نادیده امان گرفتند، تا پلاسکو و سانچی بسوزد و نابود شود
پلاسکو و سانچی به فاصله زمانی کمی در مقابل دیدگان همه ما و مردم دنیا علیرغم این که با تمام امکانات و در بالاترین سطوح ممکن خود وارد صحنه شدیم، ابتدا در آتشی اندک گرفتار شدند و منتظر نجات ماندند و اقدامات ما سودی نداشت و در نهایت در برابر چشمان همه سوختند و نابود شدند، و کاری از ما برای نجات شان ساخته نبود، و بدین سان پرده از یک حقیقت بزرگ برداشته شد، که اگر دنیا کشوری را طرد کند، آن کشور باید نشسته و شاهد نابودی خود باشد.
ساختمان پلاسکو به وسیله آتش سوزی کوچکی که در یکی از طبقاتش آغاز شد، ابتدا به علت غفلت و سرگرمی مسولین شهرداری تهران و از جمله شهردارش آقای قالیباف در مسایل انتخابات ریاست جمهوری و عدم سرعت عمل آتش نشانی، و بعد به علت عدم تجهیز آنان به علوم و وسایل روز، در مقابل چشمان همه ما در مرکزی ترین نقطه پایتخت کشورمان، در تهران سوخت و با تمام زندگی بسیاری از تجار و تولید کنندگان پوشاک کشور ما تبدیل به تلی از زباله و خاکروبه شد، هر چند ما تمام سعی خود را کردیم که این نشود، ولی شد.
و اکنون نفتکش "سانچی" که یکی از تانکرهای نسبتا بزرگ و جدید حمل فرآورده های نفتی کشور بود، در یکی از شلوغ ترین چهار راه های پر رفت و آمدِ ترابری دریایی، و در مرکز تدارک غول های صنعتی آسیایی از جمله کره، ژاپن، چین، تایوان و... دچار حادثه شد و برای بیش از یک هفته در آتش خود سوخت، و در انتظار کمک ماند و در نهایت بعد از هشت روز با همه ی بار و مسافرینش نابود، و در قعر آب های منطقه فرو رفت و همه را به داغ فرزندان و ثروت این مردم نشاند.
ولی از آنجا که ما جامعه ایی شعار زده هستیم، و همواره حقایق را نادیده گرفته و پشت حرف ها و شعارهایی که می سازیم، مخفی شده، و همه چیز را به فراموشی خواهیم سپرد، حال آن که خود می دانیم این شعارها را خود می سازیم، و فریاد می زنیم و آنقدر می گوییم که خودمان هم باورمان می شود.
نمونه بارز شعار زدگی ما آن موقعی معلوم شد که یکی از استوانه های این انقلاب یعنی سید محمد حسین بهشتی به شهادت رسید و ما زیر جنازه اش فریاد زدیم "امریکا در چه فکریه، ایران پر از بهشتیه"، غافل از این که ایران هرگز دیگر همچون بهشتی را در اختیار نخواهد داشت و در واقع با رفتن بهشتی و مطهری این انقلاب بی سر شد، و از رهبران، ایدئولوگ ها و استوانه های ارزشمند خود تهی گردید، کسانی که در آینده باید بر آنان تکیه می کرد، و این روزها می فهمیم که انقلابیونی چون آنان و بسیاری دیگر از از السابقون انقلاب که منزوی شدند چقدر برای این انقلاب و کشور ارزشمند بودند، و رفتند و جایگزینی هرگز نداشتند، و نخواهند داشت.
اما ما بعد از هر حادثه ایی بی خیال دلایل اصلی و اساسی و نتایج حوادث، همواره واقعیت ها را نادیده گرفته، و باز اسیر حرف های بی اساسی می شویم، که زده ایم، و بی خیال این که اگر دیگر کشورها با کشورمان همراهی نکنند، در مقابل چشم همه، در آتشی محدود برای روزها خواهیم سوخت و ذوب خواهیم شد و کاری از پیش نخواهیم برد، از یاد می بریم که به چه دلیل دچار این مصیبت ها شدیم و می شویم.
درس عبرت این دو حادثه این بود که همانگونه که اگر یک جامعه خانواده و یا فردی را بایکوت کند، متضرر خواهد شد، اگر جامعه بین الملل هم کشوری را بایکوت کند، در قهقرا فرو خواهد رفت، بلایی که کشورمان در آن گرفتار شده و هزینه های زیادی را به ثروت، اندوخته و فرصت های تاریخی کشور و مردم ایران وارد می کند، لذا تا دیر نشده باید عقلا راهی برای برون رفت از این وضع یافته وگرنه آینده ما، همان وضع کشورهایی مثل کره شمالی خواهد بود.
- توضیحات
- زیر مجموعه: مطالب نویسنده
- دسته: دل نوشت ها و نظرداشت ها
- تاریخ ایجاد در 28 دی 1396
- بازدید: 4527