حواله ی مرگ کردن، یا مجادله احسن؟!

سّر زیبایی نهرها در پا گرفتن زندگی در پای آن است پس بیاییم همچون نهرها باشیم که زندگی در پای ما سر بگیرد و "مرگ" را برای افراد زیرپای خود و دیگران به ارمغان نیاوریم این واژه "مرگ" که مدت هاست بر سر زبان مان انداخته اند و جاری است، با خوی مسلمانی و خداگونه بودن انسان سازگار نیست.

مرگ بر کسی که مرا قبول ندارد، مرگ بر کسی با من دشمن است، مرگ بر کسی که حقی از من باطل کرده و... چنین آرزوهایی برای دیگران نشان از دوری از خدا گونه بودن است. چنین آرزو هایی نشان می دهد که ما از خداوند و خداگونه بودن چقدر دوریم که برای دیگر بندگانِ او، هر چند ممکن است خاطی و منحرف باشند، "مرگ" طلب می کنیم در حالی که اگر این منطق مبنای درستی برای لایق به مرگ شدن، باشد خداوند بر ما اولی تر است و حق او را بسیاری از جمله خود ما زایل می کنیم و او باید طبق این قاعده اکثر ما را جاروب کند که همواره خشم او را با اعمال خود بر می انگیزیم؛ و اگر این گونه بود بسیاری از انسان ها از صحنه جهان بر می افتادند.
ولی آن شاعر خوش فهم می گوید "عجب صبری خدا دارد، من اگر جای او بودم ..." و خدا را باید شاکر باشیم که شریکی برای خود نگرفت و هیچ کدام ما جای او نیستیم.
لذا این منطق درستی نیست که برای انسان ها به واسطه مشکلی که دارند و یا انحرافی که در آنان می بینیم و یا کجی که در رفتارشان است، طلب مرگ کنیم، باید برای انسان های دیگر طلب زندگی کرد و اگر چنانچه که خود را حق می دانیم، هدایت غیر خود را بخواهیم نه "مرگ" شان را.
این با خوی و مرام و مسلک ائمه دین اسلام و دیگر ادیان الهی (ص) هم سازگار نیست و در جوانمردی و فتوتی که در آنان سراغ دارم، آنان را به دور از این می بینم که درخواست "مرگ" مخالف و دشمن خود و حتی قاتلین خود را کرده باشند. وقتی علی (ع) وصیت نحوه رفتار با قاتل خود (ابن ملجم) را به امام حسن (ع) می کند می گوید که این حق وارث خون است که قصاص کند و اگر زنده ماندم خود می دانم چه کنم، که مطمئنم طبق آیه شریفه قرآن ایشان بخشش را مد نظر داشت و یا در واقعه عاشورا در سخن صاحب آن روز (ع)، سخنی از نفرین و آرزوی "مرگ" برای دشمنان جنایتکار خود نیست؛
چون اینان (ع) به هدایت بشر آمده اند و دل هاشان چون دل های ما نیست و از هوای نفس خالی است و نمی خواهند همچون ما باشند که با مرگِ طرف مقابل شان، دل شان خنک شود و دل مبارک آنان به هدایت انسان ها خنک می شود تا "مرگ" آنها، و علی (ع) آنقدر در این راه پیش رفت که بر جنازه دشمنان خود هم می گریست، چون راضی به مرگ شان نبود و می خواست که زنده می ماندند و این سرا را بدون هدایت ترک نمی کردند و هدایت شده راهی دیار باقی می شدند.
اما ما به دور از سیره و راه ائمه (ع) خود با نثار و آرزوی "مرگ" برای غیر خود، نابودی آنان را طلب می کنیم، کار را به جایی رسانده ایم که حتی برای مخالفین عقیدتی خود که از خودمانند و به آنچه ما رسیده ایم، نرسیده اند و آنچه ما استنباط کرده ایم، نکرده اند و با عقل، علم، منطق و استدلال به بطلان راه و تفکر ما سخن می گویند، هم "مرگ" حواله می کنیم این در حالی است که باید به "مجادله احسن" در مقابل استدلال آنان روی آورد و از این نوع سخنان در مواجهه با غیر خود، طبق دستور روشن قرآن کریم دور باشیم.
و جالب این است که توجهی هم نداریم که اگر خداوند به حرف ما گوش کند و دعای ما را مستجاب نماید از جمعیت چند میلیاردی زمین، چند میلیونی باقی نمی گذاریم و مثل طوفان نوح (ع) زمین از دیگر بندگان خدا پاک خواهد شد و تنها ما می مانیم و خود.
تاریخ انبیا از جمله نوح (ع) و... نشان می دهد که آنان (ع) خواستار تنبیه امت خود نشدند بلکه خداوند خود تصمیم به این کار گرفت و وسعت کشتار و یا تنبیه بندگان را نیز خود خدا تعیین می کرد نه بندگانش (از جمله پیامبران مامور به امت ها). و ائمه اعزامی از ناحیه ذات اقدس الهی (ع) تنها مامور به هدایت بودند و باقی کارها (از جمله زمان مرگ و لزوم آن) را خداوند خود تصمیم می گرفت.
پس بیاییم در خواسته های خود برای زندگی دیگران تجدید نظر کنیم و همچون ائمه ادیان الهی (ع)، چون نهرهایی زیبا باشیم که زندگی در پای آنان شکل می گیرد که زیبایی نهرها به زندگی بخشی به دیگران است نه نثار "مرگ" به آنان.

 

+  نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 11:11 AM دوشنبه هفدهم شهریور 1393

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.