هدف اسلام و خمینی کبیر (ره) حاکم شدن این و آن نبوده و نیست - به بهانه خرداد، ماه فرج
این روزها به نیمه خرداد نزدیک می شویم، خردادی که صاحب خرداد (ره) و بالطبع یاران خردادی اش انتظار فرج (عج) از نیمه ی آن می کشند. خرداد عظیمی که مناسبت هایش همه به خمینی کبیر (ره) و فرزندان و یاران واقعی اش تعلق داشته و محکم و تنگاتنگ با خورشید (ره) گره خورده اند. چه رمز آلوده خردادی است که سراینده حماسه های شگرف آن (ره)، به نیمه خرداد، ما را به سوگ خود نشاند، و باز وعده ی فرج به نیمه آن داد و خود در عین حال آن را عزای عمومی، تا ابد اعلام کرد.
حال ما مانده ایم که در نیمه خرداد به سوگش (ره) نشینیم و یا به فرجی که مراد خردادی ها (ره) از نیمه خرداد می کشد و تحقق احتمالیش در این ماه، به جشن نشینیم. شاید خورشید خرداد ما (ره) فضایی غیر از سوگ و یا جشن را برای یارانش در نظر داشته است، چون سوگ و جشن هر دو در احساس غرق شدن است و خردادی ها را حضور در فضای احساسی زیبنده نیست و فضایی عقل آلود با چاشنی از احساس و رحمت است که می سزد ما را. حال با محور قرار دادن عقل، با چاشنی از احساس باید گفت که انقلاب اسلامی ایران را رهبریِ هوشمند و حکیمانه امامی (ره) رقم زد که حکمت در برابرش زانو زد و حکیم را شان او ِسزد. تقوا بدو معنی می یابد و سیره مصطفوی (ص) و علوی (ع) بدو تمثیل می یابد. او که همراهی ملت بزرگ ایران را با خود داشت تا انقلابی از هر حیث کم نظیر و شاید هم بی نظیر را به ثمر رساند. به همین دلیل است که اهمیت این نهضت بزرگ و طولانی که به "جمهوری اسلامی" منتهی شد، بر هیچ دلسوزی، که ذره ای نسبت به اسلام و حتی کشور احساس نگرانی داشته باشد، پوشیده نیست. این انقلاب دیگر همچون سلسله های گذشته نیست که آمدند و رفتند و آب از آب تکان نخورد، محمد شاه قاجاری رفت و رضا شاه پهلوی ایی آمد، این تنها تغییر سلسله از خاندانی به خاندانی دیگر بود که تغییرش کمترین اهمیت را برای اسلام داشت. با این جابجایی ها تنها "ته" سلسله ای می رود و "سر" سلسله ای از خاندانی دیگر می آید.
جمهوری اسلامی ایران و انقلابی که این سیستم نو را با خود به ارمغان آورد، از روند گذشته سلسله ها و جابجایی آنها جداست و آن را نباید همچون سلسله ای از سلسله های گذشته در نظر گرفت و یا به شیوه آنان عمل کرد، و یا آن را به صورت سلسله ای از خویشاوندان حاکم تبدیل و استحاله نمود. این انقلاب به منبعی ماندگار همچون اسلام متصل شده و جان هایی پاک نثارش شده و خون هایی ذی قیمت از خاصانی پاک به پایش ریخته شده است. لذا این انقلاب و کشور متعلق به ایرانیان و اسلامیان است نه ما، و نه هیچ سلسله ای از خاندان ها، که بخواهد آن را در انحصار خود در آورند. این انقلاب و برون داد آن که "جمهوری اسلامی ایران" به هیچ خاندانی تعلق ندارد که آن را از آن خود کند و بر آن حکم براند و تنها به مصالح خود و رهپویانش فکر کند. راهبر این قافله در مکانیزمی قانونی و روشن در فرایند کاملا واقعی و با ویژه گی های خاص از بین مردم تعیین می گردد، که اگر او بر ملزومات آن مقید نباشد، شرعا و اتوماتیک وار و بی هیچ مقدمه ای خلع شده تلقی و عرفا و قانونا توسط نمایندگانش از قدرت باید خلع می گردد، به همین سادگی.
البته در قرن بیست و یکم زهی خیال باطل خواهد بود که فردی سیستم سلسله خاندانی را برای حکم راندن بر ملتی مد نظر خود قرار دهد و در این مسیر حرکت نماید زیرا در این صورت نه مردم شریف ایران او را بر خواهند تافت و نه دشمنان مردم ایران او مجال خواهند داد. شاهد این سوال پیش آید که این همه سلسله های خاندانی شیوخ منطقه خلیج فارس چیست ما هم یکی در کنار آنها. ولی باید گفت که اگرچه آنان بر دنیایی از ثروت های باد آورده و جهالت عشیره ای-عربی استوارند و استوار می نمایند، ولی کمتر آگاه سیاسی وجود دارد که آینده روشنی برای آنان پیش بینی کند چه رسد به ایران که نهضت های آزادی خواهانه آن در صدر و ستون اول نهضت های آسیایی قرار دارد.
لذا به نظر نمی رسد که عقلایی در بین سیاسیون ما به این سمت فکر کنند که نظامی خاندانی را در قالب ج.ا.ایران تشکیل دهند، و اگر خدای ناکرده هم فردی وجود داشته باشد که بدین سمت، سو نظر داشته باشد نیز از هم اکنون سرنوشتی معلوم برای خود، خاندان و این انقلاب خون تدارک دیده و در نتیجه خیانتی بزرگ را به این ملت و نهضت شکوهمند اسلامی اش در سر دارد که نا بخشودنی خواهد بود و لعنتی ابدی را برای خود و خاندانش و ره پویانش به ارمغان خواهد آورد.
اما خطر و نقصانی که بالفعل است و به نظر این حقیر اکنون نظام جمهوری اسلامی ما را تهدید می کند، سلطه جناحی بر اوضاع کشور است. امروز ما در یک تضاد فرو افتاده ایم در حالی که جمهوری بودن اولین رکن از دو رکن اصلی ساختار جمهوری اسلامی است، اما این جمهوریت از ملزومات خود بی بهره است. یکی از ملزومات اساسی و شناخته شده سیستم های سیاسی از نوع جمهوری های واقعی در جهان، وجود موثر و قوی احزاب سیاسی و فعال در کنار آزادی بیان (رکن چهارم مردم سالاری) در صحنه سیاسی کشور است که ما هم اکنون از آن بهره ای ناچیز داریم. اکنون کشور و مردم ما از وجود ابزاری ضروری همچون احزابی که باید مدام مشق سیاسی کرده و عصاره کار و تجربه سیاسی خود را در صحنه رهبری ملت خود به سوی سعادت و پیشرفت به کار برند و به نمایندگی از آنان حقوق شان را مدام طلب کرده و پیگیری نمایند، بی بهره اند.
خلا وجود احزاب متشکل و دایم در صحنه کشور را "افراد" و جناح های وابسته به آنان پر کرده اند. جناح هایی بی شناسنامه، بی اساس نامه، بی مرام نامه و نا مشخص در مشی و رهبری، به رهبری "افراد"ی که اهداف شان تنها در گوشه های مخفی اذهان خودشان نهفته است و به صورت اعلام نشده ای صحنه کشور را به سمتی مقصدی خواهند برد، که تنها خودشان می دانند، کجاست. این ها، جایگزین سیستم احزاب شده اند که بر آن رهبری جمعی و سلسله مراتبی حاکم است و قدرت هم از بالا به پایین و هم از پایین به بالا جریان دو طرفه دارد. احزابی که باید بر اساس شناسنامه، مرامنامه و مشی و رهبری مشخص با اهداف اعلام شده ای حرکت کنند تا بدنه را به همراه خود داشته باشند. اما در سیستم جناحی فضایی کاملا غیر دمکراتیک و بر اساس منفعت شکل گرفته که روند قدرت تنها از بالا به پایین حکم می کند و روند تنها از بالا به پایین دیکته می شود. ولی در سیستم حزبی اگرچه فرامین از بالا می آید ولی این فرامین ناشی از یک تعقل جمعی است که از هسته های حزبی در روستاها شکل گرفته و در طی مسیر خود و به تصمیمات در شورای رهبری مرکزی شکل و راهبرد می دهد. این یک فضایی کاملا دمکراتیک و همچون یک نمونه ی کوچک جمهوری به بنیان سازی و تصمیم سازی دایم مشغول است و وقتی برنامه و نماینده اش توسط مردم انتخاب شد و قدرت را در دست می گیرد، تمامی تمرینات داخلی و خارجی حکومت داری را در یک فرایند واقعی حزبی به انجام رسانده و تمرین نموده و با آمادگی کامل و با کادری مجرب وارد صحنه اجرایی کشور می شود.
فضای بی حزبی و جناحی فضایی فتنه آلود و مبهم ایجاد می کند که صحنه گردان آن نیز تنها به تولید بادهای موسمی سیاسی مشغولند که تنها در فضاهای خلا بی حزبی توان جولان دادن دارند و بی رقیب می توانند زنده بمانند. فضای جناحی تنها وظیفه ای که دارد این که صحنه را برای تصمیمات پس پرده سرکرده خود که واقعا مجهول الهدف است، آماده می کنند. این یکی از خطرهای مهمی است که انقلاب اسلامی را اکنون تهدید می کند. اگر ظرفیت های قانون اساسی کشور در رابطه با تشکیل احزاب و گروه های صنفی و سیاسی و حرفه ای همچنان مغفول بماند و بحث احزاب و تکثر حزبی همچنان مورد بی عنایتی و قرار گیرد و صحنه سیاسی کشور همچنان بی متولی (احزاب پایدار، شناسنامه دار و ثابت) بماند، صحنه در واقع به باند های قدرت واگذار می شود، که در نبرد دائم برای ماندن یا تسخیر قدرت خواهند بود و این عمل سرمایه های انقلاب که همین افراد هستند را به دست انقلابیون و در فضایی فتنه آلوده نابود خواهد کرد و سیاست حذف رقیب به فتنه ای جاری تبدیل شده و پی در پی به حذف یکدیگر همت خواهند گمارد. سیاست حذف حداکثری برای باز کردن صحنه برای افراد قدرتمند خاص، صحنه را از دیگر انقلابیون خالی خواهد نمود.
صحنه گردانان قدرت دایره هایی کوچکی رسم خواهند نمود که در این دوایر تنگ تنها اقل افرادی جای خواهند گرفت که خود نمی دانند به کجا می روند و اگر هم بدانند، دیگر جمهوریتی نخواهد بود و این همان دیکتاتوری است که با نفس انقلاب و اسلام و انقلابی گری و اسلامی بودن مغایر است.
لذا با چشم انداز ترسیم شده خطر استحاله نهضت خمینی کبیر (ره) و مردم شریف ایران که در قانون اساسی کشور که عصاره حداقل چند دهه مبارزه است، کاملا از این ناحیه متصور و محتمل خواهد بود. در چنین فضایی انقلاب، قانون، اسلام و... به دستاویزی بدل خواهد شد تا "افراد" اهداف اعلام ناشده و نا معلوم خود را دنبال نماند. و لذاست که دلسوزان این نظام از خون برخاسته، باید کشور را به سمتی ببرند که تضمین کننده ادامه راه بر اساس اصولی باشد که بر آن نهاده شده است و انحرافاتی از این قبیل که به بی راهه رفتن است، را بی اثر نمایند.
به عنوان نمونه سیستم انتخاباتی کشور نباید صحنه ای مهندسی شده را رقم زند که تنها نمایندگان برخی "افراد" (و جناح رهروشان) به مردم عرضه شوند که مردم دل در گرو انقلاب نهاده که به لحاظ حفظ انقلاب مجبور به حضور در انتخاباتند با نماینده واقعی و در شان خود مواجهه نشوند و با محدود نمایندگان "افراد" مواجه شده و انتخاب نمایند. انقلابیون مجبور به حضورند زیرا اگر حضور نیابند که دشمن شاد خواهد شد و اگر حضور یابند که آب در آسیاب "افراد" خواهند ریخت. و آنان به مثال آن حادثه ای که امام علی (ع) باید بین دو زن مدعی کودکی قضاوت می کرد و ایشان (ع) به نصف کردن کودک رای داد و اینجا تنها مادر واقعی بود که حاضر به نصف کردن بچه نشد و در مقابل از حقوق خود صرف نظر کرد. برخی از انقلابیون که به این وضع آکاهند هم همچون مادر واقعی آن کودک تنها برای حفظ این انقلاب از حقوق خود در مقابل این "افراد" صرف نظر می کنند و البته همین افراد بدون یا با این معرفت بعد از حضور مردم در صحنه هر انتخابات آن را تایید خود و یا حق بودن راه تعبیر نموده که البته با این توصیفات این یک تحلیل باطل خواهد بود چرا که ملت تنها به واسطه مصلحت کشور و در مقابل دشمن خارجی است که به این وضع اسفبار رضایت می دهند.
لذا تا دیر نشده و غول خطر داخلی و خارجی این انقلاب و کشور را نبلعیده است باید کسانی که مسولیت دارند و دیگرانی که موثرند و مردم شریف ایران دست به دست هم داده و کار را در مسیر عقلانی خود بازگشت دهند. با تشکیل احزاب این "افراد" که اکثرا نیز حضورشان در صحنه کشور لازم است در ذیل تشکل های حزبی شناسنامه دار با اهداف مشخص سازماندهی خواهند شد و به نمایندگی از اقشاری که ممکن است دل به آنان سپره باشند ایفای نقش خواهند کرد. اما نه به صورت باند های مخفی و نیمه مخفی مجهول که نه معلوم است چه می کنند و نه معلوم است از کجا می آورند و نه معلوم است کشور و ملت را به کجا می برند و... بلکه به صورت روشن و مسولیت پذیر.
دلنوشته ای از حضرت روح الله (ره) :
از غم دوست، در این میکده فریاد کشم
داد رس نیست کـه در هجر رخش داد کشم
داد و بیداد که در محفل ما رندى نیست
که برش شکوه بــرم، داد ز بیداد کشم
شادیم داد، غمم داد و جفا داد و وفا
با صفا منّت آن را کـه به من داد، کشم
عاشقم، عاشق روى تو، نه چیز دگرى
بار هجران و وصالت به دل شاد، کشم
در غمت اى گل وحشىِ من، اى خسرو من
جـور مجنون ببرم، تیشه فرهاد کشم
مُردم از زندگىِ بى تو که با من هستى
طرفه سرّى است که باید برِ استاد کشم
سالها مى گذرد، حادثه ها مى آید
انتظار فرج از نیمه خرداد کشم
+ نوشته شده در یکشنبه دوازدهم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 8:28 شماره پست:
- توضیحات
- زیر مجموعه: مطالب نویسنده
- دسته: دل نوشت ها و نظرداشت ها
- تاریخ ایجاد در 20 خرداد 1395
- بازدید: 2237