حج پدیده ای با رموز اجتماعی و وحدت اسلامی

سالهاست که گاها موقعیتی برای رفتن به زیارت خانه خدا و حرم نبوی (ص) فراهم شد ولی کششی برای ان از سوی من نبود  و در حالی که همه ایمان داریم که حج یکی از واجبات مسلمانی است و خداوند دستور به انجام ان داده است لیکن به دلایل متعددی از جمله مشکلات نسبی مالی، کمبود وقت، تشریفات طاقت فرسای رفتن به حج، خاطرات جنگ تحمیلی هشت ساله علیه کشورمان و کمک ال سعود به صدام علیه کشورمان، خصومت وهابیون با ما بعنوان شیعیان اهل بیت نبی مکرم اسلام (ص)، خیانت ال سعود در کشتار زایران ایرانی در سال 1366 به خواست امریکایی ها و اسراییلی ها، جاده صاف کنی انان برای دول خارجی در منطقه و... و ده ها دلیل دیگر دلم رضایت به این سفر نمی داد. اگرچه هیچ گاه موقعیت حج تمتع برایم دست نداده بود ولی بارها موقعیت حج عمره دست داد و نرفتم، ولی الان انگار صدایی مرا به سوی حجاز می خواند و می گوید این فرصتی است که ادای دین نمایی و با صاحبان حرمین فرصت ارتباطی دست داده است که نباید از دست داد و... "خادمین حرمین شریفین" را بخود واگذار. لذا امسال تصمیم بر این شد که دیگر مدیریت کننده مراسم بازگشت کنندگان حج کاروان سفارت نباشم و خود در زمره کاروانیان باشم و به سرزمینی بروم که جای پای پیامبر اسلام (ص)، انبیا عظام علی الخصوص ابراهیم بزرگ (ص) و اسماعیل ذبح الله و ائمه اطهار(ع) و اصحاب و یاران نبی و میلیون ها مومن به خدا در طول تاریخ بوده است. سرزمینی که خداوند تصمیم گرفت اخرین دین خود را از انجا به سراسر جهان ترویج دهد و اخرین فرستاده خود را از میان مردمی برانگیخت که در این سرزمین می زیستند و شگفتا که خداوند چه نعمتی را به این مردم ارزانی داشت که تا ابد جیره خواران این موهبت الهی باشند و ثروتی تمام نشدنی، یعنی میزبانی زایران و جاجیان حرم که دنیایی و اخرتی برای انان فرصت طلایی را افرید و همجواری حرم که خداوند نعمتی تمام نشدنی به حجازیان عنایت کرد که هرگز به ما ایرانیان و هیچ ملتی دیگر (به غیر از ساکنان قدس و فلسطین) نداد و تنها ساکنان این دو سرزمین هستند که بر گنجی مادی و معنوی ابدی نشسته اند.

و اکنون مکه و مدینه قبله گاه تمامی دل دادگان خداوند شده است و عاشقان خداوند و اخرین رسولش به سوی این قبله تا ابد به نماز خواهند ایستاد و همواره رو به سوی ان خواهند نهاد. این نعمت اکنون در دست ال سعود است و اگرچه این ها که خادمین حرمین خود را می نامند دست های الوده به خون مسلمانان در تمام جهان دارند و امروزه رادیکالیسم اسلامی را که بویی از انسانیت نبرده است را در تمامی مناطق بحرانی اسلامی هدایت می کند و هر روزه کشتاری وحشیانه از مسلمانان در عراق ، افغانستان و... می کنند و انان حتی حریم قدس خداوند و کعبه را نیز به خون حجاج در سال 1366 الودند، لیکن چه می شود کرد، تا به کی می توان به انتظار رفع الودگی از سرزمین وحی نشست و چقدر می توان خود را از زیارت این اماکن مقدس محروم نمود. باید گفت که خداوند خود می دانست که حرمش در اینده به دست چه کسانی خواهد افتاد و با این علم و اگاهی دستور به انجام حج نمود. انگار خداوند هم رضایت داده است که اینها از خون اسلام بمکند و به ریشه دین اسلام ضربه بزنند و چهره کراهت بار خشونت دینی را به جای چهره اسلام تساهل و تسامح و رحمت و گذشت نبی مکرم اسلام (ص) و ... را به جهانیان نشان دهند و مانع گرایش بشر به اسلام به عنوان شیوه خوب زیستن و تحمل دیگران و.. شوند. امروز وهابیت چهره عرب جاهلیت است که در پوسته ای از اسلام قرار گرفته تا مانع از تابش نور رحمت و خلق احسن پیامبر (ص) و اسلام شود.

اگر چه حج این روز ها در بین ما هم کارکرد های دیگری یافته است و این خود دلیلی برای دوری من از حج شده بود و گاها شنیده می شود که حج رفتن هم برای بعضی ها مد شده است و انواع خواست ها در انجام ان دخیل  است. ولی من از خداوند خواسته بودم اول معرفت حج را به من بدهد بعد حج را نصیب من کند ولی انگار نمی شود نشست و منتظر ان نیز شد باید رفت و معرفت یافت. هر کسی به حج می رود عاشقش می شود و از دوباره رفتن می گوید انگار اکسیری در ان نهفته که معرفت دار و بی معرفت نمی شناسد و همه را به سوی خود می کشاند لذا به نظر می رسد که باید رفت و معرفت پیدا کرد. انگار باید دید و ایمان یافت و روئیت ان و حضور در این موسم و مکان مقدس خود دارو و هم درمان اور است.

وقتی از مرخصی ایران به هند برگشتم اگهی در تابلو سفارت چشم مرا به سوی خود جلب کرد که مضمون ان این بود که کسانی که طالب تشرف به حج می باشند مراجعه نمایند. مراجعه که کردم دیدم استقبالی نشده است (در مقایسه با سالهای گذشته) و لذا اسم خود و خانم را برای اولین متقاضیان اعلام کردم.

موسم حج که می رسد انسان به فکر می افتد که نگاه بزرگان را به حج ببیند زیرا ما که بی معرفتیم باید نگاه معرفت داران را ببنیم تا کمی از نور معرفت انان در دل ما هم بتابد این را باید گفت که اگر انسان از خود چیزی در این زمینه داشته باشد که کاری بزرگ و نعمتی خدادادی است ولی نبود ان باعث می شود از چشم دیگران به قضایا نگریست تا از شیشه نگاه انان کمی نور را دید در این جا نام معلم شهید انقلاب اسلامی دکتر علی شریعتی با کتاب حج خود خودنمایی می کند و خوشبختانه این کتاب در درسترس بود و سری به ان زدم دکتر در این کتاب و در مقدمه ان از حاشیه رانده شدن قران در زندگی مسلمانان شکایت کرده است. دکتر معتقد است اسلام را کاملا به انحطاط برده اند و "وارونه" کرده اند و در مورد شیعه نیز این امر شدیدتر بوده است. دکتر معتقد است که مترقی ترین ابعاد اعتقادی و عملی اسلام که اگاهی، ازادی، حرکت و عزت پیروان خویش را تضمین می کند و بیش از همه قدرت و مسولیت اجتماعی ایجاد می کند  عبارتند از توحید، جهاد و حج که هر کدام دچار مشکل خاصی شده است. دکتر سه بعد مترقی و اعتقادی تشیع را امامت، عاشورا و انتظار دانست که اولی شده ابزار توسل بجای تکلیف، دومی شده مکتب مصیبت، و سومی فلسفه توجیه ستم و جبر و فساد و محکومیت قبلی هر اقدامی در راه اصلاح و هر قیامی در راه عدالت.

در کتاب دکتر اشاره ای به ماه حرام بودن ذیحجه شده است که به نظرم رسید حال که دنیا به دوره جاهلیت برگشته و جنگ و خونریزی به صورت اشکار در ان ان اغاز شده و جریان دارد و جاهلیت مدرن چهره خود را نشان داده است، پس جوانمردان بشر بنشیند و حداقل حال که جنگ و خونریزی قبیح شمرده نمی شود و جنگ افروزان بدون شرم با توجیه عمل خود بر کارشان ادامه می دهند بیاییم رسوم جاهلی را هم داشته باشیم و حداقل در سه ماه از دوازده ماه سال جنگ را تعطیل کنیم. ماه ذیحجه برای این کار مناسبترین است و در این ماه می توان جنگ را تعطیل کرد و همه با هر وضعیتی که در صحنه نبرد هستند چه خود را حق می دانند و ... در هر شرایطی جنگ را تعطیل کرده در کنار هم باشند و باهم سخن بگویند و به مردم خود زمان نفس کشیدن دهند و شاید به برکت این صلح تحمیلی یک ماه و یا سه ماه در ماه های حرام با هم کنار بیایند.

اردو زبانان هند مرگ را انتقال می نامند و کسی را که مرده است می گویند انتقال یافته است و دکتر در کتاب حج خود از حج به عنوان انتقال یاد می کند  و ان را انتقال از من به ما شدن می داند که انسان درس ما شدن بیاموزد. می بینیم که اردو زبانان برای مرگ واژه خوبی یافته و استفاده می کنند که دکتر نیز به نوعی همین واژه را استفاده می کند اما نه برای مرگ که تحول و حرکت از سوی من به سوی ما شدن.

دکتر با قبول این که دین مجموعه ای از قیود است می گوید در دین اسلام این قیود با اگاهی انتخاب می شود و زور و جبری در پذیرش ان وجود ندارد.

دکتر شریعتی که زاویه فکری خود را از تفکر صوفیانه نشان داده است راهی که به سمت خدا انسان را رهنمون می کند را از میان مردم اعلام می کند و معتقد است که با مردم بودن (نفی فردیت) به سوی خدا بودن است.

فردیت مردم خدا

و در واقع حج حرکتی به سوی خدا و دوری از سکون و "سعی" یعنی تکیه به عشق و در عین حال توکل؛ وتوکلی که با تلاش و سعی همراه باشد. نه تصوف که در خود ماندن است بلکه حرکت به سوی او مد نظر است.

و انسان شانه به شانه خلق اما تنها زیباست.

دکتر با اشاره به چهار جبر که عبارتند از جبر طبیعت ، جبر تاریخ، جبر جامعه و جبر خود، می گوید برای رهایی از جبر طبیعت ، تاریخ و جامعه علم لازم است تا از این جبر ها خلاص شوی به این صورت که با علم به اسرار طبیعت راه فرار از ان را بیابی. ولی برای فرار از جبر خود نیاز به چیز های دیگری هم هست و در اینجا تنها علم کافی و کارساز نیست برای رهایی از زندان خود نیاز به پیام پیام اوران است زیرا برای رهایی از زندان خویش باید خود را شناخت و خود شناسی بدون تعالیم انبیا امکان ندارد.

دکتر به نکته ظریفی در این کتاب اشاره می کند و ان این که در حالی که خداوند از رگ گردن ما به ما نزدکتر است ولی فاصله ما با خداوند در همان حال لایتناهی است و برای رسیدن به خدا راهی بی انتها برای انسان است و هرچه در این راه پیش برویم باز جا دارد و این راهی پایان پذیر نیست. مهمترین در این راه، درک حضور است که همان معرفت است.

دکتر با اشاره به مشکلات بشر از ناحیه شیطان به نوعی اصحاب شیطان در این زمینه را خداوندان زر و زور و تزویر می نامد که نماد های ان فرعون ها هستند که فرعون کار چاپیدن برای قارون بعنوان خداوند زر را قانونی می کند و بلعم و باعورا انرا شرعی می نماید. در این مثلث شوم قارون دستگاه بلعم باعورا را می چرخاند و از زر خود در این زمینه استفاده می کند و بلعم باعورا پایه قدرت فرعون را  بر دوش خدایان اسمانی قرار می دهد و به این قدرت شیطانی جنبه خدایی و شرعی می دهد و قارون نیز قدرت  فرعون را بر دوش خدایان زمینی، و می بینیم که هر کدام همزاد خود را در کنار خود دارد که بر ان تکیه می کند.

دکتر شریعتی در این کتاب به اسیب شناسی انقلابات اشاره کرده است و قبل از انقلاب با توجه به تجربه انقلابات دیگر، پیروزی جریانات انحرافی را بعد از پیروزی انقلاب پیش بینی می کند و در صفحه 178 این کتاب می نویسد انقلاب پس از پیروزی هم همواره در خطر انهدام است، خطر ضد انقلاب. مارهای سر کوفته شده در گراما گرم فتح ، غفلت جشن پیروزی و یا غرور قدرت ،  باز سر بر می دارند و رنگ عوض می کنند و نقاب دوستی می زنند و از درون انقلاب را منفجر می کنند. انها بعد ها غاصب همه دست اورد های انقلاب می شوند و میراث خوار مجاهدان و تعزیه خوان خون شهیدان انقلاب.

دکتر در این زمینه به رمی جمرات اشاره می کند که در رمی اول تنها یک هفتم سنگ ها استفاده می شود و شش هفتم ان برای بعد از پیروزی حفظ می شود و ادامه مبارزه بعد از پیروزی را مهمتر و سنگین تر می داند و معتقد است این رمز رمی جمرات در حج است که اگر می خواهی پس از پیروزی سرنوشت شوم نهضت ها بر انقلاب حاکم نشود نبرد بعد از پیروزی مهمتر است تا به سرنوشت دیگر نهضت ها گرفتار نشویم و دشمنان انقلاب بلافاصله بعد از ان بر اریکه انقلاب تکیه نزنند. همانطور که بنی امیه با وجود دشمنی که به اسلام داشتند بر منبر پیامبر (ص) تکیه زدند و ان گاه انقلابیون را در زندان تبعید و ترور شخصیت و... قرار دادند.

دکتر استضعاف بشر توسط قابیلیان را در سه بعد می داند که یا به زنجیرش می کشند به زور که این توسط فرعون هاست و یا خونش را می کشند که زر انجام می شود که این به وسیله استثمار اقتصاد و قانون انجام  می شود و یا به تزویر استحمارش می کنند اینجا ایمان و بلعم باعورا است که نقش دارد و البته در چنین جامعه ای یک طبقه حاکم است در سه چهره ، سه قدرت حاکم است در یک طبقه، این یک قابیل است در سه چهره، این وضعیت یک خدایی را سه خدایی می کند. ولی انها یکی هستند و در عین حال سه و سه هستند اما یک. اما به هفت رنگ و هفتاد روی و هفصد نام و هزار دام.

لذا ای انسان به هیچ سخنی گوش فرا مده که در این تاریخ سراپا نفاق تنها فرزندان قابیل هستند که حق سخن گفتن داشته و دارند.

 اری دکتر در این کتاب با یک نگاه متمایز به حج بعنوان یک حرکت جمعی و خاص در اسلام سخن می گوید که می تواند منشا اثر جمعی و فردی باشد و یکی از پیام های مهم حج با جمع و دوشا دوش انان بودن و در عین حال با خود و تنها بودن است که باید فهمید. دکتر تمامی مراحل حج را دارای فلسفه می داند و هر کدام توجیه گر راه بشر می شمرد. 

25 اکتبر 2009 دهلی نو

+ نوشته شده در چهارشنبه ششم آبان ۱۳۸۸ ساعت 7:48 شماره پست: 55

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.