رابطه بین خداوند و خلق و نقش عقل در این زمینه

از نگاه فقهی  رابطه بین خدا و فرد یک رابطه ارباب و رعیتی است که در این نگاه خداوند ارباب است و انسان ها رعیت هستند و الزام رابطه ارباب رعیتی این است که رعیت حق چون و چرا ندارد.

عرفا رابطه بین انسان و خلق را رابطه بین عاشق و معشوق فرض کرده اند.

در این زمینه جناب ملاصدرای شیرازی (حکیم صدر المتالهین) نگاه معشوقانه به خداوند دارد و آیات عذاب خداوند در قرآن عظیم را یک وجه تهدید معشوقانه تعبیر می کند که به واقع وجود ندارند. خداوند در این نگاه نقطه کانونی جهان است و جلب توجه بنده و یا عاشق به هر چیزی غیر از خدا (حتی چیزهای مثبت) منفی تلقی می شود.

با نگاهی به داستان "موسی و شبان" نتیجه می گیریم که در این نگاه ۱- داوری تنها حق خداوند است.  ۲- یک درجه ای از کفر وجود دارد. ۳- ظرفیت ها متفاوت است که باید توجه گردد.

در نگاه عرفانی تکفیر و ارتداد کمتر وجود دارد.

عرفا مردم را به به خود آمدن و توجه به خود جلب می کنند.

منطق الطیر و بحث سیمرغ همان ارجاع مفهوم خدا به توجه به خود است. سیمرغ در واقعیت بیرونی وجود ندارد و این خودمان هستیم که واقعیت داریم. در واقع به حقیقت رسیدن کفراست چون خداوند قابل دسترسی نیست بلکه ما بعنوان سالک به سمت او حرکت می کنیم و باید دائم حرکت کنیم و در واقع حقیقت واقعی همان حرکت به سوی اوست.

عرفا معتقد به دو عشق هستند عشق حقیقی و عشق مجازی است. عرفا مردم را فرزندان خداوند تلقی کرده و عشق مجازی را تمرین عشق حقیقی می دانند و در این جا عبور از عشق مجازی به عشق حقیقی که همان عشق الهی است اهمیت می یابد.

در عرفان معشوق زیاد مهم نیست بلکه فرایند عشق به خدا مهم است و این طلب و محرومیت است که عشق را به وجود می آورد و عاشق شروع می کند به خیالپردازی در خصوص آن.عشاق با انگاره های ذهنی بت سازی می کند.

در دینداری از نوع "کشتی سوارانه" که خیال آسوده شده است. و دینداری شناگرانه که فرد سعی می کند خود را نجات دهد. صفت دینمداری "کشتی سوارانه" عقل گریزی است و عقل مداری ذات دینمداری شناگرانه است.

در نگاه اگزیستانسیالیسم دو نوع زندگی داریم یکی زندگی واقعی و دیگری زندگی غیر واقعی و عاریتی. مهمترین ویژگی زندگی واقعی استدلال و عقل است. زندگی اصیل همان زندگی است که در آن عقل و استدلال وجود دارد. در این نگاه تفکر کردن مهم است. دلیل آن هم تفکیک نیازهاست وقتی نیازها اولیه رفع نشود نیازهای متعالی تحقق نمی یابد.

برای حل مشکلات نا اخلاقی ها

۱- نیروهای باوراننده را باید ایجاد کرد.

۲- نیروهای انگیزاننده برای تشویق کارهای خوب

۳- نظام مجازات آخرین مرحله است

باور صادق موجه

در این باور باید استدلال آورد. دین از اخلاق جداست و امام حسین (ع) هم به همین جدایی صحه گذاشته است (خطاب به لشکر شام و کوفه : اگر دین ندارید آزاده باشید)

از ارکان مدرنیته تمامی نظریات بلند که به همه موارد پاسخ می داد را حذف کردند در جهان مدرن تمامی فیلسوفان و نگرش های ادیان الهی و ابراهیمی که پاسخ تمام مسایل را در زندگی بشر داشتند را از بین بردند و یا آنها را کنار گذاشتند.

در نگرش سکولاریسم قطع کردن دست ارباب معابد از زمین ها و ضرورت بازگشت به عقلانیت مورد تاکید است.

عرفا و فقها هر دو بر سر عقل کوفتند. این در حالی است که چهار منابع فقه شامل عقل و کتاب و سنت و اجماع هستند ولی سوال این است که اگر عقل نباشد دیگر منابع فقه چه معنی پیدا می کنند. برای آدم مجنون و خالی از عقل قران و سنت به چه کار می آید و لذا عقل نقش اساسی تری دارند. اصول دین (توحید و نبوت و معاد) همه بر اساس عقل اثبات می شود و عقل تنها داوری است که می توان به وسیله آن اثبات حق کرد. این که چی درست و چی درست نیست همه و همه با عقل ممکن است. لذا باید در پیشرفت دین و این که اگر درد دین هم داریم باید وجه عقل را تقویت کرد.

سقراط می فرماید زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد.

چیزی که عجیب است این که هرچه از باورهای غیر مهم به باورهای مهم می رسیم آزمودگی کمتر می شود و چیزهای غیر مهم را بدون تفکر و آزمودگی نمی گیریم ولی تلاشی برای محک زدن چیزهای مهم نداریم.

تبعیت از افکار عمومی یکی از معایب زندگی عاریتی است

یک چشمه ای که از درون بجوشد خیلی بهتر از رودی است بیاید و برود.

از خصوصیات دیگر زندگی عاریتی :

تقلید بی چون و چرا

هیاهو بر سر هیچ

وفادار بودن به همه به غیر از خود

صادق بودن به همه به غیر از خود

بی دلیل پذیرفتن 

خواجه نصیر الدین طوسی می فرماید " ما ابنا دلیل هستیم"

فرایند مهم است نه فرآورده

در فرایند عقل گرایی و عقل ورزی شاید به مقصد نرسیم ولی ارزش زندگی از بین نمی رود.

این مهم است که عقیده را چگونه بدست آوریم.

تبعیت بی چون چرا از بزرگان یک نوع بت پرستی است و قرار دادن آنها در کنار خداست.

فرانسیس بیکن این بزرگان را بت های نمایشی می داند.

ممکن است دلیلی که برای اثبات یک چیز باشد ولی برای امر دیگری این دلیل صائب نباشد.

دلیل بودن یک امر نسبی است ممک است برای فردی قانع کننده باشد و برای کسی دیگر نباشد.

زندگی اصیل این است که دکه را به خاطر سوپر مارکت نباید تعطیل کرد.

عقل یک رسول باطن است و ضروری ترین و لازم ترین چیز برای حل نا اخلاقی هاست و باید بشر از عقل استفاده کند.

انسان افتان و خیزان و در حرکت بهتر از کسی است که مثل فرشتگان که در یک قالب غیرعقلی قرار دارد

پس انسان در حرکت افتان و خیزان با استفاده از عقل بهتر از یک فرشته است.

عقلانیت یک تمرین مردن است هم آموزه دینی است هم اخلاقی و هم عرفانی

بهتر است در متن جهان نباشیم بلکه در لبه آن باشیم.

در زمینه وظایف روشنفکر باید گفت که کار رساندن حقایق به اطلاع مردم (به استانه اگاهی رساندن) و کاهش رنج و مرارت مردم می باشد.

البته این را نیز نباید از نظر دور داشت که میدان دادن بی مهابا به عقل مشکل ساز بوده است و این عقلای بشر بودند که مشکل ساز شده اند.

 این مطلب یادداشت هایی است که از سلسله سخنرانی های استاد محترم دکتر شیخ غلامرضا مهدوی (رییس دانشگاه جامعه المصطفی ص در دهلی نو) در باب عقل است که در جمع ایرانیان مقیم دهلی در خانه فرهنگ ج.ا.ایران ایراد داشتند و بنده در حین استفاده از سخنرانی ایشان مطالب مهم آن را یاد داشت برداری کردم که حیفم آمد آنرا در جایی ثبت نکنم. 

+ نوشته شده در دوشنبه دوازدهم تیر ۱۳۹۱ ساعت 18:37 شماره پست: 174

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.