کودتای 28 مرداد 1332 ننگی ابدی بر دامان ناپاک آفرینندگان آن

تاریخ همیشه تکرار می شود اگر تنها کمی از تاریخ بدانی (حتی سرفصل هایش را)، می بینی که همه اش تکرار مکرّرات است خصوصا برای کشورهای عقب افتاده که دور باطلی را همواره تجربه می کنند؛ دور تلاش برای حاکمیت مردم و دمکراسی و رسیدن به برخی اهداف جمعی، و متاسفانه بلافاصله آغاز بازتولید وضع قبل و دور بازگشت به اصل (که همان حاکمیت منابع غیر رسمی قدرت بر شوون زندگی این مردم) است؛

در این کشورها  و از جمله ایران عده ایی خیانت پیشه از بین خود ما انگار مامور به حفظ وضع استبدادی هستند و برای این ساخته شده اند تا تحولات مثبت و دستاوردها را خنثی و بی اثر کرده و ما را قدم به قدم به وضع قبلمان باز گردانند. این را در انقلاب مشروطه هم دیدیم و بعد در دوره ملی شدن نفت هم آن را تجربه کردیم که تلاش این مردم و نخبگانانش بی ثمر و عقیم شد.

 دولت مرحوم دکتر محمد مصدق عصاره مبارزه مردم ایران برای داشتن نماینده ایی بود که منافع آنان را در برابر خودکامگی ها و زیاده خواهی ها تعقیب کند، ولی دولت این مرد بزرگ تاریخ کشور نیز با کودتایی شوم به سقوط کشانده شد و یارانش اعدام شدند و پیروزهای کودتا این نماینده مردم را در حصر خانگی قرار دادند و آنقدر بر این ظلم خود اصرار کردند و نگهداشتندش تا بمیرد و کاری کردند که نشانی از او نماند، حتی ظهور انقلاب مردمی و سراسری که در سال 1357 به ثمر نشست نیز نتوانست چهره این قهرمان ملی را از زیر خاکستر ظلم مستبدین و خدعه گران داخلی و خارجی بیرون کشیده جایگاه قهرمانیش را بدو باز گرداند.

مبارزه برای حاکمیت مردم بر مردم و ظهور مردم سالاری و یا همان دمکراسی واقعی پروژه ایی اساسی در پیچ تاریخی تحول وضعیت مردم ایران است که گذر از آن و دست یابی بدان می تواند سرنوشت این آب و خاک و مردم آن را تغییر داده و پتانسیل های بسیار ارزشمند طبیعی و انسانی کشور را در جهت پیشرفت و عزت این آب و خاک به فعلیت در آورده و جهت درستی دهد؛ اما افسوس که فرصت های طلایی این مردم همواره با زیاده خواهی ها، انحصار طلبی ها، گروه گرایی های (و...) عده ایی از ما در هر عصری به هدر می رود و دوره عقب ماندگی و درجازدن این کشور تمدید می شود؛ فرصتی که در رقابت های سریع و سرونوشت ساز کنونی جهان شاید اصلا تکرار شدنی نباشد.

اگرچه ما عادت داریم مسایل مان را دوش خارجی ها بیندازیم و آنان را عامل اصلی مشکلات خود معرفی کنیم و لذا شعارهای ما هم همیشه متوجه خارجی هاست ولی مشکل عمده ما از خود ماست و به قول قدیمی ها "کرم از خود درخت است." از سوی دیگر دست های خارجی آفریننده این وضع را که نمی شود زیاد شماتت کرد که آنان از ما نیستند و به طور طبیعی منافع خود را دنبال می کنند و این حق نانوشته در دیپلماسی بین الملل به رسمیت شناخته شده است که آنها حق دارند منافع ملی خود را دنبال کنند و این حق برای ما هم متقابلا وجود دارد، ولی دست های داخلی که از ما هستند و ما را به این سرنوشت مبتلا می کنند را اصلا نمی توان بخشید و بخشودنی نیستند و این فرصت سوزان خیانت پیشه و پست در پیشگاه تاریخ، مردم و خداوند محکوم ابدی خواهند بود.

البته برخی خواهند گفت که پیروزمندان کودتای 28 مرداد 1332 برای این کشور خدمات زیادی از جمله پیشرفت و سازندگی به ارمغان آوردند، و هرگز انسان منصف نمی تواند چشم بر خوبی ها ببندد و کور شده ساختن ها را نبیند ولی اینجا سخن از یک پیشرفت همه جانبه و ریلی است دائمی که کاروان ما را به مقصد برساند نه پیشرفتی که مردم یکی از ابزار تولید تلقی شوند، بلکه صاحبکار بوده و پیشرفت شان بر پایه آزادی و دمکراسی استوار باشد. نمونه امروزی پیشرفت فاقد دمکراسی و آزادی چین است که توسعه شگرفی را تجربه می کند ولی مردمش در حصر حزب کمونیست و تصمیمات عده ایی قلیل قرار دارند و البته از برخی منافع توسعه برخوردارند لذا کارشناسان چین و الگوی توسعه آن را امید آسیا و جهان نمی دانند و به علت نداشتن پایه های انسانی از جمله دمکراسی و آزادی پیشرفتش را ناقص الخلقه و در معرض خطر می بینند

 

 

"این هم گزارشی از این روز شوم به روایت آقای روح الله قاسم زاده به نام "یخ بندان مرداد 32

(منبع تلگرام)

شصت و سه سال پیش، روزهایی جریان داشت که مردمانش فکرمی کردند پیروز و فاتح ابدی رویدادهای مهمی هستند. مصدق محبوبشان که در رفراندوم به عملکردش "آری" داده بودند بر مصدر تکیه زده بود و حامیانش هم آزادانه مجسمه های "رضا قلدر" را از میدان های شهر پایین می کشیدند. حتی سخن از اعلام جمهوریت در میان بود و صدای عصای حسین فاطمی از هرجایی شنیده می شد. شاه هم که به عراق گریخته بود و همه چیز آماده و مهیا بود برای یک سرخوشی بزرگ. یک جهش بلند. جشن بزرگ به پایان رساندن راه پرسنگلاخ و مرد افکن47 ساله که از مشروطیت آغازشده بود ... 

که خبر عزل مصدق و جانشینی تیمسار زاهدی لرزه بر دل و اندام آگاهان انداخت. آنچه بیش از همه رخ ها را زرد و ترسان کرده بود ممانعت مصدق از برپایی تجمع هوادارانش بود و اختلاف مکی، بقایی و توده ای ها بااو. دیگرحتی کاشانی ای هم درمیدان نبود که فرمان کفن پوشی صادرکند. خیابان ها پرشده بود از عربده های "شعبان جعفری" و چماق کشی های "پری بلنده" و برق تیغ " حسین رمضون یخی " .
همه ی حامیان دولت را از دمِ تیغ گذرانده بودند. "سرگردسخایی" را در کرمان مثله کردند و فاطمی دوست داشتنی تیرباران شده بود. عملیات آژاکس به پیروزی رسید و محمدرضا پیروزمندانه به میدان ساخته ی دست خود بازگشت. درب نشریه ی باختر را گل گرفتند و سلام ها بی پاسخ ماند. سرها به گریبان فرورفت و نفس هایی کز گرمگاه سینه بیرون می آمد، ابری تاریک را مجسم می ساخت. و درغوغای آفتاب سوزان مردادماه، زمستان آمد و هوا بس ناجوانمردانه سرد شد...
آنانی که تا دیروز مجسمه ی رضا پهلوی را پایین می کشیدند امروز باید به عدلیه بابت چپ نگاه کردن به نوچه های شعبان بی مخ پاسخ می دادند. تمام کنگره های کاخ آرزوها یک شبه فروریخت و مطالبه ی جمهوریت به فرار ازدست نظمیه چی ها بدل شد.
28 مرداد بی شک از تلخ ترین روزهای این خاک سالخورده است. خاکی که درپس خود رگ های میرزاتقی خان و بهارستان به توپ بسته شده را به تماشا نشسته بود، بیش از پیش سرخورده گشت و در قریه ی احمدآباد به توبره بسته شد. و بغضی درحنجره اش پایدار ماند که پایان مرداد هر ساله، پیراهن عزای رنگ و رو رفته اش، غرق در اشک های حسرت اندوهش می شود.
ضربه ای که 28 مرداد بر پیکره ی سوار اصلاح طلبی وارد آورد را بدیل چندانی نیست. از آن جهت که هم انسجام گروه های متحد تحول خواه را تا سالها از هم پاشاند و هم جبّه ی کریه استبداد را پس از دو شکست در ایران چنان برافراشته کرد که زان پس مشروطه خواهی راه خود را به انقلاب کج کرد و دیگر خبری از آن کنش های نرم مصلحت سنج نبود و چاشنی اسلحه و باروت را به مبارزات و حرکت های تحول خواهانه افزود. علاوه برتمامی این موارد، شکست های پیشین پیش از یک دهه جبران شده بود اما این ناک اوت ناگهانی 25 سال سخت ترین و تلخ ترین روزها را به دوش یاران آزادی تحمیل کرد. از شکسته شدن بند بند وارطان ها گرفته تا خون ادراری های گلسرخی و تبعید امام ...
امروزه باید به این گونه وقایع به دیده ی تجربه اندوزی نگریست. تجربه و درسی که وقوع و به منصه ی عمل رسیدن 28 مرداد به جریانات تحول و آزادیخواه بخشید، هیچ گاه نبایستی در غبار فراموشی ها مدفون شود و این گونه جریانات همواره باید بدان ها توجه داشته باشند تا دوباره کاری های بی انجام نای، انگیزه و بلوغ این حرکت ها را نگیرد.