اینجا دنیاست و همه چیز ممکن

اینجا دنیاست! مرگز سورپرایز شدن، مخلوط و ملغمه ای از خیر و شر، نمی توان گفت اینجا میخانه است و گرگ سرا؛ و یا آنجا مسجد است و انسان سرا، فرزند این گرگ را انسانیت ممکن نیست، و یا فرزند آن انسان را گرگ شدن نشاید، بلکه بسیاری از گرگ ها فرزند همین انسان هایند و حتی از گرگ ها هم درنده ترند و گذاشتن نام گرگ بر آنها فریاد گرگ ها را هم به اعتراض بلند می کند؛ و یا فرزند گرگی، انسانی می شود و بلکه از انسان هم انسان تر. این است که فرد به فرد باید حکم کرد، پس وارد دانشگاه، حوزه و یا مسجد و میخانه و... شدی هرگز انتظار نداشته باش آن چیزی را ببینی که دوست داری و یا منتظرش هستی، چون ممکن است با چیزی مواجه شوی که انتظارش را نداری. اینجا دنیاست و همه چیز در آن ممکن

این شعر از فریدون مشیری جالب است:

گفت دانایی که: گرگی خیره سر، 
هست پنهان در نهاد هر بشر
 
لاجرم جاری است پیکاری سترگ
 
روز و شب ، مابین این انسان و گرگ
 
زور بازو چاره ی این گرگ نیست
 
صاحب اندیشه داند چاره چیست
 
ای بسا انسان رنجور پریش
 
سخت پیچیده گلوی گرگ خویش
 
وی بسا زور آفرین مرد دلیر
 
هست در چنگال گرگ خود اسیر
 
هر که گرگش را در اندازد به خاک
 
رفته رفته می شود انسان پاک
 
وآن که با گرگش مدارا می کند
 
خلق و خوی گرگ پیدا می کند
 
در جوانی جان گرگت را بگیر
 
وای اگر این گرگ گردد با تو پیر
 
روز پیری ، گر که باشی هم چو شیر
 
ناتوانی در مصاف گرگ پیر
 
اینکه انسان هست این سان دردمند
 
گرگ ها فرمانروایی می کنند
 
وآن ستمکاران که با هم محرم اند
 
گرگ هاشان آشنایان هم اند
 
گرگ ها همراه و انسان ها غریب
 
با که باید گفت این حال عجیب؟

+ نوشته شده در جمعه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۳۹۵ ساعت 4:44 PM توسط سید مصطفی مصطفوی  | 2 نظر

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.