کمبودهایی جبران نشدنی، دردهایی درمان ناشدنی

این روزها آماده می شویم تا اولین سالگرد فقدان پدر را به عزا بنشینیم و با برگزاری مراسم یادبودی به صورت جمعی یاد و خاطره اش را گرامی داریم، بر زحماتش ارج نهیم و بر جالی خالی اش شکوه و مویه ای و بر آن سوگواری کنیم؛ البته او و زحماتش، او و مهر و محبتش، او و جسم زجر کشیده و فرسوده از روزگارش، او و قلب پاک و داغ ها دیده اش و... رفتنی نیست در گوشه دلم همواره زنده است و جاوید. کمتر روز و شبی پیش می آید که از فقدان او و مادر غافل باشم، آنها که یادشان به من آرامش می دهد و اشک حسرت فقدان شان را بر چشمانم جاری می کند.

 یک سال پیش در چنین روزهایی پیکر خسته و مجروح از دردهای بیمارستانی اش را به خاک سپردیم و این تنها جسم او بود که از ما چهره بر می کشید و بر سینه مهر انگیز خاک آرام می گرفت، ولی یاد او و مادر همواره در کنارم بوده و در دلم زنده خواهد بود و بر قلبم پادشاهی می کند؛ در زندگی ام شریکند و اوقاتی را با آنان سر می کنم؛ با آنان سخن می گویم و درخواست های متعددی از آنان دارم؛ آنها و یادشان برای قلبم شفاست و برای سینه ام فراخی و قبله گاهی برای دعا و طلب حاجت های فراوان. او و مادرم را خداوند در کنار نام خود در قرآن کریم یاد کرد پس دلم گواهی می دهد که حرف آنان نزد خالق هستی بر زمین نخواهد ماند.
 پس پدر و مادرم همچون آن موقع ها هوای مان را داشته باشید و برای مان همچنان دل بسوزانید که شدید محتاج دعا و دلسوزی پاکتانیم. روحتان شاد و متنعم از نعمت های خداوندی باد.

 

+  نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 10:13 AM | دوشنبه بیست و چهارم شهریور 1393