حق دادنی است یا گرفتنی

گویند "حق دادنی نیست، گرفتنی است"، اگر قرار بر این بود که انسان ها برای گرفتن حق و حقوق خود دایم در حال مبارزه ایی تمام ناشدنی باشند، و چنین شرایطی باید بر بشر حاکم می شد، پس چرا ما انسان ها این همه قوانین عادی و اساسی برای خود تدارک دیده ایم و خود را از دنیای طبیعی حیوانات جدا کرده ایم، همان بهتر که در زمره آنان، "قانون جنگل" بر ما نیز حاکم  بود و همه تکلیف خود را می دانستیم و در خواب انسانیت، مروت و جوانمردی، حمایت قانون، مدنیت و... نبودیم و ناگهان چشم باز نمی کردیم، که توسط دیگران در بی خبری تمام دریده شده ایم، اگر حق گرفتنی بود و دادنی نبود، در این صورت "اشرف مخلوقات" بودن و دیگر مواهبی که خداوند به انسان داده بود، دیگر لازم نبود.

اگر قرار بر این بود که زور بر ما انسان ها نیز همچون "جامعه حیوانات جنگل" حاکم باشد، اگر عده ایی باید حقوق دیگران را از آن خود می کردند، چه لزومی داشت، که یکعده در رویای حمایت قانون شب را راحت بخوابند و صبح بیدار شوند و ببینند که حتی توسط نگاهبانان قانون غارت شده اند، اگر قرار بر دریدن بود، بهتر است آن را در بوقی بلند در بین بشر جار زد تا همه درنده باشند، تا در تساوی همه بدرند، نه اینکه یکعده بدرند و یکعده دریده شوند، و یا برای دریده شدن، دایم در وحشت دریده شدن باشند.

کاش انسانیت به مرحله ایی برسد که بدهکاران و یا امانت داران حق این و آن خود به دادن حق دیگران اقدام کنند نه این که انسان مجبور به نبرد برای حق خود شوند.

حق دادنی است یا گرفتنی

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.