ای محمد! آری شما رفتید و ما با اینها ماندیم

ای محمد!

درود پروردگار و جهانیان به روح پاک و بی آلایش تو، روانت در نعمت خداوند غرق باد

ای فرزند ابراهیم و اسماعیل!

ای فرزند پاک عبدالله و آمنه که زوجی بیش نبودند جز پدر و مادر فرزندی چون تو، که توسط آنان می آمد تا ماموریت دارِ رساندن آخرین پیام های اورمزد [1] بزرگ بر زمینیان شوی و در ناباوری خلق به سان دیگر مردمان روحت در آخر به آسمان ها پر کشد، هماو که بشری بیش نبودی و تنها فرق تو با دیگران به غیر از تقوا، پیامی بود که آوردی! [2]

اما ای عبد و پیام آور پروردگار بزرگ!

پیش از تو نیز دیگر پیام آورانی آمدند و پیام هایی را از آسمان به زمین آوردند، و البته با آمدن شان فتنه ها و معضلات بشری را هرگز پایانی نبود، و شاید بتوان گفت که بر دامنه و پیچیدگی آن نیز افزوده شد، چرا که تا قبل از آن اگر موضوع درگیری های بشری بر موضوع ثروت و قدرت دور می زد، اکنون موضوع دیگری هم بدان افزوده شده بود و آن هم اختلافات عقیدتی و مذهبی، و لذا خون و خونریزی فرزندان آدم که بزرگترین فتنه عالم از زمان زایش بشر بود و هست، همچنان ادامه یافت و بغرنج تر هم شد.  

اما ای پیام آور حق و ای معجزه رحمت و مهر!

سوال من در این آخرین روزهای زندگی تو (که در چنین روزهایی از ماه صفر سال ده هجری رو به پایان بود)  اینکه اگر این آمد و شدها و این پیام آوردن ها به حل چنین معظل بزرگی از بشر نینجامد، پس چه گرهی از کار ما فرزندان آدم خواهد گشود. اگر این پیغام و پسغام بین زمین و آسمان به انسان سازی منجر نشود به چه کار می آید، صحبت از این که، این را بخورید و یا آن را نخورید، این را بپوشید و آن را نپوشید، این برای شما مضر است و این برای شما مفید، این کار را بکنید و آن کار را نکنید، این نجس و ناپاک است و آن نیست، با خداوندگارتان این گونه سخن گویید و آنگونه سخن نگویید و... اگرچه خوب است ولی چندان کار ساز نیست، اکنون قرن هاست که پزشکان سخن از زیان الکل برای انسان می گویند، و بدون این که ماموریت و یا قصدی در انتشار دین و پیام خداوند داشته باشند و... 

این ها را بشر با تجربه علمی خود (علم اجتماع و علم طبیعت) دیر یا زود می فهمید، آنچه از آسمان انتظار می رفت حل معضلاتی عظیم است که علم زمینی از درک آن عاجز است، و بسیاری بی پاسخ ماند و تو به عنوان آخرین پیام آور آسمان، ما را با همه این سوالات گذاشتی رفتی.

کاش در روزگاری زندگی می کردی که بشر آنقدر عقب مانده نبود که گوش تا گوش در چنین روزهایی در آخرین نشست تو با مردم در مسجد مدینه النبی نشستند و تو خبر رفتن قریب الوقوع خود را دادی و آنان بی سوال و جواب از هزار گره سخت بی جواب، از این روزهای غنیمت گذشتند و این آخرین فرصت های بشر را باطل کردند، به جای این عده ی بی سوال و غافل از علم و زمان، تعدادی از خبرنگاران زبده و آزادمرد و دانشمندان خبره و پرسشگر امروز می بایست که همچون کنفرانس های خبری رهبران سیاسی دنیا در مقابل دوربین ها و میکروفن های ضبط کننده، در مقابل تو می نشستند و سوالات بسیاری از تو می کردند و پاسخ می گرفتند و سخن ناگفته ایی را جا نمی گذاشتند و نمی گذاشتی، اما افسوس که این آخرین روزهای زندگی خود را در حالی گذراندی که عده ایی به فکر جانشینی تو بودند، عده ایی به فکر این که هرگز چنین بشری را مرگ در نخواهد ربود، عده ایی در این تفکر که مرزها را در برابر حمله دشمن مصون بدارند و... و هر یک به کاری فکر می کردند الا پاسخ به این که پس از تو آیا دین و آیین تو نیز دچار همان مسایلی خواهد شد که دیگر ادیان دچار شدند یا نه، یا این که دیگر روند گذشته عوض شده است.

اما اکنون که بعد از چهارده قرن که از رفتنت می گذرد و من نگاه می کنم انگار نه انگار که تو با آیین آخرین آمده ایی و قرار است بشر دیگر در روند گذشته نباشد، بلکه برعکس هیچگاه چرخ آدم کشی و کشمکش بین بشر را پایانی نبوده و نیست، بلکه بر زورگویان عالم، انسان هایی اضافه شده که به نام تو و دیگر پیام آوران الهی و دین و آیین شما، جنایات کم نظیری را می آفرینند، در دهان ها سرب می ریزند، گلوله نثار سینه هایی می کنند که معتقدند از آنان نیستند، حق کسانی را که احساس می کنند در خط و روش آنان نیستند را ناحق می کنند و مال و جان شان را حلال و... در حالی که اینان خود را جانشینان و وکیل مدافع دین و نمایندگان خداوند بر زمین می دانند.

آری شما رفتید و ما با اینها ماندیم و مدار همان مدار جنگل است، انگار نه کسی آمد و نه کسی رفت. همان که بود هست و ادامه دارد. آری چنین است که ما را گریه ایی به رفتن تو نخواهد بود بلکه باید عزادار خود و وضع نابهنجار خود باشیم که در آن گرفتار شده ایم، که شاید از درد رفتن تو هم عظیم تر است. هر چند ختم نبوت خود ضربه بزرگ و جبران ناپذیری به بشر است، که بسیار دردآور و عظیم خواهد بود.

 آری ای محمد نمی دانم چرا بعد از چهارده قرن و با این همه تفاوت سنی، زمانی، جایگاهی و...، بیشتر از آن که تو را اسطوره ایی بی مانند در تاریخ بشر ببینم و لب طاقچه ات گذاشته بپرستمت، به عنوان یک دوست تلقی و با تو در فرای زمان درد دل می کنم، اما آن همه سختی که تو دیدی و با ملتی که محشور شدی، بهترین درمان برای تو شاید همان مرگی بود که در 28 صفر برایت رقم خورد و این نعمتی از جانب خدایت بود که به تبی از این همه رنج رها شوی و سوی دیدار عشق خود رهنمون گردی.

 آری گاه مرگ برای افرادی، نعمت بزرگی است که از رنج بی پایان خلاص شان می کند، اما برای بازماندگان، خسران است و زیان، و مرگ تو به گور رفتن رازهای سر به مهر آخرین پیام آور، در خاک بی وفای مدینه بود، تا دفن شود و تو خلاص شوی و ما همچنان در سرگردانی گذشته و هزار سوال بی جواب بمانیم.

 

 

 

[1] - خدای زرتشت پیامبر یگانه پرست و صاحب کتاب ایرانی

[2] - (سوره فصلت، آیه 6) بگو من بشرى چون شمايم جز اينكه به من وحى مى‏شود كه خداى شما خدايى يگانه است پس مستقيما به سوى او بشتابيد و از او آمرزش بخواهيد و واى بر مشركان». (قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَاسْتَقيمُوا إِلَيْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ وَ وَيْلٌ لِلْمُشْرِكينَ)

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.