ملک با چنین شیوه و آیین نماند!

نوشیروانیان، اردشیران، هرمزان، شاهپوران، خسروان و دیگر حکمرانان عاقل گرچه زرتشت (ع) و خدای بزرگش، حضرت "اورمزد"[1] عالی مرتبه را خوب می شناختند و بر برکات او و دینش واقف بودند و می دانستند که هموست که آنان را مفتخر به "اوستا"[2] کرده و... تا بتوانند در مقابل دیو و ددان، ناپاکان و ناپاکی ها مقاومت کنند و راه سعادت خود و مردم شان را در مسیر گفتار نیک، کردار نیک و پندار نیک بیابند، و زندگی درخوری را برای خود و جامعه اشان تدارک بینند؛ اما "کاخ نشینان" و "اربابان آتشکده" همه این موهبت ها را به فراموشی سپرده، قدرناشناسی را به اوج رساندند و مردم خود، زرتشت، اوستا، آتشکده ها و حتی اورمزد باری تعالی را بخدمت تاج و تخت، قدرت و ثروت و سلطه دنیوی خود و طبقه اشرافی گرفتند و "آتشکده" و "کاخ" پا به رکاب مشترکی شدند تا همکاری دوسویه ایی را ایجاد کرده و خدمتگذاری متقابلی را برای تحکیم نفوذ دنیوی اشان، در پیش گیرند و بدین وسیله دین و خدای زرتشت را خرج تحکیم قدرت و ثروت آتشکده و کاخ کردند و حتی پارا از این فراتر گذاشته و در کشاکش تعیین حدود قدرت بین کاخ و آتشکده، گاه اربابان آتشگاه چنان طغیان کردند و حدود ناشناسی که ملک و ملت به خطر افتاد و در بعد داخلی اش نتیجه تشکیل حکومت های ملوک و الطوایفی مذهبی در درون قدرت متمرکز سلسله سیاسی – مذهبی ساسانی[3] بود و در این مسیر رقبای خود همچون "مانی"[4] را با تحت فشار قرار دادن "کاخ" علیرغم پیروان بیشمارش به محاکمه و استنطاق موبد موبدان بردند که هم دشمن مانی بود و هم قاضی پرونده اش، و لذا به زندانش افکندند و چندان عذابش دادند تا جان به جان آفرین تسلیم کرد و قیام مزدکیان[5] نیز در کشاکش همین رقابت به محاق بردند و جنبش افتخار آفرین آزادی خواهی او را به سرانجامی بد دچار کردند.

و چنان دین زرتشت و آنچه آورده بود را ضایع کردند که دیگر نه آتشکده و اربابان آن توانایی مقابله با اهریمن را داشتند تا در برابر تاریکی، نور بیفشانند و... و نه کاخ و آنکه بر تختش تکیه زده بود، توانایی حفظ مرزهای ایران را داشت؛ و اینک در انتهای پروژه وحدت بین این دو، در زمان خسرو پرویز ساسانی به چونان شیر بی یال و کوپالی تبدیل شدند که در دل هیچ دشمنی توان ایجاد ترسی نداشتند و نعره های وحشتناک این شیر پیر حتی مویی بر تن قبایل صحرا نشین اطراف سرزمین های ساسانی نیز ایجاد نمی کرد، و چنانش کردند که اورمزدی که سال ها بر قلوب این مردم حکومت می کرد و بر صفحه دل آنان محکم و امن ایستاده بود و مایع وحدت شان شده بود، او دگر بدون تخت نوشیروانیان بقایی برایش متصور نبود و تخت شاهی نیز البته بدون او برپای نمی ایستاد، و این دو را چنان در هم آمیختند که و به زیرشان کشیدند که جناب فردوسی (ره) شرایط این بیمار نزدیک به مرگ را این چنین ترسیم کرد:

نه بی تخت شاهی بود، دین بپای      نه بی دین بود پادشاهی بجای

چنین پاسبانان یکدیگرند       تو گویی که زیر یک چادرند

در چنین زمانی که اورمزد به همراه اوستا و تعالیم زرتشت خاصیت خود را از دست داده و در زیرپای قدرت اربابان زیاده خواه آتشکده و کاخ نشینان طرفدار اشرافیت از خاصیت ایجاد شرایط گفتار، کردار و پندار نیک زایل گشتند؛ قبیله های پراکنده صحرانشین که چند صباحی تازه گرد آمده بودند و در حالی که حتی سرقبیله و نخ تسبیح خود، محمد امین قریشی (ص) و مایه وحدت خود را نیز از دست داده بودند، و بسیار سرگرم تحکیم قدرت و اختلافات درونی خود بودند و حتی می توان گفت در نبود محمد مصطفی (ص) دوره استحاله و اضمحلال خود را نیز آغاز کرده بودند و...، توانستند اورمزد خود را که اینک در آن سرزمین "الله" هش می نامیدند، را در حالی که از دستی به دستی دیگر شده، و در این دست به دست شدن حتی بسیاری از خاصیت های خداییش را نیز از دست داده بود، بر اورمزد ایرانیان کثیر الجمعیت جایگزین کنند.

آری برادر داعش مسلک من! امروز تو نیز اگر قرآن، محمد (ص) و الله تعالی را به زیرپای قدرت و قدرت طلبی های خود صرف کنی و رقابت بین مسجد و دارالسلطنه ها را براه اندازی و ادامه دهی کار را به جایی خواهد رساند که این بار نیز آندو به قول حکیم توس "پاسبان" یکدیگر شوند، طوری که در زیر یک "چادر" تلقی شده، در آن زمان سردارانی همچون سعد ابی وقاص، جریر بن عبدالله، عتبه بن فرقد، مغیره بن شعبه، ابوموسی اشعری، نعمان بن مقرن، عثمان بن ابی العاص، احنف بن قیس، مهلب بن ابی صفره، قتیبه بن مسلم باهلی های[6] دیگری از راه خواهد رسید و نبردهای قادسیه، مداین، شوشتر، جلولا و فتح الفتوح نهاوند[7] دیگری را به راه خواهند انداخت و آنگاه است که کاری سرداران شما همچون مهران مهر وبه، رستم فرخزداد، خرّه زاد فرخ، هرمز، مهران رازی، هرمزان، فیروزان مردانشاه[8] و... بر نخواهد آمد و خیانت سرداری همچون سیاه دیلمی کار را یکسره کرده و بساط این چادر با محتویاتش را به باد خواهند داد و شما را فارغ از تاریخچه درخشان دین و مرام تان و قدرت و شوکت خدایتان، جمع کرده و در آن هنگام دیگر نباید گلایه گذار شرایطی شد که پیش خواهد آمد:  

زبان و خط پهلوی عملا متروک شد، دین پیامبر ایرانی حضرت زرتشت (ع) از صحنه رانده گردید، اشراف (روحانیان، ثروتمندان، پیشه وران و داشمندان آریایی تبار و...) از صحنه پاک شدند، طوایف متعدد عرب به نواحی مختلف ایران کوچانده و ساکن و سروری آغاز کردند، و البته دیگر ایرانی در کار نبود که ظرف وجود اورمزدیان و دین و آیین شان باشد؛ و برخی از سرداران مهاجم مسلمان کار را به جایی رساندند که یکی از آنها به نام "قتیبه بن مسلم باهلی سردار معروف حجاج (بن یوسف ثقف) چندین هزار نفر از ایرانیان را در خراسان و ماوراء النهر کشتار کرد و در یکی از جنگ ها به سبب سوگندی که خورده بود آنقدر از ایرانیان کشت که به تمام معنای کلمه از خون آنها آسیاب روان گردانید و گندم آرد کرد و نان پخت و تناول نمود. زن ها و دخترهای آنها را در حضور آنان به لشکر عرب قسمت کرد."[9]

 آری برادر داعش مسلک من! همانگونه که اکنون اورمزدیان به مرثیه خوانی گذشته پرافتخار خود مشغولند و تا یاد فرّ ایزدی خود می افتند اشک بر چشمان شان جاری می شود و برای بازیابی مجد و عظمت خود منتظر ظهور دوباره نجات بخشی اند تا خود را از پراکندگی در گوشه و کنار جهان و بی سرزمینی نجات دهند و...؛ برای ما هم گرفتار شدن به همین درد نه غیرممکن است و نه دور از انتظار؛ و "سراپای ایران (که) موطن آزادیخواهانست"[10] تبدیل و سرزمین اشغالگران خواهد شد؛ و باید دانست که در این وضع پیش آمده همانقدر که اردشیر بابکان، خسرو پرویز و... مقصر بودند که موبدان و هیربدان زرتشتی، که هر دو تیغ دولبه ایی شدند تا آبروی "اورمزد مهربان" را برده و او را از دل اهل اورمزدستانِ زمان خود بیرون کردند و سربازان سردار ایرانی وقتی در برابر لشکر ناچیز سعد ابی وقاص قرار گرفتند در دل خود نه حضور اورمزدی را احساس می کردند و نه از کاخ نشینان و نه اربابان آتشکده ها محبتی به دل داشتند و لذا در مقابل سپاه ناچیز مهاجم مقاومتی نکردند و سردار سپاه ایران جناب رستم فرخزاد در مقابل استدلال سردار اسلام جناب مغیره بن شعبه پاسخی برای ارایه نداشت، آنگاه که از حقیقت خود و سپاهش از زبان مغیره مطلع گشت که گفت: "از ما تازیان هیچ کس دیگری را بنده نیست. گمان کردم شما نیز چنین باشید. بهتر آن بود که از اول می گفتید که برخی از شما بندگان دیگرید، از رفتار شما دانستم که کار ملک شما بِشد. ملک با چنین شیوه و آیین نَماند."[11]

 

[1] - نام خداوند باری تعالی در دین زردشت

[2] - کتاب حضرت رزدشت (ع) از فرستادگان خداوند بر سرزمین ایران که پیروان خود را به پندار نیک، کردار نیک و گفتار نیک فرا می خواند.

[3] - سلسله ساسانیان بر پایه تعالیم زرتشت و جهان بینی آن بر اساس اوستا شکل گرفت و بنیانگذارش اردشیر بابکان خود از خاندان روحانی زرتشتی و کاملا به موبدان و آتشکده ها وابسته بود. زرتشت دین رسمی و نقش روحانیون همیشه نقش مسلط بود. پادشاه ساسانی نیز خود نقش ذل اللهی داشت. اثوران بالاترین طبقه روحانیون زرتشتی بودند و موبدِ موبدان و هیربد هیربدان رهبران معنوی و مادی آتشکده ها و از نزدیکترین ها به شاه بودند و به گاه مرگ او ذل الله بعدی را خود به همراه خبرگان دیگری از  اشراف تعیین می کردند.

[4] - مانی پیامبر دیگر ایرانی که کار او در زمان شاپور اول، هرمز اول و بهرام اول بالا گرفت و رشد و پیشرفت تعالیم او در بین مردم، موبدان زرتشتی را پریشان کرد و حکومت مرکزی را تحت فشار قرار داده تا سیاست مدارا را کنار گذاشته او را به محاکمه بکشند و نهایتا بهرام اول تسلیم ارباب آتشکده شد و او را به محاکمه کشید و در اختیار موبد موبدان کرتیر قرار داد، قیامی مانی علیه وضع مردم در زمان ساسانیان بود که مورد اقبال مردمی قرار گرفت که علیه اشرافیت غارتگران بیت المال مردم که خزاین آنان مملو از ثروت بود و مردم عادی را به اتخاذ ریاضت تشویق می کرد. تعالیم مانی از زرتشتیت گرفته شده بود و معتقد به نور و ظلمت بود با این تفاوت که علیرغم زرتشتیت که نور بر ظلمت پیروز می شد ولی مانی نور را ناتوان و مقهور پنجه ظلمت می داند.

[5] - شورشی دگر که بر وضع بغرنج مردم که زیر بار خراج، قحطی و رقابت های قدرت و ثروت له شده بودند، شورید که این قیام در زمان بلاش و قباد ساسانی به اوج رسید و نهایتا در سال 524 میلادی آنان نیز به محاکمه موبد موبدان و سرروحانیون زرتشتی که هم رقیب بودند و هم دشمن مزدک، سپرده شده و به بددینی (انحراف) محکوم و مزدک و مزدکیان به طرز فجیعی توسط انوشیروان عادل قتل عام شدند. در تعالیم مزدک نور آگاه و ظلمت کور است لذا غلبه ی نور ضروری و قطعی و پیروزی ظلمت تصادفی و موقت است. جدایی نور و ظلمت امر حتمی و تحقق آن با یاری مردم از نور در نبرد با نیروهای ظلمانی ممکن می شود و وظیفه آدمی استکه نور را از چنگ ظلمت برهاند. مزدک معتقد بود که نعمات را اورمزد یکسان در دسترس مردم قرار داده و نابرابری از آنجا برخواست که کسانی به زور اموال دیگران را تصرف می کنند. و اگر نابرابری از میان برود ریشه خشم، حسد و کینه و جنگ از بین می رود و جای خود را به آشتی و مهر و دوستی و دادگری خواهد داد. و جهاد در راه پیروزی برابری و دادگری همان نبرد اهورایی و ایزدی علیه اهریمن است. مزدک برای برگزیدگان مذهب خود دو خصیصه مهم بی آزاری و ریاضت (دوری از تمنات دل) را ضروری می دانست.

[6] - سرداران سپاه اسلام که با ایرانیان در نبردهای فتح ایران فرماندهی کردند

[7] - جنگ هایی که بین مسلمانان و ایرانیان در گرفت و به نابودی امپراتوری ایران انجامید

[8] - سرداران ایرانی که با سپاه مسلمین نبرد کردند و فرماندهی سپاه ایران را در این جنگ ها به عهده داشتند

[9] - منبع صفحه 8-107  بیست مقاله مرحوم قزوینی به نقل از کتاب "تاریخ بلخ"

[10] - شیخ محمد خیابانی نطق 13 ثور 1299

[11] - حوادث سال 24 هجری به نقل از تاریخ طبری