دعا کن برویم و خلاص شویم

واقعا اگر مسلمانیِ ما حداقل به رعایت حق الناس و یا همان حقوق مردم ختم نشود، این مسلمانی ما به چه درد می خورد؟، شاید بهتر باشد این نام مسلمانی را از روی خود برداریم و بیخود مسلمان و مسلمانی را بدنام نکنیم که این بدترین خیانت به اسلام و مسلمانی است؛ که مسلمان باید زینت اسلام و ائمه دین (ص) باشد نه مایه ننگ و بدنامی برای آنان. 

به محیط اجتماعی که نگاه می کنی متوجه می شوی، آنچه که به طرز محسوسی غایبش می یابی، اخلاق، انسانیت و... است. به عنوان نمونه وعده ها و تعهدهای زبانی انگار دیگر پشیزی ارزش ندارد و به قول عامه فقط جنبه سرکار گذاری طرف مقابل را دارد و اگر به رشته تحریر و امضای محکمه پسند در نیاید، انگار نه انگار که تعهدی داده شده است و به آب خورنی انکار و زیر پا گذاشته می شود، اگر فردی احساس کند که تیغش می برد، کوتاهی نکرده و حتی اگر بدهکار باشد قیافه طلبکارانه به خود گرفته و وقیهانه و به راحتی حقی را ناحق می کند و حقوق طرف مقابل را ضایع می کند، کافی است که احساس کند که قانون به نفع اوست دیگر خدا، وجدان، مسلمانی، اخلاق، انسانیت معنی ندارد و...
امروزه خیل عظیمی از مردم این مرز و بوم، جایی در خارج از این مرزهای جغرافیایی را برای زندگی مناسب تشخیص داده و این کشور را به مقصدی در عمقِ سرزمین و فرهنگ دیگران ترک گفته، یا در پروسه ی مهاجرتند و یا در آرزوی مهاجرت؛ چرا؟ دلایل متفاوتی برای آن وجود دارد که شاید مهمترین آن عدم سازگاری با شرایطی است که در جامعه ما جریان دارد و شاید از دلایل عمده ی این شرایط، فراموشی اخلاق، انسانیت و مسلمانی باشد.
به دوستی که در پروسه مهاجرت به کانادا قرار دارد، گفتم در کجای کاری، گفت مراحلی انجام شده و مراحلی در حال انجام است، گفتم مردّدم که دعا کنم کارت حل شود و بروی یا دعا کنم که حل نشود و بمانی، زیرا نمی دانم این رفتن به خیر شماست، یا نه؛ گفت دعا کن که بشود که حتما خیر است، تردید نکن، دعا کن برویم و خلاص شویم؟!!.

اما خلاصی از چه؟ یکی از مواردی که اینان به طمع آن ما را ترک می کنند، نظم، عهد و پیمان، قانونمداری و... است که در سرزمین های دیگر هست و لابد اینجا نیست.

 

+ نوشته شده در جمعه بیست و ششم تیر ۱۳۹۴ ساعت 3:32 AM توسط سید مصطفی مصطفوی  | نظرات