درود بر تو ای آموزگار عزیز که صدای گرمت تلالو نور هدایت است

سلام بر تو ای آموزگارم، تو که چشمانم را از هزار منظره مغشوش و مبهمِ اطرافم به سوی خودم باز گرداندی، که خود را بشناس، و آنکه خود را شناخت، خواهد دانست که در این هزارتویِ زندگی چه کند. تو که آدرس دادن به هزار راه تاریکِ نرفته و ندیده را وانهادی و به نزدیکترین راه، که بر خودِ انسان ختم می شود، هدایتم کردی. تو که مرا به قدرشناسی خود و جایگاهم در این جهان دلالتم دادی، تو که از جانِ خود مایه گذاشتی تا مرا با نوری ندیده و پنهان شده در لایه های جهلِ دوران آشنایم کنی. تو که هنجارهایِ نابهنجارِ زمانه را شکستی تا قابله یِ تولد بهنجاری باشی که در بدو تولد، نابهنجارش می بینند و لاجرم بر هدمش فرمان می دهند، اما تو به این نور ایمان داشتی و از طعنه نگاهبانان زمانه و دشنه ی جهلِ شان نگران و اما بی اعتنا ماندی تا خورشیدِ روز و ماه روشنگر شبش طلوع کند و بر تاریکی هر عصر غلبه یابد. تو که نور را بر چشمان عادت کرده امان بر تاریکی تاباندی. سلام بر تو که گاه سرزمینت تحمل نوری را که در دستانِ با کفایتت حمل می شد را نداشت و ناگزیر بر تمام علایق و وابستگی هایت پشت کردی تا رنج سفر و غربت بر خود و اهلت هموار و متحمل شوی، تا همچنان حامل نوری باشی که نخواستی بر زمینش نهی. درود بر تو و بر نوری که در کلام تو تلالو گوهر هدایت را حامل است، روزت پیشاپیش مبارک، در هر کجا که هستی و به هر نامی که خوانده می شوی، تو آموزگارم خواهی بود هرچند که به نامی دیگرت صدا زنند. 

+ نوشته شده در پنجشنبه دهم اردیبهشت ۱۳۹۴ ساعت 17:27 شماره پست: 594

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.