تقابل نمایندگان دو تفکر در انتخابات 1396

ایران در پیچ تاریخی قرار گرفته است، و انتخابات اردیبهشت ماه، تعیین کننده خواهد بود، و نمایندگان دو تفکر در مقابل هم صف کشیده اند، یک مسیر به ماجراجویی، جنگ، فقر و ویرانی پیش می برد و دیگری عقلانیت، تدبیر و پیشرفت و توسعه؛

یکی با نادیده گرفتن تاریخ خسارت بار سکانداری نظامیان در دنیا، نظامی، نظامیان و صنعت نظامی را در راس امور قرار می دهد و بر آن تکیه می کند، و دیگری سخن از قرار داشتن مردم و دانشمندان و نخبگانش در راس امور می گوید، و توسعه همه جانبه و آزادی و حقوق آنان را هدف گرفته است، یکی برای کار خود استراتژی ساخت زیر ساخت ها را در نظر گرفته تا مردم نیاز به صدقات یارانه ایی نداشته باشند، دیگری با ساخت لشکر بیکاران و فقرا در هشت سال حکومت یکدست اصولگرایانه، بر موج آنان سوار شده و با توزیع علنی پول و یارانه، می خواهد دوباره رای آنان را گرفته و بر کرسی قدرت نشسته و به سیاست های مخرب و نابودگر خود تداوم بخشد، سیاست هایی که به نام اسلام و انقلاب و کشور پیش برده شد، و نه از اسلام آبرویی گذاشته، نه از انقلاب و نه از کشور و همه را در معرض خطر نابودی و بی اعتمادی قرار داده است.

 راه و روشی که این مردم خود به چشم خود در دولت های نهم و دهم دیدند، که در اثر دخالت های نابجا و نابخردانه چنین تفکری در امور مردم،و تحت سکانداری ایدئولوگ هایی مثل مصباح یزدی و دیگر طرفداران آن دولت کریمه؟! ، چگونه تمام وجوه قدرت این کشور از جمله کشاروزی، صنعت، دانشگاه، اقتصاد، فرهنگ، سیاست و در یک کلام کشور را از ریل حرکت شتابان خود خارج کرد و این کشور در حال توسعه را به مقصد واردات اجناس بنجل خارجی تبدیل، و در حصار تحریم های جهانی قرار داد، و در سایه تعطیلی، بی تحرکی، سکوت، همسویی و... نهادهای نظارتی، بازرسی، برنامه ریزی و بزرگانی که برای همین بر کرسی های بلند تکیه زده اند، هر آنچه خواستند کردند و کشور را در معرض نابودی قرار دادند و متاسفانه هر نام پاکی هم که وجود داشت، از جمله رجایی، پاکدستی، امام زمان، انقلابی، اسلامی، بسیجی، ایثارگری، پرکاری، شهدا، ایثارگران، الگوی جهادی، بصیرت و... را هم وجه منفی دادند و از جمله مراسم کنگره شهدا را به متینگ تبلیغاتی چنین جریانی تبدیل کردند و دیگران را بی بصیرت خواندند و خود را با بصیرت جا زدند.

امروز مردم ایران باز در معرض انتخابند و اصحاب و لشکر نظامیان، سیاسیون، اقتصادیون و کسانی که وضع امروز کشور (بیکاری فقر و به قول خودشان 96 درصد غیر برخوردار) از آثار عملکرد آنان است، اما بی توبه و پشیمانی از عملکرد خود، دوباره به میدان شان آورده اند و سخن از دولت رجایی و عقلانیت بهشتی و طرفداری از فقرا می گویند، ولی متاسفانه هیچ ایمانی نه به رجایی دارند و نه به بهشتی و هدفی که در رابطه با فقرا اظهار می کنند، که فقر و فقرا برای کسانی که اهل دادن صله و صدقه اند خوب نیز می باشد، زیرا لشکر بیکاران و فقرا برای شان جاده صاف کن، بانک رای دائم خواهد بود و می توانند با مقداری پول های مجهول المقصد که معلوم نیست در آستانه انتخابات از کدام صندوق این مردم برداشت می شود، آرای 96 درصد غیر برخوردار را برای ابد در روز انتخابات بخرند، و لذا هدفی برای حل فقر و بیکاری هم ندارند و فقط برای تدام قدرت هایی که نمایندگی اشان می کنند، آمده اند، کسانی که 750 میلیارد دلار درآمد نفتی ایران را در هشت سال دولت های نهم و دهم به نابودی کشاندند و نیروهای کارای نظام را به نام بی بصیرت و... بیرون کردند و... و امروز به دروغ از 96 درصد موهوم سخن می گویند.

 امروز باز مردم ایران در آستانه تعیین سکاندار این کشور بین دو تفکر فوق که در تقابل با هم هستند، قرار دارند، تفکر بابرنامه و هوشمند که به ایران و اعتلای متفکرانه و عاقلانه کشور و مردم خود فکر می کند، و تفکر بی برنامه ایی که در مقابل تنها به طرفدارانش فکر می کند. تفکری که می گوید "با ما باش، هر طور که خواهی باش"، حتی اگر اختلاس های هزاران میلیاردی کردی، نامت هم برده نخواهد شد. همین تفکر امروز بابک زنجانی را به پای چوبه دار برده، ولی مردم را نامحرم دانسته و از حامیان پشت پرده اش که هزاران میلیارد تومان سرمایه این کشور را به این مهره خود دادند و او را تا بدینجا برده اند، سخنی نمی گوید.