نامه ی رهجوی ره، به او که در آسمان ها به احمد (ص) مشهور است

 به نام خدای محمد

سلام بر تو ای بهترین خلق عالم - دورود خداوند بر تو و خاندان پاکت باد

ای رسول خدا (ص) خواستم تو را مورد خطاب قرار دهم، دیدم در دسترسم نیستی گفتم نامه ای به تو بنویسیم ولی در همین ابتدایش گرفتار شدم که تو را به چه نام و یا لقبی خطاب کنم از طرفی آنقدر دوست داشتنی هستی و خود را به تو نزدیک می دانم و تو را از خود دانسته که گاهی احساس می کنم، دوستی نزدیک به من (و البته تمامی فرزندان آدم) هستی که باید با تو خودمانی شد و تو را به نام کوچکت صدا کرد و حتی به صورت شکسته، که همشهری هایم همنام هایت را "ممد جان" صدا می کنند، پس من هم می توانم تو را "ممد جان" صدا کنم؛ ولی از سوی دیگر آنقدر بلند مرتبه یی که نمونه یی در هستی به بلندای درجاتت (معنوی و اجتماعی و مذهبی) وجود نداشته و شاید در آینده هم وجود نداشته باشد، پس صدا کردنت به این ترتیب برایم مشکل است اگرچه دوست دارم بسیار خودمانی شویم.

نامه ایی به محمد، پیام آور حق مطلق

نامه ایی به محمد، پیام آور حق مطلق

به واقع در جهان نمونه یی نداری و به همین علت ما کجا و شما کجا؟!! که این چنین خودمانی شویم تو در اوج اعلی علیین ایستاده یی و ما ذل و گاهی اسفل الاسافلین. ولی باز به دلم اطمینان می کنم که تو را به خود نزدیک می بیند و لذا اجازه بده که در این نامه نه "ممد جان" بلکه "محمدم" خطابت کنم و از تو می خواهم برای داشتن چنین فردی که به تو احساس نزدیکی می کند؛ احساس خسران نکنی مغموم نشوی و این پررویی را از این دوستدار کم مقدارت ببخشی و پیشاپیش عفو نمایی؛

که این واقعیتی است که خداوند گوهری همچون تو را در این بازار دنیا بدون چشمداشت به هیچ بهایی و مفت و بی درخواست مابه ازا، به بندگانش عرضه کرد و لذا هر فردی با هر درجه یی از معنویت و دین، به خود حق می دهد که به مقدار وسعتش در این بازار، تو را ابتیا کند. ماجرای یوسف نبی (ص) با تو تکرار مکرر شد و خداوند تصمیم گرفت چون تو پاک و زیبا و بی آلایشی را در بازار مکاره این دنیا به بندگان جور وا جورش عرضه کند تا هرکس با هر مقدار سرمایه ای که دارد به خریداری تو بیاید، حتی به قول مرحوم کافی (ره) اگرچه بضاعت شان دو کلاف نخ بود!!! (داستان آوردن یوسف به بازار برده فروشی در مصر)؛ ما که هنر بافتن همین دو کلاف نخ را هم نداریم که از خود داشته باشیم و به بازار آمده خریدارت شویم. ولی در عین حال به بازار آمده ایم و خریدارتیم؛ اما به هیچ؛ نه این که تو را بی مقدار می دانیم؛ قدر تو از همه بالاتر است ولی ما آه در بساط نداریم ولی در عین حال به جمع خریدارانت پیوسته ایم و به بودن در چنین بازاری افتخار می کنیم.

محمدم! به احوال پرسی نیامده و این نامه را به این منظور نمی نگارم، بلکه به شکایت آمده ام؛ که در زمانی باید زندگی کنیم که از شما و امثالت محرومیم. نه تو را داریم؛ نه مهاجرین همراهت را؛ و نه انصار که به یاریت در آمدند؛ و نه هیچکدام از کسانی را که گفته می شود بعد از تو امام و راهنمای ما خواهند بود، هیچکدام را در کنار خود نمی بینیم و در کوتاه مدت هم امیدی به زیارت شان (عج) داریم. بعد از رحلت تو (که ضایعه ای به بزرگی تمام تاریخ برای بشر بود) ما را حوادثی گذشت و می گذرد که می دانم ناله از دل تو هم بلند می کند، که چون تو مهربانی را حالت دیگری نسزد.

محمدم! از تو قرآنی بجا مانده است که به هزار توی معماها برای ما تبدیل کرده اند؛ در حالی که آنقدر ساده است، در همان حال بعضا آنقدر پیچیده است که انسان نمی تواند با اطمینان به سخنی از آن اتکا کند و از برداشت خود از آن سود جوید. اگرچه آنقدر ساده است که کاملا روشن است ولی آنقدر از بطن هایش سخن گفته اند که انسان به شک فرو می رود که آن را برای ما انسان ها آورده ای و یا آن را برای علمای قرآن فهم؟!! آورده ایی؛  و این که وقتی در آن خداوند انسان و یا مومنان را با "یا ایها الانسان" و "یا ایها المومنین" خطاب قرار می دهد، آیا با ما سخن می گوید یا با افراد خاصی که علم آن را دارند و آیا ما می توانیم مستقیما از آن بهره جوییم و یا باید افرادی بین خود و قرآنت قرار دهیم و به آنان اتکال کنیم و این احساس در دیدگان مان ترسناک می نماید.

از شما سخنانی به جای مانده است که این چشمه های ذلال را در استخرهایی ریخته اند که به علت مخلوط شدن با سخنان ساختگی و جعلی، کدر می نماید و باز نوشیدن جرعه یی از این استخرها را به طور مستقیم هلاکت آور می نمایاند.

 از شما تاریخی به جای مانده است که کاملا مبهم است و حلقه های گمشده ی زیادی در آن می توان یافت. ما حتی در تاریخ تولد و وفات شما هم مطمئن نیستیم و یک تاریخ روشن از آن نداریم. چه رسد به تاریخ سنت و روش شما؛ ما حتی در اذان و وضو که بر عبادتی که از سوی خداوند بر ما مقرر داشتید، تاریخ روشنی نداریم که شما به چه روشی بوده اید.

در این بین کسانی هستند که عمر گذاشته و در این قضیه تحقیق و بررسی کرده اند و در این علم ممارست زیادی دارند که آنها هم در افکار و گفتار و کردار بسیار متفاوتند؛ و تاکنون وحدتی در یافته های خود ندارند و با توجه به این که از خصوصیت معصومیت هم برخوردار نیستند خطا در افکار و گفتار بسیاری از آنها می توان به عینه دید. این جماعت که افراد دوست داشتنیی را در بین آنان می توان یافت نیز گاه دچار فرقه گرایی مذهبی شده و گاه دچار نفس و گاه دچار غرور علم و گاه دچار دنیا و کشش های آن و... و لذا دربست سپردن خود به این جماعت نیز حماقت می نماید و باید با فکر مستقل و با بکارگیری کامل تمام داشته های خود (تشریعی و تکوینی)، به استفاده از محصولات و برون داد، آنان همت گمارد و گرنه سقوط های بزرگی و کوچکی را شاهد خواهیم بود.

 نظام مریدی و مرادی از احمقانه ترین گزینه هاست که امروزه و در گذشته برایش تبلیغ شده و می شود؛ ولی دیده شده است مریدانی که خواجه نصیرها، به دستور مرادشان ترور کردند و ملاصداراها سال ها به تعقیب برای کشتنش به تعقیب پرداختند و... امروز رهبران گروه القاعده و تکفیری ها افرادی از مومنین به تو در اهل سنت را به بردگی فکری و عملی گرفته و در ذیل همین نظام مریدی و مرادی، جنایت هایی می آفرینند که روح جباران و ظالمین و جنایت کارترین های بشر را سفید می کنند. لذا دل سپردن به این جماعت هم به تمام و کمال حماقتی محض می نماید و اگر چه در میان این جماعت که جانشینی تو را در غیبت ولی خدا (عج) مدعی اند، افراد پاکی می توان یافت ولی این اطمینان که ایشان در همین روش و منش خواهند ماند، هرگز دست یافتنی نیست زیرا در مقطعی مومنی آگاه و پاک هستند و در مصدر کار که قرار می گیرند هزاران آفت به دین و مذهب شان می افتد که حتی اگر خودش هم نخواهد زمانه کجش می کند.

محمدم! اگرچه دین کامل و نهایی را برای بشر از سوی خداوند متعال آورده یی و به این امر شهادت می دهم؛ ولی آنچه از ابزار و امکانات در دست ماست، بسیار مشکل و استفاده از آنان راحت الحلقوم نیست؛ دیگر ما همچون سپاهیانت در بدر و خیبر و حنین نیستیم که به راهبری همچون تو تکیه کنیم و سر که هیچ، دل به تمام و کمال بسپاریم و پیش رویم؛ بلکه اکنون باید به هر حکم صادره به دیده شک و تردید نگریست و بعد از بالا و پایین کردن ها، آنگاه تصمیم به اجرا یا عدم اجرایش گرفت که این نه از سستی ما در اعتقادات دینی، بلکه از بلایی ناشی می شود که در طول تاریخ بر سر مومنین به تو آمده است و رهزنانی در جایگاه رهبران امت تو قرار گرفته و هر یک عده یی از آنان را به تباهی بردند و فرقه فرقه کرده اند؛ حال آنکه آنان هم همچون ما به راه و روش تو ایمان راسخ داشتند و اطمینان کردند و دنیا و آخرت خود باختند.

اما محمدم! فکر نکنی که این بلا تنها بر سر دین و مذهب و یاران تو آمده است؛ بلکه برادرت عیسی مسیح (ع) و برادر دیگرت موسی کلیم (ع) هم که امروز پیروانی در جهان دارند در این درد با تو شریک و هم دردند و مومنین به این پیام آوران خداوند نیز همانطور که خود دیدی به این درد شدیدتر از تو و یارانت گرفتار آمده اند و هر از چندگاهی توسط همین علمای ادیان خود به این جهت و آن جهت برده شده اند و می شوند.

در نبود انبیا صالحین (ع) و امامان (ع) ما مومنین به ادیان الهی و بلکه همه بشریت همچون آب در اقیانوس های به هم پیوسته، تجمیع شده ایم و توسط انواع بادها، نسیم ها و گاه طوفان ها به این سو و آن سو برده می شویم در حالی که فکر می کنیم همین جهت وزش آنها، راه مستقیم است؛ ولی وقتی در نهایت به ساحلی برخورد می کنیم آنگاه است که می بینیم که تمام حرکت، تلاش و راه ما اشتباه بوده یا درست و اغلب بیهوده در راهی می بردندمان، و در آن راه جهد و تلاش داشته ایم، و این تنها دل سپردنی بیهوده به بادها بوده است؛ که معلوم نیست از کجا دمیدن می گیرند و به کجا ما را می خواهند ببرند و کدام ساحل در پایان پذیرای مان خواهد بود.

محمدم! ولی با همه این شرایط ما هرگز ناامید نیستیم و به حرکت خود امیدواریم و سعی می کنیم گوش هایمان باز و چشم هایمان بینا و هوش مان هوشدار باشد تا راهی بیابیم و به کمال مقصود خود برسیم. اگرچه بادها ما را به این سو و آن سو می برند لیکن هر کدامشان تجربه یی است که امید داریم در راهبری مان به سوی مقصود مفید فایده گردند. این سو و آن سو بردن ها و رفتن ها؛ گاهی کاملا باطل، گاهی کاملا حق و گاهی مخلوطی از این دو است؛ ولی خود در باطنش در کمترین حالت حرکت است و این حرکت خود غنیمت خواهد بود که ایستادن مرداب شدن و تسلیم نابودی کامل خواهد بود و خودکشی ها در پوچ بودن و در همین تسلیم شدن ها نهفته است و اتفاق می افتد.

محمدم! وقتی فکر می کنم تو در بین انسان هایی از جنس ما بودی و اکنون ما از وجود مبارکت محرومیم؛ دلم به درد می آید که چگونه می شود که خدا به عده یی چنین نعمتی می دهد و عده یی دیگر را از آن نعمت محروم می کند؟!! اینجا اگرچه راضی به رضای خداوند هستم و بدان تسلیمیم (چاره یی جز تسلیم هم نیست)؛ ولی به نعمتی که آنان داشتند غبطه می خورم و به فقر خود شاکی.

محمدم! خداوند یکتا در قرآن شریفی که تو واسطه فرود آن بر زمینیان بودی، از زنده بودن شهدا سخن می گوید ولی من باید بگویم که شهدا تنها دست سازهای استادی همچون تو (ص) هستند پس چرا باید کاردستی های جان داده در راه معبود زنده باشند و استاد سازنده آنان زنده نباشد؛ پس شهادت می دهم که تو زنده و اگاهی به امور ما همانطور که خداوند تو را رحمت اللعالمین قرار داد پس حتما به امور ما از جهت مهر و رحمتت آگاه و نگرانی؛ پس از تو مدد جسته دعای تو را برای درک درست این عالم و خود خواستارم که اگر معرفت یابیم در راه یابی به مقصود بیناتر و موفق تر خواهیم بود.

محمدم! می خواهم تو را واسطه قرار دهم و از خداوند بخواهم که معرفت ما را به خود و جهانی که ما را در آن آفریده است افزون نماید؛ تا چشم هامان حقیقت را در بین حقیقت نمایان ببینند و تشخیص دهد و گوش هامان صدای حق را در بین تعدد صداهای زیادی که به حق بودن مدعی اند و هر کدام خود را تمام حق و راه افکار خود را حق و خود را محور حق می دانند؛ بشنود و سره از ناسره تشخیص دهد. خدایا هدف ما تویی و شاید آفرینش ما را بتوان در واقع جدایی ما از تو و لذا هدف و تکامل ما نیز نهایتا پیوستن به تو باشد. زیرا انسان نمونه ای از صفات خداوندی است که از او نشات گرفته است؛ پس تکاملش هم باید پیوستن به منبع صفاتش باشد که با جدا شدن از بعد جسمانی انسان محقق می شود و اگر خداگونه شود با جسم هم خدایی و فنا فی الله خواهد بود. پس خداوندا زندگی ما را لقای در خود و نهایت مرگ ما را سرآغاز لقایت قرار ده که این همان تکامل و سعادت ما خواهد بود. خدایا ما را در این اقیانوس ممزوج از حق و باطل؛ به سرمنزل سعادت و تکامل رهنمون دار که درک حضوری راهنمایان را از ما دریغ کردی. در گذشته راهداران آسمان را افرادی همچون محمد (ص) تشکیل می دادند ولی اکنون راهداران مدعی، کسانیند که ابزار کار را بدان ها نداده یی و تنها با اتکا به توانمندی خود؛ باید لایق این مقام شوند که این کاری بس سخت و تصور موفقیت برای آنان نادر است. پس خود به سر پنچه قدرت خود تک تک ما را به راهی هدایت کن که مقصود تو در آن است. آمین رب العالمین.  "الهم نشکو فقد نبینا (ص)" 

+ نوشته شده در جمعه یکم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 16:46 شماره پست: 320

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.