّر زیبایی نهرها در پا گرفتن زندگی در پای آن است که انسان هم به طراوت آن موجودات است که شاد می شود وگرنه نهر جاری چه مزیتی دارد مارا لیوانی از آب کفایت می کند و...
 

 

+  نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 11:7 PM | پنجشنبه سیزدهم شهریور 1393

دل قوی دار که بنیاد بقا محکم ازوست

مصطفوی 21 خرداد 1395 4862 کلیک ها

جولان سپاه شیطان همواره چنان پر هیمنه، پر سر و صدا و همراه با گرد و خاک زیاد ظاهر می شود تا آنچه دیده نشود، خوب ها و خوبی ها باشد؛ و در هیاهوی شان به زیر نقاب و گرد و خاک برخاسته از تزویر و نیرنگ شان رفته و زیبایی حرکت جبهه الهی دیده نشود و در برابر بوق و کرنای شان به محاق رفته و دل های مومنین را خالی کنند که "غلبه با ماست و همه باید عاقل! شوید و به انقیاد ما درآیید که سر سرکشانتان زیر سنگ ماست  و کوبیده خواهد شد"؛

ولی این وعده الهی است که خداوند نصرت خود را شامل سپاه حق و مظلومین خواهد کرد و بساط بدی ها و ظالمین را بر خواهد چید؛ اگرچه شواهد صحنه به واسطه ی نیرنگ شان نشان از ظفرِ دروغ، بدخواهی، پلشتی و... داشته باشد و بدی ها چنان جولان دهند که انگار حقیقت و حق توقفی ندارند؛ ولی اینطور نخواهد ماند و در کشاکش حق و باطل، این باطل است که رفتنی و خاموش شدنی خواهد بود.
شاید گاهی چنین به نظر آید که خداوند هم تنها به نظاره گری غیر فعال در رابطه با کنترل این سپاه جهل و تزویر تبدیل شده، ولی او نشان داده است که وقتی به حرکت در آید، چنان سیلی نثارشان کند و چنان بساطی از آنان جمع کند که آثاری از آنان نماند و تنها به عبرتی برای تاریخ تبدیل شوند. او مثال های زیای از اقوامی در قرآن کریم دارد که اهل باطل تمدن های عظیمی را با کارهای بزرگ دنیایی به وجود آوردند اما اکنون حتی باستان شناسان هم نتوانسته اند آثاری از همین کارهای عظیم دنیایی آنان بیابند و قهر خداوند آنان را به یکباره محو کرده است.
پس دل قوی دار که مرام حق اگرچه ممکن است روزگاری از صحنه زندگی به دور باشد، ولی حرکتی زاینده و پاینده است که می رود تا سر انجام راهبری بشر را بر عهده گیرد و تا آن موقع نباید نا امید شد و مقهور حیله و نیرنگ دنیا پرستان و قدرتمداران گردید و از حرکت ایستاد و تسلیم جهل شد.

 

+  نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 12:15 PM |  شنبه پانزدهم شهریور 1393  

حواله ی مرگ کردن، یا مجادله احسن؟!

مصطفوی 21 خرداد 1395 5023 کلیک ها

سّر زیبایی نهرها در پا گرفتن زندگی در پای آن است پس بیاییم همچون نهرها باشیم که زندگی در پای ما سر بگیرد و "مرگ" را برای افراد زیرپای خود و دیگران به ارمغان نیاوریم این واژه "مرگ" که مدت هاست بر سر زبان مان انداخته اند و جاری است، با خوی مسلمانی و خداگونه بودن انسان سازگار نیست.

مرگ بر کسی که مرا قبول ندارد، مرگ بر کسی با من دشمن است، مرگ بر کسی که حقی از من باطل کرده و... چنین آرزوهایی برای دیگران نشان از دوری از خدا گونه بودن است. چنین آرزو هایی نشان می دهد که ما از خداوند و خداگونه بودن چقدر دوریم که برای دیگر بندگانِ او، هر چند ممکن است خاطی و منحرف باشند، "مرگ" طلب می کنیم در حالی که اگر این منطق مبنای درستی برای لایق به مرگ شدن، باشد خداوند بر ما اولی تر است و حق او را بسیاری از جمله خود ما زایل می کنیم و او باید طبق این قاعده اکثر ما را جاروب کند که همواره خشم او را با اعمال خود بر می انگیزیم؛ و اگر این گونه بود بسیاری از انسان ها از صحنه جهان بر می افتادند.
ولی آن شاعر خوش فهم می گوید "عجب صبری خدا دارد، من اگر جای او بودم ..." و خدا را باید شاکر باشیم که شریکی برای خود نگرفت و هیچ کدام ما جای او نیستیم.
لذا این منطق درستی نیست که برای انسان ها به واسطه مشکلی که دارند و یا انحرافی که در آنان می بینیم و یا کجی که در رفتارشان است، طلب مرگ کنیم، باید برای انسان های دیگر طلب زندگی کرد و اگر چنانچه که خود را حق می دانیم، هدایت غیر خود را بخواهیم نه "مرگ" شان را.
این با خوی و مرام و مسلک ائمه دین اسلام و دیگر ادیان الهی (ص) هم سازگار نیست و در جوانمردی و فتوتی که در آنان سراغ دارم، آنان را به دور از این می بینم که درخواست "مرگ" مخالف و دشمن خود و حتی قاتلین خود را کرده باشند. وقتی علی (ع) وصیت نحوه رفتار با قاتل خود (ابن ملجم) را به امام حسن (ع) می کند می گوید که این حق وارث خون است که قصاص کند و اگر زنده ماندم خود می دانم چه کنم، که مطمئنم طبق آیه شریفه قرآن ایشان بخشش را مد نظر داشت و یا در واقعه عاشورا در سخن صاحب آن روز (ع)، سخنی از نفرین و آرزوی "مرگ" برای دشمنان جنایتکار خود نیست؛
چون اینان (ع) به هدایت بشر آمده اند و دل هاشان چون دل های ما نیست و از هوای نفس خالی است و نمی خواهند همچون ما باشند که با مرگِ طرف مقابل شان، دل شان خنک شود و دل مبارک آنان به هدایت انسان ها خنک می شود تا "مرگ" آنها، و علی (ع) آنقدر در این راه پیش رفت که بر جنازه دشمنان خود هم می گریست، چون راضی به مرگ شان نبود و می خواست که زنده می ماندند و این سرا را بدون هدایت ترک نمی کردند و هدایت شده راهی دیار باقی می شدند.
اما ما به دور از سیره و راه ائمه (ع) خود با نثار و آرزوی "مرگ" برای غیر خود، نابودی آنان را طلب می کنیم، کار را به جایی رسانده ایم که حتی برای مخالفین عقیدتی خود که از خودمانند و به آنچه ما رسیده ایم، نرسیده اند و آنچه ما استنباط کرده ایم، نکرده اند و با عقل، علم، منطق و استدلال به بطلان راه و تفکر ما سخن می گویند، هم "مرگ" حواله می کنیم این در حالی است که باید به "مجادله احسن" در مقابل استدلال آنان روی آورد و از این نوع سخنان در مواجهه با غیر خود، طبق دستور روشن قرآن کریم دور باشیم.
و جالب این است که توجهی هم نداریم که اگر خداوند به حرف ما گوش کند و دعای ما را مستجاب نماید از جمعیت چند میلیاردی زمین، چند میلیونی باقی نمی گذاریم و مثل طوفان نوح (ع) زمین از دیگر بندگان خدا پاک خواهد شد و تنها ما می مانیم و خود.
تاریخ انبیا از جمله نوح (ع) و... نشان می دهد که آنان (ع) خواستار تنبیه امت خود نشدند بلکه خداوند خود تصمیم به این کار گرفت و وسعت کشتار و یا تنبیه بندگان را نیز خود خدا تعیین می کرد نه بندگانش (از جمله پیامبران مامور به امت ها). و ائمه اعزامی از ناحیه ذات اقدس الهی (ع) تنها مامور به هدایت بودند و باقی کارها (از جمله زمان مرگ و لزوم آن) را خداوند خود تصمیم می گرفت.
پس بیاییم در خواسته های خود برای زندگی دیگران تجدید نظر کنیم و همچون ائمه ادیان الهی (ع)، چون نهرهایی زیبا باشیم که زندگی در پای آنان شکل می گیرد که زیبایی نهرها به زندگی بخشی به دیگران است نه نثار "مرگ" به آنان.

 

+  نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 11:11 AM دوشنبه هفدهم شهریور 1393

امر و نهی کنند ولی نشوند

مصطفوی 21 خرداد 1395 1893 کلیک ها

برخی نشان داده اند که فریضه امر به معروف و نهی از منکر را بسیار لازم و واجب می بینند، اما نه اینکه امر به معروف و نهی از منکر بشوند، بلکه خود امر به معروف و نهی از منکر کنند. در حالی که خود سراپا عیبند و لایق و لازم به امر شدن به بدیهی ترین معروف ها و نهی شدن از بدیهی ترین منکرها، گوش هاشان نه تنها شنوای شنیدن امر به معروف نیست، بلکه تحملش را هم ندارند و سریعا جلوی آن را می گیرند، ولی در عین حال زبان هاشان به امر به معروف و نهی از منکر بسیار فعال و مشتاق و بلکه بدان عادت کرده و موضوع هر سخنوری شان در جمع مسلمین است.

چنانچه آمرین به معروف متکی بر تئوری وهابی مسلکی (خود حق بینی مطلق و باطل مطلق بینی غیر) را که در هر نقطه از عالم مشاهده کنی، خواهی دید که چنان دستگاه امر به معروف و نهی از منکری تشکیل داده اند که در مدینه النبی (ص) هرگز چنین دستگاهی سابقه نداشته است؛ ولی رفتار و کردار این ناهیان و آمرین را که مطالعه و نظاره می کنی، از اسلام که چه عرض کنم از انسانیت هم به دورند و خود از محتاج ترین ها به امر به معروف و نهی از منکر می باشند. اگر طعمه های این آمرین به معروف و ناهیان از منکر را با خود آنان مقایسه کنی می بینی که ممکن است منکرِ این طعمه ها چند تار مویی باشد که از زیر حجابی بیرون زده باشد و...، اما وقتی خود این ناهیان را که مشاهد کنی می بینی که انحراف آنان به بزرگی بیرون زدن از مرام اسلام و انسانیت است که از زیر نقاب دروغینِ اسلامی شان سخت بیرون زده و برای کورها هم اظهر من الشمس شده است؛ پس خواهی گفت که آنان خود بسیار لایق و محتاج تر بر شماتت و یا تصحیح افکار و کردارند تا طعمه ی گرفتار در دام شان.
  نمونه تاریخی و واضح این نوع حُکام در زمان امام حسین (ع) اتفاق افتاد، این حاکمِ اسلامی که خود را امیر المومنین و ولی امر خدا و رسول (ص) بر امت اسلامی و جانشین بر حق خلفای اسلامی سلف معرفی می کرد، وقتی حسین (ع) برای امر به معروف و نهی از منکر این حاکم اسلامی که فساد و انحرافش بالا گرفته بود از مکه خارج شد، بلافاصله او را "خارجی" و خروج کرده بر حاکمیت اسلامی و از دین خارجش معرفی کرد و با نادیده انگاشتن بدیهی ترین حقِ امر به معروفِ مردم بر حاکم اسلامی، این حرکت حسین (ع) را "فتنه حسین" نامیدند که بر امیر مسلمین خروج کرده و لذا با برانگیختن احساسات مسلمانان آن زمان، آنان را برای دفع "فتنه حسین"، بسیج کردند و از این مردم بی بصیرت لشکر عظیم آراستند و به میدان آوردند و برای نابودی اش اعزام کردند و آمرین به معروف و ناهیان از منکر واقعی و اهل خانواده اشان را به محاصره تنگ و ظالمانه خود گرفتند و تنها راه خروج آنان از این محاصره غیر انسانی، غیر شرعی و غیر عرفی عرب آن موقع را توبه حسین (ع) و بیعت او با ولی امر مسلمین؟! یزید بن معاویه اعلام کرد و هیچ راه دیگری نگذاشتند الا ماندن و به شهادت رسیدن و یا تسلیم و توبه.
چرا؟ چون حسین (ع) به پیمان شکنی معاویه و انتصاب یزید بر جانشینی خود طبق میثاق بین امام حسن (ع) و معاویه معترض بود، چون حسین (ع) به انحراف در اعمال و احکام حاکم وقت معترض بود، چون حسین (ع) به زیر پا رفتن اصول مدون اسلام توسط حاکم وقت معترض بود، چون بر انتصابات زیانبار از بین فاسدها در حاکمیت سرزمین اسلام معترض بود و... و این اعتراضات اگر چه تنها امر به معروف و نهی از منکری بیش نبود، ولی گوش این حاکم اسلامی به شنیدن آن نه تحمل داشت و نه عادت.
این حاکم وقتِ اسلامی تنها می توانست بر منبرِ مسجد بزرگ و عظیم اموی شهر دمشق، که از میراث قدرت مدارانِ سابق از جمله پدرش بدستش رسیده و اکنون با شبهه های بسیار بر آن تکیه زده بود بنشیند و در جمع کثیر مومنین گرد آمده بر پای منبرش افاضه فیض! کند ولی اصلا فیضی از ناحیه دیگران بر خود متصور نبود که بیایند و بنشینند و بی لکنت زبان بگویند و او گوش کند و خود را اصلاح کند، او خود را مالک جایگاه خود و ملزم به حفظ آن به هر وسیله و هزینه یی می دید تا از گزند هرگونه خطری آن را حفظ کند.
این حاکم اسلامی حتی امر به معروف و نهی از منکرِ ناصحی همچون حسین (ع) را بر نتافت و راضی نشد خاندانی که در تاریخ اسلام امتحان پس داده بودند و در نصیحت و مشورت به سابقین نشان داده بودند که از هیچ خیرخواهی حتی در مقابل دشمنان و غاصبین جایگاه شان روی گردان نیستند، را تحمل کند و از آنان نصیحتی بشنود؛ خاندانی که در راس آن علی (ع) بود که همکاری اش با خلفای اسلامیِ زمان خود در مشورت و هدایت آنان به صلاح خود و دولت شان بی نظیر و اسوه اخلاق مداری، مسلمانی و دل سوزی بود و البته حسین (ع) هم فرزند چنین بزرگ مردی بود و می توانست ناصح و مشاوری صادق در هدایت این امپراتور بر تختِ رومیان نشسته باشد.
 ولی از آنجا که گوش های این نوع حکام هرگز عادت به شنیدن سخنی غیر از تعریف، تمجید، تملق و چاپلوسی و به قول مهران مدیری خودمان "پاچه خواری" ندارند حتی دهان کسی مثل حسین (ع) را با کشتنش می بندد که مبادا وجدانش از سخن او مکدر شود و نهیبی باشد بر انحرافش و چوب بیدار باشی بر دل به خواب زده اش که به کجا می روی (فاین تذهبون)؟!.
اما ظاهرا این درد عمومی این جماعت در طول ادوار تاریخ است که حافظ علیه الرحمه هم آن را به عینه دیده و می فرماید :
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند
گوییا باور نمی‌دارند روز داوری
این همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند

 

+ نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 6:58 AM |  سه شنبه هجدهم شهریور 1393

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در روستای گرمنِِ پشت بسطام، مردم ...
سلام...شاید برای خواندن این مطالب ودرک ان تا حدودی... ۳ساعت وقت گذاشتم...تشکر ؟از تمامی عوامل ..مخصو...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
تقاطع تنش‌زایی سید مصطفی تاج‌زاده استراتژی باخت - باخت جمهوری اسلامی در منطقه، به‌ویژه در اعزام نی...