سرانجام شکار و شکارچی صحنه های خدعه و نیرنگ

آنروز ها که صحنه های جور واجور بازی های روزگار را ندیده بودم، همواره این سوال برایم بغرنج بود که چطور صحابه و انصار نظاره گر حذف شعار و منش محمد (ص) و خاندان (ع) او شدند و این خاندان حکیم چگونه غافلگیر و اسیر صحنه چینانِ خدعه گرِ مکار و سحر کننده شدند، و یا چطور صحابه و انصار بدین روند به راحتی تن دادند، اسلام، منش اسلامی و انسانی آنان چطور در یک شیب تند و بازگشت به تاریکی در مدت کوتاهی دفن شد، در حالی که برایش ده ها نبرد کرده بودند و هزاران شهید و خسارت دیده بودند، میلیون ها راه سخت مجاهده را خود و همیاران شان به عینه لمس کرده بودند و... اما باز بدین وضع تن دادند.

اکنون دیگر این مسایل به راحتی قابل هضم و حل است، برای همه این ها می توانم در نمونه های کوچک و بزرگ در تاریخ زندگی خود نمونه بیاورم. که چطور مثلا صاحبان ثروت و مدعیان معنویت همدیگر را می یابند و تیر و تخته در کنار هم قرار می گیرند و ضلع دیگری که شریعتی آن را "زور" می خواند نیز تامین و تدارک دیده می شود و مثلث "زر"، "زور" و "تزویر" تشکیل می شود و صحنه هایی را به نمایش می گذارند که فکرش را نتوانی کرد و عده ایی علیه عده ایی بی توجه به عواقبش قیام و قعود کرده و حتی گوش به فرمان تاریکی، به خاموشی خورشید قیام می کنند، تا نوری نپراکند و حساب و کتاب عده ایی مستور بماند و...

دیگر این را به خوبی متوجه شدم که انسان ها هم تفاوتی ندارند بی کلاه و با کلاه، حاجی و مطرب، مسجدی و اهل میخانه، مدعی و بی ادعا، شیخ و عامی و... همه از یک ریشه و اصلند و تفاوتی بین شان نیست و بشر اگر بخواهد از این وضعی که در آن گرفتار آمده خلاص شود راهی ندارد بجز این که قانونی با ضمانت اجرایی بنویسد که همه (شیخ و عامی و...) در مقابلش تسلیم باشند و باید خود را از این طبقه بندی ها ظالمانه و بی خردانه برهاند که هیچکدام شان نه قابل اعتمادند و نه حضور در طبقات ملاکی برای برتری، مصونیت و... است.

همه انسان ها بر اساس آنچه در لحظه ایی به سود خود، جریان خود، حزب خود و... احساس کنند عمل می کنند تا یا منافع مادی و یا حتی معنوی خود را تامین کنند، و دیگر هیچ و خلاص و... یکی شان این را مجاهده می خواند و نفسش از جهاد حال می آید، یکی این را کسب روزی می داند و به نان و نوایی می رسد، یکی این را لحظه انتقام می داند و دلش خُنک می شود، یکی این را عمل صالح می داند و به اندوخته اعمال خیرش می افزاید و... تفاوتی نمی کند هر یک به جهتی خود را به تصمیم و عملی که انجام داده اند راضی می کنند، و عبور خواهند کرد، حتی اگر خونی ریخته باشد و یا حقیقتی را به پای قضاوت خود قربانی کنند و...

عده ایی متخصص صحنه چینی حوادث سترگند، و غالبا به کمین می نشینند تا حساب شده، رقیب را در غفلتِ لحظه ایی غافلگیر کرده و ضربه آخرین را وارد نمایند و خنجری را از پشت یا از رو در تنش فرو کنند و حتی بیشرمانه بر جنازه اش بگریند و یا فریاد وا رفیقا سر دهند (و حتی رسوا بگویند کی بود، کی بود، ما نبودیم) و در این راه هم همیشه هستند کسانی که به اشارتی قیام و قعود می کنند و به تایید و یا نفی رای می دهند تا از صحنه خشن حذف و... خود خشونت زدایی کنند و در نهایت همانی رقم خورده می شود که صحنه چینان ماهر صحنه ها آنرا تدارک دیده اند و متعاقب آن نیز همه سرمست از پیروزی راهی خانه های خود می شوند؛ در حالی که قربانیان شان مات و مبهوت که دین، اخلاق، انسانیت، منطق، قانون و... کجا رفت؟!! 

دیگر نمی توان به کسانی که خود را دیوارهای بلند معرفی می کنند، و مدعی هزار سنگ بنای رفیع در بنیان خود می باشند نیز تکیه کرد که اگر آنان نیز وضعی را با منافع خود مغایر ببینند، از پشت چنان خنجری در پشتت فرو می کنند که دشمن هم توان چنین انتقامی از تو ندارد، البته فارغ از طبقات انسان نباید به انسان های دون تکیه کرد، چرا که وقتی تکیه کردی و اعتماد، می بینی که علیرغم ادعای شان دیوارهای شکسته ایی بیش نیستند و چنانچه برایشان نفعی نداشته باشی و یا نفع داشته باشی و این نفع را در خور خود نبینند، حتی حاضر می شوند با دشمنان مشترک شان و تو، هم رای شوند و اجازه دهند آن دشمنان مشترک حتی خودشان را بر سر تو آوار کنند. یعنی حاضر می شوند هم خود خراب شوند و هم تو، تا تو را خراب ببینند؛ چنین مدعیانی برای این که به نفس خود حالی دهند به خرابی و آوار شدن خود هم حتی رضایت می دهند تا تو را خراب ببینند.

اما کسی که وارد صحنه بازی چنین ناجوانمردانی می شود باید تن خود را برای چوب خوردن ها چرب نماید و تنها کسانی می توانند که برنده این بازی های کثیف شوند که خود را از سطح این افراد بالا بکشند و هدفی والاتر را در نظر بگیرند وگرنه زیر سم اسبان کثیفی که در رکاب صحنه چینان این صحنه ها تدارک دیده شده اند، له خواهند شد و مغموم و دیوانه خواهی شد. انسان هایی که خود را از این سطوح پست بالا کشیده اند، می توانند به راحتی بر چنین صحنه های بچه گانه، کثیف و تکراری بخندند و به مضحکه خدعه گران مکار این صحنه ها بنشینند که شاد و سرمست صحنه شکار خود را ترک می کنند در حالی که در واقع این خودشان هستند که شکار مکر خودند و شکارشان بعد از دریافت تیغ کینِ شان فیض یافته و از بازی کثیف شان رهیده است و در حالی که آنان در پیله های تاریک خود به جشن نشسته اند، شکارشان نیز در روشنایی کامل به نظاره غلاف های تنیده شده به دور این انسان های کثیف خواهد نشست که بر کثافت اطراف خود افزوده اند و دیگر هیچ.

صحنه ایی که سیاست بازان مقابل علی برایش چیدند خود نمونه جالبی است، وقتی صحنه چینان شهادت علی (ع) به مقصود خود رسیده و شمشیر زهر آلود خود را در فرق مولای آزادگان جهان فرو کرده اند، در رقص و شادی مشغول، و به زعم خود تکبیر گویان به سوی خانه های خود روانند، در این سو شکار صحنه ی تزویرشان نیز سخن از فیض و رهایی می سراید و شاد از خلاصی از این ننگ حضور در بین آنان، او نیز رقص مستی دارد و سرمست روانه جایی بهتر، که در بین این جماعت کثیف، خدعه گر، متکبر، بی دین، نافهم، بی وفا، ناعهد و... دیگر نیست و این بالاترین هدیه ایی است که از سوی جنایتکاران خدعه گر به مولای عابدان داده می شود که پرونده سفید او در تاریخ خواهد درخشید و چشمان هر خیرخواهی را به خود خیره خواهد کرد و کثافت پرونده صحنه چینان خدعه و نیرنگ، رسوایی ابدی را برایشان به ارمغان خواهد آورد.

براستی پیروز این صحنه چینی ها، خدعه و خدعه گران نخواهند بود که بار گران عمل ناشایست شان گریبان شان را تا ابد رها نخواهد کرد و تا لحظه مرگ آنان را آزار خواهد داد، تا لحظه حساب و کتاب فرا رسد و سزای عمل شان را ببینند. این است سرآنجام شکار و شکارچی صحنه های خدعه و نیرنگ.

 

+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۹۴ ساعت 6:45 شماره پست: 891

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.